ستایش شایستهٔ پروردگاری است که قرآن را بر بندهاش نازل کرد و در آن کژی قرار نداد و درود و سلام بر پیامبر بزرگواری که همچون رحمتی برای جهانیان فرستاده شد و بر آل و اصحابش و همهٔ کسانی که تا قیامت از وی پیروی کنند.
در دورهای که مصائب گوناگون گریبانگیر مسلمانان شده و آتش جنگها در سرزمینهایشان روشن است و عفریت فقر و بیماری به جانشان افتاده و عقبماندگی مادی آنان را سرافکنده نموده، برخی به سوی تجدید دین فرا میخوانند و برخی دیگر پیشنهاد تاویل مدرن از نصوص را میدهند. گروهی اما پا را از این فراتر نهاده و خواهان تاسیس یک رابطهٔ جدید بر اساس انسانیت محض هستند تا جایگزین رابطهٔ دینی باشد به این صورت که هر کس اعتقادات دینیاش را برای خود نگه دارد. گروهی از این هم گذشته خواهان اسقاط کامل دین الهی و بیاعتبار شدن آن و در عوض ایمان به یک دین انسانی هستند که به گمانشان بشر را متحد میسازد. آنان مدعیاند که این باعث پایان یافتن جنگها و انتشار صلح در بین ملتها و التیام زخمهایشان و پیشرفت مادی و ترقیشان خواهد شد.
از آنجایی که انسانگرایی ـ چنانکه برخی گفتهاند ـ مسالهٔ اصلی در فلسفهٔ معاصر است و مذهب انسانی روشی است که حتی گروهی از منتسبان به اسلام آن را پسندیدهاند و خودشان را به این نام معرفی میکنند و نامی که پروردگار در کتاب عزیزش برای ما پسندیده ﴿هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ﴾ را نادیده میانگارند و گمان میکنند این افتخار بر دوش آنان سنگینی میکند و باعث شرمنده شدنشان در برابر دیگر ملتهای پیشرفته میشود، این چند برگه را نگاشتم تا اِشرافی باشد بر خطوط کلی انسانگرایی معاصر و قصد دارم به بررسی ریشههای آن و ویژگیهایش در سیاق عربی [و اسلامی] بپردازم. سپس گشت و گذاری خواهم دشت در مبانی و عاقبت مورد نظر از این اندیشه و به اوهام و تناقضاتش خواهم پرداخت و دین انسانگرایی را در ترازوی عقل و نقل خواهم گذاشت.
اندیشههایی متناقض بر شالودهٔ مذهب انسانگرایی بر افراشته شده است؛ این صفحات صحنههایی مختصر را از تقاطع اندیشهٔ انسانگرایی با این رویکردها به نمایش گذاشته و فرجام مورد نظرش را به معرض دید خواهد گذاشت. فرجامهای مورد نظر در این موارد نمود مییابد: تحریف و تغییر مفهوم دین و غلو در تقدیس انسان تا حد رسیدن به لبهٔ درهٔ الحاد و جداسازی اخلاق از اصل دینیاش و سخن از نسبی بودن اخلاق و سکولارسازی حکومت و کنار گذاشتن دین. این تناقضات بیش از همه در بُعدی خود را به نمایش میگذارد که انسانگرایی برای خود قائل است و در شرایطی که وجود خالق را انکار میکند یا سعی دارد بر شرع پروردگار شاخ و شانه بکشد خود تبدیل به دینی میشود که تفاوتی با دیگر ادیان وضعی ندارد؛ دینی که از بنا نهادن یک شالودهٔ مستقر و محکم برای فلسفهاش ناتوان است، به ویژه با ادعای نسبی بودن اخلاق و نفی موضوعیت آن. تناقضات انسانگرایی هنگامی واضحتر خواهد شد که به درستیِ نظریهٔ فرگشت داروین اعتراف کرده و آن را تفسیر مورد قبول برای پیدایش انسان میداند. این رویکرد در حالی که مدعی مساوات میان انسانهاست تفاوت طبیعی میان گونهها و نژادها را میپذیرد که این خود نشان دهندهٔ وضعیت واقعی انسانگراها و روش تعاملشان با دیگران است و آنچه بیشتر آشکارش میسازد تمرکز غرب بر حول محور خودش و تاریخش [و نادیده گرفتن دیگران] است و همینطور تناقض بزرگی که میان ادعاهای ایدهآل گرایانهشان و واقعیت وحشتناک است که بر روزی زمین موجود است.
از محورهای انسانگرایی که مدعی است تنها نزد آنان موجود است: بزرگداشت انسان و نیکی در حق بشر و مهارت در ساختن زندگی است. انسانگراها این ارزشها را از دینی نازل شده یا یک مرجعیت دیگر نمیگیرند بلکه ارزشهای خود را بر نظریههایی فلسفی مانند حق طبیعی و حتمیت سیر تاریخ بنا نهادهاند.
اما در حقیقت این فضائلی که انسانگرایی معاصر مدعیاش شده و به احتکار خود در آورده از ویژگیهای ذاتی آن نیست بلکه اگر در آن خیری وجود دارد پیشتر در دین آمده و برای تاسیس این فضیلتها نیازی به این پای جوبین لرزان مذهب انسانگرایی نداریم؛ مذهبی که سعی میکند بر ادیان شاخ و شانه بکشد و خود را به عنوان آلترناتیو و جایگزین آن معرفی کند.
ما البته از این سخن قصد تحریف حقایق دین و بازخوانی آن و عرضهٔ قرائتی نوین نیستیم که در توافق با سلیقهٔ انسان معاصر قرار گیرد و نمیخواهیم با «هَرَس» کردن نصوص، گردن آن را کج سازیم که مورد خشنودی و تایید این گروه قرار گیرد؛ مسائلی مانند حدود و مجازاتهای بازدارنده و برتر دانستن مسلمان بر کافر و معتبر دانستن ولاء و براء و جلوگیری از غلو مدنی دنیوی. هدف ما جسجتو و کشف جوانب مثبت ـ و نه فاسد ـ انسانگرایی است که با بهترین و کاملترین حالتش در اسلام موجود است و این با صریح نصوص وحین ـ کتاب و سنت ـ و شروح امامان متقدم اسلام که هرگز تحت تاثیر انسانگرایی نبودهاند و تقریرات خود را بر اساس نگاه متجرد به حقِ موجود در نصوص بنا کردهاند ثابت است.
این برگهها جایگاه انسان را در نقشهٔ اسلام مشخص کرده و وجوه بزرگداشت او و استحقاق مردم برای احسان و تلاش در راه نیک انجام دادن کارها در زندگی مسلمانان را بیان میدارد؛ زیرا احسان و انجام دادن کارها به نیکی از شعبههای امانتداری است که مسلمان بر دوش میگیرد. مسلمانان در تاریخ پرشکوهشان این را رعایت کردهاند و در نتیجه تشریعات اسلام صرفا تعالیمی ایدهآل نیست که بر روی زمین و در واقع وجود نداشته باشد.
ادامه دارد
دکتر ابراهیم الرماح ـ ترجمه: احمد معینی