سخنان آراسته: حذف‌گرا نباش!

لفظ حذف‌گرا یا سرکوبگر از جمله عبارت‌های دارای بار منفی در فرهنگ معاصر است که در زمینه‌های مختلف و با الفاظ گوناگون به کار می‌رود و نشان دهندهٔ انزجار مردم از آن است. در همهٔ کاربردهای این کلمه، هدف، هشدار دادن و نکوهش اصحاب آن و دعوت به مفاهیمی است که در برابرش قرار می‌گیرد، مانند تسامح و درهای باز و سعهٔ صدر و پذیرش دگرباشان و…

اشکال این مقوله در این است که از درجهٔ بالایی از کلی‌گویی (اجمال) برخوردار است که نیازمند اندکی کاوش در جزئیات درونی آن است. این مقوله از یک سو ممکن است بیانگر معنایی صحیح و قابل قبول باشد؛ مانند دعوت به گشاده‌رویی در برابر اختلافاتِ معتبر، و گوش سپردن به دیدگاه‌های مختلف در موضوعاتی که احتمال اختلاف در آن‌ها وجود دارد، یا نرمی و خوش‌رفتاری با مخالف، یا برخورد عینی و بی‌طرفانه با او؛ به‌گونه‌ای که [انسان را] از هرگونه تعدی، ستم یا کج‌رفتاری در هنگام دشمنی، مصون بدارد.

اما بخشی از این مفهوم، که همچنان مشکل‌ساز است، باقی می‌ماند؛ و آن بخشی است که خود را در لفافهٔ مقوله‌ای با القائات منفی پنهان می‌کند. در نتیجه، سایه‌های منفی خود را بر مفاهیمی می‌افکند که ممکن است حق باشند و چه‌بسا حذف کردنشان، خود، نشانه‌ای از نوعی انحراف فکری باشد.

حذف، یعنی دور ساختن و به حاشیه راندن یک اندیشه یا شخص یا مذهب. این‌جا رد کاملِ حذف، الزاما به معنای بی‌طرفی در برابر همهٔ افکار و احترام و پذیرش و تسامح با آن است. تصور چنین چیزی در بینش اسلامی که بر اساس اصولی محکم و قطعیات بنا شده و مخالفت با این قطعیات را باطل و گمراهی می‌داند و بر هر یک از این مخالفت‌ها احکامی در دنیا و آخرت قرار داده، بسیار دشوار است. اسلام همان دین حق است و هر دین و آیینی که مخالف آن باشد باطل است:

{إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ} [آل عمران: ۱۹]

(در حقیقت دین نزد الله همان اسلام است).

{وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ} [آل عمران: ۸۵]

(و هر که جز اسلام دینی [دیگر] جوید هرگز از وی پذیرفته نمی‌شود).

از سوی دیگر، بسیاری از افکارِ منسوب به اسلام، با اصول قطعی شریعت در تضاد است؛ مانند بسیاری از عقاید فرقه‌های بدعت‌گذار یا آرائی که با مُسَلّمات شریعت در تقابل قرار دارند. صرفِ مسلمان بودنِ یک شخص یا انتساب او به اسلام، همهٔ اندیشه‌ها و گفته‌هایش را پذیرفتنی نمی‌کند، بلکه باید آن‌ها را با معیار دلیل و برهان سنجید.

به همین دلیل، باید مراقب ترویج دیدگاه منفی نسبت به واژهٔ «حذف» در فرهنگ معاصر بود. این هوشیاری لازم است تا مبادا چنین نفرتی به برخی از احکام شرع نیز سرایت کند، یا ناخواسته بر فهم و اجرای شریعت سایه افکند.

برخی از تقریرات شرعی که ممکن است تحت تأثیر فشار روانی انزجار از حذف قرار گیرد:

۱ـ حکم به بطلان آن‌چه مخالف اسلام و قطعیات این دین است. این حکم در این دنیا با نام‌گذاری هر اندیشه با نام حقیقی‌اش ـ کفر یا فسق یا ظلم یا فجور یا فحشا و دیگر نام‌ها ـ حضور دارد و در آخرت با اعتقاد به مجازاتی که از نظر شرعی شایستهٔ آن اندیشه است.

۲ـ اقامهٔ مجازات‌های شرعی. شریعت مجازات‌هایی را برای مخالفت با احکام شرع تعیین کرده است، مانند مجازات زنا و نوشیدن خمر و اتهام ناراو به زنا و ارتداد و دیگر مجازات‌ها. روا نیست که به سبب حالت تنفر از «حذف» این‌گونه مجازات‌ها را کنار گذاشت.

۳ـ عدم مشروعیت دعوت به اندیشه‌های مخالف با اصول اسلام. از دیدگاه شرع، حق و باطل یکسان نیستند. بنابراین، حفظ دین و ممانعت از ترویج آنچه با اصول آن در تضاد است، «حذف‌گرایی» محسوب نمی‌شود؛ زیرا این اندیشه‌ها از مصادیق مُنکَری است که باید از آن نهی کرد.

برخی می‌گویند: اشکالی ندارد که شما عقیده‌ای را باطل بدانید، اما همزمان با باورهای مخالف خود با تسامح و مدارا رفتار کنید؛ زیرا اینکه شما دیدگاهی را باطل می‌دانید صرفاً نظر شخصی شماست و دیگران نیز آزادند به آنچه می‌خواهند معتقد باشند.

می‌گوییم: نکتهٔ مورد تأکید ما این نیست که مسلمان صرفاً حق دارد بگوید «به نظر من، راه من بر حق است». بلکه بر اساس محکمات اسلام، وظیفهٔ اوست که به حقانیت راه خود قطع و یقین داشته باشد و به همین ترتیب، سخن مخالفان را قاطعانه باطل بداند. این جزم و یقین، در حقیقت فراتر از یک باور درونیِ صِرف است و همان‌طور که پیش‌تر بیان شد، آثار عملی بسیاری به دنبال دارد.

با این حال، در عالم واقع، کسی که مفهوم «حذف‌گرایی» در نظرش بسیار بزرگ جلوه کند و نفرتی شدید از آن در دلش ریشه بدواند، سرانجام یقین به «حق» را از دست می‌دهد. چنین فردی، حتی اگر مسلمان و اهل نماز و روزه باشد، از جزم و اذعان به اینکه اسلام همان حقِ مطلق است، خجالت می‌کشد و از کافر شمردنِ منکران اسلام و باطل دانستن باورهایشان شرم می‌کند. هرچند این رویکرد فی‌نفسه با مبانی لیبرالیسم (به عنوان بخشی از آزادی اندیشه) در تضاد نیست، اما این‌گونه ذهنیت‌های مسموم، روح انسان را از درون متلاشی می‌کند. در نتیجه، فرد اطمینان و عزت نفس خود را از دست می‌دهد و از چیزی شرمسار می‌شود که خجالت‌آور نیست؛ حتی بر اساس معیارهای همان منظومه فکریِ باطل!

اما در حقیقت، مسئله فراتر از یک اشکال شرعیِ صِرف و یا «وجوبِ پایبندی به قطعیات دین» است. دوری از قطعیت و نشان دادن چنین انعطافی در برابر همهٔ اندیشه‌ها، فرد را به ورطهٔ سفسطهٔ فکری و اخلاقی می‌کشاند؛ زیرا همواره بدیهیات عقلی و اخلاقیِ انکارناپذیری وجود دارد که نمی‌توان در آن‌ها تردید کرد، حتی اگر شخص، خود، گرفتار سفسطه و مغالطه باشد.

و این، از اشکالِ این مقوله پرده برمی‌دارد و [نشان می‌دهد] که برخلاف آنچه طرفدارانش می‌پندارند، این مقوله فراگیر و جهان‌شمول نیست؛ آنگاه که آن را به کار می‌گیرند گویی حجتی ذاتی است که از رد و دفع افکار جلوگیری می‌کند. همواره مرزهایی وجود دارد که شخص از روی یقین آن را باور می‌کند و این مجبورش می‌سازد که در عرصه‌های خاصی «حذف‌گرا» باشد و همین نشان می‌دهد  که مشکلِ بیشتر کسانی که خواستار عدمِ حذف‌گرایی در برابر مخالفانِ محکمات شریعت هستند، در واقع در ضعف و سستیِ این محکمات در نفسِ آنان، و تنزّلِ جایگاه آن از رتبه‌ای که شایستهٔ آن است، نهفته است. اگر آنان در نظر داشتند که این [محکمات] از جمله ضروریات دینی است، هرگز از جزم به درستیِ آن، اعتقاد به صحت آن، و حکم به بطلانِ آنچه با آن مخالفت می‌کند، کوتاه نمی‌آمدند.

فهد العجلان ـ عبدالله العجیری ـ ترجمه: عبدالله شیخ آبادی