رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) پیمان صلح حدیبیه را با قریش در مکه امضا نمود و سپس به همراه یاران خود به مدینه بازگشت؛ در حالی که آنان در مسیر بازگشت بودند سورهٔ فتح بر وی نازل گردید: {إنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُّبِيناً} (ما تو را پیروزی بخشیدیم [چه] پیروزی آشکاری!)
مردی با حالت تعجب از او پرسید: آیا این فتح است؟
رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «آری، قسم به آن که جانم در دست اوست، این فتح [حقیقی] است». (۱)
چرا آن مرد (که عمر بن خطاب رضی الله عنه) بود این سوال را با تعجب پرسید؟ و اصلا فتح حدیبیه چه نوع فتحی بود؟ و آیا در این داستان عبرتی برای ما ـ در شرایط کنونی ـ وجود دارد؟
تعجب عمر بی جا نبود، زیرا آن صلح در ظاهر به مصلحت مسلمانان نبود؛ آنان از ادای عمره در آن سال باز داشته شده بودند و نبردی هم رخ نداده بود و در مفاد آن پیمان نامه نیز شروطی بود که برخی از صحابه آن را اجحافی در حق خود می دانستند؛ برای مثال یکی از مفاد آن پیمان نامه چنین بود: «مردی از سوی ما به نزد تو نمی آید ـ حتی اگر بر دین تو باشد ـ مگر آن که او را به ما باز گردانی». (۲)
اما نوع این فتح را امام زُهری این گونه تفسیر نموده است: «پیش از آن در اسلام هیچ فتحی بزرگتر از فتح حدیبیه رخ نداده بود، بلکه همهٔ آن ها نبردهایی بودند که با رسیدن دو لشکر به هم رخ می داد. اما همین که آتش بس اعلام شد و جنگ پایان یافت و مردم از یکدیگر ایمن شدند و با هم دیدار کردند و در بحث و جدل هم سخن شدند، در آن مدت با کسی که از حداقل خردمندی برخوردار بود دربارهٔ اسلام سخن گفته نشد مگر آن که وارد آن گردید و در آن دو سال به اندازهٔ پیش از آن و یا بیشتر، مردم اسلام آوردند». (۳)
حافظ ابن حجر در تایید سخن زُهری می گوید: «زیرا مردم به سبب امنیتی که به وجود آمده بود بدون آن که کسی انکار نماید با یکدیگر هم نشین شدند و مسلمانان قرآن را به گوش مشرکان رساندند و آشکارا بی آنکه ترسی در میان باشد، دربارهٔ اسلام با آنان مناظره نمودند، در حالی که پیش از آن نزد آنان سخنی نمی گفتند مگر پنهانی». (۴)
ابن هشام نیز در تایید سخن زُهری می گوید: «دلیل صحت سخن زهری آن است که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با هزار و چهارصد تن به سوی حدیبیه خارج شد، سپس دو سال بعد با ده هزار تن به سوی فتح مکه رهسپار گردید». (۵)
از سخن این سه عالم بزرگوار چنین نتیجه گرفته می شود که این فتح اساساً در تعداد کسانی که به سبب صلح به اسلام وارد شدند، نمود یافته است.
همین طور می توان چنین نتیجه گرفت که سبب این پیشرفت در دعوت، صلحی بود که جای جنگ و نبرد را گرفت و این فضای صلح آمیز باعث شد مردم با یکدیگر بنشینند و مسلمانان دعوت اسلام را به گوش مشرکان برسانند و در فضایی ایمن به بحث و مناظره بپردازند، و این دعوت بدون خشونت همان چیزی بود که سبب قانع شدن عاقلان برای اسلام آوردن گردید.
اما این چه ارتباطی با شرایط کنونی ما دارد؟
ارتباطش این است که اگر دعوتگران خود را در چنین شرایطی دیدند (یعنی شرایط صلح و آرامش) باید سعی در حفظ از آن نمایند، باید تلاش کنند وضعیتشان با کسانی که به دعوت آنان میپردازند این گونه باشد و برای آنان بیان کنند که نبرد و خشونت هدف آن ها نیست، بلکه همهٔ آن چیزی که در پی آنند این است که به آنان آزادی دعوت به سوی دینی که آن را حق می دانند و مصلحت دینی و دنیایی دعوت شده گان را در آن میبینند، داده شود.
آنان با این کار در واقع از سنت پیامبرشان (صلی الله علیه وآله وسلم) پیروی نمودهاند. این سخنان نرم و در عین حال مصمم را که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در برابر قریش به زبان آورد و سبب پیمان صلح حدیبیبه گردید به دقت بخوانید؛ رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) خطاب به آنان فرمود: «ما نیامده ایم که با کسی بجنگیم بلکه برای عمره آمده ایم، نبرد، قریش را خسته کرده و به آنان زیان وارد ساخته است؛ پس اگر بخواهند مدتی به آنان فرصت خواهیم داد و آنان میان من را با مردم رها کنند (میان من و آن ها فاصله نیندازند)، اگر پیروز شدم می توانند وارد چیزی شوند که مردم به آن وارد شدند (یعنی اسلام) و گر نه آسوده شده اند. و اگر ابا ورزند، قسم به آن که جانم به دست اوست برای هدفم تا وقتی که جان در بدن دارم با آنان خواهم جنگید و خداوند امر خود را نافذ خواهد کرد». (۶)
به نظر من وضعیت مسلمانان در کشورهای دمکراتیک ـ به ویژه کشورهای غربی ـ تا اندازهٔ زیادی شبیه به وضعیت مسلمانان صدر اسلام در مدت دو سال پس از صلح حدیبیه است، مسلمانان در چنین اوضاعی می توانند با غیر مسلمانان هم نشین شوند و به دعوت و بحث با آنان بپرازند؛ حتی تجربه ثابت کرده است در کشوری مانند ایالات متحده به سبب این فضای صلح آمیز تعداد کسانی که اسلام می آورند به سرعت در حال افزایش است.
بر این اساس شایسته است دعوتگران این شرایط صلح آمیز و آرام را حفظ نمایند حتی اگر به اندازهٔ رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) و یارانش هنگامی که پیمان صلح حدیبیه را امضا نمودند، قوی باشند، چه رسد به وضعیت کنونی که آنان در موقعیت ضعف قرار دارند؟!
بیشترین چیزی که دشمنان این دین در غرب برای آن تلاش می کنند این است که مسلمانان را به مانند وحشیانی تروریست به تصویر کشند که هدفی جز نابودی تمدن غرب ندارند. آنان برای این هدف از رسانه ها استفاده می برند و تا حدودی نیز در این هدف خود موفق شده اند.
آنان از هیچ چیز بیشتر از سخنان شخصی متهور شاد نمی شوند که به خشونت یا کشاندن نبرد به داخل سرزمین های غربی دعوت می کند زیرا چنین سخنانی تاییدی بر ادعای آن هاست و کمکی است برای متنفر ساختن مردم از دعوتگران مسلمان. آنان می دانند کسی که تو را خطری برای خود و خانواده اش می داند هرگز به سخن تو گوش فرا نخواهد داد و به آن اعتماد هم نخواهد کرد.
من هنگامی که حادثهٔ تروریستی اوکلاهوما اتفاق افتاد در ایالات متحده بودم و هنگامی که برخی از اسلام ستیزان که کارشناس و آگاه نامیده می شدند در برخی رسانه ها می گفتند کار، کارِ مسلمانان است، وحشت مسلمانان ـ به ویژه آن عده از آن ها که به مساجد رفت و آمد داشتند ـ را لمس کردم، و مشاهده کردم که چگونه هنگامی که ثابت شد عامل انفجار مسلمان نیست، مسلمانان آمریکایی نفس راحتی کشیدند. (۷)
این طبیعی بود؛ زیرا اقلیت مسلمان در میان اکثریت کافر حاکم بر کشور، مستضعف بودند. بنابراین جنگیدن با آنان در حالی که زیر سلطه شان بودند مناسب نبود و این سبب باز داشتن مسلمانان از نبرد با کفار در مکه بود. آنان در آن شرایط به این امر شده بودند که دست نگه دارند و نماز برپا دارند. اما هنگامی که هجرت کردند و از جامعهٔ کافر متمایز گردیدند و دارای سرزمین شدند به آنان اجازه نبرد داده شد و سپس به آن امر شدند.
از دیگر دلایلی که حفظ این شرایط صلح آمیز را برای گسترش اسلام در غرب لازم می گرداند، این است که ـ به گمان من ـ چنین شرایطی دوام نخواهد آورد. کشورهای دمکراتیک آزادی را تا هنگامی که مخالفان در اقلیت باشند و خطری را متوجه سکولاریسم نسازند، بی خطر می دانند، اما اگر تعداد مخالفان زیاد شد و آن ها را خطری برای نظام سکولار دانستند، در این صورت بی تردید دمکراسی را فدای سکولاریسم خواهند کرد.
من این را می دانم که چنین موضوعی بسیار حساس است و ممکن است مورد سوء برداشت قرار گیرد، برای همین بگذارید صریح و نه با اشاره بگویم که هر پیمان صلحی، صلح حدیبیه نیست؛ بلکه برخی از صلح ها از روی شکست است، و هیچ خیری در آن نیست و نه می خواهم به الغای جهاد فرا بخوانم یا صلح مطلق را در هر شرایطی خواهان شوم.
اما چیزی که می خواهم بر آن تاکید کنم آن است که نبرد شرایط خود را دارد، همان طور که صلح نیز دارای شرایط خاص خود است. حال اگر خداوند مسلمانان را از جهاد بی نیاز گرداند و شرایطی را برای آنان فراهم ساخت که در حال صلح توانستند اسلام را گسترش دهند واجب است که آنان این روش را برگزینند و از آن محافظت کنند و بر دعوت به واسطهٔ بیان و الگو تمرکز کنند.
خداوند متعال میفرماید:
{ادْعُ إلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْـسـَـــنُ إنَّ رَبَّــكَ هُـــوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ} [نحل: ۱۲۵]
(با حکمت و پند نیکو به راه پروردگارت دعوت ده و با آنان به شیوهای که نیکوتر است مجادله کن، همانا پروردگارت به آنان که از راه او منحرف شدهاند داناتر است و به آنان که هدایت یافته اند [نیز] داناتر است).
امام قرطبی در توضیح این آیه میگوید: «گفته شده است کسی که از چنین شرایطی در میان کفار برخوردار است و امید به ایمان آوردن آن ها بدون نبرد می رود، این آیه برای شرایط او محکم است [یعنی منسوخ نیست]، والله اعلم» (۸)
این سخن کاملا صحیح است، زیرا هدف والایی که دعوتگر مسلمان در پی آن است این است که خداوند او را سببی برای هدایت مردم قرار دهد، نه کشتن آنان؛ و این پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است که علی ـ رضی الله عنه ـ را این گونه نصیحت می کند: «به الله سوگند، اگر خداوند یک مرد را توسط تو هدایت کند برای تو از شتران سرخ بهتر است». (۹)
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هنگامی این سخن را خطاب به علی ـ رضی الله عنه ـ فرمود که پرچم را به دست او داده بود تا به سوی خیبر رود تا برای وی تبیین گردد که نبرد در ذات خود مطلوب نیست، اما ممکن است برای جلوگیری از ستم لازم باشد، حال چه این ستم علیه مردم باشد، چه علیه دعوت، اما اگر ستمی در کار نباشد و بلکه از سوی دیگران آمادگی شنیدن و مجادله و مناظره فراهم باشد، دیگر نیازی به نبرد وجود ندارد، مخصوصا در شرایطی که دعوتگران زیر سلطهٔ کفار و در حالت ضعف باشند.
دکتر جعفر شیخ ادریس
منبع: مجلهٔ بیان، شمارهٔ ۱۳۸، صفر ۱۴۲۰ برابر با ژوئن ۱۹۹۹
برگرفته از: سایت بیداری اسلامی
پانویسها:
۱- فتح الباری، المغازی، الحدیبیة / ج ۷، ص ۵۵۰، چاپ دارالسلام.
۲- فتح الباری، الشروط، الشروط فی الجهاد، ج ۵ ص ۴۲۱.
۳- فتح الباری، المغازی، الحدیبیة، ج۷، ص ۵۵۰.
۴- فتح الباری، الشروط، الشروط فی الجهاد، ج ۵ ص ۴۲۷.
۵- فتح الباری، المغازی، الحدیبیة، ج۷، ص ۵۵۰.
۶- فتح الباری، الشروط، الشروط فی الجهاد.
۷- این نوشته مربوط به پیش از حوادث یازدهم سبتامبر ۲۰۰۱ میلادی است، متاسفانه اسلام ستیزان آن چه را در انتظارش بودند یافتند و حادثهٔ یازدهم سبتامبر ـ چه واقعی باشد و چه ساختگی ـ بهانهای بزرگ را در سینی طلا تقدیم آنان نمود. ضربهای که در پی این حادثه در کشورهای غربی و حتی دیگر کشورها به فعالیتهای اسلامی و دعوت وارد شد بسیار سنگین بود. (مترجم)
۸- برخی از مفسران در بحث ناسخ و منسوخ زیادهروی کردهاند و تقریبا همهٔ آیات مربوط به بخشش و دعوت و صبر را با آیهٔ سیف منسوخ دانستهاند، اما دیگر محققان این آیات را منسوخ نمیدانند و بلکه هر کدام را مربوط به شرایط خود میدانند. (مترجم)
۹- بخاری، المناقب، ۳۴۲۵