آیین و مسیر (۱۰) فتنه

مفهوم فتنه

فتنه از جهت لغت به معنای آزمون، آزمایش، ابتلا و دگرگونی است که بر چیزی عارض می‌شود. به همین دلیل گداختن طلا و نقره و خالص‌سازی آن‌ها را فتنه می‌نامند. هر تغییری که بر چیزی رخ دهد «افتتان» نامیده می‌شود؛ و باقی ماندن چیزی بر حال خود – چه حق باشد و چه باطل – خلاف فتنه است.

مقصود از فتنه در زبان عرب، سوزاندن و همچنین ذوب کردن یا داغ نهادن با آتش است. به همین خاطر هنگامی که الله متعال داستان اصحاب اخدود را یاد می‌کند، می‌فرماید: {إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ} [البروج: ۱۰] (بی‌گمان کسانی که مردان و زنان مؤمن را شکنجه کردند [و سوزاندند] سپس توبه نکردند، برایشان عذاب دوزخ است و عذاب آتش سوزان). یعنی آنان را با آتش سوزاندند؛ پس الله متعال آن را فتنه قرار داد.

و از حکمتِ او این است که فتنه را پیش می‌آورد تا انسان را متمایز سازد. پس الله متعال مردم را می‌آزماید تا ناپاک را از پاک جدا کند، همان‌گونه که انسان فلزات طلا و نقره را از دیگر ناخالصی‌های وارد بر آن جدا می‌سازد.

مدارِ فتنه از جهت اصطلاح در کلام الله متعال و سخن رسول الله ﷺ بر محور باطل می‌چرخد. مجموعِ کاربرد شارع از واژهٔ فتنه، به یک امر بازمی‌گردد و آن تغییری است که بر انسان از جهت عقیده، فکر یا رفتارش عارض می‌شود. فتنه در کلام الله متعال و سخن رسول الله ﷺ عبارت است از تغییر انسان از حق به سوی باطل، یا تغییر او از حقی که سزاوارتر است به سوی حقی که پایین‌تر از آن است. و این همان معنایی است که صحابه (رضی الله عنهم) و پیشوایان اسلام از تابعین و پیروانشان به کار می‌بردند.

فتنه در کلام الله متعال در کتاب عظیمش و سنت پیامبرش ﷺ به معنای «تغییر» آمده است، اما گاهی ذکر فتنه به اعتبار «سببی» است که آن تغییر را ایجاد کرده است. به همین دلیل الله متعال چیزها را فتنه (مایهٔ آزمایش) مردم قرار می‌دهد تا به خاطر آن دگرگون شوند؛ و این از روی امتحان و آزمایش است. پس مردم به وسیلهٔ یکدیگر آزموده می‌شوند. بلکه الله متعال یادکرد «درخت زقوم» را فتنه‌ای برای ستمگران قرار داد؛ بدین معنا که این درخت که در بن دوزخ می‌روید، مایهٔ آزمایش است. به این صورت که منافقان و کافران می‌گویند: چگونه می‌شود درختی باشد، و در آتش باشد و آتش آن را نخورد؟!

پس الله متعال همین را فتنه‌ای قرار داد تا آنان را از حق بازگرداند. الله قدرت دارد که ترکیب مادیات را از حالی به حال دیگر تغییر دهد. همچنین وضعیت آخرت با وضعیت دنیا متفاوت است؛ پس الله متعال آنان را با چیزی می‌آزماید که عقل‌هایشان درک نمی‌کند، تا [به سبب این انکار] آنان را از حق منصرف گرداند.

[این مفهوم] از بسیاری از سلف نقل شده است، چنانکه حاکم در مستدرک خود از ابوعمار از حذیفه بن یمان روایت کرده که گفت: «اگر کسی از شما دوست دارد بداند که آیا دچار فتنه شده است یا نه، پس بنگرد: اگر حلالی را می‌بیند که پیش‌تر آن را حرام می‌دانست، قطعاً دچار فتنه شده است؛ و اگر حرامی را می‌بیند که پیش‌تر آن را حلال می‌دانست، قطعاً دچار فتنه شده است».[۱] یعنی او دچار نوعی تغییر شده است و باید به سبب این تغییر نگریست که این سبب گاه حق است و گاه باطل اما در غالب موارد به سوی باطل گرایش دارد. اگر انسان بخواهد این دگرگونی‌ها را بسنجد، باید به ترازوی کلام الله و سخن رسول الله ﷺ تکیه کند؛ چرا که این دو، مرجع اصلی برای قضاوت دربارهٔ تغییرات [رفتاری و فکری] مردم هستند.

اهمیت سخن گفتن از فتنه

فتنه در هر زمانی وجود دارد و این تا زمانی که نبرد میان خیر و شر و مراتب نیکی و پستی‌های شر برقرار باشد، ادامه خواهد یافت. در زمان پیامبر ﷺ فتنه‌های بزرگی مانند کفر، شرک و نفاق وجود داشت؛ همچنین فتنه‌های کوچکی که میان مردم رخ می‌دهد، مانند فتنهٔ مال، خانواده، فرزند و اختلافات و درگیری‌های میان مسلمانان.

می‌شود گفت اهمیت بحث دربارهٔ فتنه از اینجا روشن می‌شود که هیچ زمانی از فتنه‌های فراگیر یا خاص خالی نیست و هیچ انسانی نیست مگر آنکه دست‌کم با فتنه‌ای کوچک آزموده شود. این موضوع در داستانی از پیامبر ﷺ دربارهٔ برخورد ایشان با حسن و حسین و برداشتن آنان نمایان است: «رسول الله ﷺ برای ما خطبه می‌خواند که حسن و حسین در حالی که دو پیراهن قرمز بر تن داشتند، آمدند؛ آنان راه می‌رفتند و سکندری می‌خوردند. رسول الله ﷺ از منبر پایین آمد، آن دو را برداشت و پیش روی خود قرار داد و سپس فرمود: الله و رسول او راست گفتند که: {إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ} [التغابن: ۱۵] (اموال و فرزندان شما فقط وسیلهٔ آزمایش هستند). به این دو کودک نگریستم که راه می‌روند و زمین می‌خورند، پس نتوانستم صبر کنم تا آنکه سخنم را قطع کردم و آن دو را بلند کردم».[۲] پیامبر ﷺ دلبستگی به فرزندان را – با آنکه آنان فرزندان دخترشان (رضی الله عنها) بودند – گونه‌ای از فتنه (آزمایش) دانستند. البته این از معانی ظریفی است که تنها کسی که در جایگاهی استوار باشد، آن را درک می‌کند.

تبیین فتنه

الله متعال مردم را می‌آزماید تا ناپاک را از پاک جدا کند و مدعیان دروغین را از صف بیرون براند. مردم در کاروان اسلام حرکت می‌کنند؛ عده‌ای واقعاً تلاشگرند و عده‌ای دیگر در راه حق به دنبال منافع [دنیوی] هستند. الله متعال آنان را می‌آزماید تا اهل باطل فرو بریزند و کسانی که دارای معدن پاک و درست هستند، آشکار شوند. خداوند امتحان و آزمایش را پدید آورد تا ناپاک از پاک جدا شود؛ همچنین نصوص روشن و آشکاری نازل کرد که حق را از باطل متمایز می‌کند.

مردم به عقل خود نیاز دارند تا حق را از باطل بشناسند، اما الله متعال در کتاب عظیم و سنت پیامبرش ﷺ نصوصی قرار داده که آن راه‌ها، اندیشه‌ها و موانع پیش روی مردم را مشخص می‌کند؛ همچنین اوصاف رهروان – چه اهل حق و چه اهل باطل – را بیان می‌دارد.

فتنه از جهت اختلاط، همان آمیخته شدن حق با باطل است. اگر حقیقت‌ها مُشتَبَه شود، مردم بر اساس ارزیابی‌هایی که به گوششان می‌رسد عمل می‌کنند. اگر مردم در تاریکی باشند، بر حسب گمان خود به این سو و آن سو منحرف می‌شوند تا نوری بیابند؛ اما اگر نور علم بیاید، شبهه و فتنه از بین می‌رود.

علت وجود فتنه نادانی است. به همین دلیل از پیامبر ﷺ روایت شده که فرمود: «قیامت برپا نمی‌شود تا آنکه هرج زیاد شود.» گفتند: ای رسول خدا، هرج چیست؟ فرمود: «کشتار».[۳] پیامبر به نوعی پیوستگی میان از میان رفتن علم و ظهور جهل اشاره کرد. مقصود از علم، همان دانش به وحی یعنی کلام الله متعال و سخن رسول الله ﷺ است.

به همین دلیل کسی می‌تواند فتنه را تشخیص دهد که دو ویژگی در او جمع باشد: علم و اخلاص در جستجو و وارستگی (تجرد).[۴]

اگر انسان مُتَجَرِد (وارسته) باشد اما عالم نباشد، دست به خطر می‌زند؛ و اگر علم داشته باشد اما وارسته نباشد، گمراه می‌شود و دیگران را هم گمراه می‌کند. بنابراین اگر انسان بخواهد در مسئلهٔ فتنه تمایز قائل شود و حق را از باطل بشناسد، باید سراغ عالمی متجرد و وارسته برود؛ عالمی که به کلام الله و سخن پیامبر ﷺ آگاه باشد و موقعیتی را که حکم بر آن نازل می‌شود بشناسد. او نباید نصی را در غیر جایگاه اصلی‌اش به کار ببرد تا مردم دچار فتنه نشوند.

همچنین وارستگی (تجرد) نیز ضروری است؛ زیرا هرچه انسان وارسته‌تر باشد، به حقیقت نزدیک‌تر خواهد بود. امت از دو گروه رنج می‌برد: وارستگانی که دانش ندارند و دانشمندانی که وارسته نیستند؛ در این صورت، ارزیابی فتنه‌ها دچار خلل می‌شود.

وارستگی یعنی انسان بهره‌ای برای دنیای خود نخواهد و هیچ امری از هوا و هوس، طمع یا مصالح شخصی – حتی مال و فرزند – را بر فرمان الله مقدم نکند. به همین سبب الله متعال می‌فرماید: {إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ}؛ یعنی این‌ها ممکن است با ترغیب به مخالفت با فرمان الله، تو را به سوی فتنه بکشانند.

امت در زمان فتنه تنها با دو شرط می‌تواند به حق برسد: داشتن دانش و وارستگی. اگر این تراز مختل شود، امت میان نادان بی‌دانش یا دانشمند غیروارسته گمراه می‌گردد و از مسیر الهی دور می‌شود.

فتنهٔ حقیقی همان است که الله در کتابش نسبت به آن هشدار داده است. حذیفه بن یمان (رضی الله عنه) می‌گوید: «تا زمانی که دینت را بشناسی، فتنه به تو زیانی نمی‌رساند؛ فتنه آنجاست که حق و باطل بر تو مشتبه شود».[۵] او داناترین یاران پیامبر ﷺ در شناخت فتنه‌های زمان حال و آینده بود.

خلاصهٔ آنکه: در زمان فتنه‌ها، نه سخن دانشمند غیروارسته پذیرفته است و نه وارستهٔ نادان. انسان باید هر دو ویژگی را داشته باشد تا به حقی که الله می‌خواهد برسد و فتنه‌ها را نه با نگاه شخصی، بلکه با تراز شرع بسنجد.

برای همین الله سبحانه و تعالی می‌فرماید: {وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ} [انفال: ۲۵] (و از فتنه‌ای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمی‌رسد؛ و بدانید که الله سخت‌کیفر است) که این به دو نوع فتنهٔ عمومی و خصوصی اشاره دارد. فتنه‌ها رتبه و درجه دارند و شناخت این مراتب ضروری است تا انسان با تمرکز بر یک فتنهٔ جزئی، دچار فتنه‌ای بزرگ‌تر نشود. فتنهٔ شرک، بزرگ‌ترینِ فتنه‌هاست.

به عنوان مثال، منافقان هنگام دعوت به جهاد گفتند: {ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي} (به من اجازهٔ [ماندن و نیامدن به جهاد] بده و مرا به فتنه نینداز). آنان ادعا می‌کردند که نمی‌خواهند با رفتن به جنگ، دچار فتنهٔ زیبایی زنان رومی شوند. ظاهر سخن آنان درست بود، اما در آن سیاق، باطل محض بود؛ زیرا نرفتن به جنگ برای مقابله با شرک، خودِ فتنه بود. لذا الله فرمود: {أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ مُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ} [توبه: ۴۹] (آگاه باشید که [هم‌اکنون] در فتنه سقوط کرده‌اند؛ و به راستی که جهنم بر کافران احاطه دارد).

به همین سبب وقتی عمر بن خطاب (رضی الله عنه) پرسید: «کدام یک از شما سخن پیامبر ﷺ را دربارهٔ فتنه به یاد دارد؟» حذیفه بن یمان گفت: «فتنهٔ مرد در خانواده، مال و همسایه‌اش را نماز، صدقه، امر به معروف و نهی از منکر پاک می‌کند». [عمر] فرمود: «منظورم این نیست، بلکه آن [فتنه‌ای] را می‌گویم که همچون موج دریا متلاطم است».[۶] عمر بن خطاب درک می‌کرد که فتنه‌های متنوعی وجود دارد و حذیفه بن یمان این فتنه‌ها را ذکر کرد، زیرا با تمام افراد گره خورده‌اند؛ مانند فتنهٔ مال، فرزند و خانواده. همهٔ مردم دچار این فتنه‌ها می‌شوند، اما عمر بن خطاب به دلیل اینکه خلیفه بود و به امور مسلمانان اهمیت می‌داد، این‌ها را مدنظر نداشت بلکه فتنهٔ بزرگ را می‌خواست.

بر این اساس، فتنه‌ها را حتماً باید از جهت مراتبشان نگریست؛ چه بسا اگر مصلحتی از مصالح شرعی وجود داشته باشد، مصلحت بزرگتری هم یافت شود که آن مصلحت بزرگ‌تر، مصلحت کوچکتر را مُلغیٰ می‌کند. به همین دلیل پیامبر ﷺ در حالی با مشرکان می‌جنگید که در مدینه فتنه‌هایی مانند نگاه به زنان، اختلاط، خلوت و زنا وجود داشت؛ و این‌ها از فتنه‌هایی است که پیامبر ﷺ [به عنوان فتنه] به آن‌ها اقرار داشت. پس منافقان نزد پیامبر ﷺ آمدند و خواستند از این قبیل مسائل که اصطلاحاتی شرعی هستند، سوءاستفاده کنند و گفتند: {ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي}؛ مرا با زنان به فتنه نینداز. پس الله متعال فرمود: {أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا} (توبه: ۴۹)؛ زیرا مصلحت دفع شرک، از تمام این مصالح بزرگ‌تر است.

بنابراین، مصلحت بزرگ‌تر هرگاه در شریعت آشکار شود، مصالح پایین‌تر از خود را ملغی می‌کند؛ به همین جهت، کشتن فتنه است، اما اگر در راه خدا مانند جنگ با مشرکان باشد، تبدیل به شهادت می‌شود و آنچه پایین‌تر از آن است را ملغی می‌کند. شناخت مراتب در امور خیر و شناخت دَرَکات در امور شر، به عالم توانایی تمییز در جایگاه‌های فتنه و همچنین تمییز در شناخت انواع عمومی و خصوصی آن را می‌دهد. هرگاه انسان این موضوع را درک کند، می‌تواند با شناخت حق از باطل به حقیقت برسد و همچنین تیرگی‌ها را بزداید و به سخن کسی که فتنه را تنها بر یک باب خاص یا یک فعل معین یا یک مصلحت خاص محدود می‌کند، توجه نکند. چنین کسی بر آن موضوع به تنهایی حکم می‌دهد و به سیاق آن نمی‌نگرد، در حالی که اگر به سیاق آن نگاه می‌کرد، می‌یافت که سخن خودش فتنه است و آن حقی نیست که به دنبالش می‌گردد.

انواع فتنه

فتنه از جهت انواع به دو دسته تقسیم می‌شود: فتنهٔ عمومی و فتنهٔ خصوصی. اما از نظر مراتب، درجات بسیار متعددی دارد: فتنه‌های بزرگ، فتنه‌های کوچک و فتنه‌هایی پایین‌تر از آن. خطرناک‌ترین نوع فتنه‌ها، فتنهٔ دین است و سنگین‌ترین فتنهٔ دین نیز آن چیزی است که به شرک مربوط می‌شود؛ به همین سبب الله متعال شرک را فتنه نامیده و می‌فرماید: {وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ} [البقرة: ۱۹۱] (و فتنه [شرک] از کشتار سنگین‌تر است). این بدان معنا است که هرگاه فتنه [شرک] حاضر باشد، کشتن دیگر فتنه نامیده نمی‌شود بلکه نام خاص خود را می‌گیرد. کشتار در این حالت هرچند حرام باشد، اما اگر در راه الله متعال باشد تبدیل به شهادت می‌شود؛ پس کشتن در راه الله متعال، شهادت و حقی است که الله آن را مقرر کرده است.

همان‌گونه که پیامبر ﷺ در حدیث صحیح فرمود: «مأمور شده‌ام که با مردم بجنگم تا گواهی دهند که خدایی جز الله نیست و محمد فرستادهٔ اوست، و نماز را برپا دارند و زکات بپردازند؛ پس هرگاه چنین کردند، خون و اموالشان از سوی من در امان است مگر به حق اسلام، و حسابشان با الله است».[۷] این‌ها احکامی است که ضوابط خود را دارد و جای بحث آن اینجا نیست، بلکه به طور اجمال بیان شد.

خطرناک‌ترین نوع فتنه‌های دینی همان است که به شرک مربوط می‌شود و الله به دفع و جلوگیری از آن دستور داده است. او بر هر مفسده‌ای که مانع این هدف شود و میان آن حائل گردد، نام فتنه نهاده است؛ از این رو کسانی که پیروان پیامبر ﷺ را از کشته شدن و از دست دادن خانواده، مال و جان بیم می‌دهند [باید بدانند که حفظ] این‌ها از مصالح شرعی هستند، اما تلاش برای [حفظ] آن‌ها در هنگام حضور غایت بزرگ‌تر یعنی دفع شرک، خود فتنه است.

اولویت دفع فتنهٔ بزرگ

دفع فتنهٔ بزرگ، فتنه‌های کوچک‌تر را ملغی می‌کند. شاید خطرناک‌ترین فتنه‌ها، فتنهٔ دگرگون ساختن حقایق و وارونه کردن اصطلاحات باشد؛ یعنی تبدیل ایمان به کفر و کفر به ایمان، یا تبدیل خیر به شر و شر به خیر. اینکه ایمان به الله، پیامبر، فرشتگان، کتاب و تقدیر (خیر و شر آن) را نوعی نادانی، درویشی یا غیر آن بنامند، فتنه‌ای بسیار بزرگ است.

به همین سبب الله متعال در کتاب عظیمش می‌فرماید: {لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ} [التوبة: ۴۸] (به یقین آنان پیش از این نیز در پی فتنه بودند و کارها را برای تو وارونه جلوه دادند).

دگرگون ساختن حقایق فتنه‌ای بزرگ است؛ همان چیزی که در زمان ما «بحران اصطلاحات» نامیده می‌شود. یعنی تغییر اصطلاحات شرعی و وارونه کردن آن‌ها تا حقایق، مفاهیم و آرای پشت از آن هم دگرگون شود؛ برای مثال، اصطلاح جهاد را به آنچه به «مقاومت» و غیر آن مربوط می‌شود تغییر می‌دهند تا وصف شرعی را از آن سلب کنند تا مردم به شریعت دلبستگی نداشته باشند.

از این رو فتنه‌ها انواع و ریشه‌های متعددی دارند که اصول آن‌ها در شریعت شناخته شده است. مرجع شناخت این مراتب و درجات باید شریعت باشد، نه سلیقه یا بهره‌های شخصی انسان‌ها. ممکن است انسان مصلحت شرعی خاصی برای خود داشته باشد، اما مصلحتی بزرگ‌تر آن را ملغی کند؛ پس شایسته نیست که انسان مصلحت شرعی خصوصی خود را بر مصلحت عمومی امت مقدم بدارد که در این صورت هم خودش و هم امت دچار فتنه می‌شوند. به همین دلیل شریعت برای تحقق مصالح عمومی بر مصالح کوچکتر آمده است؛ و همچنین برای دفع فتنهٔ بزرگ، حتی اگر فتنهٔ کوچکی در حق خود انسان رخ دهد. این موضوع در شریعت مراتب و جایگاه‌های خود را دارد و به هر مسئله به تناسب خودش نگریسته می‌شود.

فتنه‌ای که نزد بسیاری از منسوبان به علم، دعوتگران، مصلحان، سیاستمداران یا برخی علما در این باب وجود دارد این است که چیزی را فتنه می‌نامند که در واقع، خودِ این نام‌گذاری فتنه است.

فتنه را نباید به تنهایی نگریست، بلکه باید به سیاق آن توجه کرد. بسیاری از مواردِ جهاد در راه الله متعال را فتنه می‌نامند، در حالی که در حقیقت این جهاد است و فتنه نامیدن آن، خود نوعی فتنه است. بسیاری از حقایق را باطل می‌نامند، در حالی که باطل نامیدن آن‌ها همان فتنه‌ای است که الله متعال از آن برحذر داشته است.

بسیاری از مردم فتنه را تنها در موقعیت‌های خاصی به کار می‌برند که بیشتر مربوط به امر حاکم و عامهٔ مردم است؛ این یکی از خطاهای بزرگ است که فتنه را در این جنبه منحصر کنند. بازگشت به اصطلاحات نباید بر اساس سلیقه یا تمایلات ما باشد، بلکه باید به فهم شریعت رجوع کرد. بسیاری از مردم فتنه را به مفهوم خاصی که در ذهنشان شکل گرفته گره می‌زنند و چهارچوب‌های شریعت را بر همان دایرهٔ محدود پیاده می‌کنند. آنان گاه به خواست تودهٔ مردم، قدرت‌طلبان یا منافع شخصی خود برای حفظ دستاوردها و جایگاهشان می‌نگرند و مصالح شرعی را تعطیل می‌کنند. این مسائل جزئی شاید در ظاهر فتنه به نظر برسند، اما هرگاه امر بزرگتری در میان باشد، باید آنچه پایین‌تر از آن است ملغی گردد.

موضع علما در برابر فتنه

وظیفهٔ تبیین و بازگرداندن امور به جایگاه اصلی‌شان بر عهدهٔ علما است؛ زیرا کسانی که حقایق را وارونه کرده‌اند، نیازمند آن هستند که این حقایق برایشان بازسازی شود: {لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ} [التوبة: ۴۸] (به یقین آنان پیش از این نیز در پی فتنه بودند و کارها را برای تو وارونه کردند). چه اموری را وارونه کردند؟ و چه کسی آن‌ها را بازمی‌شناسد؟ عالم است که آن‌ها را تشخیص می‌دهد. گاهی انسان حتی اگر طالب علم باشد، چنانچه مراتب شریعت را نشناسد دچار اضطراب می‌شود؛ به‌ویژه زمانی که سیل خروشان رسانه‌ها چیزی را گمراهی، تندروی، افراط‌گرایی یا امثال آن توصیف کنند و در مقابل، حقیقت را فتنه بنامند. این از فتنه‌های وارونه کردن حقایق است که دوران‌های متأخر به آن مبتلا شده‌اند.

تبیین فتنه نزد اهل علم است؛ چرا که علت وجود فتنه‌ها، کاستیِ علما و از میان رفتن آنان است. به همین سبب پیامبر ﷺ در حدیث صحیح از ابوهریره می‌فرماید: «قیامت برپا نمی‌شود تا آنکه علم برچیده شود، و جهل آشکار گردد، و فتنه‌ها پدیدار شوند».[۸] این نشان می‌دهد که میان وجود نادانی و وجود فتنه‌ها، پیوستگی شدیدی برقرار است.

هرگاه فتنه‌ها آشکار شوند، باید بدانیم که دو مسئله در میان است:

نخست: نبود علمایی که شایستهٔ وصف علم باشند و برای الله متعال وارستگی (تجرد) داشته باشند.

دوم: وجود کسانی که به عنوان عالم چهره‌پردازی شده‌اند، اما در حقیقت عالم نیستند.

دارمی در سنن خود از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که گفت: «چگونه خواهید بود آنگاه که فتنه‌ای شما را فرا بگیرد که در آن بزرگسال پیر شود و خردسال نمو یابد، و مردم آن را سنت و رویهٔ خود قرار دهند؛ به‌گونه‌ای که اگر آن فتنه تغییر داده شود، گویند: سنت تغییر یافته است؟». پرسیدند: ای اباعبدالرحمن، این چه زمانی خواهد بود؟ گفت: «آنگاه که قاریان شما فراوان، اما فقیهان شما اندک شوند؛ و امرای شما بسیار، اما امانت‌داران شما کم گردند؛ و دنیا با عملِ آخرت طلب شود».[۹]

این دلایلی که عبدالله بن مسعود ذکر کرد، همان چیزی است که در زمان‌های متأخر وجود دارد و در زمان ما به شکل حادتری دیده می‌شود. چنین نیست که هر کس در حروف یا تدوین و نوشتن مهارت داشت یا به زبان اهل علم سخن گفت، عالم باشد؛ بلکه باید به علم حقیقی که الله متعال به آن فرمان داده نگریست. علم همان خداترسی است؛ چنانکه الله متعال می‌فرماید: {إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ} [فاطر: ۲۸] (از میان بندگان الله، تنها دانشمندان از او می‌ترسند؛ بی‌گمان الله شکست‌ناپذیر و آمرزنده است). عالم واقعی کسی است که نزد مرزهای الله و فرمان‌های او توقف کند و آن‌ها را بزرگتر از بهرهٔ نفس، جایگاه، منصب و نگاه مردم به خود بداند.

امت تا زمانی که علما را حفظ کند و قدرشان را بشناسد و آنان از عرصهٔ عمومی غایب نشوند، محفوظ است و الله متعال به وسیلهٔ آنان هدایت می‌کند. به همین سبب در مسند از انس بن مالک روایت شده که پیامبر ﷺ فرمود: «همانا مَثَل علما در زمین، همچون مَثَل ستارگان آسمان است که در تاریکی‌های خشکی و دریا به وسیلهٔ آن‌ها راه یافته می‌شود».[۱۰] ستاره در آسمان به سبب ثباتش دستخوش جابجایی نمی‌شود و در جایگاه خود ثابت است، بلکه این مردم هستند که نسبت به آن جابجا می‌شوند. اما اگر صدای عالم را خاموش کنند و میان او و مردم سقف‌ها یا ابرهایی قرار دهند که دیده نشود، آنگاه فتنه رخ می‌دهد.

بزرگترین فتنه‌ها، فتنه‌های دینی است. بسیاری از مردم به فتنه‌ها از دریچه‌ای جزئی مانند فتنهٔ مال یا کار می‌نگرند. آنان حتی اگر کفر بر کشورهای اسلامی چیره شود و ارتش‌ها علیه سرزمین‌های مسلمانان بسیج شوند و بیگانگان بر آنان حکم برانند، باز هم [سکوت را] برتر از مقابله می‌دانند و ریختن قطره‌ای خون – حتی از مشرکان – را نوعی فتنه می‌شمارند! بی‌گمان فتنهٔ واقعی که الله از آن برحذر داشته، همین است؛ و همچنین وارونه کردن حقایق و اصطلاحات جدیدی که بر ما وارد شده است. برای تعیین نصاب حق و بازشناختن آن، حتماً باید به کتاب الله متعال و سنت رجوع کرد، نه به سلیقه‌ها، فهم‌ها، رغبت‌های شخصی، طمع‌ها، خواسته‌های توده‌ها یا تمایلات سلاطین؛ تا خلطی صورت نگیرد و مردم با سخنِ [به ظاهر] عالمی، گمراه نشوند.

فتنه اصطلاحی نیست که هر کس هر چه خواست در آن بگنجاند؛ بلکه باید در سیاق خود دیده شود. بسیاری از مردم فتنه را تنها در موقعیت‌های خاصی مانند امور مربوط به حاکم و تودهٔ مردم (ناآرامی‌های اجتماعی) منحصر می‌کنند. این یکی از خطاهای بزرگ است که باعث می‌شود مردم گمان کنند کفر، گمراهی، انحراف و فواحش فتنه نیستند و فتنه فقط تزلزل و اضطراب مردم است، ولو اینکه آن اضطراب بر حق باشد. در پایان باید دانست که جدا شدن مردم بر پایهٔ حق، برتر از اتحاد آنان بر پایهٔ باطل است.

خیریت امت به امر به معروف و نهی از منکر و همچنین اصلاح، گره خورده است. چه بسا صورت‌هایی از امور اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر وجود داشته باشد که مفسده‌ای بزرگ‌تر در آن‌ها پدید آید؛ این‌ها مواردی هستند که آن‌ها را به اندازهٔ خودشان می‌سنجیم، اما این رَویهٔ عمومی شریعت نیست [که اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر ترک شود].

به همین دلیل احقاق حق و تبیین آن، و دفع شر و روشنگری دربارهٔ آن، و ابطال شک، بی‌تردید از بزرگترین حقایقی است که الله متعال به آن فرمان داده است. فتنه نامیدن این کار، همان فتنه‌ای است که الله از آن هشدار داده است؛ بسیار پیش می‌آید که واژهٔ فتنه در غیر جایگاه خود به کار رود و این از حقایقی است که دگرگون می‌شوند. چنانکه الله می‌فرماید: {لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ} [التوبة: ۴۸] (به یقین آنان پیش از این نیز در پی فتنه بودند و کارها را برای تو وارونه جلوه دادند).

پس شایسته است حقایق با نصوص کتاب و سنت تبیین و آشکار شوند؛ انسان نباید زیاده‌روی کند و فتنه را به تنهایی دلیلی در مقابله با حق قرار دهد. همچنین از روی انصاف باید گفت بسیاری از مردم در توصیف اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر، آن‌ها را گونه‌ای از فتنه می‌دانند. یا شاید در ذهن تودهٔ مردم چنین القا کرده‌اند که مصلحانی که اوضاع فاسد مردم را اصلاح می‌کنند، دعوتگران فتنه هستند.

اینکه دربارهٔ امر به معروف و نهی از منکر چنین سخن بگویند یا وجود این قالب‌های ذهنی در ذهن مردم باعث شود هر از گاهی آن‌ها را بر احوال مصلحان تطبیق دهند، بی‌تردید خود نوعی فتنه است. اصلاح عمومی و آنچه به امور دینی مردم مربوط می‌شود، از اصلاحات واجب به شمار می‌رود؛ اما توصیف مصلحان به اینکه به دنبال فتنه هستند، بی‌گمان گمراهی است و حاکم را بر ادامهٔ مخالفت با حق جسور می‌کند.

همچنین بدگمانی به مصلحان به این عنوان که آنان میان حاکم و مردم تشویش ایجاد می‌کنند [و مردم را نسبت به حاکمان بدبین می‌کنند و] به دنبال فتنه هستند، شکافی نادیدنی پدید می‌آورند و مردم را تحریک می‌کنند. باید این موضوع را با بیان دلیل و حجت از کتاب و سنت متمایز کرد و به سخنان این افراد اعتنا نکرد؛ چرا که اگر انسان به این‌گونه افراد توجه کند، خیر تعطیل شده و شر چیره می‌گردد. هیچ زمانی نیست مگر آنکه این افراد وجود داشته‌اند که انگیزه‌شان یا هوای نفس بوده یا طمع‌ها و مصالح شخصی.

کناره‌گیری از فتنه

مردم در باب کناره‌گیری از فتنه بر دو نوع هستند:

علما: شایسته است که آنان در دایرهٔ احقاق حق و تبیین باطل با دلیل و حکمت وارد شوند و واقعیت را با منطق و در حد توان خود روشن کنند تا در کار مردم ابهام ایجاد نشود.

عامهٔ مردم: شایسته است که آنان از فتنه کناره‌گیری کنند؛ زیرا فرد عامی ممکن است دچار اضطراب و دوگانگی شود و این دوگانگی و آشفتگی خود گونه‌ای از فتنه‌ای است که الله از آن برحذر داشته است. چه بسا انسان وارد موضع درگیری عقیدتی یا فکری شود و شبهات او را از پا در آورد؛ پس باید از مواضع فتنه دوری کند.

پیامبر ﷺ از ورود به این‌گونه موارد هشدار داده است؛ چنانکه در حدیث آمده است: «نزدیک است که بهترین دارایی مسلمان گوسفندی باشد که با آن به قلهٔ کوه‌ها و جاهای باران‌خیز برود و با دین خود از فتنه‌ها بگریزد».[۱۱] یعنی انسان از فتنه‌ها فرار کرده و گوشه‌گیری گزیند؛ احادیث متواتر بسیاری دربارهٔ کناره‌گیری از فتنه از پیامبر ﷺ وارد شده است.

فتنهٔ دوستی با کافران

الله متعال می‌فرماید: {وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ} [الأنفال: ۷۳] (و کسانی که کافر شدند، یاران یکدیگرند؛ اگر شما [پیمان یاری و برادری با یکدیگر] را انجام ندهید، فتنه و فسادی بزرگ در زمین پدید می‌آید).

و باز می‌فرماید: {إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ} [المائدة: ۳۳] (سزای کسانی که با الله و فرستادهٔ او می‌جنگند و در زمین به فساد می‌کوشند، فقط این است که کشته شوند، یا به دار آویخته شوند، یا دست‌ها و پاهایشان به خلاف یکدیگر بریده شود، یا از آن سرزمین تبعید گردند).

کفر بزرگترین فتنه‌ها است؛ به همین خاطر الله متعال می‌فرماید: {وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ} [البقرة: ۱۹۱] (و فتنه [کفر و شرک] از کشتن سنگین‌تر است). و همچنین می‌فرماید: {وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ} [البقرة: ۲۱۷] (و فتنه [کفر و شرک] از کشتن بزرگتر است). الله متعال فتنه را تبیین فرموده که همان کفر است و این موضوع به اتفاق تمام مفسران است؛ و این در دایرهٔ کسانی وارد می‌شود که به جای مؤمنان با کافران دوستی می‌کنند. پس دوستی و موالات با کافران به جای مؤمنان و برتر دانستن آنان بر مؤمنان، بی‌تردید فتنه و گونه‌ای از گمراه‌گری است و کفر به الله متعال به شمار می‌رود. برپایی حدودی که الله متعال به اجرای آن‌ها فرمان داده – مانند حکم محاربه برای کسی که با الله متعال می‌جنگد و همچنین برای خون‌ریزی و راهزنی – [واجب است]؛ پس تعطیل کردن این احکام خود از فتنه‌ها است. چرا که بزرگترین حق، برپایی عدل و انصاف با اجرای حدی است که الله متعال به آن فرمان داده است؛ و هرگاه این حدود تعطیل شوند، آن واقعه فتنه‌ای بزرگ و گمراهی آشکاری خواهد بود.

فتنهٔ علما و توده‌ها

دو نوع فتنه وجود دارد: فتنهٔ خاص و فتنهٔ عام. فتنهٔ خاص مربوط به سلاطین، امیران، اشراف و ثروتمندان است؛ و همچنین صاحبان مقام و منزلت میان مردم. کسانی که دارای منزلت هستند مایهٔ فتنه‌اند، چرا که انسان برای جلب نظر آنان تلاش می‌کند و این امر چه بسا بر گفتار و کردار انسان اثر بگذارد.

فتنهٔ عام همان فتنهٔ توده‌ها (عامهٔ مردم) است. علت فتنهٔ آنان نادانی است و پیامبر ﷺ از هر دو فتنه برحذر داشته است. فتنهٔ خاص همان‌طور که گذشت، مربوط به ترجیح دادنِ مال و مقام بر دستور الله است. اما فتنهٔ عام مربوط به تأثیرپذیری از توده‌ها و دنباله‌روی از آنان است، چرا که انسان تحت تأثیر تلاطم و دگرگونی آنان قرار می‌گیرد؛ زیرا توده‌ها بر یک امر واحد پایدار نمی‌مانند.

در حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص که اصل آن در صحیح آمده، از پیامبر ﷺ روایت شده که فرمود: «هرگاه دیدی مردم پیمان‌هایشان فاسد گشته و امانت‌داری‌شان کاسته شده و چنین شده‌اند» و پیامبر ﷺ انگشتانش را در هم گره کرد. عبدالله گفت: من در آن زمان چه کنم؟ فدایت شوم ای پیامبر خدا. فرمود: «در خانه‌ات بمان، زبانت را نگه دار، آنچه را می‌شناسی [و حق است] بگیر و آنچه را نمی‌پسندی [و باطل است] رها کن؛ به کار خصوصی خودت بپرداز و کار عمومی را واگذار».[۱۲]

پیامبر ﷺ از این موضوع برحذر داشته است، زیرا تحلیلِ توده‌ها در حوادث برآمده از تمایلات و هواهای نفسانی است و آنان پیامدها را درک نمی‌کنند. بنابراین انسان حتماً باید با نگاه به دلیل شرعی، به فرجام کارها در دورترین احتمالاتشان بنگرد. چه بسا برخی در بیان پیامدها مبالغه کنند تا مردم را از آنچه به دنبالش هستند باز دارند؛ این نیز از موارد فریب‌کاری نسبت به مصلحان است. بنابراین انسان باید این امور را با ترازوی وارستگی (تجرد) از کتاب و سنت بسنجد.

کسی که تحت تأثیر این دو فتنه قرار می‌گیرد، بیش از دیگران دچار لغزش و دگرگونی می‌شود؛ زیرا چنین افرادی با تغییر تمایلات صاحبانِ منزلت – خواه سلطان باشد یا صاحبان ثروت یا صاحبان منزلت در دنیا که برای جلب نظرشان تلاش می‌شود – تغییر می‌کنند. از این رو، سخنان آنان در مسائل مشابه، متفاوت از یکدیگر است. همچنین در مورد عامهٔ مردم، این اختلاف به اندازهٔ تمایلات و هواهای نفسانی آنان است و توده‌ها مسیرِ ثابتی ندارند. بنابراین اگر کسی حقیقت را می‌خواهد، باید به آنچه الله بر حق دانسته، پایبند باشد.

هرگاه انسان به سوی الله در حرکت باشد، راه را جز از او نمی‌گیرد؛ چرا که الله به آن راه داناتر است و اوست که باید از وی راهنمایی جست. به واسطهٔ اوست که انسان راه می‌یابد و به درستی عمل می‌کند، و بدون او به خطا می‌رود؛ پس از الله متعال درستی، توفیق و هدایت می‌خواهد.

تک‌روی در تبیین فتنه

بسیاری از مردم به یک مسئلهٔ خاص می‌نگرند و سپس با جدا کردن آن از سیاق کاملش، دربارهٔ آن به عنوان فتنه قضاوت می‌کنند. این یک قضاوت محض و بریده از واقعیت است، مانند حال منافقانی که بر برخی کارهای پیامبر ﷺ [به عنوان فتنه] حکم دادند؛ در حالی که پیامبر ﷺ به چیزی بزرگتر از آن می‌نگریست که همان احقاق حق، دفع شرک و برپایی توحید بود.

قضاوت دربارهٔ یک مسئلهٔ خاص به عنوان فتنه، در حالی که انسان سخن را تنها از یک طرف، یک گروه یا یک نفر شنیده باشد، بی‌تردید اشتباه است. نباید بر یک امر جزئیِ خاص تکیه کرد بدون اینکه به تصویر کامل نگریسته شود؛ زیرا نگریستن به تصویر کامل، حکمی را به انسان می‌دهد که الله متعال می‌خواهد. در این صورت انسان تحت تأثیر عواطف قرار نمی‌گیرد و تمایلات یا ترس‌ها او را به حرکت در نمی‌آورند. این یکی از خلل‌هایی است که نزد بسیاری از مردم رخ می‌دهد؛ چرا که انسان نباید با صرف دانسته‌ها و عواطفش قضاوت کند، بلکه باید بر اساس علمِ الله متعال و با نگاه به ماهیتِ پدیده، فرجام و احوال آن داوری نماید.

حقیقت یک اقدام در گرو نتیجه و سرانجام آن است؛ حتی اگر سهم حق در یک کار اندک باشد، چنانچه آن کار به بار بنشیند و در واقعیت محقق شود، ارزشمند و مایهٔ خیر است. اما اگر فردی به نام حق‌طلبی مسیری را دنبال کند که نتیجه آن در ترازوی واقعیت، شر مطلق باشد و آن هدف نهایتاً به بن‌بست برسد، نه تنها حقی برپا نشده، بلکه آن رخداد خود به یک فتنهٔ بزرگ تبدیل گشته است. این ترازوها، ترازوهای شرعی هستند و انسان نباید آن‌ها را تنها با عقل خود بسنجد. همچنین برای هیچ‌کس جایز نیست که این مسائل را با ذهنِ خود، بر پایهٔ رغبت‌ها، عواطف یا شاید به دلیل قدرت و منزلتش بزرگ‌نمایی کند؛ بلکه انسان با نگاه به آنچه الله متعال از علم و توفیق به او ارزانی داشته، به آن‌ها می‌نگرد.

استعاذه از فتنه و شرِ آن

جمعِ میان سخن پیامبر ﷺ که فرمود: «از فتنه‌ها، چه آشکار و چه پنهانِ آن‌ها، به الله پناه ببرید»[۱۳] – چنانکه در صحیح آمده است – و سخن عبدالله بن مسعود که گفت: «هیچ‌یک از شما نگوید: بار خدایا از فتنه‌ها به تو پناه می‌برم، بلکه بگوید: بار خدایا از فتنه‌های گمراه‌کننده به تو پناه می‌برم»[۱۴]:

پیامبر ﷺ به استعاذه (پناه بردن به خداوند) از فتنه‌ها فرمان داد، زیرا فتنه‌هایی که در زمان پیامبر ﷺ رخ می‌دادند، وحی بر ایشان نازل می‌شد و آن‌ها را تبیین می‌کرد. اما اختلافی که در امر فتنه پس از وفات پیامبر ﷺ پدید آمد، چه بسا برای برخی از خواص صحابه (رضی الله عنهم) با نوعی ابهام و پیچیدگی همراه بود؛ پس آنان به وحی نیاز پیدا کردند در حالی که وحی قطع شده بود. از این رو، ما قائل به معصومیت صحابه نیستیم، بلکه به فضل، بزرگی و پیشتازی آنان بر آیندگان قائل هستیم؛ و پایین‌ترین مرتبهٔ آنان بالاتر از بالاترین مرتبهٔ کسانی است که پس از ایشان از تابعین و دیگران آمده‌اند.

بنابراین مقصود عبدالله بن مسعود از اینکه «از فتنه‌ها به الله پناه نبرید»، به این خاطر است که برخی فتنه‌ها در خود خیر دارند و او تنها به پناه بردن از «شر» آن‌ها فرمان داد. وحی که خیر را از فتنه‌ها بازمی‌شناخت غایب شده بود و به همین سبب، انسان از شر آن‌ها به الله پناه می‌برد. الله متعال می‌فرماید: {كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ} [الأنبياء: ۳۵] (هر انسانی چشندهٔ مرگ است؛ و ما شما را با شر و خیر می‌آزماییم [تا امتحان شوید]؛ و به سوی ما بازگردانده می‌شوید).

یعنی فتنه چه بسا برای انسان مایهٔ خیر باشد و چه بسا مایهٔ شر؛ و اثر در آن، همان بازشناسی و تمایز است. اگر فتنه مایهٔ نزدیکی انسان به الله شود، آن فتنه برای او خیر است؛ و اگر موجب دوری او از الله گردد، آن فتنه برایش شر است. از این رو انسان باید به عاقبت و ارزش کار در پایان بنگرد و میان خیر و شر و این دو نوع [فتنه] تفاوت قائل شود.

حاکم و فتنه

هرگاه حاکم از بینش و درک واقعیت برخوردار باشد، بر او واجب است و ذمه‌اش بری نمی‌شود مگر اینکه بدون واسطه و به طور مستقیم به امور بنگرد؛ زیرا او باید حق را از باطل بازشناسد و نباید به دیگران تکیه کند. چرا که حکم‌رانی به نگاه خودِ او واگذار شده است؛ به همین سبب است که قاضی میان دو طرف دعوا حکم نمی‌کند مگر با حضور آنان و شنیدن سخنانشان یا سخن وکیلی که جانشین شخص باشد تا حق از آن آشکار گردد. مسائل عمومی از مسائل خصوصی خطرناکتر هستند و شایسته است با وارستگی (تجرد) کامل به آن‌ها نگریسته شود؛ همچنین باید به صاحبان مصالح شرعی نگریست و به مدعیانی که چه بسا مسائل ناچیز را بزرگ جلوه می‌دهند و همچنین کارهای بزرگ را ناچیز می‌شمارند، توجه نکرد. همان‌طور که میان مردم کسانی یافت می‌شوند که امور بزرگ را خُرد می‌سازند، افرادی هم هستند که مسائل خُرد را بزرگ جلوه می‌دهند؛ پس انسان باید به آنچه الله متعال او را مکلف کرده، پایبند باشد.

خلاصهٔ آنکه: اگر حاکم توانایی درک مسائل را داشته باشد، تکلیف به طور مستقیم بر عهدهٔ خود اوست، به‌ویژه در اموری که به تودهٔ مردم، مصالح و آبروی آنان مربوط می‌شود. بر او واجب است همان‌گونه که الله فرمان داده انصاف را رعایت کند و خودش بر امور نظارت نماید، نه اینکه در این باب – به‌ویژه در مصالح عمومی – برای خود واسطه قرار دهد.

همان‌گونه که وضعیت علما در مسئلهٔ فتنه‌ها بر دو پایه استوار است، حاکم نیز چنین است:

پایهٔ نخست: کسانی که وصف علم شرعی در آنان محقق شده باشد.

پایهٔ دوم: نگریستن به میزان وارستگی (تجرد) آنان.

حتماً باید به این دو ویژگی توجه کرد تا قضاوت در این باره درست باشد. اگر انسان بدون دانش، تنها وارسته (بی‌طرف) باشد، دچار ستم شده و بی‌محابا عمل می‌کند. اما اگر عالم باشد و وارستگی نداشته باشد، به خاطر مصالح شخصی، هم خودش گمراه می‌شود و هم دیگران را گمراه می‌کند؛ بنابراین نگریستن به هر دو ویژگی ضروری است. اگر این دو امر در شخصی جمع شود، به یاری الله معمولاً به راه راست هدایت شده و از سوی او کمک می‌شود.

پیش‌بینی فتنه

انسان حتماً باید وقوع فتنه را پیش‌بینی کند؛ زیرا فتنه زمانی رخ می‌دهد که تغییری حاصل شود یا انحرافی از مقصود الله متعال پیش آید. دلیل این موضوع کلام الله متعال است که می‌فرماید: {وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا} [المائدة: ۷۱] (و گمان کردند فتنه‌ای در کار نخواهد بود، پس کور و کر شدند).

فتنه‌ای که انسان را در مسیرش غافلگیر می‌کند و باعث تغییر او می‌شود، ناشی از آن است که وی با نوعی گمراهی، سختی، امتحان و آزمایشی روبه‌رو شده که انتظارش را نداشته است. به همین سبب الله می‌فرماید: {وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ}؛ یعنی گمراه شدند و از مقصود خداوند منحرف شدند چون انتظارش را نداشتند، در حالی که تمام کسانی که دچار انتکاسه و عقب‌گرد شده و از راه حق منحرف گشتند، به دلیل ابتلایی بود که به آنان رسید.

بنابراین شایسته است انسان – حتی اگر پویندهٔ راه حق یا حتی پویندهٔ امور دنیا باشد – آمادگی داشته باشد؛ اگر ثروتمند است باید احتمال فقر را بدهد، اگر تندرست است باید احتمال بیماری را بدهد، اگر رئیس است باید احتمال برکناری را بدهد، و اگر مثلاً سرور و بزرگِ قوم خود است، باید بتواند دیگران را تحمل کند؛ تا جایی که جانش برای چنین امری آماده شود و سپس با انصاف با خود و دیگران رفتار نماید. به همین سبب، کسانی که تغییر کردند، تنها در زمان ترس و سختی دگرگون نشدند، بلکه در زمان آسایش نیز دچار تغییر شدند.

این تغییری که برای بسیاری از مردم پیش می‌آید، ناشی از آن است که فتنه با مسائل شخصی آنان گره می‌خورد؛ مسائلی مانند ثروت، قدرت و جایگاه اجتماعی. هرگاه چیزی رخ دهد که به این موارد آسیب بزند، ثبات و صبر آنان از دست می‌رود و معادلات مادی بر آنان چیره می‌شود؛ به طوری که در تشخیص درستیِ یک چیز دچار خطا می‌شوند و چه بسا باطل بر آنان پیروز گردد. به همین دلیل الله متعال می‌فرماید: {رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا} [المتحنة: ۵] (پروردگارا، ما را مایهٔ آزمایش برای کسانی که کفر ورزیدند قرار مده)؛ و همچنین می‌فرماید: {رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ} [يونس: ۸۵] (پروردگارا، ما را مایهٔ آزمایش برای گروه ستمکاران قرار مده).

در این باره از مجاهد بن جبر و قتاده نقل شده است که گفتند: «ما را به دست آنان عذاب مکن و به آنان بر ما پیروزی مده تا [به غلط] بگویند: اگر اینان بر حق بودند، چنین [مصیبتی] به آنان نمی‌رسید».[۱۵] یعنی گمان نکنند که پیروزی‌شان معیاری برای شناخت حق است؛ بنابراین انسان باید از امور مادی که وی را می‌لغزانند برحذر باشد و از فتنه‌هایی که الله متعال به وسیلهٔ آن‌ها حق را از باطل جدا می‌کند، دوری گزیند. همچنین فتنهٔ قبر، فتنهٔ محیا (زندگی) و ممات (مرگ) از مواردی است که پیامبر ﷺ از آن‌ها پناه می‌جست.

پیامبر ﷺ به استعاذه (پناه بردن) از فتنه‌های زندگی، مرگ، ثروت، فقر، جایگاه، گناهان و کشتار فرمان داد؛ همچنین پناه بردن از فتنهٔ زندگی برزخی و پرسش دو فرشته. برای همین پیامبر امر به پناه بردن از «فَتّان» نمودند، چنانکه در حدیث عبدالله بن عمر آمده ه روزی فتان را یاد کردند و مقصود از «فتان» در اینجا، همان فرشته‌ای است که انسان را در قبرش با این پرسش‌ها می‌آزماید: «پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ پیامبرت کیست؟». اگر انسان ثابت و استوار باشد، پاسخش هم آماده است؛ در غیر این صورت فرد دچار لکنت و تردید می‌شود و چه بسا عجز و حیرت بر او چیره گردد؛ در آن هنگام است که الله متعال اهلِ ایمان ثابت‌قدم را متمایز می‌سازد.

به همین سبب پیامبر ﷺ به استعاذه فرمان داد تا دو امر حاصل شود: نخست اینکه الله انسان را حفظ نماید؛ و دوم اینکه او را در شناخت اسباب حق، هدایت و تقوا یاری دهد. این یاری از طریق دانش، معرفت و هدایت صورت می‌گیرد؛ پس هرگاه الله بنده را در این موارد یاری دهد، او را حفظ کرده و کفایت نموده است.

شایسته نیست که هر کس دانشِ خود را [در هر جایی] به کار گیرد در حالی که نسبت به شرایط واقع نادان است، زیرا چه بسا دچار خطا شود؛ به همین دلیل علما میان «سازوکار دانش شرعی» و «شناخت واقعیتی که انسان دانشش را در آن به کار می‌برد»، تفاوت قائل می‌شوند.

از امام احمد نقل شده است که مردی از او پرسید: «پدرم به من فرمان می‌دهد که همسرم را طلاق دهم.» احمد گفت: «او را طلاق مده.» مرد گفت: «آیا عمر به پسرش عبدالله فرمان نداد که همسرش را طلاق دهد؟» احمد پاسخ داد: «آیا پدر تو همانند عمر است؟».[۱۶]

این نشان می‌دهد که نصِ واحد به دلیل اختلافِ احوال، مصالح و نفوس، احکامِ متفاوتی پیدا می‌کند. کسی که نص را دارد اما واقعیت را نمی‌شناسد، نمی‌تواند حکم را به درستی پیاده کند؛ اما کسی که شرایط واقع را می‌داند، می‌تواند اشیاء را در جایگاه خود قرار دهد و در این مسیر از سوی الله یاری می‌شود.

شیخ عبدالعزیز طریفی | ترجمه: عبدالله شیخ آبادی


[۱] مستدرک حاکم (۴/ ۵۱۴).

[۲] مسند احمد (۵/ ۳۵۴)؛ سنن نسائی (۳/ ۱۰۸)؛ سنن ترمذی (۵/ ۶۵۸).

[۳] صحیح بخاری (۱۳/ ۸۸، شماره ۷۱۲۰)؛ صحیح مسلم (۱۳-۱۸).

[۴] مقصود از «تجرد» در این متن، وارستگی و پیراستگی از هرگونه بهرهٔ دنیوی، هواهای نفسانی، طمع‌ورزی و مصالح شخصی است. به این معنا که انسان هیچ مصلحت فردی، مادی یا دلبستگی به مال و فرزند را بر فرمان الله متعال مقدم نکند. طبق این متن، تجرد شرطی حیاتی در کنار علم است؛ زیرا اگر کسی دانش داشته باشد اما از این وارستگی بی‌بهره باشد، نه تنها خود دچار انحراف می‌شود، بلکه مایهٔ گمراهی دیگران نیز خواهد شد. (مترجم)

[۵] مصنف ابن‌ابی‌شیبه (۱۵/ ۷۰).

[۶] صحیح بخاری (۱۳/ ۴۸)؛ صحیح مسلم (۴/ ۲۲۱۸).

[۷] صحیح بخاری (۲۷۸۶)؛ صحیح مسلم (۲۱)؛ سنن ترمذی (۲۶۰۶)؛ سنن نسائی (۳۹۷۱)؛ سنن ابوداوود (۲۶۴۰)؛ سنن ابن‌ماجه (۳۹۲۷)؛ مسند احمد (۱/ ۱۱).

[۸] صحیح بخاری (۷۱۲۱)؛ صحیح مسلم (۱۵۷).

[۹] مصنف ابن‌ابی‌شیبه (۸/ ۵۹۹)؛ سنن دارمی (۱/ ۷۵)؛ مستدرک حاکم (۴/ ۵۶۰).

[۱۰] مسند احمد (۳/ ۱۵۷، شمارهٔ ۱۲۶۲۱).

[۱۱] صحیح بخاری (شماره ۱۹).

[۱۲] مصنف ابن‌ابی‌شیبه (۷/ ۴۴۷، شمارهٔ ۳۷۱۱۵).

[۱۳] به روایت مسلم (۲۸۶۷).

[۱۴] بنگرید به تفسیر بغوی: سوره تغابن (۵۵۷).

[۱۵] تفسیر مجاهد (۲/ ۶۶۷)؛ تفسیر طبری (۲۳/ ۳۲۰)؛ التفسیر الصحیح (۴/ ۴۷۳).

[۱۶] ابن مفلح، الآداب الشرعیة (۱/ ۴۸۸).