از اتهاماتی که برای کوچک شمردن کار علمای شریعت بسیار تکرار میشود ـ به ویژه علیه کسانی که به علوم حدیث و روایت مشغولاند ـ این است که همهٔ تلاش آنان مصروف به حفظ است نه فهم و درک و همین باعث شده همهٔ کوشش آنان متوجه جانب سند و نقد و بررسی راویان شود بدون آنکه به بررسی خود روایت و نقد متن برسند و همین به نوبهٔ خود باعث شده بسیاری از احادیث مخالف عقل و منطق سلیم به کتب حدیث راه یابد.
اما در حقیقت این شبهه ناشی از کمفهمی در سه جهت است:
نخست: کوتاهی در شناخت جایگاه حفظ.
دوم: کوتاهی در فهم تفاوت رتبهٔ علما در حفظ حدیث و فقهِ آن.
سوم: کوتاهی در درک طبیعت علوم حدیث و رابطهٔ آن با فهم.
جنبهٔ نخست:
در رابطه با قضیهٔ حفظ و توجه به آن، باید گفت که حفظ شایستگی چنین توجهی را دارد زیرا بخشی اساسی از منظومهٔ آموزش شرعی است و برای همین است که در نصوص شرع، حفظ ستوده شده و شایستهٔ پاداش و فضیلت دانسته شده است. از جمله آیاتی که در فضیلت حفظ قرآن وارد شده است:
{بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ} [عنکبوت: ۴۹]
(بلکه [قرآن] آیاتی روشن است در سینههای کسانی که علم یافتهاند).
احادیث روایت شده در این زمینه نیز بسیار است. اما دربارهٔ فضیلت حفظ سنت نیز احادیثی وارد شده، چنانکه پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ میفرماید: «خداوند شاداب گرداند کسی را که از ما حدیثی را بشنود تا آنکه به دیگری برساند، زیرا چه بسا کسی فقهی را به کسی که از او داناتر است حمل کند و چه بسا حامل فقهی که خود فقیه نیست».[۱]
و از ابوموسی ـ رضی الله عنه ـ از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ روایت است که فرمودند: «مثال آنچه خداوند از هدایت و ایمان با من فرستاده مانند بارانی است پربار که به زمینی رسیده پس بخشی از زمین حاصلخیز بوده و از آن گیاه و درختان بسیاری روییده و قسمتی از آن سفت بوده که آب را نگه داشته و مردم از آن استفاده کردند و نوشیدند و آب برداشتند و کشاورزی کردند و قسمتی از آن شوره است که نه آب نگه میدارد و نه گیاهی از آن سبز میشود و این مانند کسی است که در دین خداوند فقیه شده و آنچه خداوند مرا با آن مبعوث ساخته به او سود رسانده و دانسته و یاد داده است و کسی که سری با آن بلند نکرد و هدایت خداوند که مرا با آن فرستاده نپذیرفت».[۲]
این دو حدیث باب سخن از جانب دوم را در فهم تفاوت رتبههای اهل علم باز میکند:
جنبهٔ دوم:
اینگونه نیست که هر کس مشغول علوم سنت باشد در این علم فقیه دانسته شود و این در ذات خود نکوهش نیست بلکه وظایفِ متعلق به سنت گوناگون است، از جمله: حفظ و فهم و تبلیغ، و هر یک از اینها به طور کلی فرض کفایه است یعنی اگر گروهی از اهل علم به یکی از این نقشهای واجب مشغول شوند و سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را برای امتش حفظ کنند کاری نیک انجام دادهاند و رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ برای کسی که چنین کند دعای شادابی چهره کرده است و در این باره میفرماید: «و بخشی از آن زمین سفت است که آب را نگه میدارد و مردم از آن سود میبرند و مینوشند و آب برمیدارند و کشاورزی میکنند» پس چنین کسی دارای فضیلت است و نیکوکاری کرده و از سوی پروردگار برای او امید پاداش و اجر است.
همچنین گروهی از اهل علم در قضیهٔ فهم و فقه حدیث صاحب فضلاند و نیکوکار، از همین روی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در بیان رابطهٔ میان این دو گروه میفرماید: «چه بسا کسی فقهی را به سوی کسی ببرد که از او فقیهتر است و چه بسا حامل فقهی که فقیه نیست».
هرچند کسی که هر دو باب را یکجا سازد کاملتر از کسی است که تنها به یکی از آن دو اکتفا کرده و این حال بسیاری از امامان بزرگ علم حدیث مانند امام مالک و احمد و بخاری و ابوداوود و ابن خزیمه و… است و این جانب سوم را روشن میسازد.
جانب سوم:
گروهی از راویان و ناقلان حدیث به فهم متون حدیثی و تامل و پژوهش در آن اشتغال دارند و اینجاست که ایراد وارد شده مبنی بر اینکه مسئلهٔ تصحیح و تضعیف نزد امامان حدیث محدود به سند بوده نه متن، برطرف میشود زیرا چنین ادعایی مطلقا صحیح نیست و حاصل نگاه عجولانه به واقعیت علوم حدیث و مبادی اولیهٔ آن و نشان دهندهٔ سستی این شبهه است. علما هگام تعریف حدیث صحیح گفتهاند: آن [حدیثی است که] راویِ عَدل ضابط از کسی مانند خود تا پایان سند نقل کرده باشد بدون آنکه [آن حدیث از نظر سند و متن] شاذ یا معلول باشد. مطمئن شدن از عدم وجود شذوذ یا علتی که در روایت ایراد وارد میکند در حقیقت یک نگاه علمی دقیق است که تنها به بررسی سند اکتفا نمیکند، زیرا شذوذ و علت همانگونه که متعلق به سند است ـ مانند آنکه یک راوی سندی را خلاف دیگران نقل کند یا در سند دچار اشکال شود ـ به همین صورت ممکن است در متن نیز اتفاق بیفتد.
علما طبیعت روایت و ناقل آن را مورد توجه قرار میدادند و اگر روایت از سوی کسی بود که نمیتوانست یک حدیث را به تنهایی روایت کند، از وی نمیپذیرفتند حتی اگر در اصل ثقه و مورد اعتماد بود و چه بسا حکم بر منکر بودن لفظ روایت شده توسط او میدادند و این تاکیدی است بر اینکه نگاه آنان محدود به سند نیست بلکه نگاهشان متوجه متن نیز بود و به معنای آن دقت میکردند و الفاظ آن را در ترازو میگذاشتند و با دیگر احادیث مقایسه میکردند و به مقارنهٔ روایت راوی مورد نظر با دیگر راویان میپرداختند تا حکم به تصحیح یا تضعیف آن دهند.
این را میتوان با نگاه به قواعدی که علمای حدیث برای کشف حدیث موضوع (ساختگی) بر اساس متن آن قرار دادهاند دانست؛ آنان وجود نشانههایی در متن حدیث را مظنهٔ ساختگی بودن آن قرار دادهاند، چنانکه امام ابن قیم در کتابش «المنار المنیف» آورده و قواعدی را گردآوری کرده که از طریق آن به شناخت دروغین بود روایت تنها با نگاه به متن آن پی برده میشود، مانند: اینکه «روایت شامل سخنانی باشد که ممکن نیست کسی مانند رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ به زبان آورده باشد» یا «آنکه حِس [و تجربه] آن را تکذیب کند» یا «رکیک بودن الفاظ حدیث به طوری که گوش و طبع انسان آن را نپسندد و معنایش برای شخص آگاه رکیک باشد» و دیگر نشانههایی که ایشان در کتاب خود آوردهاند.
اما تنها اهل علم میتوانند این اصول را عملی و پیاده سازند نه کسانی که از درک تفاوت «مستحیل عقلی» و «مستحیل عادی» عاجزند و از کمترین سلیقهٔ شرعی یا لغوی بیبهرهاند آنقدر که از درک رکیک بودن ناتواناند و میان دو نص برایشان توهم تعارض پیش میآید و بدون نگاه دقیق و کافی در حدیث و جستجوی علمی فورا به رد حدیث میپردازند.
این را هم باید مورد تاکید قرار داد که نقد سند عملا سختترین کار هنگام شناخت روایت صحیح از ضعیف است؛ زیرا کشف وجود خطا در متن در مقایسه با اشتباهاتی که در سند رخ میدهد کار آسانی است. برای کشف اشکال در سند باید هر راوی به طور جداگانه بررسی شده و از درجهٔ توثیق او اطمینان یابد، سپس از متصل بودن سند اطمینان یابد که آیا در آن انقطاع آشکار یا پنهان رخ نداده و سپس صیغهٔ تحمل و ادای بین راویان مورد دقت قرار گیرد و سپس نتیجهٔ آن را با دیگر سندهای همان حدیث مقایسه کند تا از سلامت سند از شذوذ و علت و دیگر موارد اطمینان یابد.
فهم این به شناخت این مسئله کمک میکند که چرا بیشتر منتقدان به نقد حدیث از خلال متن توسط محدثان ایراد وارد میکنند بدون آنکه کمترین توجهی به سند نشان دهند که این غالبا به ناتوانی آنان در ورود به این باب برمیگردد، یعنی ناتوانی و جهل خود را با بزرگ نشان دادن نقد متن و کوچک نشان دادن مسئلهٔ حفظ، میپوشانند.
پس از آن اگر به تلاش آنان در نقد متن نگاهی اندازیم، نوعی جدیدی از جهل آنان برایمان آشکار میشود و خواهیم دید که سخنان آنان در این مجال بیانگر عمق کمِ شناخت آنان از وسعت زبان عربی و طبیعت احکام شرعی است و اینکه چه چیز را میتوان غیر عقلانی دانست یا خیر.
بر این اساس اگر جایی در نقد متنی موفق شوند سخن جدیدی نگفتهاند بلکه امامان حدیث قبلا آن نقد را مطرح کردهاند و اگر مرتکب اشتباه شوند با اندک تاملی حجم جهلی که باعث خطای آنان شده را میتوان مشاهده کرد و اعتراض آنان را با پاسخهایی گوناگون داد و به سادگی میشود متن مورد انتقاد آنان را بر معنایی حمل کرد که دیگر نیازی به ایراد وارد کردن در حدیث نباشد.
برای درک اهمیت نقش سند باید به این توجه کرد که اگر نقد تنها متوجه متن باشد در این صورت میتوان هر معنای صحیحی را به پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نسبت داد و کافی است که متنی در ذات خود صحیح باشد تا آن را حدیثی صحیح بدانیم، اما تنها توجه به سند است که مشخص خواهد ساخت این معنای صحیح توسط پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ گفته شده یا خیر.
منظور ما تاکید بر اهمیت توجه به سند و تلاشی است که پژوهشگر سند مبذول میدارد، در مقایسه با تلاشی که برای فهم درستی ذات خبر نیاز است که آیا خود خبر [بدون توجه به اینکه آیا توسط پیامبر گفته شده یا خیر] درست است یا خیر.
این دربارهٔ همهٔ اخبار صادق است، زیرا بخش مهمتر در پذیرش یک خبر، دقت در طبیعت خبر دهنده و راستگویی و قدرت او در ضبط و ثبت خبر است، حال اگر خبر دهنده صادق و ضابط باشد غالبا خبر او صحیح است و در این حال برای عقل آسان خواهد بود که درک کند آیا خود خبر ممکن الوقوع است یا خیر. اینجا مساحتی که عقل بتواند به جزم یک خبر را دروغین بداند در برابر مساحتِ امکان وقوع آن بسیار اندک است و همین تاکیدی است بر تفاوت دو مساحت در ادراک درستی آنچه به شکل شفاهی نقل یا روایت میشود.
غرض آنکه متهم ساختن علمای مسلمان به اینکه تنها به حفظ توجه کردهاند نه به فهم، از جنس شایعات فکری است که بدون مشغول شدن واقعی به علوم شریعت یا نگاه در مُصَنَّفات علما شایع است، چه اگر شخص در علوم شریعت نظر اندازد همین برای بیان سستی این شبهه و مغالطههای پنهان در آن کافی است.
عبدالله العجیری ـ فهد العجلان ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] به روایت ابوداوود و ترمذی و ابن ماجه و احمد. امام احمد میگوید: این حدیثی حسن صحیح است و آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[۲] متفق علیه.