مقدمه
قرن دوم تا قرن چهارم هجری عصر طلایی سنت نبوی به شمار میآید. در این مدت متون جمعآوری شد و کتابهای حدیثی تدوین گردید و علوم حدیث به عرصهی ظهور در آمد و ستارهی محدثان و منتقدانی مانند سفیان ثوری، شعبه بن حجاج، مالک بن انس و یحیی القطان و پس از آنها امثال یحیی بن معین، علی بن مدینی، احمد بن حنبل، بخاری، مسلم، عقیلی، ابن حبان، دارقطنی و دیگر علمایی که عمر خود را صرف پژوهش و پالایش احادیث نمودند، آغاز به درخشیدن کرد.
این علم از جمله علومی بود که خرد بینظیر صحابهی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را برای همه اثبات میکند چرا که تنها علمی بود که توجه ویژهای به سند داشت و پیرامون سخنانی تحقیق و بررسی میکرد که از نقطهای به نقطهی دیگر میرسید حتی اگر در میانشان صدها سال فاصله بود! اگر اندک نگرشی به دیگر ادیان داشته باشی در مییابی که متون آن ادیان از اصولش منقطع است و سخنانی را میبینی که به مسیح نسبت داده شده اما سندی ندارد. در دیگر ادیان نیز چنین است، بلکه در هر امتی اقوالی بیسند به اندیشمندانش نسبت داده میشود جز امت اسلامی که از این امتیاز برخوردار است، تا جایی که اشبره نکر خاورشناس آلمانی میگوید: «دنیا مانند مسلمانان به خود ندیده و نخواهد دید، بهفضل علم رجالی که پدید آوردند زندگی نیم میلیون نفر را مورد بررسی و کنکاش قرار دادند»([۱]). ابتکارات محدثان به نقد سند خلاصه نمیشد بلکه به نقد متن هم میرسید که ما در این مجال به آن خواهیم پرداخت.
پیش درآمد
خاورشناسان محدثان را به بیتوجهی نسبت به نقد متن متهم نموده و چنین میپندارند که گویا محدثان هر روایتی که سندش صحیح بوده را میپذیرفتند ولو متن آن روایت بسیار دور از عقل و منطق باشد! نوگرایان عصر حاضر نیز متأثر از این سخنان شده و بدون هیچ دلیل و برهانی ادعا میکنند که محدثان توجهی به نقد متن نداشته و تنها به نقد سند بسنده کردهاند.
احمد امین میگوید: «علمای جرح وتعدیل قواعدی را وضع کردند که در این اینجا مجال ذکرشان نیست، اما حقیقت این است که آنها به نقد سند بیش از نقد متن توجه داشتند؛ خیلی نادر میشود که نقدی در متن روایت منسوب به پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و یا شرایطی که آن سخن ایراد شده و یا روایاتی که با حوادث تاریخی ثابت در تضاد است پیدا کنید»([۲]).
در نتیجه نوگرایان میخواهند ـ به گمان خود ـ کاری کنند که محدثان نکردهاند و دهها و بلکه صدها روایتی که محدثان صحیح دانستهاند را تضعیف کنند. تنها دستاویز نوگرایان برای رسیدن به این نتیجهی مهم این است که محدثان به نقد متن توجهی نداشته و حالا نوگرایان میخواهند متون روایت را نقد کنند. خلیل عبدالکریم میگوید: «ما در سنجش روایت بر مبنای معیارهای علمای جرح و تعدیل عمل نمیکنیم، بلکه ما ملاکهای مختلفی داریم»([۳]). اما اگر اندک نگرشی به میراث روایی مسلمانان داشته باشیم بهخوبی در مییابیم این پندار ناشی از بیاطلاعی نسبت به این میراث بزرگ است.
ما بنا داریم در این مقاله به بحث دیگری بپردازیم و آن: «معیارهای محدثان برای نقد متون روایات» که تأکیدی است بر این که محدثان تنها به نقد سند اکتفا نمیکردند و توجه زیادی به نقد متن داشتهاند.
قبل از اینکه به بیان این معیارها بپردازیم لازم است به چند نکته اشاره کنیم:
۱ـ نقدِ متن، تابعِ نقد سند است و نزد محدثان اصل بر نقد متن نیست مگر در موردی که عدمِ نسبتِ روایت به پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ واضح باشد، لذا هیچ روایتی نیست که محدثان متن آن را مورد نقد قرار داده باشند مگر اینکه اشکالی در سند آن وجود داشته است! شیخ عبدالرحمن معلمی میگوید: «تردیدی نیست که روایاتی به پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نسبت داده شده که به هیچ عنوان با عقل سازگار نیست و محدثان آن روایات را در کتابهایی که «موضوعات» نامیدهاند جمع آوری کردهاند و آنچه در کتابهای موضوعات نیست و با عقل نیز سازگاری ندارد یا فاقد سند متصل است و یا در میان رجال آن کسانی وجود دارند که ائمهی جرح و تعدیل آنها را جرح کردهاند».([۴]) اما با وجود این علمای حدیث توجه زیادی به نقد متن داشته و آن را مورد اهمال قرار ندادهاند، بلکه کتابهای زیادی در این زمینه به رشتهی تحریر در آورده و بر این باور بودند که صحتِ سند روایت، الزاما دلیل بر صحت متن آن نیست.
حافظ ابن حجر ـ رحمه الله ـ میگوید: «نکتهای نغز و نادر اما پرسود وجود دارد و آنهم این که در نزد محدثان تلازمی میان سند و متن وجود ندارد؛ چرا که امکان دارد سند روایت شروط صحت از لحاظ اتصال و عدالت رجالش را داشته باشد اما متن دارای شذوذ و یا علتی باشد». ([۵])
امام ابن جوزی ـ رحمه الله ـ کتاب ویژهای در رابطه با احادیث جعلی و ساختگی نوشته و در آن تصریح کرده که جعل تنها مختص سند نیست بلکه ارتباط زیادی نیز به متن دارد، وی میگوید: «چه بسا راویان سند همه ثقه و مورد اعتماد باشند اما روایت ساختگی و یا مقلوب باشد، یا تدلیسی در آن رخ داده باشد که مورد اخیر از دشوارترین حالات است و تنها ناقدان خبره آن را تشخیص میدهند».([۶]) اما جعل در نزد نوگرایان مفهومی کاملا متفاوت دارد! زمانی که نوگرایان میخواهند روایات را مورد نقد قرار دهند ابتدا ضوابطی اختراع میکنند که هیچ پیشینهای نزد محدثان که اهل خبره و فن هستند ندارد و در ثانی متن و سند را از هم جدا کرده و تنها به نقد متن میپردازند و توجهی به سند ندارند، و حاضر به جمع میان این روایات و دیگر نصوص نیستند.
۲ـ نقد در نزد محدثان شامل سند و متن میشد، و از خوبی شیوهی آنها این بود که در نقد روایات بر خلاف نوگرایان هم به سند توجه داشتند و هم به متن.
۳ـ نقدِ سند در زمان صحابه وجود نداشت چرا که سندی در کار نبود و صحابه همه عادل بودند لذا در نقد روایت به احضار شاهد یا سوگند و یا همانند آن اکتفا میکردند. غالب نقد آنها بر متونی بود که مخالف با متونی بود که خود از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیده بودند و تصور میکردند آن متون معارض و مخالف با شنیدههایشان است، از جمله استدراک ام المؤمنین عایشهی صدیقه ـ رضی الله عنها ـ بر برخی صحابه که علمای بسیاری از جمله امام بدرالدین زرکشی آن را در کتابی بهنام «پاسخ به استدراکهای عایشه بر صحابه» جمع آوری کرده است.
۴ـ نقد در نزد محدثان یک منظومهی متکامل از علوم حدیث بود. آنها با این علم بیگانه نبودند، و این نکتهی بسیار مهمی است، زیرا عدهای تلاش میکنند از نقد محدثان برای پیشبرد اهداف و باورهای خود بهره بگیرند در صورتی که نقد نوگرایان خاستگاه تخصصی و روشن ندارد، بلکه برخی از آنها وقتی میخواهند در رابطه با علوم حدیث اظهار نظر کنند دچار اشتباهات فاحش و زننده میشوند.([۷]) اما محدثان نور نبوی را شناختند و با سخنان و حرکات پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ زندگی میکردند لذا امکان ندارد کسی وارد این باب شود که در آن تخصص ندارد. همچنین محدثان میان سند و متن را جمع کرده بودند و نگاه آنها به علوم حدیث به عنوان یک منظومهی متکامل بود، لذا تسلط کاملی به جمع میان احادیث و شناخت شاذ و دارای علت ضعف و… داشتند و پیش از نقد متن به نقد سند میپرداختند. این درحالی است که نوگرایان تنها متون روایات را مورد نقد قرار میدهند و در نتیجه احادیث صحیحی را تضعیف میکنند که چه بسا در رابطه با صحت آن هیچ اختلافی وجود نداشته باشد.
۵ـ محدثان بهمجرد یک نگاه به متن حکم بر ضعف آنها نمیدهند مگر اینکه دلالت ضعف آشکار باشد، به شعبه گفته شد: «از کجا میدانی که شیخی دروغ میگوید؟ گفت: هر گاه از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ روایت کرد که: کدو را نخورید تا آن را ذبح کنید، میدانم دروغ میگوید».([۸]) اگر صحت سند روایتی به ثبوت رسید علما ـ پیش از رد آن ـ با دقت متن آن را مورد بررسی قرار میدهند، لذا علما کتابهایی تحت عنوان «مختلف الحدیث» و «مشکل الحدیث» را به رشتهی تحریر در آوردهاند تا تعارض وهمی میان نصوص را برطرف کنند. بنابراین آنها بهمجرد توهمِ اختلافِ احادیث، آنها را رد نمیکنند، بر خلاف نوگرایان که فاقد این معیار بوده و از این قاعدهی خودساخته نه تنها برای رد احادیثی که به توهم آنها با قرآن مخالف است بلکه هر حدیثی که معنای آن در قرآن نیست را رد میکنند.
۶ـ نقد متن لزوما به معنای تضعیف روایت نیست. شاید در رابطه با آن روایت تصحیفی رخ داده باشد که اصلاح میشود یا ادراج و ادغامی صورت گرفته باشد که فهمیده میشود.
۷ـ علما توجه زیادی به بیان ملاکهای نقد متن نزد محدثان داشتهاند، از جمله: دکتر مسفر بن غرم الله الدمینی در کتاب «مقاییس نقد متون السنه» و استاد محمد الجوابی در کتاب «جهود المحدثین في نقى المتن ۴۵۶ ـ ۴۹۶ هـ ق» و دکتر نجم خلف در کتاب نقد متن میان حرفهی محدثان و اشکالات خاورشناسان (۳۰ ـ ۳۶)، کما اینکه امام ابن قیم رحمه الله کتابی گرانسنگ در رابطه با ملاکهایی که بر اساس آن علمای حدیث برخی روایات را رد کردهاند با عنوان «المنار المنیف فی الصحیح والضعیف» بهرشتهی تحریر در آورده و در آن ۴۴ قاعده در نقد روایات ذکر کرده و به ۲۷۰ حدیث اشاره کرده که علما تنها به سبب رکاکت متن حکم بر بطلان آن دادهاند، بدون اینکه به بررسی سند آن بپردازند.
معیارهای نقد متن در نزد محدثان:
اولا: مخالفت با قرآن کریم.
خطیب بغدادی در رابطه با کیفیت شناخت ضعف احادیث میگوید: «خبرها بر سه گونه است: گونهای که صحت آن عیان و روشن است، و گونهای دیگر که نادرستی آن واضح است، و گونهی سوم که درست و یا نادرستی آن عیان و روشن نیست… اما در مورد گونهی دوم میتوان نادرستی اخبار را با غیرعقلانی بودن آن فهمید مانند قدیم بودن اجسام و نفی صانع و همانند آن، یا اینکه مخالف قرآن و سنت متواتر و یا اجماع امت باشد و یا اینکه خبری در امر دین باشد که لزوم فهم آن همگانی باشد و در ندانستن آن معذور نباشند اما با این وجود کسی از آن اطلاع نداشته باشد»([۹]). لذا محدثان برخی از روایتهایی را که مخالف قرآن بوده رد کرده و نپذیرفتهاند. امام مسلم در صحیح خود از ابواسحاق نقل میکند: «همراه با اسود بن یزید در مسجد اعظم نشسته بودیم. شعبی با ما بود و حدیث فاطمه بنت قیس را روایت کرد که رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ برای او مسکن و نفقه تعیین نکرده، سپس پنجهاش را پر از سنگریزه کرد و پرت نمود و گفت: وای بر تو! آیا چنین روایتی را نقل میکنی؟! مگر نشنیدی که عمر گفت: کتاب خدا و سنت پیامبرش را بخاطر سخنان زنی که نمیدانیم حفظ کرده یا فراموش نموده رها نخواهیم کرد، او حق مسکن و نفقه دارد چون خداوند میفرماید:
{لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ} [طلاق: ۱]
(نه شما آن ها را از خانههایشان بیرون کنید، و نه آنها بیرون روند، مگر آن که کار زشت آشکاری مرتکب شوند). ([۱۰])
عمر در اینجا میبیند سخنان فاطمه بنت قیس مخالف آیهی قرآن استز هدف ما در اینحا ترجیح یک قول بر قول دیگر نیست بلکه میگوییم نقد متن در میان محدثان و در صدر آنان صحابه رایج بوده است.
از دیگر نمونههای آن روایتی است که ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نقل میکند که ایشان فرمودند: «زنازاده بدترینِ سه نفر است»([۱۱])، ام المؤمنین عایشه ـ رضی الله عنها ـ این روایت را نپذیرفته و فرمود: خداوند ابوهریره را مورد رحمت خود قرار دهد، بد شنیده لذا بد پاسخ داده است… روایت این گونه نیست، بلکه مردی وجود داشت که رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ را بسیار میآزرد. پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: «او با همهی اشکالاتی که دارد زنا زاده هم هست»، سپس فرمود: «او بدترین آن سه نفر است».([۱۲]) امام طحاوی میگوید: این حدیث اشکالی که در روایت پیشین ابوهریره وجود داشت را برطرف میکند، و بیشتر به نظر میآید که روایت درست پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ همین باشد چرا که خداوند در قرآن میفرماید:
{وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} [انعام: ۱۶۴]
(هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمیکشد).([۱۳])
ابن عباس ـ رضی الله عنهما ـ نیز این روایت را نقد کرده و میگوید: «اگر زنازاده بدترین سه نفر بود به مادرش وقت نمیدادند تا او را به دنیا بیاورد سپس سنگسار شود»([۱۴]). لذا این روایت را به سبب مخالفت با آیهی قرآن نقد کردند.
از نمونههای دیگر: روایتی است از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ که ایشان فرمودهاند: «دشنام دادن به یاران من گناهی نابخشودنی است». شیخ الاسلام ابن تیمیه ـ رحمه الله ـ میگوید: «این روایت دروغین است و پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ چنین سخنی نگفته و هیچکدام از اهل علم این روایت را ذکر نکردهاند و در کتابهای روایی مورد اعتماد مسلمانان نیز وجود ندارد، ضمن اینکه مخالف آیهی قرآن است که خداوند میفرماید:
{إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ} [نساء: ۴۸]
(بیگمان الله این را که به او شرک آورده شود، نمیبخشد، و غیر از آن را برای هر کس که بخواهد می بخشد).([۱۵])
از نمونههای دیگر آن روایت عبدالله بن ابی ملیکه است كه: دختر عثمان بن عفان در مکه از دنیا رفت، ما برای تشییع جنازهی او حضور یافتیم و ابن عمر و ابن عباس هم آمدند. من بین آن دو نفر نشستم، در کنار یکی نشسته بودم و دیگری آمد و آن سوی من نشست. عبدالله بن عمر به عمرو بن عثمان که روبرویش نشسته بود گفت: آیا دست از گریستن نمیکشی؟ مگر نشنیدهای که رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند: «میت بهسبب گریهی خانوادهاش عذاب داده میشود»، ابن عباس گفت: عمر نیز چنین میگفت. همراه با او از مکه خارج شدم تا اینکه به بیداء رسیدیم. درختی را دیدیم که سوارهای در زیر آن آرمیده بود. عمر گفت: ببین چه کسی است؟ وقتی دقت کردم دیدم صهیب است، به عمر گفتم، گفت: او را نزد من بیاور. به نزدش رفتم و گفتم: امیرالمؤمنین تو را میطلبد. زمانی که صهیب نزد عمر آمد به شدت میگریست و میگفت: وای برادرم… وای رفیقم. عمر گفت: ای صهیب آیا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودهاند: «میت بهسبب گریهی خانوادهاش عذاب داده میشود؟!». ابن عباس میگوید: زمانی که عمر از دنیا رفت این داستان را برای ام المؤمنین عایشه نقل کردم، ایشان فرمود: خدای رحمت کند عمر را، پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ هیچگاه نفرمودند انسان مؤمن بهسبب گریههای کسی عذاب داده میشود بلکه فرمودند: «خداوند عذاب کافران را بهسبب گریههای اطرافیانش بیشتر میکند»، و عایشه میفرمود: در این رابطه آیهی قرآن برای شما کافی است:
{وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} [انعام: ۱۶۴]
(هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمیکشد).
ابن عباس پس از آن گفت: خداوند میخنداند و میگریاند: {وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى} [نجم: ۴۳]. ابن ابی ملیکه میگوید: «بهخدا سوگند ابن عمر دیگر چیزی نگفت».([۱۶])
ام المؤمنین عایشه ـ رضی الله عنها ـ این روایت را بهسبب مخالفت با آیهی {وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى} مورد نقد قرار داد. جدا از قضیهی درستی یا نادرستی اعتراض عایشه به روایت عمر که مورد اختلاف علما است، خود این اعتراض دلیلی بر گفتهی ما در رابطه با وجود نقد متن در نزد محدثان از جمله صحابه با توجه به مخالفت آن با قرآن است.
از نمونههای دیگر آن روایت عمرو بن دینار است که میگوید: به جابر بن عبدالله گفتم: عدهای گمان میکنند که «رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ در روز خیبر از خوردن گوشت الاغ منع کرده است» وحکم بن عمرو این روایت را از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نقل نموده اما ابن عباس با آن مخالفت کرده و این آیه را خوانده است: {قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ…} [انعام: ۱۴۵] تا پایان آیه… ([۱۷]) لذا ابن عباس این روایت را به سبب مخالفت با آیهی قرآن مورد نقد قرار داد، ما در این جا در صدد ترجیح پیرامون مسأله نیستیم، تنها میخواهیم اشارهای داشته باشیم که صحابه متن روایات را هم نقد میکردند.
نه تنها صحابه، بلکه محدثان پس از آنها نیز این روش را ادامه دادند، از جمله روایتی که از ام المؤمنین عایشه ـ رضی الله عنها ـ نقل میشود که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: «نزد قبر مادرم آمنه رفتم و از خداوند خواستم او را زنده کند. خداوند او را زنده کرد و وی به من ایمان آورد سپس خداوند او را به قبرش بازگرداند». ابن جوزی در رابطه با این روایت میگوید:
«شکی در ساختگی و جعلی بودن این روایت نیست و کسی که این روایت را جعل کرده کمفهم و نادان بوده زیرا اگر علم و دانش داشت میدانست کسی که کافر از دنیا برود ایمان پس از بازگشت برایش سودی ندارد. حتی ایمان آخرین لحظهی مرگ نیز برایش سودی نمیبخشد و این آیه برای رد روایت کافیاست که خداوند میفرماید:
{وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ} [بقره: ۲۱۷]
(هر كس از شما كه از دينش برگردد و در حال کفر بمیرد، پس آنان اعمالشان در دنیا و آخرت تباه شده است و آنان اهل آتش [دوزخ] اند، و همیشه در آن خواهند بود). ([۱۸])
در اینجا به بیان نقد متن از طریق عرضهی آن بر قرآن پرداختیم.
ادامه دارد
ابراهیم محمد صدیق ـ ترجمه: امید بیجاری
([۱]) مصطفی صبری در کتاب «موقف العقل والعلم والعالم من رب العالمین ۴/۵۹» این جمله را نقل کرده است.
([۲]) فجر الاسلام تألیف احمد امین «۲۳۸»
([۳]) الصحابة والمجتمع تألیف خلیل عبدالکریم «۱/۳۴۳»
([۴]) الأنوار الكاشفة لما في كتاب أضواء على السنة من الزلل والتضليل والمجازفة « ص ۱۰»
([۵]) صنعانی در کتاب توضیح الأفکار لمعاني تنقيح الأنظار از ایشان نقل کرده است «۱/۱۷۷»
([۶]) الوضوعات تألیف امام ابن جوزی «۱/۹۹-۱۰۰»
([۷]) برای نمونه مراجعه کنید به نقد حسن حنفی بر بخاری به آدرس: www.salafcenter.org/3948
([۸]) المحدث الفاصل بين الراوي والواعي تألیف امام رامهرمزی «۳۱۶».
([۹]) الكفاية في علم الرواية تألیف خطیب بغدادی «۱۷»
([۱۰]) روایت صحیح مسلم بهشمارهی «۱۴۸۰»
([۱۱]) روایت امام احمد در مسند بهشمارهی «۸۰۹۸»
([۱۲]) شرح مشکل الآثار امام طحاوی «۲/۳۶۷»
([۱۳]) شرح مشکل الآثار امام طحاوی «۲/۳۶۸»
([۱۴]) الإجابة لما إستدركته عائشة على الصحابة «۱۲۰»
([۱۵]) مجموع الفتاوای شیخ الاسلام ابن تیمیه «۳/۲۹۰»
([۱۶]) روایت حاکم در المستدرک بهشمارهی «۳۲۳۶»