هفتهی گذشته بانویی که نسبت خویشاوندی با او دارم را به خاک سپردیم. این مقاله دربارهی او نیست با اینکه او شایستگیاش را دارد، ولی سخن دربارهی برخی از کارهای اوست که در واقع نمونهای مکرر از همسالان او میباشد.
این خانم، نزدیک به صد سال عمر کرد و در اواخر زندگیاش مانند دیگر افراد سالخورده ضعیف شده بود. هنگامی که میشنید فرزندان برایش دعای طول عمر که معمول است یا دعاهای مشابه آن میخوانند، میگفت: «همینقدر که زندگی کردیم بس است… مشتاق مرگ شدهام»! و سخنانی را زیر لب زمزمه میکرد که میفهمیدی اشتیاق به ملاقات الله دارد.
زمزمههایی که نشانگر اشتیاق او برای مردن است در هنگام فرا رسیدن لحظهی وفات کاملا آشکار شد چنانکه پسرش برایم بازگو نمود. هنگامی که در لحظههای آخر، تنفسش ضعیف شد و میخواستند او را به بیمارستان ببرند این آیهی کریمه را تکرار میکرد:
{قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ} [الجمعة: ۸]
«بگو: آن مرگى كه از آن مىگريزيد، قطعاً به سروقت شما مىآيد».
و هنگامی که مرگش فرا رسید چیزی نگفت جز این سخنان: هلا بالله .. هلا بالله «مشتاق دیدارت هستم الله… مشتاق دیدارت هستم الله… گواهی میدهم که برانگیخته شدن حق است» سپس روح از بدنش جدا شد، الله رحمتش کند.
لحظههایی که هرگز نمیتوان در آن نقش بازی کرد، بلکه این قلب است که از زیباترین لحظههایش سخن میگوید در حالی که این زندگی ناخوشایند را رها کرده تا به دروازههای رحمت الهی برسد، و این سخن را بر اساس گمان نیک نسبت به پروردگار بخشندهای میگوییم که این زن و مؤمنین صاحب یقین، او را میپرستند کسانی که به لقای الله مشتاقند.
پسرش برایم بازگو میکرد که وی حدود ساعت دوازده و نیم شب درگذشت. همان شب بعد از نماز مغرب اذکار را کامل خواند، از جمله سید الاستغفار که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ دربارهی آن فرموده است: «هر کس در روز با یقین آن را بخواند و در همان روز پیش از اینکه شب فرا رسد بمیرد پس او از اهل بهشت است و هرکس شب آن را با یقین بخواند و پیش از آنکه صبح کند، بمیرد او از اهل بهشت است»[۱]
این سالخوردگان هیچ گاه برای فراگیری به مدرسهای نرفته و در کلاس درس در برابر معلمی ننشستهاند اما در کودکی معنای یقین را با کلماتی ساده از پدر و مادرشان آموختهاند و با فطرت پاکشان همگون گشته است، سرشتی که با امور مخالفِ فطرت، یا افکار بیهوده آلوده نگشته است؛ بلکه زندگیشان با محبت الله و رسولش ـ صلی الله علیه وسلم ـ و انجام انواع عبادتهای بدنی و زبانی و مالی پررونق و آباد گشته و چشم و گوش از آثار درخشش این سرور بینصیب نمانده و از طریق سخنان ناخودآگاه یا حالتهای چهره، خود را نمایان میکنند، با وجود تمامی مشکلاتی که بر آنها گذشته و با وجود تمامی سختیهایی که زندگانی دنیا از آن خالی نیست.
در حالی که پسر دربارهی فرجام مادرش برایم سخن میگفت ـ که امثال آن کم نیست ـ به یاد سرگذشت علمایی افتادم که در علوم فلسفه و کلام فرو رفته بودند و در هنگام وداع با دنیا و رسیدن به پایان خط این زندگی دچار حیرت و سرگشتگی و نگرانی شده و دوست داشتند بر دین پیرمردها و پیرزنهایی بمیرند که به این علومِ بس مضر آلوده نگشتهاند.
ابو المعالی جوینی در پایان زندگیاش میگوید: «درون دریای وسیعی فرو رفتم و اهل اسلام و علومشان را رها کردم و به آنچه از آن منع شده بودم وارد شدم و اکنون اگر پروردگارم به من رحم نکنم، پس وای بر ابن جوینی! و اکنون من بر عقیدهی مادرم میمیرم» و روایت شده که گفت: «بر عقیدهی پیرزنهای نیشابور میمیرم». و به یارانش گفت: «خود را به علم کلام مشغول نکنید زیرا اگر میدانستم که کلام مرا به اینجا که اکنون هستم میرساند به آن مشغول نمیشدم»[۲]
و فخر رازی پس از سیر و تفحص در علم کلام میگوید: «هر کس دین پیرزنها را درپیش گیرد برنده است»[۳].
امروز نیز میخواهند به راه اینها بازگردی کسانی که تلخی دور بودن از علوم صحیح را کشیدهاند اما این بار به نام آزادی فکر و اندیشهی مستقل؛ و آگاهی یافتنِ بیقید و ضابطه از میراث دیگران؛ بدون تمییز و آزمایش، یا تفاوت قائل شدن برای کسی که توانایی تمییز دارد یا آنکه ندارد!
قطعا اولین افرادی که با آتش این فراخوانِ بیقید و ضابطه میسوزند کسانیاند که به آن فرا میخوانند؛ اگر الله آنها را شامل رحمتش ننماید.
آیا میخواهند تجربهی جوینی و رازی را تکرار کنند؟! میترسم پیش از آنکه حقیقت را درک کنند از دنیا بروند! گذشته از اینکه گناه کسانی را بر دوش بگیرند که گمراه کرده یا در محکمات دینشان به سبب فراخوان بیضابطهی آنها به شک افتادهاند…!
خداوندا مرگ ما را بر اسلام و سنت قرار ده… مرگی که قلب، مملو از شوق به ملاقاتت باشد، ای مهربانترین مهربانان.
عمر بن عبدالله المقبل ـ ترجمه: ابراهیم منصوری
پانویسها:
[۱] – صحیح بخاری (۶۳۰۶).
[۲] – نگا: مجموع الفتاوی (۷۳/۴)، و بیان التلبیس (۱/۴۰۷) ، هر دو از ابن تیمیه.
[۳] – لسان المیزان (۴/۴۲۷).