قرآن آکنده از آیاتی است که افراد و گروهها و ملتها را به برگرفتن اسباب قدرت مادی و معنوی فرا میخواند، تا آنکه خداوند نیز وعدهی خود را مبنی بر پیروزی و تمکین آنان در زندگی محقق سازد. از جملهی این توصیههای ربانی به مومنان، این سخن الله سبحانه و تعالی است که میفرماید:
{وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ}[انفال: ۶۰]
(و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید تا با این [کار] دشمن الله و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگری را جز ایشان که شما نمیشناسید و الله آنان را میشناسد بترسانید و هر چیزی در راه الله خرج کنید پاداشش به شما باز گردانیده میشود و بر شما ستم نخواهد رفت).
مسلمانان امروزه بیش از پیش نیازمند فراهم ساختن این اسباب قدرت هستند. آنان با یک نظام بین المللی روبرو هستند که تنها زبان قدرت را میفهمد. آهن در برابر آهن و طوفان در برابر باد. مسلمانان باید کفر و اهل آن را با هرچه در توان دارند و هر آنچه انسان موفق به کشف آن شده متوقف سازند، از جمله اسلحه و سخت افزار و آمادگی جنگی، و در این راه از خود سهلانگاری و ناتوانی نشان ندهند. [۱]
برادران و خواهران گرامی:
سخن امروز ما دربارهی سیرت شخصیتی است که طی قرنها شناخته شده و داستانش در سورهی کریمهی کهف پس از داستان سفر موسی و خضر آمده است. پس از آنکه موسی در طلب علم نافع به سفر رفت و خضر به امر الله متعال با پرچم اصلاح و تغییر به راه افتاد، ذوالقرنین نیز با سربازان و تجهیزاتش به هدف گسترش عدالت و ابلاغ دعوت حق و تصحیح مفاهیم و ترسیخ ارزشهای اصیل و اخلاق نیک، سراسر زمین را طی کرد. [۲]
از آنجا شروع میکنیم که الله متعال میفرماید:
{وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا} [کهف: ۸۳]
(و از تو دربارهی ذوالقرنین میپرسند؛ بگو به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند).
تا آنجا که میفرماید:
{هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا} [کهف: ۹۸]
(این رحمتی از جانب پروردگار من است و چون وعدهی پروردگارم فرا رسد آن [سد] را در هم کوبد و وعدهی پروردگارم حق است).
یعنی از آیهی ۸۳ تا آیهی ۹۸ سورهی کهف.
داستان ذی القرنین نمونهای زیبا و یک مثال واقعی از رهبری راشد و حاکمی عادل و فاتح و مورد تایید از سوی خداوند است که وی را در زمین تمکین عطا نموده و اسباب را برایش آسان ساخته و وی نیز به مشارق و مغارب زمین رسید اما نه ستم ورزید و نه تکبر و نه از حد به در رفت و نه از این فتوحات وسیلهای برای کسب مادی و استثمار انسانها و تحقیر ملتها استفاده کرد. او با مردم سرزمینهای فتح شده همانند بردگان رفتار نمیکند و مردمش را برای اهداف و خواستههای خود به خدمت نمیگیرد، بلکه در هر سرزمینی که به دست او میافتد عدل و داد را میگسترد و به یاری بینوایان و مستضعفان میشتابد و بدون هیچ چشمداشتی آنان را از هجوم و تجاوز دیگران حفظ میکند و قدرتی را که خداوند در اختیارش نهاده در راه تغییر و اصلاح و دفع تجاوز و احقاق حقوق به کار میگیرد. [۳]
مفسران دربارهی نام ذوالقرنین و دوران و نسب او اختلاف دارند و دربارهی سبب لقب ذوالفرنین نیز آرای به شدت متفاوتی وجود دارد و بسیاری از مفسران در این زمینه به اسرائیلیات و خرافات و افسانهها و روایات واهی و اخبار دروغین تکیه کردهاند. [۴]
برخی گفتهاند: ذی القرنین همان اسکندر مقدونی است چرا که او توانسته بر سرزمینهای گسترده از مشارق تا مغارب زمین مستولی شود. برخی هم او را کورُش دانستهاند زیرا مورخان بر عدالت سیرت و نیکی او با ملتها اجماع کردهاند، و گفته شده او ابوکرب شمر بن عمرو حمیری است. استاد محمد خیر رمضان این اقوال را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که ذی القرنین هیچ یک از این سه شخصیت نیست بلکه او یک شخصیت قرآنی بارز است که قرآن نامش را در کتاب خود جاودان ساخته و در نتیجه وی مستحق همین لقب قرآنی است و بس. [۵]
بنابراین وقتی قرآن کریم و سنت نبوی به این تفاصیل نپرداختهاند هیچ دلالت یقینی برای فهمیدن آن وجود ندارد، در نتیجه سخن مفسرین و اهل تاریخ و علما از باب گمان است نه حتم و جزم. [۶]
برادران و خواهران گرامی:
ذوالقرنین مهمترین اسباب ظاهری و درونی را مبذول داشته و برای تمکین دین خداوند سبحانه و تعالی از آن به خوبی بهره برده است. قرآن کریم نیز پایبندی واضح ایشان به برگرفتن اسباب را نشان داده که در سه موضع [۷] از آیات پیشین آمده است. خداوند متعال فرموده است: {فَأَتْبَعَ سَبَبًا} [کهف: ۸۵] (سپس سببی (راهی) را دنبال کرد) و پس از آن باز فرموده است: {ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا} [کهف: ۸۹] (سپس سببی (راهی) دیگر را دنبال کرد) و سپس بیان نموده که ذوالقرنین اسباب معنوی از جمله ایمان و تقوا و عمل صالح را نیز در نظر گرفته است:
{هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا} [کهف: ۹۸]
(این رحمتی از جانب پروردگار من است و چون وعدهی پروردگارم فرا رسد آن [سد] را در هم کوبد و وعدهی پروردگارم حق است).
اسبابی که ذوالقرنین برای تمکین دین خداوند به کار گرفت بسیار است، از جمله مهمترین این اسباب:
۱ـ قانون اساسی عادلانه که بر اساس ایمان و تقوا و عدل و رحمت بنا شده و از هر گونه جور و ظلم و طغیان به دور است. الله متعال میفرماید:
{قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا (۸۷) وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا} [کهف: ۸۷ ـ ۸۸]
(گفت اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش باز گردانیده میشود آنگاه او را عذابی سخت خواهد کرد (۸۷) و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند پاداشی [هرچه] نیکوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به هر کاری آسان واخواهیم داشت).
۲ـ اهمیت دادن به علوم مادی و معنوی و به خدمت گرفتن آن در راه خیر. پروردگار متعال میفرماید:
{إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا} [کهف: ۸۴]
(ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیزی وسیلهای بدو بخشیدیم).
الله متعال تمکین در علوم و معرفت و استقرای سنتها و قوانین صعود و سقوط تمدنها را در اختیار او نهاده بود و قدرت سیاستمداری بر افراد و گروهها ـ از نظر تهذیب و تربیت و نظم ـ را در اختیار او گذاشته و برایش در اسباب قدرت و اسلحه و لشکر و پیروزی و اسباب عمران و نقشهکشی شهرها و کشیدن کانالها و کشاورزی و.. تمکین عطا کرده بود. [۸]
ذوالقرنین نسبت به علوم گوناگونی که در دوران وی فراهم بود اطلاع کافی داشت که حُسن انتخاب مواد و شناخت خواص آن بهترین دلیل این امر است؛ وی از فلزات به بهترین وجه استفاده کرد و امکانات را به بهترین روش مورد بهرهبرداری قرار داد. او از آنان خواست تکههای بزرگ آهن را برایش آورند و چیزی را کم کم ساخت تا آنکه بین دو سوی کوهها سازهای هم اندازهی آن از نظر ارتفاع ساخت، آنگاه به کارگران گفت تا در تکههای آهنی بین دو کوه بدمند [۹] و هنگامی که چنین کردند و آتشی بزرگ برپا شد به کسانی که مسئول ذوب مس بودند گفت تا مس گذاخته برایش آوردند و آن را بر آهن خالی کردند تا قویتر شود. این روشی است جدید برای مقاوم سازی آهن. او دریافته بود که اضافه کردن درصدی از مس به آهن باعث مقاومتتر و مستحکمتر شدن آن میشود. [۱۰]
ذوالقرنین در اندازهگیری امور و تدبیر آن واقعنگر بود.
او حجم خطر و تدبیر لازم برای آن را دریافته بود، بنابراین دیواری از سنگ ـ تا چه رسد به خشت و گل ـ نساخت که با کمترین مشکلی فرو ریزد یا در اولین هجوم از بین برود؛ و برای همین تمام تلاشهای آن قوم مفسد هنگامی که خواستند از آن دیوار بگذرند با شکست مواجه شد:
{فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا} [کهف: ۹۷]
(پس نه توانسند از آن بالا روند و نه توانستند آن را سوراخ کنند).
یعنی به سبب ارتفاع و لیز بودن دیوار نتوانستند از آن بالا روند و به سبب استحکام و زمختیاش نتوانستند سوراخش کنند. [۱۱]
۳ـ فقه او در بیدار ساختن ملتها: حرکت دعوی و جهادی ذوالقرنین باعث شد با ملتهای دور و نزدیک از نزدیک آشنا شود. قرآن از سه سفر او به مغرب و مشرق و قومی که تقریبا هیچ زبانی نمیدانستند، سخن میگوید. ذوالقرنین در آخرین سفر خود به نجات این قوم عقبماندهی ضعیف و تنبل پرداخت و شور و تلاش آنان را بر انگیخت و کسب و کار و تلاش از روی جدیت را به آنان آموخت. الله متعال میفرماید:
{قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا (۹۵) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا} [کهف: ۹۵ـ۹۶]
(گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده [از یاری مالی شما] بهتر است. مرا با نیرویی [انسانی] یاری کنید [تا] میان شما و آنها سدی استوار قرار دهم (۹۵) برای من قطعات آهن بیاورید تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد گفت بدمید، تا وقتی که آن [قطعات] را آتش گردانید گفت مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم).
تنها یک رهبر حکیم است که میتواند نیروی جامعه را آزاد کرده و آن را به سوی تکامل و محقق ساختن خیر و اهدافِ آن ملت رهنمون شود. [۱۲]
امت اسلامی ما پر است از موهبتها و استعدادها و نیروهایی که بیکار گوشهای افتاده و اموال بسیار و اوقاتی که در حال هدر رفتن است و جوانانی حیران و سرگردان که از رهبران خود در سرزمینها و کشورهای گوناگون انتظار دارند تا این قاعدهی ذوالقرنین را در جمعآوری و هماهنگی و همکاری و نبرد با جهل و تنبلی و عقبماندگی عملی سازند. [۱۳]
{فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ} (پس مرا با نیرویی [انسانی] یاری دهید) یک روش تربیتی است که نیروهای بیکار افتاده را تحریک میکند و در راه عمل خیر و خدمت به جامعه به کار میگیرد.
{فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ} یعنی عزیمت و تصمیم و نقشه و طراحی و نظم و اجرا.
ذوالقرنین میخواست در درون این انسانهای ضعیف اعتماد به نفس را بکارد و همتها را در این روحهای خسته برانگیزد و توانست از خلال همین مشارکت آنان در بنای سد موفق شود و سپس آن را به توفیق الله سبحانه و تعالی نسبت داد و گفت:
{هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا} [کهف: ۹۸]
(این رحمتی از جانب پروردگار من است و چون وعدهی پروردگارم فرا رسد آن [سد] را در هم کوبد و وعدهی پروردگارم حق است)
بنابراین بنای سد رحمتی بود از سوی الله در حق آن ضعیفانی که نمیتوانستند جلوی حمله متجاوزان را بگیرند، و اینکه خداوند علم و تلاش و تجربهی ذی القرنین را برای جلوگیری از تجاوز آن قوم در اختیارشان نهاد رحمتی بود از سوی الله در حق این پادشاه عادل.
پیش از آنکه قرآن سخن را دربارهی جنگها و فتوحات ذی القرنین به پایان برساند و دربارهی ماموریت او در منطقهی شمالی سخن بگوید، سیاق داستان را قطع کرده تا یک حقیقت اساسی را بیان دارد و آن این فرمودهی الله متعال است که:
{كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا} [کهف: ۹۱]
(اینچنین، و قطعا به خبری که پیش او بود احاطه داشتیم).
آیهی فوق اشاره به این دارد که الله متعال از احوال ذی القرنین و حرکات او و اخبار او و لشکرش آگاه بود. آنان گامی برنمیداشتند مگر به اذن و ارادهی الله و حرکتی نمیکردند مگر به مشیئت او و در نبردی پیروز نمیشدند و سرزمینی را آباد نمیکردند مگر آنکه خداوند به آن و آنان آگاه بود.
اکنون اندکی توقف کنیم و از خود بپرسیم که حکمت از یادآوری این فراگیری علم خداوند به اخبار و احوال ذی القرنین و ارتش او در اثنای سخن از فتوحاتش چیست؟
حکمتی که ما به آن پی بردهایم اهمیتی است که قرآن برای ارتباط دادن هر چه در جهان رخ میدهد به اراده و مشیئت الله و علم او دارد؛ تا مردم این حقیقت را فراموش نکرده و هنگام پیگیری اخبار و حوادث گمان نبرند که مردم صرفا بر اساس توان ذاتی خود در حال حرکتند. [۱۴]
۴ـ اخلاق رهبری: شخصیت ذی القرنین دارای اخلاقی والا است که او را در محقق ساختن رسالت دعوی و جهادیاش در زندگی یاری داد. از مهمترین جنبههای اخلاق وی:
نخست: صبر. وی تلاشگر و در تحمل سختیهای سفرهایش صبور بود؛ سفرهایی که او میپیمود به تلاش بسیار بالایی در برنامهریزی و حمل و نقل و حرکت و تامین امنیت لشکر نیاز داشت.
دوم: هیبت. وی از هیبت و نجابتی برخوردار بود که هر کس با نخستین نگاه به آن پی میبرد، اما نه از جنس هیبت پادشاهان ظالم و ستمگر.
سوم: شجاعت. او شجاعدل و جسور بود و از تبعات سنگین و مسئولیتهای بزرگ در راه خشنودی الله نمیترسید.
چهارم: توازن شخصیتی. شجاعت او بر حکمتش غالب نمیشد، و قاطعیتش رحمت و مهربانیاش را زیر سایه قرار نمیداد، و حسم و جدیتش باعث نمیشد نرمش و عدالتش کمرنگ شود. همهی دنیا ـ که در تسخیر او بود ـ برای اینکه او را از تواضع و فروتنی و پاکی و پاکدامنی دور کند کافی نبود.
پنجم: عفت: او از مالی که نیازی به آن نداشت و متاعی که سودی برای او نداشت بینیازی میجست. آن قوم مستضعف وقتی از فساد مفسدین به وی شکایت بردند به وی پیشنهاد خراج دادند، اما او با پاکدامنی و عفت و عزت نفس و دیانت و صلاح بیان داشت که ملکی که خداوند به وی داده برایش کافی است.
ششم: شکر بسیار. چرا که او صاحب دلی زنده و مرتبط با الله سبحانه و تعالی بود. به همین سبب پیروزی و شیرینی غلبه پس از آنکه کبریای مفسدان را زیر پا گذاشت او را مست و از خود بیخود نکرد، بلکه فضل آن را به الله متعال نسبت داده و فرمود:
{هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي} [کهف: ۹۸]
(گفت این رحمتی است از سوی پروردگارم). [۱۵]
در پایان: الله متعال ذی القرنین را در زمین قدرت و تمکین عطا کرد و با این شخصیت متوازن که یادش در قرآن کریم جاودانه شده بر وی منت نهاد، تا آنکه نسل اندر نسل این نمونه را مورد مطالعه و بررسی قرار دهند. همچنین الله سبحانه و تعالی بسیاری از ویژگیهای پسندیده و اخلاق رهبری را در وی یکجا نمود تا آنکه وی توانست لقب پادشاه عادل و فرمانده پیروز و بندهی شکرگذار را به دست آورد و این فضل به دست الله است و به هر یک از بندگانش که میخواهد عطایش میکند و فضل الله بس بزرگ است.
درس مهمی که از داستان ذی القرنین گرفته میشود فقهِ حقیقی برگرفتن اسباب است. او توانست بین اسباب و مسببات ارتباط برقرار کرده و مقدمات و نتایج را با هم هماهنگ سازد، سپس بر الله عزوجل با یقین به آنچه نزد اوست توکل نمود، زیرا یقین او به آنچه نزد الله متعال بود بزرگتر از یقینش به قدرت ذات و تواناییهایش بود. در پایان نیز خداوند او را تمکین عطا نمود تا آنکه نمونهای شد برای بندهی صالح عادل خاشعِ پروردگار و انجام دهندهی دستورات او.
درود و سلام خداوند بر صاحب مقام محمود و لوای معقود و حوض مورود.
عبدالغنی حوبه ـ ترجمه: احمد معینی
پانویسها:
۱ـ ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، ندوی (۲۲۵).
۲ـ التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم، مصطفی مسلم، (۴/ ۳۸۲).
۳ـ پیشین، (۴/ ۳۹۲).
۴ـ فقه النصر والتمکین فی القرآن الکریم، علی محمد الصلابی (۱۴۴).
۵ـ ذوالقرنین: القائد الفاتح والحاکم الصالح، محمد خیر رمضان (۲۴۷ ـ ۲۴۹).
۶ـ قصص السابقین فی القرآن، صلاح الخالدی (۶/ ۲۵۳ ـ ۲۵۵).
۷ـ السنن الالهیة فی الأمم والأفراد، مجدی عاشور (۱۶۷).
۸ـ سنة الله فی الأخذ بالأسباب، علی الصلابی (۲۲).
۹ـ روح المعانی، الألوسی (۱۶/ ۴۰).
۱۰ـ فتح القدیر، الشوکانی (۳/ ۳۱۳).
۱۱ـ پیشین (۳/ ۳۱۳).
۱۲ـ سنة الله فی الأخذ بالأسباب، علی الصلابی (۲۷).
۱۳ـ مع قصص السابقین، صلاح الخالدی (۲/ ۳۴۲).
۱۴ـ پیشین (۲/ ۳۲۵).
۱۵ـ سنة الله فی الأخذ بالأسباب، علی الصلابی (۳۲ ـ ۳۳).