خشنودان

چیزهایی هست که درونم را شاد می‌کند، یکی‌اش صدای پیرانی است که ذکر خداوند را می‌گویند. نمی‌دانم چرا صدای تسبیحِ کهن‌سالان اینطور باعث شادی درونم می‌شود… احساس آرامشی زیبا که فضا را پر می‌کند، انگار هر چه صدای ناآرام و زشت است ما را رها می‌کند و می‌رود! همه‌ی اینها هنگامی است که پیری «سبحان الله، سبحان الله» می‌گوید…

حتی احساس می‌کنم چیزی هست که برای بزرگداشت این تسبیح هر چه صدای آزار دهنده است را ساکت می‌کند. تسبیحی که با صدایی خسته از گذر سال‌ها همراه است…

به ویژه اگر تسبیح گفتن این کهنسالان در پایان شب باشد. وقتی که می‌خواهند به نماز شب بایستند یا قرآن تلاوت کنند یا در تاریکی شب و پیش از اذان صبح در حال رفتن به مسجد هستند.

چیزی که همیشه توجهم را جلب می‌کرد این بود که همه‌ی کهنسالان صالحی که ذکر خداوند را می‌گویند از نوعی «خشنودی درونی» عجیب و شگفت آور برخوردار هستند…

هیچ کهنسالان ذکرگویی را نمی‌شناسم مگر آنکه بر لوح روحش می‌توان خوش طینتی و فراخ‌دلی و خشنودی درونی را دید…

اعتراف می‌کنم که این دو پدیده‌ی «تسبیح» و «خشنودی» در ذهنم ارتباط واضحی با یکدیگر نداشتند اما آیه‌ی از برابر چشمانم گذشت که انگار راز این معنا را برایم آشکار ساخت… اینکه چگونه تسبیح روزانه یکی از اسباب خشنودی و صلح درونی است. حق تبارک و تعالی می‌فرماید:

{وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى} [طه: ۱۳۰]

(و پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از غروبِ آن با ستایش پروردگارت تسبیح گوی و برخی از ساعات شب و حوالی روز را به تسبیح بپرداز، باشد که خشنود گردی)

نخست در این آیه دقت کن که چگونه همه‌ی روز ـ قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب و ساعات شب و اول روز و پایان آن ـ را در بر گرفته است. اصلا چیزی از روز باقی ماند که این آیه تشویق به تسبیح در آن نکرده باشد؟!

برای همین است که خداوند در این اوقات بزرگترین تسبیح را که همان نماز است مشروع ساخته  و «خشنودی» مورد نظر این آیه شامل دنیا و آخرت است.

یک بار با یکی از دوستان درباره‌ی معنای آیه‌ی فوق یعنی ارتباط میان تسبیح و خشنودی درونی حرف می‌زدم، او گفت که آیه‌ای دیگر را دیده که به همین معنا اشاره دارد، و آن آیات پایانی سوره‌ی حجر است:

{وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ (۹۷) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ} [حجر: ۹۷ ـ ۹۸]

(و قطعا می‌دانیم که سینه‌ی تو از آنچه می‌گویند تنگ می‌شود (۹۷) پس با ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از سجده کنندگان باش)

ببین چگونه این آیه‌ی گرامی داروی شفادهنده‌ی دلتنگی را به ما نشان داده است؟ چه زیاد است در دنیا سینه‌هایی آکنده از غصه! چه بسیار است چهره‌هایی که دیگر نمی‌توانند دردهای درون را پنهان کنند! تامل کن که چگونه این آیه تسبیح را نوشدارویی برای شادی درون و شفای غم‌ها معرفی کرده است…

هربار این سخن پروردگار متعال را می‌خوانم که: {وَمِنْ آنَاء اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى} (و برخی از ساعات شب و حوالی روز را به تسبیح بپرداز، باشد که خشنود گردی) و این کلام الله عزوحل که می‌فرماید: {وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ (۹۷) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ} (و قعطا می‌دانیم که سینه‌ی تو از آنچه می‌گویند تنگ می‌شود (۹۷) پس با ستایش پروردگارت تسبیح گوی) با خود می‌گویم: پاک است آنکه درون‌ها را با چشمه‌های تسبیح از خشنودی سیراب می‌کند!

چه زیانی است که این همه روزها و شب‌ها و سال‌های عمرمان رفت بدون آنکه ساعات شب و روزش را با تسبیح آباد کرده باشیم… حیف از آن همه سال! حیف از گذشتن آن لحظات زندگی که با تسبیح و یاد الله پر نکردیم. سبحان الله وبحمده، عدد خلقه ورضاء نفسه وزنة عرشه ومداد کلماته.

این دقایق زندگی برای آن در اختیار ما گذاشته شده تا خداوند ما را در آن بیازماید… اما این لحظات گذشته و دیگر هرگز بر نخواهد گشت. عقربه‌های ساعت را ببین که هنوز در حال حرکتند تا گذشت دقیقه به دقیقه‌ی عمرمان را که دارد می‌رود به ما اعلام کند. اما آیا در این دقایقی که می‌گذرد تسبیحی برای الله ثبت کرده‌ایم؟ آیا در حال انجام یک کار نیک بودیم؟ یا آنکه این لحظات در کارهای اضافه سوخته است؟ حرف اضافه، شنیدن اضافه، دیدن بی‌فایده‌ی اضافه‌ی ماهواره، گشت و گذار بی‌فایده و اضافه‌ی در اینترنت و شبکه‌های اجتماعی؟…

از نکات عجیبی که قرآن بیان داشته این است که همه‌ی جهان پیرامون ما در حال تسبیح هستند. این تسبیح کائنات صحنه‌ای است باشکوه که قرآن به تصویر کشیده است.

برای مثلا تامل کن که چگونه خداوند سخن از تسبیح رعد گفته است:

{وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ} [رعد: ۱۳]

(و رعد به حمد او تسبیح می‌گوید)

و کوه‌ها و پرندگان که تسبیح گویند:

{وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ} [انبیاء: ۷۹]

(و کوه‌ها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم)

بلکه خداوند به طور کلی بیان داشته که همه‌ی کائنات تسبیح او را می‌گویند، از جمله آسمان‌ها و زمین و مخلوقاتی که در این دو هستند، همه تسبیح‌گویند اما تسبیح آنان به زبانی است غیر قابل فهم برای ما:

{تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ} [اسراء: ۴۴]

(آسمان‌های هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح می‌گویند و هیچ چیز نیست جز آنکه در حال ستایش تسبیحِ او می‌گوید ولی شما تسبیح آنها را در نمی‌یابید)

شاید برخی گمان کنند که این «تسبیح کائنات» تنها یک خبر مجازی است و تسبیح حقیقی نیست! اما این تصوری است اشتباه، و صحیح آن است که تسبیح آنان حقیقی است، حتی گاه اصحاب پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ این تسبیح را می‌شنیدند. بخاری در صحیح خود از عبدالله بن مسعود روایت کرده که می‌گوید: «ما صدای تسبیح گفتن غذا را در حال خورده شدن می‌شنیدیم».

مانند این تسبیحِ غذا که اصحاب می‌شنیدند یک حالت ویژه در زمانی خاص است، اما تسبیح کائنات در نظام کلی‌شان چنانکه خداوند متعال می‌فرماید به زبانی خاص است: {ولی شما تسبیح آنها را در نمی‌یابید}.

امام ابن تیمیه با اشاره به این حالت استثنایی که زبان مخلوقات قابل فهم می‌شود می‌گوید: «بلکه او سبحانه و تعالی جماد را به زبانی به سخن می‌آورد که آدمیان آن را می‌فهمند، چنانکه درباره‌ی داوود ـ علیه السلام ـ می‌فرماید:

{يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ} [سبأ: ۱۰]

(ای کوه‌های با او [در تسبیح] همصدا شوید و [همچنین] ای پرندگان).

و می‌فرماید:

{إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ} [ص: ۱۸]

(ما کوه‌ها را با او مسخر ساختیم [که] شامگاهان و بامدادان با او تسبیح می‌گفتند).

سنگریزه‌ها در دستان پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ تسبیح می‌گفتند و چنانکه ابن مسعود ـ رضی الله عنه ـ می‌گوید: ما صدای تسبیح غذا را در حالی که خورده می‌شد می‌شنیدیم… و پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ می‌فرماید: «من سنگی را در مکه به یاد دارم که پیش از بعثت به من سلام می‌گفت و تا الآن آن را می‌شناسم» و این بابی است گسترده».

هرگاه مومنی که خداوند با یقین به این قرآن گرامی‌اش داشته، و با اخبار قرآن چنان تعاملی دارد که گویا آن را به چشم می‌بیند… هرگاه مومن این صحنه‌ها را احساس کند، و با چشمانش در دنیای دور و بر سیاحت کند، به راه‌ها و پستی بلندی‌های زمین بنگرد، درختان را با دستان خود بگیرد و در پرواز پرندگان که بال‌هایشان را باز و بسته می‌کنند تامل نماید، و موجودات شگفت‌انگیزی را به یاد آورد که در عمق اقیانوس‌ها زندگی می‌کنند و سپس سخن پروردگار را درباره‌ی این کائنات به یاد آورد که همه در حال تسبیح‌گویی برای الله هستند و هر یک نماز و تسبیح خود را می‌دانند ولی ما قادر به درک آن نیستیم، در برابر هیبت و احساس عظمت الهی که به قلبش راه می‌یابد و زبانش را به بند می‌آورد مقاومت نخواهد کرد.

هرگاه مومن صحنه‌هایی که گذشت درباره‌ی تسبیح کائنات را به یاد آورد سپس این را نیز به آن بیافزاید که خداوند بسیاری از سوره‌های قرآن را با تسبیح آغاز نموده که هفت سوره‌اند: اسراء، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و سوره‌ی الاعلی…

و این را نیز به آن بیافزاید که نماز یعنی یکی از بزرگترین شعائر اسلام در رکوع و سجود خود حاوی تسبیح است.

و همچنین تسبیح گفتن پیامبران را، چنانکه موسی علیه السلام در بیان وظیفه‌ی نبوت می‌فرماید:

{وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي (۲۹) هَارُونَ أَخِي (۳۰) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (۳۱) وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (۳۲) كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا (۳۳) وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا} [۲۹ ـ ۳۰]

(و مرا دستیاری از کسانم قراره ده (۲۹) هارون برادرم را (۳۰) پشتم را به او استوار کن (۳۱) و او را شریک کار گردان (۳۲) تا تو را فراوان تسبیح گوییم (۳۳) و بسیار به یاد تو باشیم).

موسی برای انجام رسالتش همکاری خواست و تکلیف این رسالت را این قرار داد که برای الله بسیار تسبیح گویند و او را بسیار یاد کنند!

یونس ـ صلی الله علیه وسلم ـ نیز در آن لحظه‌ی دشوار به تسبیح پناه برد:

{وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ} [انبیاء: ۸۷]

(و ذوالنون را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز [به سبب کارش] بر او تنگ نمی‌گیریم، پس [هنگامی که در شکم ماهی فرو رفت] در تاریکی‌ها ندا زد که: هیچ معبودی جز تو نیست، تو منزهی! بی‌گمان من از ستمکاران بوده).

و الله سبحانه و تعالی بیان داشته که همین تسبیح گفتن یونس سبب نجات او از شکم ماهی بوده است:

{فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ (۱۴۳) لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ} [صافات: ۱۴۳]

(و اگر او از زمره‌ی تسبیح کنندگان نبود (۱۴۳) قطعا تا روزی که برانگیخته می‌شوند در شکم آن [ماهی] می‌ماند).

و ملائکه از تسبیح گفتن خسته نمی‌شوند، همانگونه که الله متعال درباره‌شان می‌فرماید:

{يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ} [انبیاء: ۲۰]

(شبانه روز بی‌آنکه خسته شوند تسبیح می‌گویند)

و می‌فرماید:

{وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ} [زمر: ۷۵]

(و ملائکه را می‌بینی که پیرامون عرش به ستایش پروردگار خود تسبیح می‌گویند)

و می‌فرماید:

{الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ} [غافر: ۷]

(کسانی که عرش را حمل می‌کنند و آنها که پیرامون آنند به حمد پروردگارشان تسبیح می‌گویند).

هرگاه شخص متدبر این شواهد را یکجا نماید و ببیند که چگونه رعد و کوه‌ها و آسمان‌ها و زمین و کائنات همه تسبیح پروردگار می‌گویند و الله متعال هفت سوره را با تسبیح آغاز نمود و تسبیح را در رکوع و سجود که از مهم‌ترین ارکان نمازند قرار داده و جایگاه تسبیح را در زندگی پیامبران بداند و رابطه‌ی ملائکه را با تسبیح و تسبیح گفتن اهل بهشت بداند… اگر همه‌ی اینها را با هم یکجا کند نگاه او به تسبیح به طور ریشه‌ای تغییر می‌کند و خواهد دانست که تسبیح نزد خداوند جایگاهی بسیار بالاتر از آن چیزی دارد که ما معمولا تصور می‌کنیم.

مومن به این منزلت تسبیح پی نمی‌برد جز آنکه برای لحظات پرشمارِ زندگی‌اش که بدون استفاده از آن در تسبیح گذشته حسرت خواهد خورد.

چه چیز زیباتر از آن که دقایق انتظار و مسیر و لحظات سکوت را در تسبیح خداوند بگذرانیم؟!

ابراهیم السکران ـ ترجمه: احمد معینی