کار این نسل عجیب است، تا شرایطشان کمی مشکل میشود مکدر شده و زانوی غم به آغوش گرفته گوشهای مینشینند و از دنیا شکایت میکنند یا گاه به بیارزشترین سبب آرزوی مرگ میکنند! آیا این حالت برای کسی که تازه وارد عرصهی زندگی شده و آیندهای پر از فرصت پیش رویش هست عجیب نیست؟
عجیبتر از این وقتی است که از سختی زندگی و زشتی دنیا مینالند!
آیا این احساس غم و اندوه برایشان زود نیست؟ معمولا پیران و فقیران و بیمارانی که امید درمان ندارند از سختیهای دنیا مینالند نه جوانانی مملو از نشاط و سرزندگی و امید.
اما سبب رشد این احساسات منفیگرایانه چیست؟ چگونه میشود از آن خلاصی یافت؟
اشتباهی که خیلیها میکنند و به مجرد روبرو شدن با دشواریها یا طیفی از بلا و مصیبت (نه بلای واقعی) دچار غم و اندوه شدید میشوند، این است که فکر میکنند زندگی باید «عالی» باشد یا اگر الان اینطور نیست بالاخره باید روزی بیاید که همه چیز به بهترین حالت و ایدهآل باشد. آنان امید یک زندگی مملو از سعادت و خوشی را دارند.
اما حقیقت این است که چنین روزی نبوده و نخواهد بود. وقتی ما دچار این باور اشتباه میشویم بیشتر وقت خود را صرف شکایت و غُر زدن از همهی چیزهایی خواهیم کرد که وفق مراد ما نبودهاند.
در واقع دنیا هر چیزی را که ما میخواهیم به ما نمیدهد، حتی اگر چیزی که میخواهیم خیر و خوبی باشد، و همه چیز وفق ارادهی ما پیش نخواهد رفت حتی اگر همهی تلاشمان را برای آن مبذول داریم. ما این حقیقتِ روشن را میدانیم اما معمولا خودمان را به ندیدن میزنیم! شاید با درک قسمتهایی از حکمتِ خداوند در بخشیدن و محروم کردن، به فهمی بهتر از آن برسیم:
۱- هر چیزی که انسان بخواهد و هر منصبی که آرزویش را داشته باشد، دیگران نیز همان چیز و همان منصب را میخواهند. این غیر ممکن است که همه به آرزویی که همه میخواهند دست یابند (زیرا در قوانین این دنیا تعداد مناصب و ظرفیتِ ثروت محدود است). فرض کنید همهی دانشجویان خواهان به دست آوردن بورسیهی یک دانشگاه معروف باشند، اما این بورسیه تنها به یک نفر تعلق بگیرد. در اینجا موفقیت یک دانشجو به معنای موفق نشدن دیگر دانشجوها و محرومیتِ آنان از این موقعیت است.
۲- گاه نیز آرزوها در تقابل با یکدیگر است. مثلا جوانی برای به دست آوردن درآمد و زندگی بهتر قصد مهاجرت به کشوری دیگر را دارد، اما پدر و مادرش فراق او را دوست ندارند. در این حالت بالاخره یا او یا والدینش ناراضی خواهند شد، یعنی رفتنش که باعث خوشحالی و موفقیت شغلی اوست به معنای نا امیدی و غم پدر و مادرش هست، و برعکس.
۳- الله متعال بر اساس حکمت و عدل خود برای هر شخصی بخشی از خوشیهای زندگی و مال و منال آن را مقدر کرده است، و از سوی دیگر هر کس نیز نصیبی از دردها و ناخوشیهای دنیا را دارد. او باید به هر دوی اینها ـ هر چه باشد ـ راضی شود، زیرا اینها تقدیر اوست و گریزی از آن نیست. (منظور این نیست که تلاش نکنی، حتی در صورت تلاش هم نصیب تو محدود است).
۴- در این دنیا خیر و شر، آسانی و دشواری، و خوشبختی و بدبختی در تقارن با یکدیگر هستند، اما برای آنکه دنیا ارزش امتحانی خود را از دست ندهد، قسمت سختی و دشواریِ آن غالب و قویتر است. از احمد بن حنبل ـ رحمه الله ـ پرسیدند: کی بنده طعم آسایش را خواهد چشید؟ گفت: «با نخستین قدمی که در بهشت بگذارد». و شنید که یکی به دوستش میگوید: خداوند هیچ ناخوشی نشانت ندهد! پس به او گفت: «انگار داری برایش دعای مرگ میکنی! دوست تو تا وقتی در دنیا هست باید ناخوشی ببیند».
بنابراین هیچ خوشبختی خالصی در این دنیا وجود ندارد و زندگی بدون کدورتها ممکن نیست.
اما با وجود این، نترسید و مایوس نشوید! همچنان در دنیا خوشیها و لذتهایی هم هست و حتما در آن با چیزهایی مواجه میشوید که باعث خوشحالی و خشنودیتان میشود. آیا این سخن پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ را نخواندهاید که میفرماید: «دنیا شیرین است و سبز»؟
دنیا با همهی اینها زیبا میماند و در آن چیزهایی هست که باعث خوشی و سرگرمی و فراموشی دردها میشود؛ از جمله زیبایی طبیعت و همنشینی با خوبان و ازدواج و فرزند و لباسهای زیبا و غذاهای خوشمزه و لذت بردن از تفریحات و نبرد با سختیها و پیروزی بر آن، و موفقیت در گذر از بحرانها.
غصه را کنار بگذارید و از نعمتهای خداوند لذت ببرید!
بانو عابده المؤید