سخنان آراسته: جایگزین چیست؟

«جایگزین چیست؟» یکی از مشهورترین پرسش‌هایی است که هنگام انکارِ منکری معین پرسیده می‌شود. آن‌جاست که [مخاطبان] خواهان یک جایگزین مناسب می‌شوند؛ چیزی که جای خالی منکری که از آن نهی شده را بگیرد. این پرسشی است که در کل مثبت و مشروع است، به چند دلیل:

نخست: حکمت آن است که برای بی‌نیاز کردن مردم از انجام شر، درهای خیر را به روی آنان بگشایی؛ تا آنان را از جستجوی شر بازدارد.

دوم: این مراعات طبیعت برخی از مردم است که اگر جایگزینی نبینند، بر همان روش قبلی می‌مانند و دیگر نصیحت و وعظ برایشان سودی نخواهد داشت.

سوم: ایجاد جایگزین برای منکر باعث کم‌رونق شدن آن می‌شود؛ زیرا منکر نیز اسباب و عواملی دارد که به سوی آن فرا می‌خوانند و وجود یک جایگزین موازی، از تأثیر آن عوامل خواهد کاست و از حرام جلوگیری خواهد کرد.

با تأمل در نفس بشری و حال عموم مردم، به تأثیر مثبت جایگزینِ مباح در محدودسازی شر و منکرات پی خواهی برد و این همان چیزی است که امام ابن قیم ملاحظه نموده و با اشاره به آن می‌گوید: «جدا کردن مردم از چیزهایی که بدان خو گرفته‌اند، از دشوارترین کارها برای آنان است. برای همین قسمتی از یک چیز را به آنان می‌دهند تا ترک بقیه برایشان آسان شود؛ زیرا نفس بشری اگر قسمتی از مراد خود را دریافت کند، به آن قانع می‌شود و آن‌گاه اگر ترک باقی‌مانده را از او بخواهند، پاسخش به اجابت نزدیک‌تر خواهد بود تا این‌که [آن چیز] کاملاً حرام شود».[۱]

روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نیز تأکیدی بر این معناست. ارائهٔ جایگزین‌های مشروع، بخشی از گفتمانِ دعویِ نبوی است و هرکه در سیرت ایشان تأمل نماید، این رویکرد را به‌وضوح در منهج تربیتی و آموزشی ایشان مشاهده خواهد کرد. ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ بسیاری اوقات هنگام ذکر حرام به بیان جایگزین مشروع می‌پرداخت؛ زیرا می‌دانست که نفس بشری بر ضعف و محبت جایگزین سرشته شده است.

از جمله شواهد این امر: ـ از ابوسعید خُدری ـ رضی الله عنه ـ روایت است که بلال برای پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ خرمای بَرنی آورد. پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ پرسید: «این از کجاست؟» بلال گفت: «نزد ما خرمای نامرغوبی بود، پس دو صاع از آن را با یک صاع از این عوض کردم تا برای غذای پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بیاورم.» پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ [با شنیدن این سخن] فرمود: «وای! وای! این عین رباست! این عین رباست! چنین نکن؛ اما اگر خواستی خرما[ی مرغوب] بخری، خرمای [نامرغوب] خودت را بفروش، سپس [با پولش] آن [خرمای مرغوب] را بخر».[۲]

ـ از انس بن مالک روایت است که گفت: «اهل جاهلیت در هر سال دو روز داشتند که در آن [روزها] به بازی [و شادی] می‌پرداختند. پس هنگامی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به مدینه آمد، فرمود: شما دو روز داشتید که در آن بازی [و شادی] می‌کردید، ولی خداوند به جای آن دو، برایتان چیز بهتری آورده [و جایگزین کرده] است: روز فطر و روز قربان».[۳]

از روش‌های پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در این باب، راهنمایی به گفتار یا کردار مناسب، پس از هشدار و منعِ چیزی است که در تضاد با آن قرار دارد. از جمله مثال‌های نبوی در این باره:

ـ «اگر دچار مصیبتی شدی نگو: اگر این کار را می‌کردم آن‌طور می‌شدم؛ بلکه بگو: الله مقدر نمود و هر چه بخواهد می‌کند».[۴]

ـ «نگویید: کَرم، بلکه بگویید انگور».[۵]

ـ «نگویید: هر چه الله و فلانی خواست، بلکه بگویید: هر چه الله خواست، سپس هر چه فلانی خواست».[۶]

ـ «نگویید: سلام بر الله، زیرا الله خود سلام است، بلکه بگویید: التحیات (بزرگداشت‌ها) و صلوات (درودها) و طیبات (نیکی‌ها) از آنِ الله است…»[۷]

ـ «کسی از شما نگوید: خداوندت را غذا ده و خداوندت را آب وضو ده و خداوندت را آب ده بلکه بگوید: سرورم و مولایم و کسی نگوید: بنده‌ام (برده‌ام) و کنیزکم، بلکه بگوید: پسرم یا دخترم و غلامم».[۸]

ـ «کسی از شما به سبب زیان [و مصیبتی] که به او رسیده آرزوی مرگ نکند، بلکه بگوید: خداوندا تا وقتی که زندگی برایم بهتر است مرا زنده بدار و هرگاه وفات برایم بهتر بود، مرا بمیران».[۹]

ـ بلکه این روش در قرآن کریم نیز حضور دارد، چنان‌که در سخن الله تعالی آمده است:

{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا} [بقره: ۱۰۴]

(ای کسانی که ایمان آورده‌اید نگویید راعنا و بگویید انظرنا).

این اشاره‌ای دعوی است که صحابه از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فهمیده و دریافت کرده بودند و سپس بخشی از گفتمان دعویِ آنان شد. برای نمونه، مردی نزد ابن عباس ـ رضی الله عنه ـ آمد و گفت: «من انسانی هستم که معیشتم از کارِ دستم است و من این تصاویر را می‌سازم». ابن عباس گفت: «من به تو چیزی نمی‌گویم جز آن‌چه از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیدم. شنیدم که می‌فرمود: هر کس تصویری بسازد، خداوند او را عذاب می‌دهد تا آن‌که در آن تصویر روح بدمد، و حال آن‌که هرگز نمی‌تواند [چنین کند]». آن مرد جا خورد و چهره‌اش زرد شد. ابن عباس گفت: «وای بر تو! اگر مجبوری [تصویرسازی کنی]، درخت بکش؛ [و] هر چیزی را که روح ندارد».[۱۰]

همین روشِ دعوی به علمای ربانی رسید. ابن قیم می‌گوید: «از فقاهت مفتی و خیرخواهی‌اش این است که اگر پرسش‌گر از او دربارهٔ چیزی پرسید و او در پاسخ وی را منع کرد، و [آن] پرسش‌گر به آن نیاز داشت، در عوض او را به جایگزین راهنمایی کند و این‌گونه دروازهٔ ممنوع را بر وی ببندد و دروازهٔ مباح را برایش باز کند. و این رخ نمی‌دهد مگر از سوی عالمِ خیرخواه و دل‌سوزی که با خداوند معامله کرده و با علمش با او تعامل کرده است. مثال چنین کسی در میان علما، مانند پزشک عالم و ناصح در میان دیگر پزشکان است که بیمار را از آن‌چه برایش مضر است حفظ می‌کند و آن‌چه به سود اوست را برایش تجویز می‌کند. این منزلت طبیبان ادیان و پزشکان ابدان است. و در صحیح از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ آمده است که فرمودند: «خداوند پیامبری را نفرستاد مگر آن‌که وظیفه‌اش بود تا امتش را به سوی بهترین چیزی که برای آنان سراغ دارد راهنمایی کند و آنان را از بدترین چیزهایی که می‌داند نهی کند». و این کار، خوی پیامبران و وارثانشان بعد از آنان است و شیخمان ـ قدس الله روحه ـ را دیدم که در فتاوای خود تا حد امکان این را رعایت می‌کرد و کسی که در فتاوای ایشان تأمل نماید، این را آشکارا خواهد یافت».[۱۱]

اندیشیدن به جایگزین مباح، دیگران را به ترک حرام تشویق می‌کند و گرایش مردم به آن [حرام] را کاهش می‌دهد. بنابراین، این امرِ مهمی است که شایستهٔ اندیشه، تلاش بسیار و بذلِ توان و اجتهاد است و از کمالِ «امر به معروف و نهی از منکر» به‌شمار می‌رود؛ زیرا ایجاد جایگزین‌های مباح به مثابهٔ جلوگیری از گسترش منکرات است. برای نمونه، [وجود] تعاملات بانکی که امکان سرمایه‌گذاری مباح را برای مردم فراهم می‌سازد، از بزرگترین عوامل جلوگیری از گرفتار شدن مردم به منکرِ رباست. همچنین وجود فضاهایی برای تفریح مباح، از مهم‌ترین عوامل دور نگه‌داشتن مردم از منکرات است. وجود شبکه‌ها و برنامه‌های رسانه‌ای مفید، سرگرم‌کننده، ورزشی و دیگر انواع محتوای سودمند که نیاز رسانه‌ای مردم را پوشش می‌دهند، عرصه را بر برنامه‌های بی‌ارزش تنگ می‌کند؛ و همین‌طور در دیگر زمینه‌ها.

چه بسا کسانی که در این زمینه ـ یعنی عرضهٔ جایگزین‌های مشروع و مباح ـ فعالیت می‌کنند، از جملهٔ کسانی باشند که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ آنان را ستوده و فرموده است: «برخی از مردم کلیدهای خیر و قفلِ شر هستند و برخی [دیگر] کلید شر و قفل خیرند. پس خوشا به حال آن‌که خداوند کلیدهای خیر را به دست او داده، و وای به حال آن‌که خداوند کلیدهای شر را به دست او سپرده است».[۱۲]

جستجوی جایگزینِ مناسب، از بزرگترین عواملی است که برای گسترش خیر و محدودسازی شر در دوران ما باید به آن توجه کرد. کم‌کاری در این زمینه اشتباه بزرگی است که هیچ چیز آن را جبران نخواهد کرد و ناشی از کوته‌نگری دربارهٔ زندگی مردم و اثر این جایگزین‌ها در نشر خیر و منع شر، و [همچنین] کوتاهی در فهم دلالت شرع و مقاصد آن در «امر به معروف و نهی از منکر» است که تنها به یک روش یا چند زمینهٔ خاص محدود نیست. آن‌که شریعت را به شکل فراگیر بررسی کند، خواهد دید که همواره جایگزین‌هایی برای حرام مطرح می‌سازد. ابن قیم در تبیین این حقیقت والای شرعی می‌گوید: «الله چیزی را بر بندگانش حرام نکرده مگر آن‌که بهترش را به جای آن به آنان داده است؛ همان‌طور که قرعه کشیدن با تیرها (اَزلام) را بر آنان حرام ساخت و به جایش دعای استخاره داد؛ و ربا را بر آنان حرام کرد و به جایش سود تجارت را داد؛ و قمار را بر آنان حرام کرد و برنده شدن در مسابقاتی را برایشان حلال کرد که برای دینشان سودمند است، مانند اسب‌سواری، شترسواری و تیراندازی؛ و پوشیدن حریر را برای [مردان] آنان حرام ساخت و در عوض پوشیدن انواع لباس‌های فاخر از پشم و پنبه را برایشان حلال کرد؛ و زنا و لواط را بر آنان حرام ساخت و در عوض ازدواج با زنان زیبارو را برای آنان حلال نمود؛ و نوشیدن مست‌کننده را برای آنان حرام دانست و در عوض انواع نوشیدنی‌های لذیذ و سودمند برای روح و بدن را برایشان حلال کرد؛ و شنیدن آلات لهو از جمله ابزار موسیقی را بر آنان حرام ساخت و به جایش شنیدن قرآن و سبع‌المثانی را به آنان بخشید؛ و غذاهای ناپاک را برایشان حرام ساخت و به جایش خوردنی‌های پاک را جایگزین نمود».[۱۳]

پس تا این‌جا در این مقوله ایرادی نیست و فی‌نفسه اشکالی ندارد که به انحراف منجر شود؛ به‌ویژه اگر با میانه‌روی با آن برخورد شود. [همچنین باید] به یاد داشته باشیم که آن گشایش [و فضایِ بازی] که شریعت در بسیاری موارد برای ایجاد جایگزین مباح پیشنهاد می‌دهد، این [حقیقت] را نفی نمی‌کند که برخی از عرصه‌های حرام ممکن است جایگزین مستقیم یا مساوی نداشته باشند؛ زیرا ممکن است حکمت شریعت بر این باشد که تحریم را به عنوان امتحانی برای طلب خشنودی الله و پاداش اخروی قرار داده باشد. باید یقین داشت که خیر و مصلحت، تماماً در دوری از حرام است؛ چنان‌که ممکن است فتوایی از سوی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ مبنی بر حرام بودن چیزی صادر شده باشد، بدون آن‌که هیچ جایگزینی برایش عنوان شده باشد.

با وجودِ بیان آن‌چه دربارهٔ تأیید مطالبهٔ جایگزین و تأکید بر این‌که از روش‌های اصیل شرعی است [گفته شد]، اما باید به وجود برخی عرصه‌های بدون جایگزین توجه داشت.

ایراد از جایی رخ می‌دهد که این عرصه‌ها رعایت نمی‌شوند و در منطقه‌ای که جایگزین ندارد، [افراد] خواهان عوض می‌شوند. این‌جاست که این مقوله از نقش خود ـ که جستجوی جدیِ جایگزین مباحی است که دین مردم را از حرام حفظ می‌کند ـ پا فراتر نهاده و وارد عرصه‌هایی دیگر شده که این هدف در بین آن‌ها نیست؛ از جمله:

۱ـ توجیه حرام به سبب عدم وجود جایگزین: [فرد] اگر حرام آشکاری را ببیند، علت آن را نبودن جایگزین معرفی می‌کند یا می‌گوید: «جز این چه کار کند؟» اما این عذر مشروعی در شریعت نیست و نبودن جایگزین، توجیه موجهی برای ارتکاب آن‌چه خداوند از آن نهی کرده نمی‌باشد. جایگزین‌ها کمکی است برای ترک حرام، اما نبودن جایگزین یا عدم آگاهی از آن، برای هیچ‌کس عذرِ انجام گناه نیست.

۲ـ کوچک شمردن امر و نهی مستقیم: بنابراین هرگاه کسی را ببیند که از منکر خاصی نهی می‌کند، او و روش او را تحقیر می‌کند؛ زیرا جایگزینی ارائه نداده است. این اشتباه بزرگی است، زیرا جستجوی جایگزین به معنای کوچک شمردن وظیفهٔ «امر و نهی مستقیم» نیست. همهٔ این‌ها وظایفی شرعی است که مکمل یکدیگرند و برای هر کسی که به معروفی امر می‌کند یا از منکری باز می‌دارد، شرط نیست که حتماً برای مردم جایگزین‌هایی معرفی کند. هرگاه او مردم را نصیحت کرد، کار خودش را انجام داده و برای این کار مورد ستایش است و دیگر مطرح کردن این پرسش در برابر او معنایی ندارد، جز کم‌ارزش کردن کار نیکی که انجام داده است.

به‌ویژه آن‌که «آمر به معروف و ناهی از منکر» ممکن است الزاماً قدرت ارائهٔ جایگزین را نداشته باشد. مسئولیت او چیزی است که در توان اوست و نمی‌تواند از حدود توانایی علمی‌اش پا فراتر نهد و خداوند نیز کسی را جز به اندازهٔ توانش تکلیف نمی‌دهد. بنابراین اگر به اندازهٔ توانش خیرخواهی نمود و از حرامی بازداشت، درست نیست که با مطالبهٔ جایگزینی که در توان و علم او نیست به وی اعتراض کرد. این نشان‌دهندهٔ ایراد کار برخی است که از هر مُحتَسِبی خواهان جایگزین شرعی در همهٔ جوانب اقتصادی، سیاسی و فرهنگی‌اند؛ در حالی که این کار صرفاً نوعی سنگ‌اندازی است، نه یک مطالبهٔ مشروع.

۳ـ مطالبهٔ جایگزین کاملا برابر: جایگزین صرفاً باید مباح باشد، نه آن‌که ضرورتاً و از همه جهت با چیزی که مردم را از آن نهی می‌کنی برابر باشد. لازم نیست جایگزینی که مطرح می‌شود به اندازهٔ حرام لذت‌بخش باشد؛ زیرا آن‌چه واجب است، ترک آن حرام از روی طاعت الله و پیامبر او ـ صلی الله علیه وسلم ـ است و جایگزین‌ها صرفاً یک عامل کمکی و آسان‌کننده هستند، نه آن‌که ضرورتاً مانند حرام باشند. از سوی دیگر برخی از حرام‌ها هیچ جایگزین برابری ندارند. برای کسی که از دیدن صحنه‌های حرام جنسی لذت می‌برد، نمی‌توان یک شبکهٔ شرعی را معرفی کرد که دقیقاً همان نیازش را برطرف سازد. و همین‌طور لذتی را که شخص از شنیدن موسیقی می‌برد، ممکن نیست در شنیدن حلال بیابد. و [همچنین] ازدواج مشروع که خداوند قرار داده، از همه جهت جایگزینِ لذتی که فرد از انجام زنا می‌برد نیست؛ زیرا ازدواج آن‌قدر مسئولیت ایجاد می‌کند که در زنا نیست؛ بنابراین ازدواج از همه نظر شبیه زنا نیست، اگرچه نوعی جایگزین شرعی است.

این تأکیدی است برای فهم حقیقت جایگزین‌های شرعی و قرار دادن آن در جایگاه طبیعی‌اش. نباید آن‌قدر دربارهٔ جایگزین‌ها مبالغه کرد که به اصلِ تسلیم و اطاعت شرع زیان وارد شود. مسلمان همواره باید به یاد داشته باشد که خیر و برکت در شرع پروردگار است و آن‌چه حرام نموده، برای دفع یک زیان راجح [و بزرگ‌تر] است؛ در نتیجه ترک این حرام برایش آسان می‌شود و جایگزینی که کم‌تر از آن است، او را بی‌نیاز می‌سازد و [حتی] اگر جایگزینی هم نبود، اطاعت وی از شرع وابسته به آن نیست.

۴ـ سهل‌انگاری دربارهٔ جایگزین‌ها: برخی از مردم آن‌قدر دربارهٔ ضرورت وجود جایگزین مبالغه می‌کنند که هر چیزی را به عنوان جایگزین می‌پذیرند و در جزئیات حلال و حرامِ مربوط به آن دقت نمی‌کنند. [آنان] دایرهٔ رخصت را وسیع می‌سازند و از سر و ته شروط و ضوابط شرعی می‌زنند تا جایگزینی سر هم کنند و چون یک جایگزین یافتند، به هر صورت آن را می‌پذیرند و به امید انتشار بیشتر آن، در [رعایت] برخی ضوابط شرعی سهل‌انگاری می‌کنند. اما این در حقیقت پا فراتر نهادن از وظیفهٔ جایگزین است؛ زیرا مقصد مشروع، جستجوی جایگزین شرعیِ مباح است، نه یافتن هر جایگزین ممکن! برای نمونه، جستجوی جایگزین شرعی مباح در تعاملات بانکی، دلیل نمی‌شود که دربارهٔ ضوابط شرعی سهل‌انگاری صورت گیرد به این بهانه که «این بهتر از رباست!»؛ بلکه جستجو باید برای یافتن جایگزین‌های مباح باشد و این همان چیزی است که باعث شده در دوران ما تلاش‌های بسیار بزرگی برای ارائهٔ جایگزین‌های شرعی صورت گیرد. همین را می‌توان در عرصهٔ رسانه، سرگرمی و هنر گفت؛ یافتن جایگزین مشروع است، اما نه به قیمت سهل‌انگاری یا تفریط دربارهٔ ضوابط شریعت.

ابن تیمیه دربارهٔ بهانه‌جویی یکی از همین افراد در جایگزین‌سازی حرام می‌گوید: «یکی از مشایخ به من گفت که یکی از پادشاهان پارس، شیخی را دید که مردم را برای چنین چیزی ـ منظورش مجالس سماعِ حرام است ـ جمع کرده بود؛ پس به او گفت: ای شیخ، اگر این راهِ بهشت [است]، پس راه دوزخ کدام است؟».[۱۴]

به‌طور کلی یک مسلمان باید به یاد داشته باشد که اگر حرام را ترک می‌کند، [باید] برای الله باشد؛ نه این‌که ترک حرام وابسته به وجود یک جایگزین باشد، [به‌طوری] که اگر جایگزین بود آن را ترک گوید، اما اگر نبود حرام را ترک نکند! این یکی از ایرادهای مبالغه در عادت دادن نفس به «جایگزین‌خواهی» است. این ایراد شبیه به مشکل برخی است که در فهم حکمتِ خداوند در هر یک از تشریعاتش زیاده‌روی می‌کنند؛ تا جایی که این «حکمت‌جویی» آنان مانعی برای پذیرفتن برخی از تشریعات ـ در صورت آشکار نشدن حکمت آن ـ می‌شود. وضعیت برخی از مردم دربارهٔ جایگزین نیز همین‌طور است.

شایسته است بنده یقین داشته باشد که هرگاه حرام را برای طاعت خداوند ترک گوید، خداوند به او وعده داده که بهتر از آن‌چه ترک کرده را به او عطا خواهد کرد: «تو چیزی را به خاطر تقوای الهی ترک نمی‌کنی، مگر آن‌که الله بهتر از آن را به تو عطا خواهد کرد».[۱۵] و از اُبَی بن کعب ـ رضی الله عنه ـ روایت است که گفت: «بنده چیزی را خالصانه برای الله ترک نمی‌کند، مگر آن‌که الله بهتر از آن را از جایی که گمان نمی‌کند به او عطا می‌کند؛ و بنده‌ای [دربارهٔ حرامی] سهل‌انگاری نمی‌کند و از جایی که برایش درست نیست آن را برنمی‌دارد، مگر آن‌که خداوند [مصیبتی] شدیدتر را از جایی که گمان نمی‌کند نصیب او خواهد کرد».[۱۶]

یک مسئلهٔ دیگر باقی می‌ماند که باید به آن اشاره شود و آن، لزوم مطالبهٔ جایگزین از کسانی است که توان ارائه‌اش را دارند؛ نه آن‌که از هر منتقد یا مُحتَسِبی ارائهٔ جایگزین مطالبه شود. چه بسا برای شخصی به‌درستی آشکار شود که فلان کار اشتباه است یا محصول خاصی بی‌فایده است، اما اگر از او بپرسند «جایگزین این محصول چیست؟» در آن لحظه نداند یا از ارائه‌اش ناتوان باشد. این‌جا درست نیست که توصیهٔ درست او را به این بهانه نپذیریم، بلکه لازم است نظر او را چنان‌که هست بررسی کنیم و اگر حق بود بپذیریم؛ سپس به مسئلهٔ بعدی، یعنی مطالبهٔ جایگزین شرعی بپردازیم.

از این رو، این نقدِ درستی نیست که علما و دعوتگران را به سبب انکار برخی از اشتباهات ملامت کنیم و بگوییم: «آن‌ها صرفاً به نقد رفتارها مشغولند اما هیچ راه‌حل و جایگزینی ارائه نمی‌دهند»؛ زیرا چه بسا آن جایگزین اصلاً در عرصهٔ تخصص آنان نباشد. بنابراین بر هر نصیحت‌گری لازم نیست که به ارائهٔ همهٔ راه‌ حل‌ها در جنبه‌های گوناگون علمی از جمله طب و مهندسی و علوم [تجربی] بپردازد، و نه در زمینهٔ علوم انسانی مانند سیاست و اقتصاد و جامعه‌شناسی و دیگر علوم. این‌جا باید به اهمیت تفاوت گذاشتن میان «فقیه» و «کارشناس» و مجال فعالیت هر یک از این دو اشاره کرد.

نقش عالِم شریعت، نظر در نصوص شرع، استخراج معانی و ادراک احکام موجود در نصوص و سپس پیاده ساختن این احکام بر شرایط واقع است. چه بسا برای احاطهٔ کامل به واقعیت، از کارشناسانی کمک بگیرد که جزئیات شرایط کنونی را برای او روشن سازند تا پس از آن به میزان تناسب یا عدم تناسب آن حکم پی ببرد؛ زیرا «حکم بر یک چیز، فرع از تصور آن است».

بنابراین از فقیه خواسته نمی‌شود که برای همهٔ مشکلات راه‌حل ارائه دهد، زیرا این از توان او خارج است و خودِ این مطالبه به معنای کوچک شمردن [دیگر] علوم و معارف و عدم درک پیچیدگی‌های مربوط به این علوم است. مطالبهٔ فقیه برای حرکت در عرصه‌هایی که عرصهٔ او نیست، دعوتی صریح برای دخالت او در تخصص دیگران است و اگر چنین کند کار درستی نکرده؛ زیرا بدون علم سخن گفته، در نتیجه آن‌چه ارائه می‌دهد نیز در معرض خطا و توهم است.

تصور این‌که ارائهٔ جایگزین در همهٔ عرصه‌ها مسئولیت فقها یا دعوتگران یا محتسبان است، نوعی ساده‌سازی است که وسعت دایرهٔ تخصص‌ها و تنوع معارف را در نظر نمی‌گیرد. این وسعت نیازمند ارتباط معرفتی میان فقها و کارشناسان است.

همین‌طور این را در نظر نمی‌گیرد که تولید جایگزین صرفاً بر تئوری‌پردازی و سخن گفتن استوار نیست، بلکه این قضیه بسیاری اوقات بر تقریر معرفتیِ محض استوار نیست؛ بلکه نیازمند قدرت یا توان مالی است؛ چیزی که در اختیار فقیه یا کارشناس نیست. مثلاً نیاز مردم به رسانه‌های متعهد به عنوان جایگزین رسانه‌های مبتذل، تنها از طریق سازمان‌هایی که چنین پروژه‌هایی را ارائه دهند امکان‌پذیر است. چنین پروژه‌ای نیازمند عوامل بسیاری است که از مرزهای تئوری فراتر است. مردم همچنین در برابر بانک‌های ربوی به بانک‌های اسلامی نیازمندند و این نیز در جهان واقع به صرف اشاره به اهمیتش یا تصور چگونگی به وجود آوردنش پا به عرصهٔ وجود نمی‌گذارد. هرگونه کوتاهی در به وجود آمدن این جایگزین‌ها متوجه فقها یا کارشناسان نیست، بلکه متوجه دیگران (صاحبان قدرت و ثروت) است.

خلاصه آن‌که: با وجود اعتراف به اهمیت فراهم آوردن جایگزین‌های شرعی برای کم کردن از قدرت جذب بسیاری از منکرات، و با اقرار به این‌که این جایگزین‌ها تأثیری ملموس دارند، اما یک مسلمان فراهم بودن جایگزین را شرط پای‌بندی به شریعت قرار نمی‌دهد تا اگر بود به شرع پای‌بند شود و اگر نبود به انجام گناه ادامه دهد! او همواره این را به یاد می‌آورد که بندهٔ الله است و در خانهٔ امتحان قرار دارد و به یاد می‌آورد که پروردگارش کریم است و از کَرَم خود، اگر کسی چیزی را برای او ترک کند، بهترش را جایگزین خواهد کرد.

فهد العجلان ـ عبدالله العجیری | ترجمه: عبدالله شیخ آبادی


[۱] إعلام الموقعین (۲/ ۱۱۲).

[۲] متّفق علیه.

[۳] به روایت نسائی و ابوداوود و احمد. بغوی و آلبانی آن را صحیح دانسته‌اند.

[۴] به روایت مسلم.

[۵] به روایت مسلم. (نووی در شرح این حدیث می‌گوید: سبب کراهیت این است که عرب‌ها لفظ «کَرْم» را بر درخت انگور، خوشهٔ انگور و مشروبی که از انگور گرفته می‌شد اطلاق می‌کردند. آن را از این رو «کَرْم» می‌نامیدند که [خمر] از آن گرفته می‌شد و [می‌پنداشتند] شراب، آنان را به کَرَم و سخاوتمندی وامی‌دارد. از این رو شرع، نامیدن انگور و درختش را به این نام مکروه دانسته؛ زیرا ممکن بود با شنیدن این لفظ به یاد خمر بیفتند و نفسشان به آن میل کند و در آن واقع شوند… انسان مسلمان یا قلب مؤمن شایستهٔ این نام است؛ زیرا کَرم از کَرَم مشتق شده و الله تعالی می‌فرماید: همانا کریم‌ترین (گرامی‌ترین) شما نزد الله، باتقواترین شماست. شرح نووی بر صحیح مسلم ـ مترجم).

[۶] به روایت ابوداوود و احمد. نووی و آلبانی آن را صحیح دانسته‌اند.

[۷] به روایت بخاری.

[۸] متّفق علیه. (لفظ رب در عربی به معنی صاحب به کار می‌رود: مانند رب البیت: صاحب خانه. چنان‌که در فارسی نیز برای اشاره به صاحب از لفظ خدا استفاده می‌کنند: ناوخدای (ناخدا) و… و لفظ عبد یا أمة معنای برده نیز می‌دهد. از این روی رسول خدا صلی الله علیه وسلم توصیه کرده‌اند به جای این الفاظ از لفظی بی‌شائبه استفاده شود و برای صدا زدن بردگان از نام بنده و برده استفاده نشود بلکه آنان را پسرم یا دخترم یا غلامم صدا بزنند. غلام در لغت به معنای نوجوان است. (مترجم)

[۹] به روایت مسلم.

[۱۰] متّفق علیه.

[۱۱] إعلام الموقعین (۴/ ۱۲۲).

[۱۲] به روایت ابن ماجه. آلبانی آن را حسن دانسته است.

[۱۳] روضة المحبین ونزهة المشتاقین ابن قیم (۱۸) و نگا: إعلام الموقعین (۲/ ۱۱۳).

[۱۴] الاستقامة (۱/ ۳۱۷).

[۱۵] به روایت احمد. آلبانی آن را صحیح دانسته است.

[۱۶] زهد ابن مبارک (۱/ ۲۱۳).