علی رغم باورم به این که جستجوی دلیل برای اثبات حجیت سنت مانند استدلال آوردن برای چیزی است که خود دلیل است و بدیهی، با این وجود مجبورم اینجا برخی از این ادله را یادآوری کنم و سپس به بیان حیلههای «قرآنیها» برای دور زدن این دلایل بپردازم. آنان با روشی معین به باز تعریف و ترکیب دوبارهٔ همه چیز میپردازند تا این حیلهها ظاهری هماهنگ با دیدگاه آنان یابد؛ دیدگاهی که از هرگونه التزام و پایبندی شرعی فراری است.
از جملهٔ این ادله سخن خداوند متعال است که میفرماید:
{مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ} [نساء: ۸۰]
(هر کس از پیامبر فرمان برد در حقیقت الله را فرمان برده است)
و این سخن پروردگار که:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ} [نساء: ۵۹]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید الله و رسول را اطاعت کنید)
و آیهٔ کریمهٔ:
{فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ} [نور: ۶۳]
(پس کسانی که از فرمان او سرپیچی میکنند بترسند که مبادا بلایی به آنان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند)
و آیهٔ:
{فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا} [نساء: ۶۵]
(ولی چنین نیست، قسم به پروردگارت که ایمان نمیآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایهٔ اختلاف است به داوری گیرند و سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم شوند)
و این سخن خداوند متعال که:
{فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ} [نساء: ۵۹]
(پس هرگاه در امری اختلاف نظر یافتید آن را به [کتاب] الله و [سنت] پیامبر عرضه کنید)
و آیات بسیار دیگر.[۱]
چگونه میتوان از دلالت قاطع این آیات گریخت؟ آیاتی که هر کسی با کمترین شناخت از زبان عربی و حداقل توانایی عقلی معنایش را میفهمد؟ قرآنیها که مدعیاند به قرآن اکتفا میکنند چگونه از این آیات که آنان را به سنت حواله میدهد میگریزند؟ این همان آیاتی است که از خلال آن و با تکامل آن با بقیهٔ آيات ـ که قرآنیها سعی در جداسازیاش از سیاق دارند ـ دانسته میشود که چگونه یک کتاب میتواند کافی باشد و تفصیل و بیان همه چیز را در خود داشته باشد زیرا این آیات با تجربهٔ نبوی و سنت نبوی که نمایندهٔ پیادهسازی مستفیم عملی قرآن بر روی زمین است تکامل مییابد. این همان پاسخ اصلی است که لازم است هنگام نوحهخوانی این گروه به کار رود؛ یعنی وقتی با به کار بردن این آیات سعی در شکاندازی در سنت دارند. در این شرایط باید آنان را به آیاتی ارجاع داد که ما را به پیامبر ارجاع میدهد با تاکید بر عدم تناقض بین این دو امر، بلکه تکامل بین آنها.
حیلههایی که این گروه به کار میبرند حول دو محور اصلی میچرخد؛ دو محوری که به تفسیر دوبارهٔ همه چیز میانجامد تا در نتیجه با فریب آنان هماهنگ شود و نتیجهٔ نهایی ترکیبی شود شبیه به لحافی چهل تکه!
آنها فرضیهٔ اشتباه خود را بدون هیچ دلیلی ارائه میدهند و سپس همه چیز را بر روی همان فرضیه بنا میکنند؛ مانند کسی که فرض را بر مسطح بودن زمین میگیرد و بر این اساس نتیجه میگیرد که اگر به گوشهٔ زمین برود به پایین سقوط میکند!
اما پیش از آنکه به بیان حیلههای «شرعی» آنان از منابعشان بپردازم میخواهم از خواننده برای نقل این بیان رکیک که درمانی ندارد جز نابودسازی طرز فکری که به تولیدش انجامید، عذرخواهی کنم. همینطور باید بگویم هر آنچه اینجا از این جماعت نقل میکنم جدی است، چون ممکن است بعضی آن را شوخی به حساب آورند.
حیلهٔ نخست: طاعت مورد نظر برای رسول است نه برای نبی!
حیلهٔ اول تلاش دارد با اجرای یک عمل جراحی، محمد رسول و محمد نبی را از همه جدا سازد. محمد رسول همان محمدی است که زبان به گفتن رسالت (یعنی قرآن؟) میگشاید و ما تنها باید از این محمد [صلی الله علیه وسلم] اطاعت کنیم، اما محمد نبی، شخص محمد در زندگی خصوصی و شخصی خود است که طاعت او برای ما لازم نیست!
باری دیگر این را از یکی از مهمترین کتابهایشان نقل میکنم:
«مردم در فهم امر به اطاعت رسول و پیروی از رسول اشتباه میکنند، زیرا آنان در فهم تفاوت بین معنای نبی و معنای نبی دچار خلط میشوند.
«نبی» همان شخص محمد بن عبدالله در زندگی و امور خاص و روابط انسانیاش با دیگران و رفتارهای بشری ایشان است.
برخی از این رفتارهای بشری باعث عتاب و سرزنش الهی میشود برای همین است که سرزنشهای خداوند خطاب به ایشان با لفظ «نبی» آمده مانند این سخن خداوند متعال که:
{يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ} [تحریم: ۱]
(ای نبی چرا برای خشنودی همسرانت آنچه را الله برای تو حلال گردانیده حرام میکنی؟).
سخن از روابط ایشان با مردمِ اطرافشان نیز با وصف نبی آمده است:
{يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ} [احزاب: ۵۹]
(ای نبی به زنان و دخترانت و به زنان مومنان بگو پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند)
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ} [احزاب: ۵۳]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید داخل خانههای پیامبر نشوید مگر آنکه به شما اجازه داده شود)
{وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ} [احزاب: ۱۳]
(و گروهی از آنان از نبی اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما بیحفاظ است)
و به این صورت «نبی» همان شخص محمدِ انسان در رفتارها و روابط خصوصی و عمومی است. به همین سبب ایشان به اعتبار صفت «نبی» خود مامور به پیروی از وحی بود…
اما وقتی این «نبی» قرآن را به زبان میآورد و بنابر قرآن سخن میگوید او همان رسولی میشود که طاعتش طاعت خداوند است:
{مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ} [نساء: ۸۰]
(هرکه از رسول فرمان برد در حقیقت الله را فرمان برده است)
{وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ} [نساء: ۶۴]
(و ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر آنکه به فرمان الله از او اطاعت شود)
و محمد نبی با صفت بشری خود نخستین کسی است که از وحی قرآنی اطاعت میکند و اولین کسی است که آن را بر روی خودش پیاده میسازد… و به همین شکل در هنگامی که «نبی» مامور به پیروی از وحی است، امر به اطاعت از «رسول» آمده یعنی طاعت پیامبر هنگامی که به رسالت یعنی قرآن سخن میگوید:
{قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ} [نور: ۵۴]
(بگو از الله و پیامبر او اطاعت کنید)
زیرا طاعت برای شخص نبی نیست بلکه برای رسالت است یعنی برای رسول. یعنی برای کلام خداوند متعال که بر نبی نازل شده و در آن شخص نبی خود نخستین مطیع است، چنانکه در قرآن مطلقا ایشان ـ علیه السلام ـ به وصف رسول مورد سرزنش قرار نگرفته است».
نقل قول از کتاب القرآن و کفی (قرآن و بس) فصل دوم با عنوان: قرآن و نبی و رسول.
استراتژی این حیله بر این پایهها بنا شده است:
اولا: فرض اینکه تفاوت دو لفظ «رسول و نبی» مستلزم جدا کردن آنان از یکدیگر است. این فرض هیچ دلیلی ندارد اما برای طرز فکری که به این فرضیه وابسته است، اساسی است. این فرضیه همانقدر سست و بیاساس است که کسی بگوید: تعدد نامهای نیک پروردگار به معنای تعدد خود اوست. الله از سخنان آنان پاک و منزه است.
ثانیا: بنای هر آنچه بعدا میآید بر این فرضیه و بمباران خواننده با سخنانی که درست بودن این فرضیه را به او وانمود سازد. سرزنش همیشه متوجه شخص نبی است نه شخص رسول و این یعنی نبی می تواند به شکل منظم اشتباه کند و در نتیجه طاعتش واجب نیست… این کار بنابر همان فرایندی انجام میشود که بر روی نوع خاصی از خوانندگان کارگر میافتد. (خوانندهای که در محیط فرهنگیای جامد بار آمده و قادر به تحلیل و نقد اندیشه نیست. خوانندهٔ تنبل و خوانندهای که میخواهد در هر صورت خواستهٔ دلش را به کرسی بنشاند و رنگ شرعی دهد).
این فرایند به مانند همیشه بر گزینش آیاتی معین تکیه دارد که معنای مورد نظر آنان را میرساند همراه با نادیده گرفتن کامل آیاتی که خلاف معنای دلخواه آنان است.
برای مثال: آنان میگویند آیات طاعت تنها همراه با لفظ «رسول» آمده است تا نتیجه گیرند طاعت «نبی» الزامی نیست. در اینجا نبی در مفهوم مورد نظر آنان تنها شامل «سنت نبوی» نیست که قصد نابودسازی و الغایش را دارند، بلکه شامل هر سیاق قرآنی است که لفظ نبی در آن آمده است!
برای مثال آنان به عمد این موارد را نادیده میگیرند:
۱ـ جمع بین دو لفظ در یک آیه، مانند:
{الذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ} [اعراف: ۱۵۷]
(همان کسانی که از این رسولِ نبیِ درس ناخوانده که [نام و صفات] او را نزد خود [در تورات و انجیل] نوشته مییابند پیروی میکنند)
و آیهٔ:
{قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ} [اعراف: ۱۵۸]
(بگو ای مردم من رسول الله به سوی همهٔ شما هستم. همان [پروردگاری] که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست، هیچ معبودی [به حق] جز او نیست که زنده میکند و میمیراند، پس به الله و رسول او آن نبی درس نخواندهای است که به الله و کلمات او ایمان دارد ایمان آورید و از او پیروی کنید، امید که هدایت شوید).
در نتیجه رسولی که ما امر به طاعت او شدهایم به نص قرآن همان نبی است و اینجا هیچ فاصله و مانعی برای جداسازی بین این دو وجود ندارد. (صرف سخن گفتن از این مسئله باعث میشود احساس کنم دارم وقتم را در تفسیر چیزی که نیاز به تفسیر ندارد هدر میدهم).
۲ـ مفهوم «اتباع» یا پیروی که در آیهٔ کریمه همراه با لفظ نبی آمده از مفهوم طاعت قویتر است. اطاعت به امر خاصی اشاره دارد که خطاب به شخص یا اشخاص معین وارد شده اما اتباع به معنای انقیاد همیشگی است که به امر محدود نشده است… تو از فلانی وقتی امر کند اطاعت میکنی، اما وقتی از او پیروی میکنی یعنی پشت سر او حرکت میکنی و گامهای او را دنبال میکنی حتی بدون آنکه امری از سوی او صادر شود. باری دیگر تکرار میکنم: ما عملا میان شخص رسول و شخص نبی تفاوتی قائل نیستیم که طاعت را صرفا برای رسول بدانیم و پیروی را برای نبی، اما اینجا به مناقشهٔ استدلال اصلی قرآنیها میپردازیم و بر بطلان آن از نظر دلالت لغوی کلمهٔ اتباع تاکید میکنیم.
۳ـ کدامیک قویتر است؟ طاعت رسول بزرگوار یا اینکه او {نسبت به مومنان از خودشان سزاوارتر باشد}؟ [احزاب: ۶] معنای اخیر بسیار از معنای طاعت فراتر است و الله عزوجل خواسته است که دقیقا برای این سیاق لفظ نبی را به جای لفظ رسول بیاورد:
{النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا} [احزاب: ۶]
(پیامبر به مومنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است و همسرانش مادران ایشانند و خویشاوندان [بنابر] کتاب الله برخی [نسبت] به برخی اولویت دارند [و] مومنان و مهاجران [مقدمند] مگر آنکه بخواهید به دوستان [مومن] خود [وصیت یا] احسانی کنید و این در کتاب [پروردگار] نگاشته شده است).
۴ـ همچنانکه ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ نه تنها از خود مومنان به آنان سزاوارتر است، بلکه او به خود ابراهیم نیز سزاوارتر است، حال آنکه ابراهیم، ابراهیم است! بار دیگر در سیاق قرآنی، اینجا از لفظ نبی به جای رسول استفاده شده است:
{إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ} [آل عمران: ۶۸]
(در حقیقت نزدیکترین مردم به ابراهیم همان کسانی هستند که او را پیروی کردهاند و این نبی و کسانی که [به آیین او] ایمان آوردند و الله ولی مومنان است).
۵ـ سیاق قرآنی از نبی به این صفت که ایشان شاهد و بشارت دهنده و هشدار دهنده و چراغ روشنگر است سخن گفته است:
{يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شاهدا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا (۴۵) وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا} [احزاب: ۴۵ ـ ۴۶]
(ای نبی ما تو را شاهد و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم (۴۵) و دعوت کننده به سوی الله به فرمان او و چراغی روشنگر).
آیا در این سیاق قرآن دربارهٔ امور شخصی نبی سخن میگوید که برای پیروانش الزامی نیست یا برعکس به صراحت سخن از وجوب پیروی و اطاعت و انقیاد از ایشان به میان آورده؟
۶ـ والاترین جایگاه ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ همراه با لفظ «نبی» آمده نه لفظ رسول:
{إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا} [احزاب: ۵۶]
(همانا الله و ملائکهٔ او بر پیامبر درود میفرستند. ای کسانی که ایمان آوردهاید بر او درود و سلام فرستید).
آیا آمدن لفظ نبی در این آیه بیهوده است؟ با علم به اینکه درود بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ تنها به معنای گفتن درود نیست بلکه همچنان پیروی و اقتدا به سنت ایشان است (و همینطور رد آزار کسانی که سعی در الغای سنت ایشان دارند).
۷ـ در حقیقت میان رسول و نبی تفاوتی نیست زیرا برخی از آیات کریمه ایشان را بدون اشاره به هیچیک از دو لفظ پیشین مورد خطاب قرار داده است. برای مثال:
{فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا} [نساء: ۶۵]
(ولی چنین نیست؛ قسم به پروردگارت ایمان نمیآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایهٔ اختلاف است به داوری گیرند سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند و کاملا تسلیم شوند)
و:
{إن الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا} [فتح: ۱۰]
(در حقیقت کسانی که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با الله بیعت میکنند؛ دست الله بالای دستهای آنان است، پس هر که پیمانشکنی کند تنها به زیان خود پیمان میشکند و هر که بر آنچه با الله عهد بسته وفادار بماند به زودی الله پاداشی بزرگ به او میبخشد).
در هر دو حالت «داور قرار دادن» و «بیعت» معنای موجود در داوری طاعت را نیز شامل میشود و در مبایعه از طاعت نیز بالاتر است است. البته در سیاقی دیگر بیعت ـ که حتما بالاتر از اطاعت است ـ همراه با لفظ نبی آمده است:
{يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ} [صف: ۱۲]
(ای نبی چون زنان با ایمان نزد تو آیند که با تو بیعت کنند که چیزی را با الله شریک نسازند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچههای حرامزادهٔ پیش دست و پای خود را با بهتان [و نیرنگ] به شوهر منسوب نکنند و در [کار] نیک از تو نافرمانی نکنند با آنان بیعت کن و از الله برایشان آمرزش بخواه زیرا الله آمرزندهٔ مهربان است).
هر یک از این ادله برای رد این شبهه که طاعت رسول با طاعت نبی و التزام به سنت نبوی متفاوت است، کافی خواهد بود چه رسد به همهٔ آن.
اما چرا سرزنشهای خداوند خطاب به پیامبر با لفظ نبی آمده نه لفظ رسول؟
در حقیقت این شبهه بیش از آنکه علیه «حاکم بودن سنت نبوی» باشد در تایید آن است زیرا وقتی این چند «تصحیح» معدود و انگشتشمار در قرآن کریم آمده باشد معنایش موافقت ضمنی با دیگر سخنان پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ است، علاوه بر اینکه مثلا سرزنش {چرا آنچه الله برای تو حلال ساخته را بر خود حرام میسازی} اشاره به حکم تشریعی عام ندارد، بلکه پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ صرفا چیزی را برای خودش حرام کرده بود… همینطور سرزنش گاه در سیاقی آمده که لفظ رسول یا نبی در آن ذکر نشده است:
{عَبَسَ وَتَوَلَّى (۱) أَن جَاءهُ الْأَعْمَى} [عبس: ۱ ـ ۲]
(چهره در هم کشید و روی گردانید (۱) که آن نابینا پیش او آمد).
اما همهٔ اینها نباید ما را از مناقشهٔ معنای لفظ نبی و رسول بدون آن جدایی ادعایی دور سازد. لفظ نبی ـ به استثنای دو بار در سورهٔ اعراف ـ همراه با لفظ رسول، غالبا در مرحلهٔ مدنی بر ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ اطلاق شده است، همچنانکه ایشان علیه الصلاة والسلام در میان پیامبران تنها کسی است که قرآن کریم از وی به نام «النبی» با ال تعریف نام برده است. در حالی که به دیگر پیامبران با لفظ «الرسول» اشاره شده است. همهٔ این قرائن علاوه بر استقرار لفظ نبی در مرحلهٔ مدنی ما را به این اطمینان میرساند که مفهوم نبوت یک ترقی در مراتب رسالت به شمار میآید، پس اگر بنابر قرآن {رسول جز بلاغ آشکار وظیفهای ندارد} نبی نیز مسئولیتهای دیگری دارد که حتما بلاغ مبین یکی از آنهاست اما همچنین و بدون شک علاوه بر آن، وظایف و مسئولیتهای دیگری را نیز بر عهده دارد. (با فهم اختلاف بین دو مرحلهٔ مکی و مدنی میتوان به فهم این اختلاف نیز پی برد).
بنابراین اگر طاعت رسول به نص قرآن واجب باشد، طاعت نبی نیز تحصیل حاصل است زیرا مرحلهٔ نبوت در بر گیرندهٔ مرحلهٔ رسالت نیز هست و طاعت نبی بخشی از طاعت رسول است بدون آنکه بین این دو فاصلهای باشد… مسئله ـ بلا تشبیه ـ به گرفتن مدرک پزشکی عمومی و سپس مدرک تخصص میماند. در این حالت با گرفتن تخصص، مدرک نخست یعنی پزشکی عمومی لغو نمیشود بلکه تخصص نیز به آن افزوده میشود. بنابراین اطاعت از رسول من باب اولی به معنای اطاعت از نبی نیز میباشد.[۲]
حیلهٔ دوم: ما اصلا رسول نداریم!
این حیله رکیکتر و سستتر از نیرنگ نخست است. حیلهٔ دوم بر الغای ریشهای شخصیت رسول و نبی و تفسیر کلمهٔ رسول به قرآن استوار است. به این صورت این جماعت یک باره از آیات اطاعت رسول خلاصی مییابند.
«رسول به معنای قرآن یا رسالت است. بنابر این، معنای رسالت با نبیای که بنابر وحی حرکت میکند تداخل مییابد و این بر همهٔ اوامری که تشویق به طاعت الله و رسولش دارد مطابقت دارد. همهٔ این آیات دال بر اطاعت کلام الله است که خداوند بر رسول خود نازل کرده و رسول اولین کسی است که آن را به زبان آورده و نخستین کسی است که اجرا و اطاعتش میکند.
رسول به معنای قرآن است! این یعنی رسول خدا تاکنون نزد ماست و آن کتاب خداوند است که توسط خداوند تا روز قیامت محفوظ است. این را از سخن خداوند متعال میفهمیم که میفرماید:
{وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ} [آل عمران: ۱۰۱]
(و چگونه کفر میرزید در حالیکه آیات الله بر شما خوانده میشود و رسول او میان شماست و هرکس به الله تمسک جوید قطعا به راه راست هدایت شده است).
یعنی تا وقتی کتاب خدا تلاوت میشود رسول نزد ماست و هر کس به خداوند و کتاب او اعتصام ورزد خداوند او را به راه راست هدایت کرده است. این سخن تا وقتی قرآن محفوظ است بر همهٔ زمانها و مکانها منطبق است و تا قیامت قیامت محفوظ و بر بندگان حجت است.
کلمهٔ رسول در برخی از آیات قرآن به شکل کاملا واضحی دال بر قرآن است، مانند این سخن خداوند متعال که میفرماید:
{وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ} [نساء: ۱۰۰]
(و هر کس [به قصد] مهاجرت در راه الله و رسولش از خانهاش خارج شود سپس مرگش فرا رسد پاداش او قطعا بر الله است).
این آیه یک حکم عام و ادامهدار را تقریر میکند که پس از وفات محمد ـ علیه السلام ـ نیز ادامه مییابد. چراکه هجرت در راه خدا و در راه رسولش ـ یعنی قرآن ! ـ بعد از وفات محمد نبی و بقای قرآن یا رسالت همچنان ادامه دارد».
پایان نقل قول. علامات تعجب از سوی من است.
تصور کنید! همینطور و به همین سادگی حتی بدون کمترین تلاشی ـ ولو از باب پاشیدن خاک در چشمان ـ برای تفسیر این نظریه، معنای رسول به قرآن تغییر مییابد… چرا؟ آیا ایرادی وجود داشت که این آیات به شخص پیامبر در دوران حیاتشان و به سنت و راه و روش ایشان پس از وفاتشان تفسیر میشد؟ یا آنکه هجرت به سوی الله ـ به معنای اوامر و کتاب خداوند ـ و رسول به معنای سنت و روش ایشان علیه الصلاة و السلام بود؟
طبعا اشکالی در این معنا وجود نداشت، اما این جماعت آمادگیاش را دارند که برای توجیه بزرگترین دروغها و عجیبترین ادعاها در راه هدف خود دست به هر کاری بزنند. هدفشان چیزی نیست جز ویران ساختن سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ تا فضا برای تغییر و ذوب مفاهیم و ریختن آن در قالب مورد نظرشان فراهم گردد.
تصور کنید همهٔ دلیلی که این جماعت نیاز داشتند تا لفظ رسول را به معنای قرآن بدانند دو ضمیر در دو آیهٔ کریمه بود!
بخوانید:
«… گاه نیز کلمهٔ «رسول» تنها معنای قرآن میدهد نه هیچ معنای دیگری، مانند این سخن پروردگار تعالی که میفرماید:
{لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا} [فتح: ۹]
(تا به الله و رسولش ایمان آورید و او را یاری کنید و ارجش نهید و بامدادان و شامگاهان به پاکی بستایید)
کلمهٔ {ورسوله} صرفا دلالت بر کلام الله ادارد و مطلقا معنای محمدِ رسول را نمیدهد! دلیلش این است که ضمیر در کلمهٔ {ورسوله} به صورت مفرد آمده و فرموده است {وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا} و ضمیر مفرد یعنی اینکه الله و رسولش یا کلام او دو تا نیست بلکه یکی است چرا که نفرموده «وتعزروهما وتوقروهما وتسبحوهما بكرة وأصيلا» حال آنکه تسبیح صرفا برای الله سبحانه و تعالی است و فرقی بین الله تعالی و کلامش نیست زیرا الله تعالی در ذات و صفاتش یکی است: {قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}
و الله متعال میفرماید:
{يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ} [توبه: ۶۲]
(برای شما به الله سوگند یاد میکنند تا شما را خشنود سازند در حالی که سزاوارتر است که الله و رسولش را خشنود سازند).
اگر در این آیه منظور از رسول شخص محمد نبی بود میفرمود: «أحق أن يرضوهما» اما رسول در اینجا تنها معنای کلام الله میدهد برای همین لفظ به شکل مفرد آمده که دال بر الله تعالی و کلام اوست».
پایان نقل قول از منبع پیشین.
همهاش همین بود… آنان در جعبهٔ ادلهٔ خود چیز دیگری ندارد: ضمیری اینجا و ضمیری آنجا و این جدل متکلفانهٔ رکیک که چرا اینطور گفت و چرا آنطور نگفت؟ پس فرقی بین الله و رسولش نیست و فرقی بین الله و کلامش نیست! خداوند و کلامش از این سخن پاکند… اگر جدلا فرض کنیم که در اینجا منظور از رسول کلام الله و قرآن است آیا تا پیش از این لفظ تسبیح را برای قرآن شنیده بودیم؟ آیا چنین معنایی درست است؟
اما درست همان چیزی است که علمای تفسیر بدون تکلف و تکلیف به سادگی بیان کردهاند: هر ضمیر به کسی برمیگردد که فعل شایستهٔ اوست: در این آیه تعزیر (یاری) برای پیامبر علیه الصلاة و السلام و تسبیح برای الله عزوجل است و مانعی ندارد لفظ توقیر (بزرگداشت) برای هر دو باشد… همین مساله دربارهٔ اشارهٔ آنان به آیهٔ { وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ} به جای «یرضوهما» نیز صادق است، زیرا رضای رسول حتما تابع رضای الله است چنانکه اصلا معنا ندارد که منظور خشنودی کلام الله یا خشنودسازی قرآن باشد. آیا این معنایی دارد که رسول در آیهای مانند این آیهٔ کریمه معنای قرآن داشته باشد:
{وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا} [فرقان: ۷]
(و گفتند این چه پیامبری است که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟ چرا فرشتهای به سوی او نازل نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟)
اینجا با مسئولیت خودم و در حالی که حاضرم برایش در روز قیامت ـ روزی که مال و فرزند یا تماشاچی و ستایشگر و نکوهشگر سودی ندارد ـ این را بگویم: کسی که اینجا و آنجا ضمایر را پیگیری میکند و مانند افعی برای نابودسازی سنت پیامبر ـ علیه الصلاة و السلام ـ در نصوص میخزد حتما از کسانی است که این سخن پروردگار تعالی دربارهاش صادق است:
{فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ} [آل عمران: ۷]
(اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنهجویی از متشابه آن پیروی میکنند).
احمد خیری العمری ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] البته ما اینجا تنها به بیان نوعی معین از ادله میپردازیم که صراحتا اشاره به رسول (پیامبر) دارد و به معانی دیگری که بدون اختلاف اشاره به سنت نبوی دارد مانند حکمت و ذکر نخواهیم پرداخت زیرا این جماعت در هر صورت آن را نخواهند پذیرفت.
[۲] برای مطالعهٔ بیشتر دربارهٔ این موضوع به فصل پنجم کتاب «کیمیای نماز» تحت عنوان «سدرة المنتهی» مراجعه کنید.