هرچقدر بخواهیم میان اسلام به عنوان یک دین و مسلمانان به عنوان انسانهایی که در معرض صواب و خطا قرار دارند تفاوت قائل باشیم، باز هم شرایط واقعی مسلمانان عاملِ تاثیرگذار اصلی در شناخت و تصور دیگران دربارهٔ اسلام خواهد بود. منظورم اینجا شرایط سیاسی مسلمانان نیست ـ هرچند این هم بدون شک تاثیرگذار است ـ بلکه قصدم وضعیت اجتماعی و جزئیات زندگی طبیعی آنان است.
زندگی مسلمانان که برای خود آنان طبیعی به نظر میرسد برای غیر مسلمانان اینگونه نیست. بسیاری از کسانی که اسلام آوردند و وارد دین خداوند شدند ـ یا حداقل نگاهشان نسبت به اسلام تغییر یافته ـ از چیزهایی به غایت ساده تاثیر گرفتهاند که مسلمانان بدون توجه به آن انجامش میدهند… این کارها که مسلمانان به شکل خودکار انجامش میدهند چه وابسته به عبادات و شعائر باشد و چه مربوط به عادات و اخلاق اسلامی را «جذابیت اجتماعی اسلام» مینامیم.
در ادامه با بررسی صحنههایی از تاریخ بر این موضوع پرتو خواهیم انداخت.
این از فقه پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بود که برخی از معاندان را در معرض دیدن روح زندگی اسلامی قرار دهد و همین سبب وارد شدن آنان به اسلام میشد.
۱ـ ثمامة بن آثال از رهبران بنی حنیفه در یمامه و از دشمنان پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بود. نقل شده که وی قصد کشتن رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ را داشت یا سعی داشت فرستادهٔ ایشان را به قتل برساند و سپس به دست یکی از سریههای مسلمانان اسیر شد. او را به مدینه آوردند و به یکی از ستونهای مسجد بستند. سپس پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به نزد او آمد و گفت: «چه داری ای ثمامه؟» گفت: نزد من خیر است ای محمد؛ اگر بکشی صاحبخونی را کشتهای [که به خونخواهیاش برخواهند خاست] و اگر نیکی کنی بر شکرگزاری نیکی کردهای [که جبران خواهد کرد] و اگر مال میخواهی هر چه میخواهی بخواه! او سه روز به ستون مسجد بسته شده بود سپس پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ امر نمود تا آزادش کنن. ثمامه رفت و غسل کرد و سپس به مسجد برگشت و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله» ای محمد، به الله سوگند که بر روی زمین کسی را بیشتر از تو بد نمیدانستم اما اکنون چهرهٔ تو برایم محبوبترین چهرههاست. به خدا سوگند هیچ دینی را بیشتر از دین تو بد نمیدانستم اما اکنون دینت برای من محبوبترین دین است. به الله سوگند هیچ شهری را بدتر از شهر تو نمیدانستم اما اکنون سرزمین تو برایم محبوبترین سرزمینهاست.[۱]
بنابراین داستان، ثمانه بن آثال سه روز کامل را در مسجد بود و رفتار اسلامی صحابه را از نزدیک میدید، سپس این نعمت با بخشش بزرگوارانهٔ نبوی کامل شد. برای همین ثمامه اسلام آورد و سپس علیه مکه دست به تحریم اقتصادی زد و از رسیدن غلات از یمامه به مکه جلوگیری کرد و از جملهٔ کسانی بود که در فتنهٔ مسیلمه کذاب بر اسلام خود ثابت ماند و در نبرد با مرتدان جانب لشکر اسلام را گرفت.
این از جمله سنتهایی بود که برخی از صحابه مانند علی بن ابیطالب و همینطور قاضی شریح انجام میدادند و مخالفان را در مسجد زندانی میکردند.[۲]
۲ـ هند بنت عتبه نیز از نخستین لحظات اسلام، دشمن دین و پیامبر بود و او بود که برای کشتن حمزه بن عبدالمطلب نقشه کشید و تا فتح مکه بر همین دشمنی باقی ماند و پس از آنکه همسرش ابوسفیان بن حرب اسلام آورد در روز دوم فتح به همسرش گفت: «من میخواهم پیرو محمد شوم» گفت: تا دیروز این سخن را خوش نمیداشتی؟! گفت: «به خدا سوگند ندیده بودم که خداوند چنانکه شایستهٔ عبادت اوست در این مسجد پرستیده شود تا دیشب. به خدا سوگند شب را نگذراندند مگر در حال نماز و قیام و رکوع و سجود».[۳]
این راه و روش در تاریخ اسلام ادامه یافت و اگر نگاهی به تاریخ فتوحات و ممالک اسلامی بیاندازیم میبینیم مردم با دیدن زندگی فاتحان و اخلاق و رفتار آنان با یکدیگر و با ملتهای سرزمینهای فتح شده، گروه گروه اسلام آوردند چرا که دلیل زندهای که در رفتار خود مسلمانان دیده میشود قویتر و اثرگذارتر از دلیل علمی عقلی ناشی از مقایسهٔ ادیان و مطالعهٔ تفاوتهای آنها و پژوهش دربارهٔ آن است.
سخن دربارهٔ فتوحات اسلامی و تاثیر اخلاق فاتحان در اسلام آوردن ملتها به طول میانجامد و مثالها در این باب بسیار است اما شاید مناسب باشد که به انتشار اسلام در بین رنگینپوستان آفریقایی اشاره کنیم زیرا در داستان آنها تفاوت میان رفتار اسلامی که دین و مهربانی را به آنان عرضه کرد با رفتار مسیحیان اروپایی و آمریکایی که با کشتار و بردگی و غارت ثروتها با آنان برخورد کرد بسیار واضح است. در اینجا شهادت مورخ انگلیسی، توماس آرنولد را نقل میکنیم که به بررسی گسترش اسلام در آفریقا پرداخته و میگوید:
«بدون شک موفقیت اسلام در آفریقای سیاه اساسا به نبودن هرگونه احساس حقیر شمردن سیاهان وابسته بود. در حقیقت واضح است که اسلام با سیاهان هرگز به عنوان یک طبقهٔ پست برخورد نکرد، چنانکه متاسفانه بسیاری اوقات در جهان مسیحی اتفاق افتاد. سیاهپوستِ مسیحی شده به این احساس گرایش دارد که اروپاییهای همدینش به نوعی از تمدن تعلق دارند که با طبایع او در زندگی همخوانی ندارد، اما با این حال در جامعهٔ اسلامی احساس میکند تعلق و آرامش و اطمینان بیشتری به آن دارد…».[۴]
خلاصهٔ بحث چنان است که خاورشناس فرانسوی، گوستاو لوبون میگوید: «چیزی که مورخان در مورد شکیبایی و تسامح فاتحان عرب فراموش کردهاند بگویند، از اسباب گسترش سریع فتوحات آنان و سهولت وارد شدن امتها به دین و سیستم و زبان آنان بود، چیزی که ریشهدار باقی ماند و [بعدها] در برابر همهٔ حملات مقاومت کرد و حتی پس از رخت بر بستن عربها از عرصهٔ جهانی همچنان پابرجا ماند.[۵]
حتی در سرزمینهایی که اسلام بدون فتح نظامی به آن وارد شد نیز این جذابیت اجتماعی اسلام به آنها رسید. مورخ معروف دکتر حسین مونس کتابی دارد که در آن به بررسی مناطقی پرداخته که اسلام بدون ورود هیچ لشکری به آنجا وارد شده است. وی میگوید: «نگاهی دوباره به نقشهٔ جغرافیایی انداختم تا ببینم چه اندازه با جهاد ما فتح شده و چه اندازه توسط خود اسلام با حکمت و موعظهٔ حسنه گشوده شده است، اینجا بود که نفسم خاشع شد زیرا فهمیدم آنچه خود اسلام فتح کرده بارها بیشتر از چیزی است که توسط ما فتح شده است و اینکه دعوت حق در تاریخ ما برندهتر از هر سلاح دیگری است و حتی سرزمینهایی که برای فتح آن جنگیدیم این اسلام بود که دلهای مردمان آنجا را فتح کرد و در آن جای گرفت» بنابر تخمین وی، مساحت سرزمینهایی که به واسطهٔ فتوحات وارد قلمرو اسلام شد تنها یک سوم همهٔ سرزمینهایی است که مسلمان شدند.[۶]
قهرمان این داستان بازرگانان مسلمانی بودند که زندگی و اخلاقشان همچون شمشیری نرم عمل میکرد. آنچه باید بدان توجه داشت این است که نظر به صحرایی بودن و دور بودن سرزمینهای عربی از یکدیگر، آنان از قدیم مجبور بودند سفرهای تجاری خود را در کاروانهای بزرگی که نگهبانانی برای در امان ماندن از راهزنان و حیوانات وحشی داشت انجام دهند. برای همین قافلههای تجاری عرب همچون جوامع کوچکی بود که بیش از آنکه نشاندهندهٔ اخلاق فردی مسلمانان باشد، نشانگر زندگی اجتماعی اسلامی بود.
اگر تاجران را به عنوان فاتحان خیر برای سرزمینهایی بدانیم که اسلام به آن نرسیده بود، راسخ شدن اسلام و عمیق شدن آن را باید محصول یک سفر اجتماعی جهانی یعنی «حج» بدانیم. در این سفر مسلمانان از اقصای مشرق تا اقصای مغرب یکدیگر را ملاقات میکنند و در پی آن مواضع و تعاملات و روابط و تاثیرات متبادل بیشماری شکل میگیرد.
حتی در دوران ضعف مسلمانان و گرفتار شدن آنان زیر اشغال بیگانگان همچنان جذابیت اجتماعی اسلام به عنوان دریچهٔ وسیع وارد شدن مردم به دین یا حداقل تغییر نگاه آنان باقی ماند.
۱ـ حدود یک قرن و نیم پیش، ارنست رنان فیلسوف شهیر فرانسوی نوشت: «وارد هر مسجدی شدم احساس عاطفی قدرتمندی مرا در بر گرفت، یا به عبارت دیگر این احساس تاسف که چرا مسلمان نبودم».[۷]
۲ـ یک قرن پیش کلنل انگلیسی، رونالد ویکتور بادلی دربارهٔ زندگیاش میان بادیهنشینان مراکشی چنین نوشته است:
«هفت سال را در آنجا گذراندم که طی آن زبان صحرانشینان را آموختم. من لباس آنان را میپوشیدم و غذایشان را میخوردم و مظاهر زندگی آنان را برگرفته بودم و حتی گوسفند داشتم و مانند آنان در چادر میخوابیدم. دربارهٔ اسلام بسیار تعمق کردم تا جایی که کتابی دربارهٔ محمد [صلی الله علیه وسلم] نوشتم به نام «پیامبر». سالهایی که همراه با آن بادیهنشینان صحراگرد زندگی کردم از خوشترین سالهای زندگیام و آرامترین و راضیترین دوران من بود. از عرب صحرا غلبه بر نگرانی را آموختم زیرا آنان ـ به عنوان مسلمان ـ به قضا و قدر ایمان داشتند و این ایمان یاریشان میداد تا در امن و امان زندگی کنند و زندگی را آسان بگیرند. آنان برای هر مسالهای خود را میان چنگالهای نگرانی و استرس اسیر نمیکنند. آنان ایمان دارند که هرچه تقدیر شده میشود و چیزی به بنده نمیرسد مگر آنکه خداوند برایش نوشته باشد اما با این حال معنایش این نبود که دست روی دست بگذارند یا در برابر فاجعه دست بسته باشند، هرگز، بگذارید مثالی از آنچه دیدهام بزنم: روزی طوفانی سخت وزید که شنهای صحرا را بلند کرد و از دریای مدیترانه گذراند و در رود رون در فرانسه انداخت! آن طوفان به شدت داغ بود آنقدر که احساس کردم پوست سرم دارد کنده میشود و از فرط گرما احساس کردم دارم عقلم را از دست میدهم، اما عربها هرگز نمینالیدند. فقط شانههایشان را بالا انداختند و گفتند: تقدیری است نوشته شده! اما همین که طوفان گذشت با تلاش بیشتری به کارشان برگشتند، پیش از آنکه گرما باعث کشته شدن برهها شود آنها را ذبح کردند و سپس حیوانات را به سوی آب به سمت جنوب بردند… آنان همهٔ این کارها را در سکوت انجام میدادند بدون آنکه در هیچیک آثاری از شکایت و نارضایتی باشد… بزرگ قبیله میگفت: چیز زیادی از دست ندادیم در حالی که ممکن بود همه چیز را از دست بدهیم، اما الحمدلله و خدای را سپاس همچنان چهل حیوان داریم و میتوانیم از نو شروع کنیم.[۸]
داستان اسلام آوردن اندیشمندان و خاورشناسان پر از اینگونه معانی است، آنقدر که میشود در این باره جلدها کتاب نوشت».
هرچند از نظر جذابیت اجتماعی اسلام، گذشته تفاوت چندانی با حال حاضر ندارد. همچنان مراکز اسلامی دعوت به ویژه آنهایی که در کشورهای عربی قرار دارد و روزانه با غیر مسلمانان دیگر کشورها سر و کار دارند شاهد این هستند که همچنان این دروازه، وسیعترین دروازهٔ ورود به اسلام است.
برای همین برخی از مراکز اسلامی برنامهای برای غیر مسلمانان ترتیب دادهاند تا یک ماه را مانند مسلمانان زندگی کنند و روزهایی بدون غذا تا نماز مغرب سر کنند، تا تجربهای شبیه به روزه باشد و به خطبهٔ جمعه گوش فرا دهند و زنانشان حجاب بپوشند و…
(منتشر شده در مجلهٔ بشری، کویت، دسامبر ۲۰۱۳)
محمد الهامی ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] بخاری (۴۱۱۴). نگا: ابن سعد، الطبقات الکبری (۵/ ۵۴۹، ۵۵۰) و ابن حجر: الإصابة (۱/ ۴۱۰، ۴۱۱).
[۲] ابن رجب حنبلی، فتح الباری (۳/ ۳۶۲).
[۳] ابن عساكر: تاريخ دمشق (۷۰/ ۱۷۷) وابن حجر: الإصابة (۸/ ۱۵۶).
[۴] توماس آرنولد، الدعوة إلی الإسلام (۳۹۴، ۳۹۵).
[۵] گوستاو لوبون، حضارة العرب (۶۰۵).
[۶] دکتر حسین مونس، الإسلام الفاتح (۴، ۱۸).
[۷] توماس آرنولد، الدعوة إلی الإسلام (۴۵۹).
[۸] از کتاب (wind in the saharaa) به نقل از دیل کارنگی در کتاب آیین زندگی.