در قرآن کریم، در سورهٔ نساء، خداوند متعال میفرماید: {يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا} [النساء: ۱] (ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، آن که شما را از یک تن آفرید و از آن [یک تن] همسرش را آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاری را پراکند. و از خدایی که به [نام] او از همدیگر درخواست میکنید، و از [قطع رابطه با] خویشاوندان پروا داشته باشید. بیگمان الله بر شما دیدهبان است.)
در این آیه دلیلی آشکار وجود دارد بر اینکه زن از پناه و حمایت مرد آفریده شده تا به او پناه برد و مایهٔ آرامشش باشد، نه اینکه برابر یا همتای او باشد. شریعت خاتمِ پیامبران ﷺ نیز آمد تا با نصوص شرعی وارد شده در کتاب و سنت، بر این امر مهر تأیید بزند؛ شریعتی که حقوق زن مسلمان و غیرمسلمان را در تمامی جنبههای زندگی محفوظ داشته است.
با اینکه این نظام درست، سالهای طولانی در جهان اسلام بدون هیچ اعتراضی وجود داشت، اما نفوذ فرهنگ غرب و شعار «برابری با مردان»، پایههای جهان عرب [و سرزمینهای اسلامی] را در دوران ما سست کرده است. این نگاه با احکام شرعی کاملاً در تضاد است؛ هرچند طرفدارانش تلاش میکنند با اسمهای مذهبی مثل «فمینیسم اسلامی»، لباسی از دین و اخلاق بر تن آن بپوشانند.
کتاب دکتر سامی عامری که مرکز «رواسخ» آن را در ۱۷۶ صفحه منتشر کرده، به همین موضوع میپردازد. این کتاب این شعار جذاب را بررسی میکند؛ شعاری که ادعا میکند هم دینی است و هم میخواهد در این دنیای پر از ظلم، حقوق زنان را پس بگیرد. نویسنده با جزئیات کامل توضیح میدهد تا خواننده منصف بفهمد واقعیت چیست: این جریان در تلاش است اسلام را به نفع مکتبهای بیگانه و ضد دین مصادره کند. در واقع، فمینیسم نگاهی تعصبی و جنسیتی دارد و در اینجا از نام اسلام فقط برای تبلیغات و بازارگرمی استفاده میکند.
دربارهٔ مؤلف و کتاب
نویسندهٔ کتاب، دکتر سامی عامری، متولد سال ۱۹۷۵ میلادی در تونس است. او پیش از آنکه به تحصیلات شرعی روی آورد، در دانشکدهٔ حقوق تحصیل کرده و سپس دکترای ادیان تطبیقی گرفته است. وی هماکنون استاد عقیده، فرق و ادیان در یکی از دانشگاههای مجازی اسلامی است و در مطالعات عهد جدید و استشراق تبشیری تخصص دارد و تألیفات بسیاری در این زمینه نگاشته است.
نویسنده مقدمهٔ کتابش را با ذکر ماجرایی آغاز میکند که یکی از دعوتگران خانم برایش تعریف کرده است. ماجرا مربوط به یک سمینار فمینیستی در دانشگاه آن دعوتگر است که پایانش به شعارهای یکی از دانشجویان دختر ختم شد: «پدرم دشمن من است! برادرم دشمن من است! شوهرم دشمن من است! و آنچه با زور گرفته شده، تنها با زور پس گرفته میشود!»؛ سخنانی که تشویق شدید و کفزدنهای گرم حضار را در پی داشت.
بر مبنای این رویداد، نویسنده پرسشی را مطرح میکند: چه کسی در بیان فمینیسم صادق است؟ آن دختر خشمگین و عاصی که به جنگ میان اعضای یک خانواده فرامیخواند؟ یا صاحبان سخنان شیرین و شعارهای پرزرق و برق از میان فمینیستهای بهظاهر موقّر؟
شاید پاسخ بسیاری از خوانندگان این باشد که دشمنی با مرد، ویژگی منحصربهفرد فمینیسم رادیکال و لیبرال است، اما فمینیسم اسلامی جانبدار حقوق پایمالشدهٔ زنان است و انتسابش به اسلام، به آن هویتی اسلامی میبخشد. حقیقت این است که این پاسخ تا حد زیادی هوشمندانه است، چراکه تمام حق را گرفته و تمام باطل را رها کرده است، اما این تنها ظاهر ماجراست.
پاسخ یادشده مبتنی بر سادهسازی امر پیچیده و نادیده گرفتن اصلِ مشکل است؛ زیرا این نوع فمینیسم صرفاً خواستار حقوق زنان – که ادعای همه است – نیست، بلکه در ذات خود به دنبال ویران کردنِ مرجعیت این حقوق از حیث سازگاری با نصوص وحی، نگاه اسلامی به انسان، جانشینی او بر روی زمین و نوع نگاه به زن و جایگاهش در جامعه است.
از همین رو، نویسنده معتقد است پرسش حقیقی که باید مطرح شود این است: آیا «فمینیسم اسلامی» راهحل شرعی مشکلات زنان در جهان اسلام است؟ چراکه امت اسلامی در حال حاضر به آن تصویری که شریعت از طریق نگاه قرآنی به انسان (در جامعهای که زن بخشی از آن است) ترسیم کرده، دست نیافته است.
نویسنده در فصلهای سهگانهٔ کتاب خود میکوشد تا افسار فمینیسم را رها کند تا زبان وابستگان این جریان، به حقیقت آنچه به آن باور دارند گشوده شود. او این کار را با نقل دقیق و کلمه به کلمهٔ سخنان حامیان این جریان، بدون خلاصهسازی مُخِل یا تحریف گمراهکننده انجام میدهد؛ ضمن تأکید بر اینکه «فمینیسم» مترادف واژهٔ «زنان» نیست، زیرا فمینیسم یک بینش وجودی و ارزشی است، اما زنان از گوشت و خون هستند و هیچ تلازم کلی میان این اصطلاح ایدئولوژیک و ریشهٔ لغوی آن[۱] وجود ندارد.
فمینیسم اسلامی؛ میان واقعیت و اسلام
نویسنده فصل نخست کتاب را به دو مبحث بنیادین تقسیم کرده است که هریک به سه گفتار میپردازد. تمام این بخشها میکوشند چگونگی پیوند اصطلاح «فمینیسم» با «اسلام» را از منظر پیدایش تاریخی، تفاوتهای آشکار رویکرد این گروه با سکولاریسم و اسلام، و همچنین راهکاری برای یافتن جایگزینی شرعی برای این تفکر انحرافی، تبیین کنند.
اصطلاح فمینیسم اسلامی به جریانی اطلاق میشود که در دهههای اخیر ظهور کرده و به شکلی مبهم میان «فمینیسم» و «اسلام» جمع بسته است. پژوهشگر در مواجهه با این اصطلاح با چالش بزرگی روبهروست و آن، نبودِ تعریفی استاندارد برای این جریان است؛ مسئلهای که البته دربارهٔ خود واژهٔ فمینیسم نیز صدق میکند.
یکی از نویسندگان فمینیست این معضل را چنین بیان کرده است: «بر فمینیستهای اسلامی این نقد وارد است که نتوانستهاند تعریف و شرح دقیقی از مفهوم فمینیسم اسلامی ارائه دهند. افزون بر این، الگوی واحدی برای فمینیسم اسلامی در تمام کشورهای عربی و اسلامی وجود ندارد؛ چراکه این جریان میان میانهروی و تلفیق الگوهای غربی و عربی-اسلامی از یک سو، و رد الگوی غربی و تلاش برای یافتن الگویی کاملاً اسلامی از سوی دیگر، در نوسان است.»
یکی از عواملی که موجب اختلاف در تعریف فمینیسم اسلامی میشود، این است که عمدهٔ تعاریف، ماهیتی تبلیغاتی دارند و تعاریفی علمی، جامع و مانع نیستند؛ مانند تعریف مشهوری که «مارگوت بدران»، استاد مطالعات فمینیستی و تاریخ کالج اوبرلین ارائه داده است: «گفتمان و کنشی فمینیستی که در قالبی اسلامی ساخته و پرداخته شده است. این جنبش اسلامی که فهم و اعتبار خود را از قرآن میگیرد، میکوشد تا به مطالبهٔ حقوق و عدالت برای زنان و مردان در تمام شئون دست یابد.» نویسنده در ادامه، با ذکر مجموعهای از تعاریف رایج این جریان، مبانی و اصول فمینیسم اسلامی را تبیین میکند.
فمینیسم اسلامی و اخلال در شریعت
نویسنده سپس توضیح میدهد که فمینیسم اسلامی در حال حاضر، دست به اخلال در مجموعهای بزرگ و بنیادین از احکام شریعت زده است. این روند از قرآن کریم آغاز میشود که فمینیستها کوشیدهاند قواعدی را برای قرائت آن وضع کنند که برجستهترینِ آنها عبارتاند از:
- بازتأویل قرآن برای سازگار کردن آن با ذائقهٔ لیبرالی غیررادیکال یا ذائقهٔ چپگرایانه.
- فراتر رفتن از لفظ قرآن و سیاقهای متن قرآنی به سوی تاریخمندی و رویکرد مقاصدی، چه بهصورت کلی و چه جزئی.
- بهرهگیری از ابزارهای فیلولوژی (لغتشناسی) برای درک یا برسازی معنا از زاویهای زنانه که نسبت به نکوهش میراث تفسیری پیشین دربارهٔ زنان، حساسیت دارد.
پس از قرآن، نوبت به حدیث میرسد که هدفِ حملات شدید فمینیستهای اسلامی قرار گرفته است. استدلال آنها این است که بیشتر چالشهای ناشی از نص، در احادیث وجود دارد؛ چراکه قرآن غالباً به اصول و کلیات میپردازد، اما احادیث وارد جزئیات شدهاند. کتاب «حریم سیاسی» اثر فاطمه مرنیسی و کتاب «ردپای گفتمان زنستیز در سنت اسلامی» نوشتهٔ یک پژوهشگر تُرک، مهمترین آثاری هستند که با هدف زیر سؤال بردن اعتبار و مرجعیت حدیث نوشته شدهاند.
در ادامه، موضع فمینیسم اسلامی نسبت به صحابه مطرح میشود؛ هرچند فمینیستها از ترس شوکه شدن خواننده، این موضوع را بهصراحت بیان نمیکنند، اما حقیقتِ امر را میتوان از موضعگیری آنان در قبال قرآن کریم، حدیث نبوی و مبانی فقه و فروع آن دریافت. نویسنده کوشیده است تا این تفکر را در بندهای متعددی تبیین کند و همچنین موضع این جریان را نسبت به فقه و اصول آن روشن سازد. همین مسائل باعث شده تا بسیاری از پژوهشگران علوم شرعی، عنوان «فمینیسم اسلامینما» (مُتَأَسلِم) را بر این جریان بگذارند؛ چراکه جمع میان دو نقیض امکانپذیر نیست: تسلیم بودن در برابر نص شرعی از یک سو، و عبور از همان نص برای پیروی از عقیدهای بیگانه با وحی از سوی دیگر.
پیدایش تاریخی فمینیسم اسلامی
نویسنده در گفتار دوم این فصل، پیدایش تاریخی فمینیسم اسلامی را توضیح میدهد که بذر اولیهٔ آن در قرن نوزدهم کاشته شد، اما بیشتر پژوهشگران این حوزه، زمان واقعی ظهور آن را دههٔ نهم قرن بیستم میلادی میدانند؛ آن هم در کشورهایی مانند ایران، آمریکا و اروپا. پس از آن، این تفکر در جهان عرب پدیدار شد و نویسندگان زن بسیاری در ترویج آن برجسته شدند که مهمترین آنها «اسماء مرابط»، نویسندهٔ کتاب «عایشه یا اسلام زنانه» و کتاب «قرآن و زنان: قرائتی برای رهایی» است. برخی از کتابهای او و دیگران به زبانهای متعددی مانند ایتالیایی، هلندی و اسپانیایی ترجمه شده است.
این جریان نوپا تلاشهای بسیاری برای گسترش اندیشهٔ خود انجام داده است؛ از جمله تألیف کتاب، ترجمهٔ آثار خارجی و برگزاری نشستها و رویدادهای عمومی و خصوصی. یکی از برجستهترینِ این رویدادها، کنفرانس فمینیسم مسلمان در بارسلونا بود که در اکتبر ۲۰۰۵ با حمایت یونسکو برگزار شد. همچنین «اتحادیهٔ جهانی زنان» که در سال ۱۴۱۶ هـ (۱۹۹۶ م) تأسیس و در سازمان ملل ثبت گردید تا ۶۵ کشور جهان را پوشش دهد.
توجیهات پیدایش فمینیسم اسلامی
گفتار پایانی مبحث اول به توجیهات و زمینههای بومی میپردازد که منجر به پیدایش این جریان شده است. نویسنده این موارد را به دو بخش «دیدگاه سکولار» و «دیدگاه فمینیسم اسلامی» تقسیم کرده و عواملی را که به ظهور هر یک از این دو دیدگاه انجامیده، به تفصیل شرح داده است.
دو رویکرد نسبت به فمینیسم اسلامی
مبحث دوم فصل اول در گفتار نخست خود، به دودستگی فمینیسم سکولار در جهان نسبت به فمینیسم اسلامی میپردازد. گروه اول معتقد است که ظهور این ایده باعث غنای اندیشهٔ فمینیستی میشود؛ اما گروه دوم آن را رد میکند و معتقد است این دیدگاه مقدماتی سست، جوهری ازهمگسیخته و پیامدهایی خطرناک دارد. فمینیسم سکولار – که مخالف فمینیسم اسلامی است – انتقادات تندی را متوجه آن کرده که نویسنده آنها را با شرح و تفصیل بیان نموده است. این انتقادات در موارد زیر خلاصه میشود:
- معضل چارچوب اجتهادی.
- پدیدهٔ تلفیق.
- هدر دادنِ پروژهٔ فمینیستی.
- انکار مسلمات اسلام و تلاش برای سیال کردن آن.
- پوچانگاریِ «قرائت ممکن».
- اسلام و حذفگرایی.
- انکار حقیقت سکولاریسم.
مشروعیت وجود فمینیسم اسلامی
گفتار دوم به بررسی مشروعیت وجودِ فمینیسم اسلامی از زاویهای اسلامی میپردازد و این کار را با طرح مجموعهای از پرسشها انجام میدهد که مهمترینِ آنها عبارتاند از:
- آیا «فمینیسم اسلامی» محصول خواستی خردمندانه برای بازپسگیری تصویر نخستین اسلام است؟ یا نتیجهٔ فشار واقعیت بر ذهن فمینیست مسلمان؟
- آیا فمینیسم ایدهای خنثی است که قرار گرفتن زیر پرچم بینش اسلامی نسبت به هستی، انسان و زندگی را میپذیرد؟
- آیا متن قرآن و حدیث تا این حد مبهم است که معنای آن در طول چهارده قرن از ذهن علمای اسلام پنهان مانده باشد، تا اینکه فتح علمی فمینیستی در این اواخر رخ دهد؟
- آیا فمینیسم بُعد اخروی احکام شریعت را در نظر میگیرد؟
نویسنده توضیح میدهد که پاسخ این پرسشها و موارد مشابه، در مجموعهای از مؤلفهها نهفته است که آنها را با شرح و تحلیل بیان کرده است. این موارد عبارتاند از:
- سلطهٔ فرهنگ غالب.
- معضل مرجعیت عالی.
- خدشه در بیان قرآنی.
- توهم بیطرفی فمینیستی.
- انحراف از هدف آفرینش.
- آزموده شدن از طریق تشریع.
- ایراد گرفتن از ماهیت زن.
- ماهیت روابط خانوادگی.
- نگاه به مسئلهٔ سرپرستی (قوامت).
- نگاه به تربیت فرزندان.
مرجعیت حقیقی
در گفتار پایانی این فصل، نویسنده تصریح میکند که اختلاف میان اسلام و تمام جریانهای فمینیستی، در اصل به «مرجعیت حقیقی نهایی» بازمیگردد؛ زیرا فمینیسم، در بحث مرجعیت نهایی صراحتاً با اسلام مخالفت میورزد. نویسنده تأکید میکند که سخن گفتن از مشروعیت وجود یک جریان فمینیستی [اسلامی] منطقی نیست؛ چراکه فمینیسم اسلامی جریانی نیست که به حفظ حقوق شرعی زن دعوت کند، بلکه جریانی است که با ساختن منظومهای حقوقی در چارچوب دیدگاه لیبرالی، سرمایهداری و فردگرایانه – همانند آنچه بر غرب حاکم است – به دنبال غربیسازی زن مسلمان است؛ البته با استثناهایی اندک که در نزد گروهی از این جریان، فراتر از ردِ همجنسگرایی و هرزهنگاری فاحش نمیرود.
نویسنده توضیح میدهد که در صورت تمایل به یافتن جایگزین شرعی برای فمینیسم اسلامی، باید در مجموعهای از امور جستجو کرد که بخش بعدی به تبیین آنها اختصاص دارد. مهمترینِ این موارد عبارتند از:
- مظلومیتِ امروز زن مسلمان.
- ظلمهایی که در حق زنان میرود و ارتباط آنها با شریعت.
- زن موفق… زن شاغل.
- مردسالاری؛ بهانهای برای فمینیسم.
- راه دفاع از حقوق شرعی زن.
فمینیسمِ دینزدا؛ میان حقیقت و تحریف
فصل دوم این کتاب به بخش بزرگتری از فمینیسم اسلامی میپردازد که تحت عنوان «فمینیسم دینزدا» شناخته میشود. این فصل شامل دو مبحث اساسی است؛ مبحث اول به حقیقتِ نهفته در پسِ این جریان میپردازد، درحالیکه مبحث دوم به تحریفاتی اختصاص دارد که به دست این جریان در شریعت اسلامی صورت گرفته است.
به این جریان از فمینیسم اسلامی معمولاً نام «فمینیسم تروایی» داده میشود؛ توصیفی که برگرفته از افسانهٔ مشهور اسب ترواست. دلیل این نامگذاری آن است که این جریان، نفوذی به درون محیط اسلامی محسوب میشود تا تعلق آن به این دین را سلب کند. این کار با تلاش برای ارائهٔ نام اسلام همچون اسبی چوبی و توخالی در برابر دژِ امت انجام میشود که در درون آن، حیلهگرانی مترصد فرصتند تا دروازه را به روی دشمنان بگشایند و دژهای آن را ویران کرده و در آن نفوذ کنند.
این جریان فمینیستی بهطور کامل با ماهیت سکولار شناخته میشود و این تصویری آشکار است که بر کسی پوشیده نیست؛ چراکه بسیاری از وابستگان به این جریان میکوشند از طریق احزاب سکولار یا بهصورت فردی، مانع اجرای شریعت شوند. یکی از مشهورترین این افراد، نویسندهٔ مراکشی «فاطمه مرنیسی» است که نویسندهٔ فمینیست، «ریتا فرج» دربارهاش گفته است: «قرار دادن او در زمرهٔ فمینیسم اسلامی، اشتباهی روششناختی است؛ زیرا او با وجود دغدغهٔ شدیدش نسبت به مسائل زنان در اسلام، از فمینیستهای سکولار به شمار میرود، همانطور که خودش هم عادت داشت خود را چنین معرفی کند.»
این جریان از زمان کاشت نخستین بذرش در قرن ۱۴ هجری (۱۹ میلادی)، در انکار ضروریات دین تردیدی به خود راه نداده است. این امر به دو دلیل اساسی بازمیگردد: حق اجتهاد باز (بیضابطه)، و وظیفهٔ افشای ربوده شدن دین توسط «فقه مردسالار». حضور دعوتگران این تفکر، در کشورهای جنوب اروپا، فرانسه و بلژیک و همچنین آمریکای شمالی متمرکز است و نویسندهٔ آمریکایی «آمنه ودود» یکی از برجستهترین نمادهای این مسلک به شمار میرود.
نویسنده معتقد است که مهمترین دلایل گسترش این تفکر در کشورهای اسلامی و خارج از آن، این است که شمار زیادی از رهبران آن در دانشگاهها تدریس میکنند؛ امری که تأسیس انجمنها و برگزاری سمینارها را برایشان آسان میسازد. افزون بر این، همکاری آنان با جریان غربگرا، سفارتخانهها و سازمانهای بینالمللی، امکان دریافت بودجه، حمایت و حفاظت در داخل کشورهای اسلامی را برایشان فراهم کرده است.
فمینیسم دینزدا در اصل به دو شاخهٔ «فمینیسم تروایی آگاه» و «فمینیسم تروایی ناآگاه» تقسیم میشود که هدف هر دو، ویران کردن دین از درون است، هرچند نگاهشان در این مسیر متفاوت باشد. گروه دوم این کار را راهی برای آشتی دادن اسلام با مقتضیات مدرنیته میداند؛ اما حقیقت این است که هر دو جریان از اسلام بریدهاند، زیرا حرام مورد اجماع – مانند همجنسگرایی، چه با انجام آن و چه بدون آن – را حلال میشمارند و حلال مورد اجماع را حرام میکنند.
همچنین در ادبیات «فمینیسم تروایی»، نه قرآن و نه رسالتهای وحیانی پیشین قداستی ندارند. در صورتی که نتوانند آیات را مطابق با ذائقهٔ فمینیستی تأویل کنند، اعلام میکنند که متن به دلیل مردسالار بودنش «مسئلهدار» است و باید از آن عبور کرد، چراکه آن را محصول محیط و ثمرهٔ فرهنگ مردم زمانهٔ خود میدانند. اساس این تفکر به این برمیگردد که این جریان، امتداد فمینیسم دینزدای غربی است؛ جریانی که بر پایهٔ بریدن از اصول ایمان و گستاخی در رد نصوص مقدس و توصیف آنها به ظلم و ارتجاع استوار است.
به عقیدهٔ نویسنده، برای پاسخ به این جریان و مقابلهٔ صحیح با اندیشهٔ آن، باید بر اصولی که فکر فمینیسم دینزدا بر آن استوار است، احاطه داشت. نویسنده این اصول را با شرح و تحلیل بیان کرده که عبارتاند از:
- ایمان به برتری ارزشهای سکولاریسم.
- مطرح کردن شعارهای دینی برای پیشبرد دستورکار سکولار.
- تلفیق عددی (گردآوری سیاهیلشکر).
- جانبداری (پیشداوری ایدئولوژیک در تعامل با نصوص).
- انکار تفاوت جوهری میان مرد و زن.
- انکار ثوابت.
تحریفهای فمینیسم دینزدا در شریعت
نویسنده در مبحث دوم این فصل، تحریفهای فمینیسم دینزدا در احکام شریعت اسلامی را در قالب سه گفتار اصلی توضیح میدهد: حلال شمردن همجنسگرایی، مبارزه با حجاب شرعی، و تغییر سهمالارث.
همجنسگرایی
در گفتار نخست، فمینیسم دینزدا بر این باور است که ازدواج همجنسگرایان امری است که شرع آن را تضمین میکند، زیرا [به زعم آنها] نص شرعی قاطعی مبنی بر حرمت آن وجود ندارد. گواه روشن این تفکر، اظهارنظر «دِروِلا سارا شاناهان»، فعال فمینیست اسلامی و حامی همجنسگرایی است که میگوید: «اثبات مشروعیت سدومیت (عمل قوم لوط) از طریق نصوص مقدس، نبردی ضروری برای مؤمنان «کوئیر/همجنسگرا» در تمام سنتهای ابراهیمی است.»
برای تحقق این هدف، فمینیسم اسلامی میکوشد با پیروی از سه روش اصلی، همجنسگرایی را «اسلامیسازی» و «عادیسازی» کند:
۱- برانگیختن عواطف تودهها از طریق بازگو کردن داستانهای همجنسگرایانی که خواهان جمع میان همجنسگرایی و اسلام هستند.
۲- اقدام مستقیم برای حمایت از تشکلهای همجنسگرایان مسلمان؛ همان کاری که «آمنه ودود» از طریق مؤسسهٔ خود «اتحادیهٔ مسلمانان پیشرو» (Progressive Muslim Union) یا مؤسسهٔ «فطرت» در آفریقای جنوبی و دیگر نقاط انجام میدهد.
۳- بازتفسیر آیات قرآن برای مشروعیتبخشی به همجنسگرایی؛ شیوهای که برخی نویسندگان زن در جهان عرب و غرب در پیش گرفتهاند.
حجاب
گفتار دوم که به حجاب میپردازد، روایتگر نبردی است میان اسلام و غربگرایی که از دهههای پیش جریان دارد. این نبرد به اشکال گوناگونی اعمال میشود؛ مانند جرمانگاری پوشش آن، جنگ ایدئولوژیک علیه حجاب در رسانهها با زشت جلوه دادن ظاهر آن، یا انکار آن از زبان شریعت.
این دیدگاهی است که حامیان فمینیسم اسلامی – که وجه اشتراکشان بیحجابی (تبرّج) است – از آن پشتیبانی میکنند. آنها این مسئله را به انکار رابطهٔ میان حجاب و وحی نسبت میدهند و معتقدند ریشهٔ حجاب به شریعتهای یهود و مسیحیت بازمیگردد و تنها به دلیل تأثیرپذیری عربها از همسایگان اهل کتابشان، وارد منظومهٔ احکام اسلامی شده است. فمینیسم دینزدا در این تفکر، کاملاً با گفتمان صریح سکولارها همسویی دارد.
میراث
سومین خواستهٔ فمینیسم دینزدا پیرامون تغییر سهمالارث، در اصل ریشه در ناتوانی مرد در تأمین مخارج خانواده در سایهٔ جامعهای مصرفگرا دارد؛ جامعهای که زن را ناچار به ورود به بازار کار کرده است. این امر باعث شده تا برخورداری مرد از سهم دو برابرِ زن، از دیدگاه فمینیسم ناعادلانه به نظر برسد، چراکه زن نیز همانند مرد، بار مالی خانواده را بر دوش میکشد. فمینیستها بر این نکته توافق دارند که این تقسیمبندی، صرفاً حکمی موقعیتی و متناسب با محیط حجاز در قرن هفتم میلادی بوده است.
این دیدگاه را «رفعت حسن»، نویسندهٔ فمینیست، چنین بیان کرده است: «ضروری است توجه داشته باشیم که قرآن در سیاق سخن از ارث، واقعیتهای اقتصادی قرن هفتم در حجاز را مدنظر قرار داده است؛ چراکه مسئولیت تأمین مخارج خانواده را بر دوش مردانی گذاشت که بار اقتصادی سنگینتری داشتند، به همین دلیل [مسئولیت] زنانی را که از سوی دیگر حق ارثبری از تمام خویشاوندان مذکر خود (پدر، برادر، همسر…) به آنها داده شده بود، بر عهدهٔ آنان نهاد…»
اما حقیقت این است که تقسیم ارث بر اساس وحی مُحکم، رحمتی الهی برای جلوگیری از گمراهی است. این عرصهای است با احکامی دقیق که انسان با دانش محدود خود به کُنهِ آن نمیرسد؛ از اینرو نیازمند یاریِ کسی است که به همهچیز داناست. پژوهشهای شرعی بسیاری این امر را ثابت کرده و به این نتیجه رسیدهاند که سهمهای تعیینشده در قرآن، مایهٔ حفظ حقوق زن است، نه تضییع آن. نویسنده شرح این حقیقت را به تفصیل در کتاب خود آورده است.
در پایان این فصل باید دریافت که «فمینیسم دینزدای تروایی»، چیزی نیست جز پروژهای برای ویران کردن دین و نقض اصل ایمان با منطق «نوگرایی بنیانکن».
فمینیسم تلفیقی؛ میان واقعیت، وعدهها و نقدها
در گفتار نخست از فصل پایانی، نویسنده «فمینیسم تلفیقی» را آخرین امید فمینیستهای مسلمانی توصیف میکند که نه خواهان برائت از دین هستند و نه منکر ریشهٔ الهی قرآن.
پیدایش این جریان در جهان عرب، حاصل واکنشی دو سویه بود: نخست در برابر گفتمان بنیادگرای فمینیستی، آن هم از سوی کسانی که دلبستهٔ فمینیسم بودند؛ و دوم در برابر فمینیسم سکولارِ رایج که ماهیتی دینزدا و کاملاً وابسته به غرب داشت. اما در جهان غرب، ظهور این جریان با محدودیتهای قانونی علیه زنان مسلمان در برخی کشورهای اروپایی گره خورده بود؛ موضوعی که در گفتههای بسیاری از فمینیستها مشهود است، مانند آنچه «ملیکه حمدی» در مقالهاش با عنوان «فمینیسم اسلامی در کشورهای فرانسویزبان اروپا در دوران پسااستعمار» آورده است.
«فمینیسم تلفیقی» نیز مانند دیگر جریانهای فمینیستی، تعریف استانداردی ندارد. در همین راستا، فعال فمینیست «امانی صالح» کوشید با سبکی مطبوعاتی و با تبیین ارکان اساسی این جریان، تعریفی برای آن ارائه دهد. این ارکان عبارتاند از:
اصالت قائل شدن برای مؤلفهٔ متافیزیکی در کنار منابع مادی شناخت.
- تکیهٔ شناخت فمینیستی اسلامی بر چارچوب مرجع اعتقادی بزرگتری که به وجود حقیقت باور دارد و نسبیگرایی مطلق را رد میکند.
- شناخت فمینیستی اسلامی، در جوهر و محتوا ماهیتی انتقادی دارد.
- شناخت فمینیستی اسلامی، شناختی رهاییبخش علیه سلطهٔ مطلق یک فرد، جنس، نظر یا نظام واحد است.
- رشد شناخت فمینیستی به طور کلی در گرو رشد یک جریان فرهنگی اجتهادی در تاروپود دانش و فرهنگ اسلامی است.
نویسنده این گفتار را با امکان استنباط تعریفی برای فمینیسم تلفیقی بر اساس آنچه گذشت، به پایان میبرد: جریانی که بر اصولی دینزدا استوار است اما ویترینی شرعی دارد. ویژگیهای غالب طرحهای آن عبارتند از: ابهام در گفتمان، مهآلود بودن روش و فریبکاری و تدلیس در پرداختن به مسلمات شرعی.
وعدههای فمینیسم تلفیقی
گفتار دوم در این مبحث به وعدههایی میپردازد که فمینیسم تلفیقی به هوادارانش میدهد؛ وعدههایی که در تلاش برای تغییر واقعیت و قوانین به نفع دیدگاه فمینیستی مصلحتگرا و جنسیتی (جندری) از طریق اهرم قانون، نمود مییابد. اما در میدان واقعیت، دعوتگران این تفکر خود را در برابر شکستی آشکار در ساختن هویتی با ویژگیهای جدی، اصولی ثابت و جایگزینهای قانعکننده میبینند. این شکست در ناتوانی عملی آنها برای گسترش در بدنهٔ مردمی یا یافتن جایگاهی در ساحت شرعی بهوضوح پیداست.
این ناکامی دلایل بسیاری دارد که مهمترین آنها، وضوح دلالت نصوص شرعی مرتبط با زنان در آگاهی عمومی کشورهای عربزبان است؛ زیرا فلسفهٔ «واگذاری معنا» (توقف در فهم دلالت) که در بحثهای قوامت (سرپرستی)، چندهمسری و ارث در این جریان به کار میرود، در نهایت به ذوب شدن تمام ثوابت قانونگذاری شرعی میانجامد.
انتقادها به جریان فمینیسم تلفیقی
گفتار دوم از فصل آخر، به مهمترین نقدهایی میپردازد که به جریان «فمینیسم تلفیقی» وارد شده است. این نقدها ابتدا از جانب خود جریان فمینیسم شروع میشود. فمینیستها به دلایل مختلفی این گروه را نقد میکنند، از جمله اینکه فکر و اندیشه آنها مهآلود و مبهم است. یکی از فمینیستها در اینباره میگوید: «جنبش فمینیسم اسلامی در مقایسه با همتای غربی خود هنوز عقبمانده است؛ بهویژه در تعریف مفاهیم و تلاش برای جا انداختن اصول خود در جامعه.»
همچنین فمینیستها معتقدند که این جریان از نظر تئوری و جزئیات، فکری سطحی دارد. آنها میگویند میان اسلام و فمینیسم تضاد اساسی وجود دارد؛ چون اسلام یک ساختار عقیدتی و قانونی خاص دارد که با ماهیت و بافت فمینیسم متفاوت است و جمع کردن دو چیز متضاد محال است. اینها تنها بخشی از دلایلی است که باعث اختلاف میان این دو جریان شده است.
انتقادهای شریعت به این جریان
بخش دوم انتقادها از طرف خود شریعت اسلام است؛ یعنی همان جایی که این جریان ادعا میکند به آن تعلق دارد. دلیل این نقدها این است که این جریان، علمای امت از همان صدر اسلام (یعنی صحابه) را متهم میکند که در امانتداری و رساندن پیام خدا خیانت کردهاند. علاوه بر این، آنها مدام به علمای دوران معاصر حمله میکنند؛ علمایی که تلاش کردند میراث علمی و ارزشی امت را از هر چیزی که با نگاه قرآن به زن و حقوق او در تضاد است پاک کنند (چه در این راه موفق شده باشند و چه نه، باز هم مورد حمله این گروه هستند).
با اینکه فمینیسم تلفیقی و فمینیسم دینزدا (یا همان تروایی) انکار میکنند که به هم ربط دارند، اما هر دو جریان در بسیاری از مسائل نظری و علمی با هم توافق دارند. مهمترین نقاط مشترک آنها عبارت است از:
- ضعف نگاه عقیدتی: با اینکه عقیده اصل و ریشهٔ عمل است، نگاه آنها به عقاید اسلامی ضعیف و بیروح است.
- نداشتن روش مشخص: آنها روش آشکاری برای استنباط احکام ندارند. اجتهاد آنها آلوده به میل و خواسته شخصی است؛ یعنی اول نتیجه را انتخاب میکنند، بعد به سراغ متن میروند.
- برخورد سلیقهای با حدیث: آنها احادیث را بر اساس میل خود رد یا قبول میکنند. اگر حدیثی به نفع پروژهٔ فمینیسم باشد صحیح است، وگرنه آن را رد میکنند و کاری به بررسی علمی سند و متن ندارند.
- فرار از اجماع: آنها از بحث درباره «اجماع» و اعتبار آن طفره میروند و مسائل مورد اتفاق را صرفاً انتخابهای فقهی مردانه میدانند.
از این موارد و دیگر نقاط مشترک که نویسنده ذکر کرده، مشخص میشود که ادعای «فمینیسم تلفیقی» مبنی بر اینکه «ما فرهنگ زمانه را بر حقایق دین ترجیح نمیدهیم» درست نیست. آنها نتوانستند خود را از لکهٔ «تلفیق» و وصله پینه کردن پاک کنند؛ روشی که در نهایت جایگاه وحی را پایین میآورد و فرهنگ سکولار و بومی را بالا میبرد. حقیقت این است که نمیتوان دو جهانبینی متفاوت و متضاد را با هم جمع کرد، همانطور که نمیشود میان دو مجموعه ارزش کاملاً متفاوت آشتی برقرار کرد.
سخن پایانی
در نهایت باید گفت این کتاب از جمله آثاری است که مسائل فمینیسم را به شکلی عمیق بررسی میکند. شایسته است که این کتاب خوانده شود و به جزئیات آن دقت شود تا گروهها و فرقههای مختلف این تفکر شناخته شوند؛ گروههایی که با وجود نامهای متفاوت، همگی در یک هدف مشترکند: عادیسازی رابطهٔ جهان اسلام با تفکر غربی و سکولار، و ویران کردن ستونهای اصلی شریعت اسلامی.
نویسنده: خانم رضویٰ الترکی، پژوهشگر و دانشآموختهٔ تربیت
[۱] چون این واژه از کلمهٔ لاتین «Femina» به معنای «زن» گرفته شده است. اما نویسنده تاکید میکند که همریشه بودن این واژه به معنای ترادف آن با «زن» نیست زیرا فمینیسم یک ایدئولوژی است. (مترجم)

