تلفیق ورشکسته؛ نقد گفتمان محمد شُحرور (۵)

دیدگاه شحرور دربارهٔ قدرت خداوند

شحرور می‌گوید: «حرکت و سکون هر دو به شکل مطلق و یکسان بنابر ارادهٔ خداوند است، نه حرکت عمرو و سکون زید، پس هرگاه عمر حرکت کرد و زید ساکن ماند عمرو خودش حرکت را انتخاب کرده و زید نیز سکون را خودش برگزیده و بر این اساس پاداش و مجازات و مسئولیت شکل می‌یابد».[۱] این سخن شحرور بیانگر تناقض او با خودش هست که پیش‌تر گفته بود وجود همان کلام الله است و کلام خداوند ناگزیر نافذ است و انجام شدنی، اما اینجا حرکت شخص معین و سکون شخص معین بر حسب ارادهٔ الله نیست، بلکه ارادهٔ او بر هماهنگی میان آنهاست و ارادهٔ دیگری در میان می‌آید تا وجود یکی را ترجیح دهد! چنین چیزی در تناقض با ایمان به قدرت فراگیر پروردگار است که هر چه بخواهد می‌شود و هر چه نخواهد نمی‌شود.[۲]

شحرور در توضیح مذهبش می‌گوید:

«آیا خداوند از پیش تقدیر کرده بود که هیتلر بر آلمان حاکم شود و مسبب فاجعهٔ جنگ دوم جهانی شود؟ و آیا حکومت مستبدان و ستمگران از قضای پروردگار است؟

پاسخ این است: هرگز!! زیرا او در برابر سخن پروردگار که «باش» سر فرو ننهاده است».[۳]

او متوجه نیست چیزی که به آن استدلال کرده در واقع علیه اوست. جنگ جهانی دوم «شده» است، چگونه ممکن است چیزی «باشد» اما بدون آنکه پروردگار آن را خلق کرده باشد؟ یا آنکه جنگ جهانی با همهٔ حوادثش و آن همه نبرد و درگیری و زدن ژاپن با بمب هسته‌ای رخ داده بدون آنکه خداوند خلقش کرده باشد؟ پس چه کسی این همه را خلق کرده؟ اگر همهٔ این‌ها توسط دیگری خلق شده در واقع قائل به دو خالق شده و اگر منظورش این است که خداوند این جنگ را قضا نکرده آیا با در گرفتن آن غافل‌گیر شده؟ و اگر منظورش این است که خواسته جلوی آن را بگیرد، آیا نتوانسته؟ او که مدعی است از قرآن استدلال می‌کند گویا از این سخن پروردگار متعال غافل مانده که می‌فرماید:

﴿مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ﴾ [حدید: ۲۲]

(هیچ مصیبتی در زمین و نه در نفس‌های شما [به شما] نمی‌رسد مگر آنکه پیش از آنکه پدیدش آوریم در کتابی است. این بر الله آسان است).

او دارد به مصیبت‌ها استدلال می‌کند؛ به جنگ و ستمگران؛ خداوند می‌گوید همهٔ این‌ها قبل از آنکه پدید آیند در کتابی موجود بوده، اما شحرور مدعی است که جنبش تصحیح عقیدهٔ مسلمانان که وی خواهان آن است در این سخن خلاصه می‌شود که «خداوند بدبختی و خوشبختی و فقر و غنا و طولانی بودن و کوتاهی عمر را هرگز برای کسی از ازل ننوشته است».[۴]

حال آنکه خداوند عزوجل می‌فرماید:

﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾ [انعام: ۵۹]

(و کلید‌های غیب تنها نزد اوست، جز او [کسی] آن را نمی‌داند و آنچه در خشکی و دریاست را می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر [اینکه] آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن [نوشته شده] است).

اما شحرور می‌گوید:

«ظلم و سرکوبی که رخ می‌دهد از ازل نوشته نشده و کسی که علیه ما مرتکب ستم می‌شود و ما را به استعمار گرفته این کار را بنابر ارادهٔ شخصی خود انجام می‌دهد و ظلم و عدل در علم خداوند کاملا هم‌اندازه است».[۵]

این خلط که شحرور دچارش شده مبنی بر این است که قضای الهی معنایش این است که خداوند آنچه را رخ می‌دهد دوست دارد و این در حقیقت حجتی است قدیمی که گروهی دچار آن شده بودند. ابن قیم می‌گوید:

«اصل همهٔ آن تفاوت میان دوست داشتن و رضایت الله و مشیت و ارادهٔ کَونی ـ جهانی اوست. سرمنشا گمراهی در این باب، یکی دانستن این دو و اعتقاد تلازم بین این دو است. جبریه و قَدَریه این دو را یکی دانسته و گفته‌اند: مشیت و محبت یکی‌اند یا متلازم‌اند».[۶]

اما صحیح «تفاوت گذاشتن میان چیزهایی است که خداوند میان‌شان تفاوت قرار داده، یعنی مشیت و محبت. این دو یک چیز نیستند و متلازم نیز نیستند، بلکه ممکن است خداوند چیزی را اراده کند که دوستش ندارد و چیزی را بخواهد اما ارادهٔ وجودش را نکند.

مثال نخست: مانند مشیت خداوند بر به وجود آوردن ابلیس و سربازان او و مشیت کلی او برای هر آنچه در جهان وجود دارد با آنکه برخی از آنچه وجود دارد را دوست ندارد.

و دوم: مانند دوست داشتن اینکه کافران ایمان بیاورند و بدکاران طاعت او را انجام دهند و ظالمان عدل ورزند و فاسقان توبه کنند، که اگر خداوند این را اراده کند همه‌اش خواهد شد زیرا هرچه الله بخواهد می‌شود و آنچه نخواهد نمی‌شود».[۷]

خداوند بندگان خود را به طاعتش امر کرده و از معصیتش نهی کرده است و برای بندگانش به کفر راضی نیست. بندگان فاعل حقیقی کارهای خود هستند و الله خالق کارهای آنان است و بندگان بر کارهای خود توانا هستند و صاحب اراده، الله نیز آنان و کارهایشان و اراده‌شان را آفریده است.[۸]

ابواسحاق اسفراینی در همین باره با قاضی عبدالجبار معتزلی مناظره کرد. عبدالجبار در آغاز مناظره گفت: پاک و منزه است کسی که از فحشا منزه است. ابواسحاق در پاسخش گفت: پاک و منزه است آنکه در ملکش چیزی که نخواهد رخ نمی‌دهد.

عبدالجبار گفت: آیا پروردگار ما خواسته تا معصیتش کنند؟

ابواسحاق گفت: آیا خلاف ارادهٔ الله و به اجبار معصیتش می‌شود؟![۹]

اما با این حال شحرور با مذهب خودش هماهنگ نیست؛ او همان کسی است که گفته بود: «حرکت و سکون همراه با هم و به شکل مطلق و مساوی، به ارادهٔ الله رخ می‌دهد»[۱۰] اما با این حال جای دیگری می‌گوید: «اگر درست گفتم از خداوند و فضل اوست و اگر اشتباه کردم از نفس من است».[۱۱]

اگر هر دو ـ درست و غلط ـ در اراده و علم خداوند مساوی هستند پس از کجا اولی را به خداوند منسوب کرد؟ و اصلا معنای توفیق الهی چیست اگر او خالق فعل بنده نیست و کنترلی بر آن ندارد؟

از سوی دیگر، از آنجایی که روش این شخص تلفیقی ـ گزینشی است (نه هماهنگ با مذهب فلسفی خودش) اینجا تصمیم گرفته با ارادهٔ [بنده] به شکلی ایده‌آل برخورد کند، حال آنکه او جایی دیگر به سوی راه حل مادی گرایش داشته و اقرار کرده که ماده مقدم بر آگاهی است،[۱۲] و تعقل محصول مغز است و پیشرفت عقلی تابع تکامل مغز،[۱۳] بنابراین شایسته بود اینجا هم با حل مادی هماهنگ می‌شد و ارادهٔ انسان را تابع ماده (مغز) می‌دانست نه بنابر ایده‌آلیسم آن را مطلق بداند! زیرا اگر بگوییم [فعل] به وجود مادی مخلوق برمی‌گردد، خود [اراده که از مغز سرچشمه گرفته] نیز مخلوق است وگرنه شحرور اینجا طرفداری‌اش از انتخاب مادی را نقض کرده و به آغوش ایده‌آلیسم رفته است؛ یعنی همان چیزی که ادعای رد آن را دارد.[۱۴]

بسیاری از امامان سلف پیش‌تر گفته‌اند: «با قدریه دربارهٔ علم [خداوند] مناظره کنید؛ اگر اقرار کردند که شکست خورده‌اند و اگر انکارش کنند کافر شده‌اند».

منظورشان این است که هرکس علم قدیم سابق بر عمل بندگان را انکار کند و منکر این شود که خداوند متعال پیش از آفرینش بندگان آنان را به خوشبخت و بدبخت تقسیم کرده و آن را در کتابی نزد خود نگاشته است، قرآن را تکذیب کرده و اگر اقرار کنند و با این حال منکر شوند که خداوند کارهای بندگان را آفریده و آن را ارادهٔ کَونی و قَدَری کرده است، در بحث شکست خورده‌اند؛ زیرا اقرارشان حجتی است علیه خودشان در آنچه انکار کرده‌اند».[۱۵]

بنابراین شحرور به چه چیزی از علم خداوند به غیب اقرار دارد؟ و اصلا دیدگاه او دربارهٔ علم خداوند نسبت به موجودات چیست؟

یوسف سُمرین ـ ترجمه: احمد معینی


[۱] الدین والسلطة (۲۹۴).

[۲] نگا: العقیدة الواسطیة، احمد بن تیمیة، تحقیق: أشرف بن عبدالمقصود أبومحمد، أضواء السلف، ریاض، چاپ دوم: ۱۹۹۹ میلادی (۱۰۷).

[۳] الدولة والمجتمع (۲۰).

[۴] الدولة والسلطة (۲۹۴، ۲۹۵).

[۵] الدولة والسلطة (۲۹۵).

[۶] مدارج السالکین، ابن قیم الجوزیة، تحقیق: ناصر بن سلیمان السعوي ـ علی بن عبدالرحمن القرعاوي ـ صالح بن عبدالعزیز التویجري ـ خالد بن عبدالعزیز الغنیم ـ محمد بن عبدالله الخضیري، دار الصمیعي للنشر والتوزیع، ریاض، ۱۴۳۲ هجری، ۲۰۱۱ میلادی (۶۷۶).

[۷] مدارج السالکین (۱۹۲۸).

[۸] نگا: العقيدة الواسطية (۱۰۸).

[۹] طبقات الشافعية الکبری، تاج الدین ابونصر عبدالوهاب بن علي بن عبدالکافي السبکي، تحقیق: محمود محمد الطناحي ـ عبدالفتاح الحلو، چاپ فیصل عیسی البابي الحلبي، ۱۳۸۳ هجری ـ ۱۹۶۴ میلادی (۴/ ۲۶۱ ـ ۲۶۲).

[۱۰] الدین والسلطة (۲۹۴).

[۱۱] الدولة والمجتمع (۳۷۵).

[۱۲] نگا: الکتاب والقرآن (۴۲).

[۱۳] القصص القرآني (۱/ ۲۵۰).

[۱۴] نگا: الکتاب والقرآن (۴۲).

[۱۵] جامع العلوم والحِکَم في شرح خمسين حدیثا من جوامع الکَلِم، ابن رجب الحنبلي، تعلیق وتحقیق یاسین الفحل، دار ابن کثیر، دمشق ـ بیروت، چاپ اول: ۱۴۲۹ هجری، ۲۰۰۸ میلادی (۸۱).