آیا تاریخ، علم است؟

در زبان عربی، واژهٔ «تاریخ» به معنای تعیین زمان یا اطلاع‌دادن از وقت است.[۱] برای مثال، وقتی می‌گوییم نامه‌ای «تاریخ» دارد، یعنی زمان نگارش آن برای ما مشخص است. اما این معنای ساده به مرور زمان تحول یافت و به مفهوم گسترده‌تری رسید که امروز می‌شناسیم: «ثبت و روایتِ رویدادهای گذشته».

دو نگاه متفاوت به تاریخ

تعاریف گوناگونی برای تاریخ ارائه شده است، اما چکیدهٔ همهٔ آن‌ها حول دو محور اصلی می‌چرخد: ۱. صرفاً روایت و ثبت وقایع. ۲. روایت و ثبت وقایع، به همراه تفسیر، تحلیل، ریشه‌یابی و درس‌گرفتن از آن‌ها.

همواره بر سر این موضوع اختلاف نظر وجود داشته که آیا «تفسیر و تحلیل» هم جزو وظایف مورخ است یا خیر؛ اما واقعیتِ عملی این است که تقریباً همهٔ مورخین – هرچند اندک – خواه‌ناخواه به وادی تحلیل، چرایی و تفسیر رخدادها وارد می‌شوند.

یکی از جامع‌ترین تعاریف در این زمینه متعلق به ابن‌خلدون است که میان «روایت» و «تحلیل» پیوند برقرار کرده است. او می‌گوید:

«تاریخ در ظاهر چیزی جز اخبار روزگاران و دولت‌ها و قرون گذشته نیست که به ما نشان می‌دهد اوضاع بشر چگونه دگرگون شده است؛ اما در باطن، نظر و تحقیق است و ریشه‌یابی دقیقِ موجودات و مبادی آن‌ها؛ و دانشی است عمیق نسبت به چگونگی وقایع و علل آن‌ها. از همین روست که تاریخ در حکمت ریشه‌ای اصیل دارد و شایسته است که در شمار علوم آن محسوب گردد.»[۲]

عبارتِ پایانیِ ابن‌خلدون، بابِ بحثی چالش‌برانگیز را می‌گشاید:

۱. آیا تاریخ علم است یا هنر؟

وقتی از «علم» سخن می‌گوییم، اغلب منظورمان اموری است که از دقت، صراحت و قوانین منضبط و همیشگی برخوردارند و اختلاف‌نظر چندانی در آن‌ها نیست. نمونهٔ بارز آن، علوم محض و کاربردی مانند پزشکی، مهندسی، نجوم و امثال آن است؛ علومی که دیدگاه‌های شخصی در آن جایی ندارد، قواعدش مختل نمی‌شود و دین، مذهب یا تمایلات شخصیِ انسان در آن تأثیری نمی‌گذارد.

اما «فن» یا «هنر» غالباً به حوزه‌هایی اطلاق می‌شود که تحت‌تأثیر استعداد، سوگیری‌ها و خلاقیت انسان است؛ مانند انواع ادبیات (شعر، نثر، داستان) و همچنین نقاشی و موسیقی. این‌ها عرصه‌هایی هستند که ذوق‌ها، گرایش‌ها و استعدادها در آن متفاوت است و از قوانین خشک و دقیقِ تغییرناپذیر پیروی نمی‌کنند.

جایگاه علوم انسانی کجاست؟

هنوز هم این اختلاف‌نظر پابرجاست که آیا حوزه‌های پژوهش انسانی نظیر جامعه‌شناسی، اقتصاد، روان‌شناسی، علوم تربیتی و… شایستگی آن را دارند که «علم» نامیده شوند و آیا از همان دقت، صراحت و ثبات قوانین برخوردارند؟

یا شاید باید آن‌ها را «علومی با ماهیت ویژه» نامید؟ بدین معنا که از نظر دقت و صراحت، در رتبه‌ای پایین‌تر از علوم کاربردی محض مثل مهندسی و شیمی قرار می‌گیرند و اگرچه با آن‌ها مانند علم رفتار می‌شود، اما با در نظر گرفتن ماهیتِ خاصشان، در مورد دقت و انضباط آن‌ها تسامح می‌شود تا فضا برای اختلافات و تکثر دیدگاه‌ها باز بماند؟

و یا اینکه توصیف مناسب‌تر برای آن‌ها همان «فن/هنر» است؟ چراکه این عنوان برای پذیرش تأثیرپذیری این رشته‌ها از نویسنده، محیط و شرایط، سازگارتر است.

سیطرهٔ فرهنگ غرب بر تعاریف

غرب که سکولاریسم، ماده‌باوری (ماتریالیسم) و علم‌زدگی[۳] (ساینتیسم) بر آن سیطره یافته، همواره متمایل بوده که حوزه‌های پژوهشی را «علم» بنامد؛ حتی پیش از آنکه نظریات یا قواعدشان کامل شده باشد.[۴] برخی غربی‌ها شتابان واژگان مختصِ علوم محض را برای توصیف حوزه‌های علوم انسانی به کار بردند.[۵]

و از آنجا که در قرون اخیر، غرب فرهنگ برتر و غالب بوده است، سایر ملت‌ها نیز در این مسیر از آن پیروی کردند؛ یا به دلیل تأثیرپذیری مغلوب از غالب، و یا بدین سبب که طرفِ پیروز، طبیعتاً فرهنگ و روش‌های خود را بر ملت‌های تحت سلطه تحمیل می‌کند.

در مقابل، وقتی به دیدگاه دانشمندان مسلمان می‌نگریم، نوعی آسان‌گیری و انعطاف را می‌بینیم. آن‌ها غالباً واژه‌های «علم» و «فن» را مترادف و به یک معنا به کار می‌بردند.

خود ابن‌خلدون تاریخ را «فنی ارجمند» می‌خواند و همان‌طور که در تعریفش گذشت، آن را «شایستهٔ قرار گرفتن در شمار علوم» می‌داند.[۶] زمانی هم که «کافیه‌جی» کتاب «المختصر فی علم التاریخ» را نوشت، از هر دو واژهٔ علم و فن به یک معنی استفاده کرد.[۷] حاجی خلیفه نیز نام دانشنامهٔ مشهور خود در معرفی علوم و کتب را «کشف ‌الظنون عن اسامی الکتب و الفنون» گذاشت که نشان‌دهندهٔ همین نگاه است.

برای ما چندان ضرورتی ندارد که وارد این بحث فلسفی طولانی و پیچیده شویم که تعریف دقیق علم و ویژگی‌های آن چیست و آیا بر حوزه‌های پژوهش انسانی صدق می‌کند یا خیر.

این جنجال داغ که آیا تاریخ علم است یا هنر، یا چیزی میان این دو، تقریباً معضلی محدود به فضای علمی غرب است؛ تا جایی که برخی[۸] آن را مشکلی اختصاصی برای انگلیسی‌زبانان دانسته‌اند!

بنابراین، خلاصهٔ آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد این است:

تاریخ «علم» است؛ از آن رو که مانند سایر علوم، پرده از مجهولات برمی‌دارد و می‌توان از خلال دوره‌های تکرارشونده و رخدادهای مشابه، سنت‌ها، قوانین و طبایع را استخراج کرد. همچنین از این جهت که با حقایق رخ‌داده سروکار دارد و بر پایهٔ اسناد، سنگ‌نبشته‌ها و مواد ملموس استوار است، نه بر پایهٔ خیال‌پردازی و عواطف، آن‌گونه که در ادبیات و نقاشی می‌بینیم.

تاریخ «هنر» است؛ زیرا نمی‌توان قوانین آن را در قالب معادلات ریاضی خشک و دقیق استخراج کرد. همچنین تاریخ به شدت متأثر و رنگ‌پذیر از فهم مورخ، تفسیر، سوگیری‌ها، محیط و جایگاه او نسبت به واقعه است. پدیده‌های تاریخی تن به تجربه و مشاهدهٔ کاملِ آزمایشگاهی نمی‌دهند (چراکه تکرار عین‌به‌عین تاریخ ممکن نیست). افزون بر این، مواد اولیهٔ آن (اسناد و کتیبه‌ها و…) اغلب تصویری کامل و دقیق ارائه نمی‌دهند و مورخ ناچار است برای پُر کردن جاهای خالی و حدس‌زدن آنچه رخ داده، دست به اجتهاد و استنباط بزند.

برخی پذیرفته‌اند که حوزه‌های علوم انسانی هرگز به دقت و صراحت مهندسی و نجوم نخواهند رسید؛ برخی همچنان در تلاشند تا آن‌ها را به آن سطح برسانند و برخی هنوز در آرزوی آنند…[۹] اما فعلاً کاری با این گروه‌ها نداریم.

این اختلاف‌نظر بر سر اینکه «تاریخ علم است یا هنر»، ثمرهٔ عملی چندانی ندارد و تنها از این رو بیان شد که دعوتگر و خواننده، ماهیت این اختلاف را درک کنند.[۱۰] اما آنچه واقعاً برای ما اهمیت دارد و مبنای عمل قرار می‌گیرد، موضوعی است که ان‌شاءالله در مقالهٔ آینده به آن خواهیم پرداخت.

محمد الهامی، پژوهشگر تاریخ و تمدن


[۱] جوهری، الصحاح، (۱/ ۸۱۴)؛ ابن‌منظور، لسان‌العرب، (۳/ ۴)؛ سخاوی، الإعلان بالتوبیخ، (۳).

[۲] ابن‌خلدون، (۱/ ۴)، با تلخیص.

[۳] گرایش «علم‌زدگی» یا «علم‌گرایی» (Scientism) که گاهی به «علم‌پرستی» توصیف می‌شود، به معنای ایمان به این است که علم قادر به تفسیر تمام پدیده‌ها و کشف قوانین برای همه چیز است؛ حتی برای لایه‌های پنهانِ انسان و احساساتی همچون عشق و نفرت، درست همان‌گونه که قوانین حرکت و اسرار واکنش‌های شیمیایی را کشف کرده است. این گرایش در قرن نوزدهم حاکم و درخشان بود، اما پس از جنگ جهانی اول کم‌فروغ شد؛ اگرچه همچنان در عرصهٔ علمیِ غرب، قدرتمند و مسلط باقی مانده است. برای مطالعهٔ بیشتر بنگرید به: سامی عامری، «العلموية: الأدلجة الإلحادية في العلم والميزان»؛ سلطان العمیری، «ظاهرة نقد الدين في الفكر الغربي الحديث»؛ حسن اسمری، «النظريات العلمية الحديثة».

[۴] برای مثال: گوستاو لوبون نام کتابش را «روان‌شناسی توده‌ها» (Psychologie des foules) گذاشت، با آنکه نخستین تک‌نگاری در این موضوع بود و محققان بعدی از او پیروی کردند. این کتاب تولد یک «علم» به شمار آمد؛ پیش از آنکه نظریاتش آزموده شود یا کلی‌گویی‌ها و برداشت‌هایش مورد بررسی دقیق قرار گیرد.

[۵] بنگرید به: ادوارد کار، تاریخ چیست (ما هو التاریخ)، ترجمه: ریهام عبدالمعبود، چاپ اول (قاهره: عالم الأدب، ۲۰۱۸م)، (۴۵).

[۶] ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، (۱/ ۶)، (۳۱).

[۷] برای نمونه بنگرید به: کافیجی، المختصر فی علم التاریخ، (۳۳۳).

[۸] بنگرید به: ادوارد کار، تاریخ چیست (ما هو التاریخ)، (۴۵).

[۹] برای نمونه بنگرید به: عمر فروخ، کلمة فی تعلیل التاریخ، (۴)؛ عبدالرحمن بدوی، مناهج البحث العلمی، (۸۱۲) و پس از آن؛ وجیه کوثرانی، تاریخ التاریخ، (۱۹۳) و پس از آن.

[۱۰] برای مطالعهٔ بیشتر دربارهٔ اینکه آیا تاریخ علم است یا هنر/فن، بنگرید به: هرنشو، علم التاریخ، (۱) و پس از آن؛ ادوارد کار، تاریخ چیست (ما هو التاریخ)، (۴۵) و پس از آن؛ عبدالرحمن بدوی، النقد التاریخی، (۵) و پس از آن؛ حسن عثمان، منهج البحث التاریخی، (۶۱) و پس از آن؛ حسین مونس، التاریخ والمؤرخون، (۸۵) و پس از آن؛ شوقی الجمل، علم التاریخ، (۶۶) و پس از آن؛ اسماعیل سامعی، علم التاریخ: دراسة فی المناهج والمصادر، (۹۱) و پس از آن.