پیش در آمد
ابوالفرج محمد جمالالدین القاسمی گیلانی حسنی دمشقی، از نوادگان امام عبدالقادر گیلانی و از سادات حسنی بود که در دوران خود امام اهل شام محسوب میشد. او تربیتی صوفیانه داشت اما بعدها منهج سلفی را برگزید و از پرچمداران مبارزه با جهل و خرافات شد و کل عمر خود را وقف کسب علم و دانش و آموزش کرد و هرچند از دشمنانش بسیار آزار دید اما هرگز از مسیر میانهروی خارج نشد.
جمالالدین قاسمی از پرچمداران اصلاح در پایان دولت عثمانی به شمار میرفت و مکاتبات زیادی با علما و دانشمندان عصر خود داشت. به لبنان، مصر، فلسطین، اردن و مدینهی منوره سفر کرد و در ۴۹ سال عمر مبارک خود بیش از ۱۰۰ اثر علمی بر جای گذاشت».
علامه رشید رضا منهج اصلاحی علامه جمالالدین قاسمی و استادش علامه طاهر الجزائری را اینگونه خلاصه میکند: «علامه الجزائرای و قاسمی موجب افزایش اطلاعات علمی مردم شدند، الجزائری احاطهی بیشتری بر کتب علمی داشت و قاسمی در مسیر اصلاحگری و خدمت به عموم مسلمانان پیشرو بود».
علامه قاسمی پس از وفاتش شاگردان زیادی به جا گذاشت که بعدها پرچمدار نهضت علمی و اصلاحی شام شدند.
ولادت علامه قاسمی و پرورش علمی ایشان
جمالالدین قاسمی در سال ۱۲۸۲ هجری قمری برابر با ۱۸۶۶ میلادی در خانوادهای دیندار به دنیا آمد. پدر و پدربزرگ او از علمای مطرح شام بودند. در آن زمان فرزندان پستهای دینی مانند امامت و خطابت و افتا و قضاوت را از پدرانشان به ارث میبردند و این سبب شده بود عدهای بیسواد و نادان و نالایق به مجرد انتساب به یک خانواده، عهدهدار پستهای دینی شوند و در نتیجه، نادانی و تعصب و دینگریزی در جامعه شایع شده بود و در بسیاری از شهرها و روستاها، کسی یافت نمیشد که خواندن و نوشتن بداند. کار به جایی رسیده بود که در شهرهای عربی، مردم زبان عربی را از شیخی ترکی فرا میگرفتند. عهدهداران مناصب و پستهای دینی برای بقای نفوذ و قدرت خود در انتشار جهل و نادانی تلاش میکردند و با هر مصلحی از در ستیز درمیآمدند.
علامه قاسمی علوم شرعی را در آغاز از پدرش شیخ محمد سعید القاسمی فرا گرفت، پس از آن وارد مدرسهی ظاهریه شد و در درسهای شیخ سلیم العطار و شیخ بکری العطار شرکت کرد و از شیخ محمد الخانی طریقهی نقشبندی ـ که بعدها آن را رها کرد ـ را فرا گرفت.
او روزهای کودکی خود را به مطالعه میگذراند و از بازی با همسالانش خودداری میکرد، همین سبب شد در ۱۵ سالگی دفاتری به نام «سفینه» منتشر کند. او علاقهی ویژهای به مطالعهی نسخههای خطی داشت و بیشتر وقتش را در مطالعه میگذراند. او میگوید: «در چهل روز کل صحیح مسلم را با روایت و درایتش مطالعه کردم، همچنین سنن ابن ماجه را در ۲۱ روز و موطأ امام مالک را در ۱۹ روز خواندم، تنبلی را رها کن و وقت گرانبهایت را به کسب دانش و عمل نیک بگذران».
علامه قاسمی بیشتر کتابهایی که در عصر او چاپ و نشر شده بود را خریداری و مطالعه میکرد. بیش از ۲۰۰۰ جلد کتاب نیز از پدربزرگ و پدرش برای او به ارث رسیده بود که برای نگهداری از این میراث بزرگ، اتاق ویژهای اختصاص داده و همهی کتابهای آن را فهرستبندی کرده بود. کتابخانهی قاسمی به تنوع موضوعات و عناوین شهره بود و علاوه بر کتابهای دینی، کتب ویژهی تخصصهای دیگر نیز در آن وجود داشت. این کتابخانه تا امروز وقف پژوهشگران است و نوادگان علامه قاسمی بر آن نظارت دارند.
او در زمان حیات پدر، زمانی که تنها ۱۴ سال داشت، قبل از درس مغرب پدرش، برخی مقدمات علوم را برای دانش پژوهان شرح میداد.
فعالیتهای دعوی و علمی علامه قاسمی
زمانی که علامه قاسمی ۲۱ ساله بود، در سال ۱۳۰۳ هجری قمری، برخی از مردم از پدرش خواستند او را برای امامت نمازهای پنجگانه و برپا کردن درسهای علمی به مسجد آنها بفرستد و به این ترتیب فعالیتهای دعوی او با امامت در مسجد و درسهای پس از نماز صبح و بین مغرب و عشا آغاز شد.
پس از مدتی به عنوان مدرس در مدرسهی عبدالله پاشا که از قلعههای دعوت و اصلاح در دمشق بود انتخاب شد. علامه محبالدین خطیب که خود از دانش آموختگان در این مدرسه بوده میگوید: «علامه طاهر الجزائری و علامه جمالالدین قاسمی، هر کدام کلاس ویژهای داشتند که شاگردان در آن به کسب علوم شرعی میپرداختند».
در سال ۱۳۰۹ هجری قمری از سوی والی شام برای ارائهی دروس علمی در اطراف سوریه انتخاب شد. به وادی عجم رفت و خاطرات این سفر را در کتاب «بذل الهمم في موعظه أهل وادي العجم» به رشتهی تحریر در آورد. سال بعد روانهی منطقهی «النبک» شد و خاطرات این سفر را در کتاب «حسن السبك في الرحله إلى قضاء النبك» ثبت کرد. سالهای بعد او بعلبک را به عنوان مقصد دعوی خود انتخاب نمود، اما به علت کارشکنیها و فرافکنیهای ملاهای سودجو و منفعت طلب، دولت این سفرها را متوقف کرد. علامه قاسمی در این رابطه میگوید: «این سفرها لغو شد در حالی که منفعتش عمومی بود. کسی که میتواند، این راه را ادامه دهد». آنچه آشکار است، در این سفرها حجم جهالت و خرافات و ظلم و ستم در سرزمینهای اسلامی بر جمالالدین قاسمی روشن شد.
در سال ۱۳۱۷ هجری قمری پدر علامه قاسمی چشم از جهان فرو بست و او را با دنیایی از اندوه به جا گذاشت. علامه عبدالرزاق البیطار و علامه طاهر الجزايری همراه او عازم شام شدند تا او را به عنوان جانشین پدرش در منصب امامت و خطابت و تدریس در مسجد سنانیه که درگذشته پدر و پدربزرگش در آن فعالیت داشتند، معرفی کنند. او طی سالهای ۱۳۱۷ ـ ۱۳۲۹ هـ در این مسجد، تفسیر معروفش «محاسن التأویل» را بهرشتهی تحریر در آورد.
انتخاب «منهج سلفی» و تحمل مشکلات پس از آن
جمالالدین قاسمی مانند همعصران خود در شام بر مذهب شافعی و عقیدهی اشعری و طریقهی نقشبندی رشد کرد، اما از آنجایی که بسیار تیزهوش بود و اهل مطالعه، به آسانی راه و روش نادرستی که بر آن بود را دریافت و دانست که باید از قرآن و سنت و پیشینان امت پیروی کند. دربارهی این تحول بزرگ در زندگی جمالالدین قاسمی نوشتهای از خود او در دست نیست و بنابر آنچه رشید رضا از خود او نقل میکند، به نظر میرسد طبیعت ناآرام و فضای امنیتی محیطی که او در آن زندگی میکرد سبب عدم تدوین این تحول شده است. در آن دوره همهی کتابها و نامهها از سوی نیروهای امنیتی کنترل میشد و خانههای علما مورد تفتیش و بازرسی قرار میگرفت، تا جایی که علامه جمالالدین قاسمی هنگام نامه نگاری با محمد کرد علی از او با عنوان «صاحب اسم مفعول اقتبس» یاد میکرد که اشارهای بود به مجلهی «المقتبس».
از اسباب گرایش جمالالدین قاسمی به منهج «سلفی» میتوان به ارتباط او با شیخ طاهر الجزایری اشاره کرد، شخصیتی که کتب شیخ الاسلام ابن تیمیه را برای ناسخان میفرستاد و از آنها میخواست این کتابها را به بهای ارزان بفروشند. جمالالدین قاسمی علاوه بر اینکه در مدرسهی عبدالله پاشا همکار طاهر الجزایری بود، در درسهای علمی او نیز شرکت میکرد و پس از درگذشت پدر جمالالدین قاسمی، این علامه طاهر الجزایری بود که او را به عنوان جانشین پدرش معرفی کرد. در سال ۱۳۲۳ هجری قمری، جمالالدین قاسمی علامه طاهر الجزایری را در سفر به مصر همراهی کرد و همچنین در نگارش و ویرایش کتاب «قواعد التحدیث» علامه جزایری به او کمک میکرد.
بر کسی پوشیده نیست که در آن دوره، شیخ عبدالرزاق البیطار مشهورترین و بزرگترین عالم شام محسوب میشد و با اینکه ایشان ۳۰ سال از جمالالدین قاسمی بزرگتر بود، رابطهای بسیار دوستانه با هم داشتند. شیخ عبدالرزاق بیطار هم مانند جمالالدین قاسمی در آغاز منشی صوفیانه داشت اما بعدها، هرچند با تأخیر منهج «سلفی» را برگزید. او خطاب به جمالالدین قاسمی میگوید: «ای جمال!… خدا را سپاس بگو که حق را در روزگار جوانیات دریافتی… زمانی که هنوز محاسنت سیاه است و میتوانی از عقل و خرد خود بهترین بهره را ببری و فضایلت را منتشر سازی».
علامه عبدالرزاق بیطار رابطهی بسیار نزدیکی با علامه طاهر الجزایری نیز داشت و به نظر میرسد هم عبدالرزاق بیطار و هم جمالالدین قاسمی در تحول خود به «منهج سلفی» از ایشان تأثیر پذیرفته باشند. گرچه از جمالالدین قاسمی به عنوان ناشر سلفیت در سرزمین شام پس از ابن تیمیه و ابن قیم یاد میشود، اما به جرأت میتوان علامه طاهر الجزایری را عامل اصلی انتشار این اندیشه دانست با این تفاوت که جزایری عالم خواص بود و قاسمی عالم تودهی مردم.
تاریخ دقیقی از تحول جمالالدین قاسمی به سلفیت در دست نیست اما قرائنی وجود دارد که این قضیه را روشن میکند؛ جمالالدین قاسمی در سال ۱۳۰۶ هجری قمری در پایان یکی از کتابهایش مینویسد: «این کتاب توسط ابوالفرج جمالالدین قاسمی اشعری دمشقی نقشبندی خالدی شافعی مختصر شد»، از این جمله مشخص میشود که تاریخ تحول جمالالدین قاسمی از تصوف به سلفیت پس از این زمان بوده است. در سال ۱۳۱۱ هجری قمری، علامه طاهر الجزایری از محبالدین خطیب نه ساله میخواهد در کلاس درس استاد احمد النویلانی و علامه جمالالدین قاسمی در مدرسهی عبدالله پاشا حاضر شود و در سال ۱۳۱۳ هجری قمری، قاسمی و بیطار با محنتی که از آن به «حادثهی مجتهدان» یاد میشود روبهرو شدند و برخی از حسودان، آن دو بزرگوار را به «مدعی مجتهد بودن» متهم کردند، تهمتی که در دوران جمود و تعصب و تحجر منتشر بود. علامه جمالالدین قاسمی در نامهای که در سال ۱۳۱۶ هجری قمری به علامه نعمان آلوسی نوشته میگوید: «به درگاه خدا مینالیم از گروهی که آثار نبوی را رها نموده و مذهب سلف را به فراموشی سپردهاند و جز عدهای از دوستان بر این عقیده و منش نیستند. این سلفیها گردنبند گرانبهای شام هستند و سه سال است که از محنت ما میگذرد». این نامه در پاسخ به نامهای نوشته شده که در آن علامه آلوسی به قاسمی اجازهی اجتهاد داده و او و همراهانش را به تبعیت از منهج سلف و استواری بر آن توصیه کرده و گفته است: «ضمن دادن اجازهی اجتهاد به قاسمی، او را به پیروی از مذهب سلف که بهترین و استوارترین و محکمترین شیوه است، توصیه میکنم». این نامهها نشان میدهد علامه جمالالدین قاسمی نه تنها خود از تصوف به سلفیت متحول شده بود، بلکه گروهی از سلفیها نیز گرد او جمع شده بودند و علامه قاسمی در بیوگرافی پدرشان «بيت القصيد في ترجمه الوالد سعيد»، تصریح میکند که پدر او در آخر عمرش مذهب سلف را اختیار کرده است. در سال ۱۳۱۳ هجری قمری وقتی که مفتی وقت در «حادثهی مجتهدان» او را از تدریس و خطابت و امامت منع کرد، پدر و برادرش از او حمایت کردند و این خود نشان میدهد که آنها با اندیشههای جمالالدین قاسمی موافق بودند و پدر جمالالدین قاسمی در درسهای پسرش شرکت میکرد. بنابراین میتوان ادعا کرد تحول جمالالدین قاسمی از تصوف به سلفیت از سال ۱۳۱۰ هجری قمری یا اندکی پیش از آن شروع شده و تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشته است؛ زمانی که با صراحت میگوید از نوشتههای پیش از این سال راضی نیست.
پس از اشاره به تاریخ گرایش قاسمی به سلفیت، خوب است مشکلات و سختیهایی که او در این راستا متحمل شد را نیز بیان کنیم؛ در نامهای که علامه قاسمی به رشید رضا نوشته، آمده است که در سال ۱۳۱۳هـ. او و برخی از دوستان سلفیاش بازداشت شدند. نخستین اتهام قاسمی و همراهانش و شیخ عبدالرزاق البیطار اجتهاد و تلاش برای مطالعهی کتب تفسیر، حدیث و اصول فقه بود و وهابیت اتهامی بود که بعدها به آنها نسبت داده شد. آنها در جلسات اجتهادی خود کتاب «کشف الغمه» تألیف شعرانی صوفی را نیز مطالعه میکردند و این نشان میدهد که تحول آنها از تصوف به سلفیت به طور تدریجی شکل گرفته است.
در سال ۱۳۱۸ هجری قمری، سید عبدالحمید زهراوی بازداشت شد و موجی از نگرانی را میان دوستان و همراهانش از جمله قاسمی برانگیخت. نیروهای امنیتی شبانه به خانهی قاسمی آمدند و از او خواستند نسخهای از کتاب زهراوی را که در اختیار دارد به آنها بدهد. این قضیه بیانگر حملهی شدید حکومت به اندیشههای اصلاحی در آن زمان است. در سال ۱۳۲۲ هجری قمری، احمد الحسینی از وکلای مشهور مصر که یک سال قبل قاسمی در قاهره با او آشنا شده بود، وارد دمشق شد و قاسمی برای خوشآمدگویی به دیدار او رفت. اندکی بعد قاسمی از سوی والی دمشق فراخوانده شد و پیرامون دیدارش با حسینی بازجویی شد و به او دستور دادند رابطهی خود با حسینی را قطع کند زیرا شایعه شده بود که حسینی از دعوتگران به اجتهاد است. در سال ۱۳۲۴ شیخ عبدالرزاق البیطار و شاگردانش به داشتن گرایش وهابی متهم شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند. قاسمی هم به داشتن عقاید وهابی متهم شد اما مسافرت او به صیدا در معیت شیخ طاهر الجزایری او را از این بازجوییها رهاند. او دو ماه در صیدا ماند تا اینکه آبها از آسیاب بیافتند.
در رمضان سال ۱۳۲۴ هجری قمری قاسمی کتاب «مجمع الاصول» را نگاشت و برخی رسائل دربارهی اجتهاد از جمله «رسالهی ابن عربی» را در آن گنجاند. او با گفتههای رموز تصوف با صوفیان به مبارزه برمیخاست و همین سبب شد متعصبان و خشک مغزان به شدت علیه او موضع گیری کنند و با حضور در مسجد اموی از عصر تا شب او را تهدید نمایند و اگر پادرمیانی برخی بزرگان نمیبود چه بسا تهدیدهای خود را عملی میکردند. قاسمی در آن دوران روزهای سختی را سپری کرد و خودش در این باره میگوید: «در آن روزها با خود میاندیشیدم که حال صحابه و اهل بیت چگونه بوده است؟»
در سال ۱۳۲۶ هجری قمری خانهی او برای یافتن کتب ممنوعه و نامهها مورد بازرسی قرار گرفت و سه بسته کتاب چاپ شده و خطی مصادره شد. این کتابها دو ماه نزد آنها ماند و وقتی خواستند کتابها را به قاسمی بازگردانند با اعتراض شدید خشک مغزان متعصب روبهرو شدند و بنابراین کتابها را برای بررسی به دادگاه فرستادند که در نهایت قاضی حکم به برائت قاسمی داد. قاسمی میگوید: «خدا میداند حال خانواده در این روزها چگونه بود». در ماه رمضان همین سال محمد رشید رضا وارد دمشق شد و درسی در مسجد اموی برگزار کرد، خشک مغزان متعصب بر او شوریدند و او را به وهابیت متهم کردند تا جایی که مجبور شد دمشق را ترک کند و به دنبال آن قاسمی سه ماه و بیطار ۱۳۰ روز خانه نشین شدند. همهی این حوادث به ما نشان میدهد که قاسمی و همراهانش در چه محیطی زندگی میکردند و چه آزارهایی از سوی متحجران و متعصبان خشک مغز مخالف اجتهاد متحمل شدند.
اما در رابطه با آزارهایی که قاسمی و همراهانش در دوران حکومت سلطان عبدالحمید دوم و حکومت اتحاد و ترقی دیدند سخن بسیار است. در سال ۱۳۲۷ هجری قمری، قاسمی و بیطار به تأسیس جمعیت نهضت سوریه در مخالفت با حکم اتحادیها و استقلالطلبی و تلاش برای برپایی یک حکومت عربی و ارتباط داشتن با امرای نجد متهم شدند. ریاست جمعیت نهضت سوریه برعهدهی محبالدین خطیب بود و صلاح قاسمی، برادر علامه قاسمی، منشی جمعیت بود. قاسمی داشتن هر گونه ارتباط با این جمعیت را رد کرد.
نقش اصلاحی جمالالدین قاسمی
با وجود اینکه جمالالدین قاسمی تنها ۴۹ سال عمر کرد، از او به عنوان علامهی شام یاد میکنند. او از کودکی مسیر کسب علم و دانش را در پیش گرفت و به علت ذکاوت و تیزهوشیاش در سن جوانی منهج سلفی را انتخاب کرد. میتوان نقش اصلاحگرایانهی جمالالدین قاسمی را در سه محور خلاصه کرد:
نشر کتب علما و تألیف کتابهای مورد نیاز آن دوران:
جمالالدین قاسمی در نامهای که به شیخ محمد نصیف از بزرگان شهر جده نوشته است، دیدگاه خود در رابطه با نقش مراکز نشر کتاب در نهضت بیدارگری امت را این گونه بیان میکند: «بر شما پوشیده نیست که امروزه بزرگترین وسیله برای نشر مذهب سلفی چاپ کتاب است، یک کتاب که در میان مردم دست به دست شود برایشان از صد دعوتگر و خطیب بهتر است، زیرا کتاب میماند و موافق و مخالف از آن بهره میبرند. بسیاری از انسانهای متحجر و متعصب را میشناسم که به وسیلهی کتابهایی که چاپ و نشر کردهایم، مسیر هدایت را در پیش گرفتهاند».
لازم به ذکر است که تحول خود علامه جمالالدین قاسمی به مذهب سلف به خاطر کتابهایی بود که علامه طاهر الجزایری چاپ و نشر میکرد.
میتوان توجه علامه قاسمی به کتاب را در نکات زیر بیان داشت:
الف: توجه ویژهی او به چاپ و نشر کتابهای شیخالاسلام ابن تیمیه و شاگردش امام ابن قیم و رسائل علامه آلوسی؛ علامه آلوسی از قاسمی خواست در رابطه با چاپ و نشر آثار شیخ الاسلام ابن تیمیه با شیخ محمد نصیف در جده مکاتبه کند. ایشان در نامهای که در سال ۱۳۲۷ هجری قمری به شیخ محمد نصیف نوشته میگوید: «بر شما پوشیده نیست که شیخالاسلام ابن تیمیه در دمشق چشم از جهان فرو بست و بیشتر کتابها و رسالههای او اکنون در دمشق و کتابخانهی ظاهریه نگهداری میشود، اگر چه مقداری از این کتابها از شام خارج شده اما در کتابخانهی علامه جزائری مقدار زیادی از آثار ابن تیمیه موجود است، اگر کمک کنید تا از آثار شیخ الاسلام ابن تیمیه در شام نسخهبرداری کنیم، بزرگترین کار نیک را انجام دادهاید».
ب: ایشان از امرا و پادشاهان میخواست کتابهایی را چاپ و نشر نموده و میان علما و دانشجویان توزیع کنند و در دیدار پادشاه مراکش از دمشق، از او نیز چنین درخواستی داشت.
ج: علامه قاسمی حریص بود کتابهای برخی ائمهی مورد احترام مقلدان و متعصبان مذهبی را چاپ و نشر کند، او در نامهای که در سال ۱۳۲۸ هجری قمری به یکی از دوستانش نوشته میگوید: «یک نسخهی بسیار مهم از رسالهی امام برکوی را یافتهایم که در آن به شدت از شیخ الاسلام ابن تیمیه و امام ابن قیم دفاع میکند و در تصحیح آن سختیها کشیدم زیرا اصل چاپ شدهی کتاب را تحریف کردهاند». این رساله حتی بیش از کتب شیخ الاسلام و شاگردش ابنقیم بر مقلدان و متعصبان مذهبی و جهمیها تاثیر داشت زیرا آنها تا پیش از این تصور میکردند که آنچه ابن تیمیه و ابنقیم میگویند از شذوذات فقه حنبلی است اما اینکه یک عالم و دانشمند حنفی و ترک، درست همان سخنان را تکرار کند، برایشان غیر قابل انتظار بود.
د: کتب تألیف شده توسط خود قاسمی از مرز صد کتاب میگذرد و بیشتر کتابهایی که به رشتهی تحریر در آورد برای پر کردن خلئی بود که در آن دوره احساس میشد. از جمله کتابهای علامه قاسمی میتوان به این کتابها اشاره کرد:
ـ «منتخب التوسلات» و «الاوراد المأثوره»: این دو کتاب را زمانی نوشت که مردم به اوراد فلان قطب صوفی و فلان ولی صوفی روی آورده بودند و ادعیه و اذکار وارد شده در قرآن و سنت را رها کرده بودند. خود قاسمی میگوید: «چه خوب است روزی را ببینیم که مردم جز ادعیه و اوراد وارد شده در کتاب و سنت را نمیخوانند و جز به حق گردن نمینهند و آوردن چنین روزی برای خداوند دشوار نیست» و امروز در رسانهها جز اوراد و ادعیهی وارد شده در کتاب و سنت پخش نمیشود و پاداش آن در ترازوی حسنات انسانهایی چون جمالالدین قاسمی است.
ـ «دلائل التوحید»: در سال ۱۳۲۶ هجری قمری در پاسخ به مقالهای که در روزنامهی «المؤید» چاپ شده بود و نویسندهی آن ضمن ارائهی شبهاتی در رابطه با اسلام، وجود خداوند را نیز منکر شده بود، این کتاب را به رشتهی تحریر در آورد. این در حالی بود که یکی از بزرگترین علمای شام از نوشتن نقد بر این مقاله که هزاران نسخهی آن منتشر شده بود خودداری نمود و تنها به رد مختصری در مسجد اموی دمشق بسنده کرد. امروز نیز بسیاری از علما همین سیاست را دنبال میکنند اما قاسمی تصمیم گرفت بهگونهای دیگر پاسخ این مقاله را بدهد، با نوشتن کتابی که هزاران نسخه از آن چاپ و میان مردم توزیع شد.
ـ «قواعد التحدیث»: علامه قاسمی این کتاب را در سال ۱۳۲۰ بهرشتهی تحریر در آورد و همراه با علامه طاهر الجزایری در سال ۱۳۲۴ آن را بازبینی کرد، اما این کتاب در سال ۱۳۵۲ هجری قمری درست بیست سال پس از درگذشت او به زیور طبع آراسته شد. در این کتاب سخنان علمای پیشین جمع آوری شده بود. گرچه استاد محمد کرد علی از این اقدام علامه قاسمی انتقاد میکرد اما پاسخ قاسمی محکم و قاطع بود. او میخواست با متحجران خشک مغزی که با پالایش احادیث به شدت مخالف بودند، از طریق گفتههای ائمهای که مدعی پیروی از آنها هستند، سخن بگوید.
ـ «شذره من السيره النبويه»: رسالهی کوچکی است که هنگام سفر به قاهره در سال ۱۳۲۱ هجری قمری آن را به رشتهی تحریر در آورد و در چاپخانهی المنار به چاپ رساند، هدف از نگارش این کتاب جایگزین کردن آن با کتابهای مولودخوانی پر از خرافات و بدعتها بود. این رساله دو فصل دارد: «اعجاز قرآن» و «وصایای نبوی». در پایان کتاب چهار نکتهی علمی در رابطه با اصل داستان مولود خوانی، تحذیر از بدعتهای خواندن داستان مولود، حکم برخاستن و قیام هنگام ذکر میلاد پیامبر صلی الله علیه و سلم و پایه گذاران مولود خوانی ذکر شده است.
ـ «اصلاح المساجد من البدع والعوائد»: علامه قاسمی میگوید هدف از تألیف این کتاب مبارزه با بدعتهایی بود که در آن زمان در مساجد شایع شده بود.
ـ «موعظه المؤمنين من إحياء علوم الدين»: در سال ۱۳۲۱ هجری قمری زمانی که علامه جمالالدین قاسمی در معیت شیخ عبدالرزاق بیطار وارد مصر شد با شیخ محمد عبده دیدار کرد و در درسهای او حضور یافت. در این سفر دیدارهایی با محمد عبده در خانهی او داشت و از این رو ارتباط بسیار عمیقی میان آن دو شکل گرفت، آنگونه که شیخ عبدالرزاق بیطار از پیش روابطی بسیار محکم با شیخ محمد عبده داشت. در این سفر شیخ جمالالدین قاسمی از محمد عبده پرسید آیا کتابی هست که تدریس آن را برای تودهی مردم توصیه کند؟ عبده گفت: «سودمندترین کتابی که تدریس آن برای تودهی مردم سفارش میشود کتابهای غزالی است، مشروط بر اینکه پالایش شود». این جملهی شیخ محمد عبده به دل قاسمی نشست و دو سال پس از بازگشت به دمشق اختصار و پالایش کتاب «احیاء علوم دین» غزالی را آغاز و آن را با عنوان «موعظه المؤمنين من إحياء علوم الدين» منتشر کرد.
ـ «قاموس الصناعات الشاميه»: شیخ جمالالدین قاسمی در اواخر زندگی پدرش به او پیشنهاد کرد کتابی دربارهی صنایع و پیشههای اهل شام بنویسد، پدر پرسید: «چگونه این کار را انجام دهم؟» پسر گفت: «حیوانی کرایه کن و به محل کارگران برو و عناوین پیشهها را یادداشت کن سپس آن را مورد بررسی قرار بده»، پدر نیز چنین کرد اما وقتی به حرف «سین» رسید چشم از جهان فرو بست. سپس علامه جمالالدین قاسمی و برادرش شیخ خلیل آن را تکمیل کردند. این کتاب در موضوع خود بینظیر است و نشان از گسترهی افق دید قاسمی و توجه او به زندگی مردم و نهضت صنعتی شام و علم تاریخ و جامعه شناسی دارد. این کتاب مورد توجه پژوهشگران عربی و غربی قرار گرفته است.
ـ «ارشاد الخلق للعمل بخبر البرق»: علامه جمالالدین قاسمی این کتاب را در سال ۱۳۲۹ هجری قمری به پیشنهاد علامه طاهر الجزایری برای اثبات جواز استفاده از تکنولوژی نوین در ارتباطات و ثبوت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و عید به رشتهی تحریر در آورد که بیانگر همسویی او با مدرنیته است.
ـ «الاستئناس لتصحيح أنكحه الناس»: این کتاب را در بیان عدم وقوع طلاق با یک لفظ تألیف کرد.
ـ «محاسن التاویل»: کتاب تفسیر ارزشمندی است که که در طول چهارده سال به نگارش در آمده اما چهل سال پس از وفات ایشان به زیور طبع آراسته شد. خانوادهی قاسمی این کتار را یک گنج به شمار میآوردند و هنگامی که محلهی آنها در سال ۱۹۲۵ زیر بمباران فرانسویها قرار گرفت آنان چیزی را با خود برنداشتند جز تفسیر پدرشان که در دوازده جلد و با خط خود علامه قاسمی بود و نسخهی دیگری نداشت! قاسمی در این تفسیر خود را ملزم نموده که هر سخنی از شیخ الاسلام ابن تیمیه و ابن قیم را که در زمینهی تفسیر قرآن یافته است در موضع آن قرار دهد.
کتابهای جمالالدین قاسمی بسیار است که ما تنها به برخی از آن اشاره کردیم و این نشان از گسترهی افق دید او و همزیستی او با احوال امت در آن دوران و توجه و عنایتش به نهضت امت از طریق تألیف دارد. آن زمان مانند امروز نبود که بسیاری از نویسندگان در نگارش کتابهای خود اهداف دنیوی و مادی محض داشته باشند، او در نامهای که به شیخ محمد نصیف نوشته میگوید: «و خداوند خود میداند اگر میتوانستم با هزینههای شخصی خود کتابی را چاپ کنم هر آنچه در دست دارم را بیدرنگ چاپ میکردم، اما برای فقیری چون من همین کافیست که بنویسد و جمع آوری کند».
هـ: علامه جمالالدین قاسمی برخی نسخههای کتبی که در دست داشت را به شاگردانش میسپرد و در مقابل نسخهبرداری از آنها، برایشان پاداشی تعیین میکرد تا مبادا با گرفتن زکات و صدقه خود را ذلیل کنند و شاگردانش را به تألیف کتاب تشویق میکرد. به طور مثال شاگردش شیخ بهجت البیطار را به نوشتن برخی کتابهایش تشویق کرد و نوشتههای او را ستودنی خواند.
پرورش شاگردان و تربیت دعوتگران
علامه جمالالدین قاسمی توجه ویژهای به شاگردانش داشت و همین سبب شد آنها پس از وفات او به منهج و روش شیخشان وفادار باشند. از مهمترین نشانههای توجه قاسمی به شاگردانش میتوان موارد زیر را ذکر کرد:
الف: قاسمی در هر زمان و هر مکان به تدریس مشغول میشد؛ در مسجد، در خانهی خودش، در خانهی دوستانش، در سفرهایش و در تفریحهایش… و خانهاش روزانه از صبح تا شب پذیرای دانش پژوهان بود. برادرش صلاحالدین در رثای او میگوید:
شب و روزش را با تدریس میگذراند و سحرگاه را به یاد خدا زنده نگه میداشت
زندگیاش را در بحث و تحقیق و پژوهش ذوب کرده بود
ب: قاسمی برای همهی طبقات مردم تدریس میکرد؛ تودهی مردم، خواص، دانشجویان علوم شرعی، دانشجویان علوم عصری و توجه ویژهای به تیزهوشان داشت.
ج: او رابطهای بسیار نزدیک و دوستانه با شاگردانش داشت تا جایی که در اجازهای که برای یکی از شاگردانش نوشته میگوید: «دوست و رفیق ما شیخ حامد التقی این اجازه را از من درخواست کرد».
د: ایشان شاگردانش را به مناقشه و گفتگو با خودش تشویق میکرد و به آنها میگفت: «شما باید ابتدا به اندیشههای مخالفان سلفیت پی ببرید و شبهات آنها را برای من بیاورید تا بدان پاسخ گویم».
هـ: شاگردانش را به گونهای تربیت میکرد که رهبرانی برای جامعه باشند؛ زمانی که یکی از شاگردانش نزد او شکایت برد که مردم تدریس و موعظهی او را نمیپذیرند و میخواهد نزد شیخ برگردد، شیخ به او نوشت: «من سالها تو را آموزش دادم تا خدمت تو به علم و دانش را در این سرزمین تشنه به آگاهی ببینم، در مسئولیتی که به تو سپرده شده ثابت قدم بمان».
و: قاسمی عنایت ویژهای به ادب و اخلاق و نیز تیزهوشی و ذکاوت شاگردانش داشت و میدانست این خصوصیات تنها در سایهی همراهی شاگردان با استادشان محقق خواهد شد، بنابراین به یکی از شاگردانش میگوید: «علمی مانده که نمیتوانم به تو آموزش بدهم و آن هم این است که در پژوهش هایت تیزهوش و زیرک باشی».
ز: به شاگردانش این فرصت را میداد تا با علما و دانشمندان و مصلحانی که به زیارت او میآیند دیدار کنند و از علم و دانش و شیوههای آنان بهرهمند شود و اسیر اسلوب و روش شیخشان نباشند.
ح: قاسمی خود الگویی در طلب علم و دانش بود، زمانی که عبدالوهاب انگلیسی و صادق نقشبندی که فارغالتحصیل مدارس عصری بودند نزد او آمدند تا علوم شرعی را فرا بگیرند، قاسمی از آنها خواست علوم دنیوی را به او بیاموزند و نزد آنها ـ با وجود اینکه از شاگردانش بودند ـ جغرافی و ریاضیات را خواند.
ط: نتیجهی توجه علامه قاسمی به شاگردانش این بود که نسلی از علما و دعوتگران را تربیت کرد که مسیر اصلاحی شیخشان را ادامه دادند و مجمعهای فرهنگی و علمی را پایهگذاری کردند و نهضتی اصلاحی به وجود آوردند که بعدها حافظ اسد، بعثیِ خونآشام آن را سرکوب کرد و امروزه مردم شام در حسرت این نهضت هستند.
ی: آنچه اهمیت داشتن شاگرد برای فرد مصلح را مشخص میکند این گفتهی علامه قاسمی است که: «اخیرا برای من یک نکته مبرهن شد و آن این که هر کس در رابطه با افراد کتاب مینویسد جز دربارهی آنان که از خود اثری بر جای گذاشتند ننویسد و آنان دو گروهاند؛ گروه نخست آنان که نوشتهاند و اختراع و ابداع کردهاند و گروه دوم آنان که انسان ساختهاند و شاگردانی در فنون و علوم مختلف تربیت کردهاند» و قاسمی هر دوی این ها را با هم داشت.
شاگردان علامه جمال الدین قاسمی:
ادیب مشهور «حسنی کنعان» میگوید: «شاگردان شیخ جمالالدین قاسمی در دمشق بسیارند و از نخبههای شام و بزرگواران آن محسوب میشودند». شاگردان علامه قاسمی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
آن دسته از شاگردانی که بعدها علمای شام شدند مانند:
۱ـ علامه محمد بهجت البیطار: ایشان نوهی علامه عبدالرزاق البیطار، دوست و رفیق شیخ جمالالدین قاسمی است. علامه محمد بهجت البیطار از بارزترین و بزرگترین شاگردان شیخ جمالالدین قاسمی محسوب میشود که به مدت چهار سال نزد او علم و دانش آموخت و بعدها به دستور پدربزرگش علامه عبدالرزاق البیطار متولی خطابت و تدریس در مسجد دقاق شد. او در مدارس دولتی و خصوصی به تدریس میپرداخت و به زبانهای عربی و فرانسوی تلسط داشت و عضو مجمع زبان عربی در دمشق بود. نخسین فعالیت علامه بهجت در مجمع، ایراد یک سخنرانی دربارهی زندگی شیخالاسلام ابن تیمیه رحمهالله بود. در سال ۱۳۴۴ هجری قمری ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود بنیانگذار عربستان سعودی از او خواست مدیریت معهد علمی مکهی مکرمه را بر عهده بگیرد، علامه بیطار سالها در مکه زندگی کرد و طی این مدت در حرمین شریفین به تدریس علوم شرعی پرداخت و علاوه بر آن عضو دادسرای مکهی مکرمه بود. در آینده به طور مفصل به زندگی ایشان خواهیم پرداخت. ظافر بن جمالالدین قاسمی در مورد ایشان میگوید: «علامه بهجت البیطار از نزدیکترین شاگردان پدرم بود، اگر نگویم مطلقا نزدیکترین آنها بود».
عاصم البیطار فرزند علامه محمد بهجت البیطار در مورد رابطهی پدرش با علامه جمالالدین قاسمی میگوید: «علامه جمالالدین قاسمی در وجود پدرم محبت سلفیت و عقیدهی زلال و دوری گزیدن از تزویر و استفادهی بهینه از وقت را کاشت».
علامه محمد بهجت البیطار در مورد شیخش علامه جمالالدین قاسمی میگوید: «اگر ایشان عمری بلندی میداشتند آثار بیشتری از ایشان همانند دیگر تألیفات نفیسشان مشاهده میکردیم زیرا استاد ما در تجدد مستمر بود و این تجدید را از علوم عصر و حقایق آن استنباط میکرد و موفق شد بسیاری از اسرار شریعت و خفایای پنهان آن را کشف کند». او از استاد خود به نیکی و با عنوان «استاد و امام ما، عالم شام و بزرگ بزرگان» یاد میکرد و همواره بر او درود میفرستاد و شاگردش ظافر القاسمی، فرزند استادش جمالالدین قاسمی را به نشر آثار پدرش و به ویژه کتابهای «قواعد التحدیث» و «محاسن التأویل» تشویق کرد.
۲ـ شیخ حامد التقی: از خویشاوندان علامه جمالالدین قاسمی و از بزرگسالترین شاگردان او محسوب میشود که ۱۷ سال همراه و همگام استاد خود بود. شیخ حامد التقی رسالت و پیام اصلاحی شیخش را با تدریس و خطابت در مساجد و مدارس ادامه داد و همواره شیخش را میستود. شخصی از او پرسید: «آیا در دمشق عالمی جز شیخ شما، جمالالدین قاسمی، یافت نمیشود؟» او پاسخ داد: «در دمشق علمای بسیاری هستند اما هیچکدام از آنها تلاشی مانند شیخ و استاد ما نداشتهاند. او هم مدرس و واعظ بود و هم خطیب و راهنما و هم مصلح و مؤلف… در مسجد برای عموم مردم تدریس میکرد و در خانه برای خانواده و شاگردان خاصش، حلقههای درسی که در خانه برگزار میکرد شخصیتهایی در آن شرکت میکردند که بعدها ستارههای علم و دانش در جهان اسلام شدند مانند شکیب ارسلان، شیخ طاهر الجزایری، شیخ عبدالرحمن شهبندر، استاد محمد کرد علی، و شیخ جمیل الشظی».
۳ـ شیخ توفیق برزه: او از بارزترین شاگردان علامه جمالالدین قاسمی محسوب میشود و علامه قاسمی در بسیاری از مسائل و قضایا با او مشورت میکرد. شیخ توفیق برزه علاوه بر علامه قاسمی نزد شیخ «کامل القصاب» رفیق و همراه «عزالدین قسام» که به دفاع از اسلام در مقابل شبهههای خاورشناسان و منحرفان شهره بود، دانش آموخت.
ـ شیخ عبدالفتاح الامام: او مدتی طولانی همراه علامه جمالالدین قاسمی بود و بعدها حامل و مروج اندیشههای اصلاحی شیخ خود شد. عبدالفتاح الامام در سادگی و تواضع و عدم ازدواج و توجه به قضایای عمومی و تأسیس مؤسسات علمی همانند علامه طاهر الجزایری بود و از بنیانگذاران «مؤسسهی تمدن اسلامی» محسوب میشود که مقالات علمی بسیار قویای در مجلهی تمدن اسلامی منتشر ساخت و همچنین نقشی فعال در تأسیس «مجمع انصار الفضیله» و «مجمع جوانان مسلمان» داشت و بعدها به ریاست آن برگزیده شد. او بسیاری از وقت خود را به نوشتن و تألیف و نشر کتاب اختصاص داده بود و به دفاع از اسلام در آن دوره که جهان اسلام با تهاجم فکری غرب روبهرو بود، توجه ویژهای داشت.
۵ـ شیخ محمد جمیل شطی: او مدتها همراه علامه جمالالدین قاسمی بود و بعدها مفتی حنابله در عصر خود شد. شیخ محمد جلیل شطی در رثای استاد و شیخش جمالالدین قاسمی سروده است:
ای دشمنان مصلحان اندکی درنگ… من با شما سازش نخواهم کرد
ما یاران هدایت در کمین شما هستیم و هر مزاحمی را به مبارزه میطلبیم
اگر قاسمی از میان ما رفت شما هر روز در میان ما قاسمیها خواهید یافت
ما از راه او پاسبانی میکنیم و به پیمان او وفاداریم و در بیان حق از سرزنش هیچ کسی واهمه نداریم.
آن دسته از شاگردانی که بعدها علمای مطرح سرزمینهای خود شدند مانند:
۱ـ شیخ محمد بخیت المطیعی: مفتی مصر، او زمانی که علامه جمالالدین قاسمی در قاهره به سر میبرد نزد علامه قاسمی حضور مییافت و از او علم و دانش میآموخت.
۲ـ علامه احمد شاکر: محدث مصر، زمانی که قاسمی در قاهره بود همراه و ملازم او بود. میگوید: «من از جمله دانشجویانی بودم که با استادمان قاسمی رحمهالله ارتباط داشتم و ملازم و همراه او بودم و از نصایح و رهنمودهایش بهرههای زیادی بردم».
۳ـ شیخ عبدالعزیز السنانی: از علمای نجد که برای کسب علم و دانش از جمالالدین قاسمی به شام آمد و مدتی با او همراه بود و بعدها پس از بازگشت به نجد همچنان با او در ارتباط بود.
۴ـ شیخ محمد بن عبدالعزیز بن مانع: از علمای نجد که مدتی را در دمشق همراه علامه قاسمی بود و از او علم و دانش آموخت.
کسانی که از دعوت علامه جمال الدین قاسمی و تألیفات او متأثر شدهاند:
علامه جمالالدین قاسمی نشستهایی عمومی با حضور جوانان نخبهای که در مدارس دولتی و برخی مدارس تبشیری غربی که چندان توجهی به علوم شرعی نداشتند، برگزار میکرد. بسیاری از این جوانان متأثر از دعوت اصلاحی جمالالدین قاسمی و مؤلفات او شده بودند و خود قاسمی اهمیت جذب این جوانان و استفاده از آنها در برابر خرافات و نادانی و غربزدگی را به خوبی میدانست. ارتباط جمالالدین قاسمی با این جوانان منحصر به آموزش دینی آنها نبود، بلکه آنها را تشویق میکرد تا بنویسند و خود نوشتههای آنها را بازبینی میکرد. قاسمی در خاطراتش مینویسد: «پس از نماز عشا سلیم افندی جزایری و اسعد افندی بنباشی و دوستانشان نزدم آمدند و اصلاحات انجام شده در مقالهی «معیار تعقل» و عبارتهایی که به حذف آن اشاره کرده بودم را به آنها نشان دادم، نمیدانم این اصلاحات را انجام خواهد داد یا خیر! از خداوند میخواهم نویسندگان ما را حامی دین قرار دهد».
از بارزترین این شاگردان میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
۱ـ علامه محبالدین خطیب: مالک انتشارات و کتابخانهی سلفیت که نقش بسیار زیادی در بیداری اسلامی معاصر داشته است. محبالدین خطیب دوست صمیمی صلاحالدین قاسمی، برادر کوچکتر علامه جمالالدین قاسمی بود، زمانی که خطیب «مؤسسهی جمعیت نهضت» را راهاندازی کرد صلاحالدین قاسمی را به عنوان دبیر امور محرمانهی آن انتخاب نمود. مشارکت برادر کوچک علامه جمالالدین قاسمی که در آن دوره سنش از ۲۰ سال تجاوز نمیکرد در تأسیس جمعیت نهضت، باعث شد وزارت دادگستری وقت از برادر بزرگتر بازجویی نماید و او را مسئول حقیقی و محرک اصلی جمعیت نهضت بداند، گرچه علامه قاسمی این اتهام را رد کرد اما از عملکرد جمعیت رضایت کامل داشت و حمایت او از فعالیتهای سیاسی برادرش در زمان اعلام قانون اساسی در سال ۱۳۲۶ هجری قمری و پیوستن او به برخی احزاب سیاسی این قضیه را آشکار میکند. محبالدین خطیب همچنین همراه با علامه قاسمی در درسهای شیخ طاهر الجزایری شرکت میکرد و به مدرسهی عبدالله پاشا که علامه قاسمی در آن تدریس میکرد نیز رفت و آمد داشت، علاوه بر آن در روزهای تعطیلی مدارس و دانشگاهها از استانبول به دمشق میآمد و در خانهی علامه جمالالدین قاسمی از او علم و دانش میآموخت.
محبالدین خطیب در پیام تسلیتی به صلاحالدین قاسمی به مناسبت درگذشت برادرش علامه جمالالدین قاسمی مینویسد: «آن شب زیبا را به یاد میآوری که من و تو با دوستان ایمانیمان در مسجد سنانیه در حلقهی درس فقید اصلاح، جمالالدین بودیم و او با سخنان حکیمانهاش روح ما را صیقل میداد و قفل دلهایمان را میگشود و ایمان و یقینی که معلمان نادان ما ویران کرده بودند، او از نو میساخت؟ خداوند بهترین پاداشی که به اولیای خود میدهد به او بدهد». او در رابطه با حقی که علامه قاسمی برگردنش دارد میگوید: «اگر خداوند ما را مشمول رحمت خود نمیکرد و پدرانی معنوی در مسیر ما قرار نمیداد که ما را در این فضای پر از اختناق نجات دهند، ما در وادی سرگردانی بودیم. نزدیکترین آنها، برادر دوستم صلاحالدین، یعنی علامهی شام، جمالالدین قاسمی و همراهانش بودند که در حلقات نورانی شیخ طاهر الجزائری از وجودشان بهره میبردیم.
محبالدین خطیب در رابطه با نقش علامه جمالالدین قاسمی در بیداری اسلامی میگوید: «استاد جمالالدین قاسمی رحمهالله چراغی از چراغهای اصلاح اسلامی بود که در تاریکیهای زندگی ما در یک سوم نخست قرن چهاردهم روشنایی افکند و خداوند به وسیلهی علم و عمل ایشان به هر کسی خواست، سود رساند. سپس در حالی چشم از دنیا فرو بست که آثاری علمی از خود به جای گذاشت که هیچ کتابخانه ای در جهان اسلام بیبهره از آن نیست».
۲ـ استاد خیرالدین زرکلی: مورخ مشهور و نویسندهی کتاب «الاعلام»، او از طریق کتابهای علامه جمالالدین قاسمی و به ویژه کتاب گرانسنگ «دلائل التوحید» با ایشان آشنا شد، سپس با او دیدار کرد و از محضر علامه قاسمی استفادهها برد. استاد زرکلی در کتاب خود به شرح حال علامه قاسمی نیز پرداخته و در مورد او میگوید: «امام شام در عصر خود، از مشاهیر دیانت و ادب و دارای اندیشهها و باورهای سلفی بود، حسودان او را به تأسیس مذهبی جدید به نام «مذهب جمالی» متهم کردند که در نتیجهی آن، حکومت وقت در سال ۱۳۱۳ هجری قمری او را بازداشت و مورد بازجویی قرار داد، اما در نهایت تبرئه شد و والی دمشق از او عذرخواهی کرد».
لیست شاگردان علامه قاسمی بسیار طولانی است و در نهایت تنها به چند مورد دیگر اشاره خواهیم کرد:
«دکتر عبدالرحمن شهبندر» که در سال ۱۹۲۰ میلادی به عنوان وزیر امور خارجهی سوریه تعیین شد. استاد «شکری العسلی» که بعدها در دولت عثمانی به عنوان نمایندهی مجلس مبعوثان انتخاب شد و از کسانی بود که در سال ۱۹۱۶ میلادی توسط جمال پاشای خونریز در دمشق اعدام شد. «فارس خوری مسیحی» که از مؤسسان مجلس علمی دمشق بود و بعدها به عنوان وزیر و نمایندهی سوریه در سازمان ملل انتخاب شد و مدتی نیز نخستوزیر سوریه بود و یک میهندوست تمام عیار بود. «محمد کرد علی»، زبان شناس معروف و دیگر مصلحانی که از علم و دانش و منهج علامه جمال الدین قاسمی استفاده کردند.
فتح باب اجتهاد و همسویی با قضایای عصر و ارائهی راهحل برای مشکلات آن دوره:
این مسئله سومین محور از محورهای اصلاحی جمالالدین قاسمی است. اجتهاد و شکستن زنجیرهای تحجر و تقلید و حل مشکلات عصر در روش و منش ایشان نمایان بود. خود را از زندگی روزمرهی مردم و قضایای آنها دور نمیکرد و خوب میدانست که وظیفهی یک عالم هدایت و راهنمایی مردم است و مسئولیت دعوتگران راهنمایی مردم و در پیش آنها گام برداشتن است، نه از پشت سر آنها دویدن. در مورد این محور اصلاحی علامه جمال الدین قاسمی میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
۱ـ همسویی با علوم روز: علامه قاسمی توجه ویژهای به مطالعهی مجلات و روزنامهها و اخبار مخترعان و مبتکران عصر داشت و میگفت: «اسباب پیشرفت جامعه انتشار این سه چیز است: چاپخانهها، روزنامهها و مدارس اگر به درستی مدیریت شوند». از این جمله میتوان به داستان او و فواید تلفن اشاره کرد، زمانی که در سال ۱۳۲۱ هجری قمری برابر با ۱۹۰۴ میلادی بدون هماهنگی قبلی به زیارت مفتی وقت مصر، شیخ محمد عبده در قاهره رفت اما او را در خانه نیافت و برای از دست رفتن وقتش تأسف خورد، درحالیکه دوست او با منزل شیخ محمد عبده تماس گرفت و از عدم حضور او باخبر شد و به آنجا نرفت. علامه قاسمی در سفرنامهی خود به مصر مینویسد: «هم هزینهای که من پرداخت کردم را نداد و هم وقتی که من ضایع کردم را از دست نداد و این ثمرات علوم نوین است که فواید بیشماری برای انسان به ارمغان آورده است».
علامه جمالالدین قاسمی دربارهی اختراع تلگراف میگوید: «آنچه دربارهی تلگراف برای ما آشکار شده است، قطرهای از دریای اختراعات و اکتشافاتی است که آینده از آن پرده بر میدارد «و خداوند میآفریند آنچه شما از آن نمیدانید» اختراعاتی که بشریت از آن بهرهمند میشود و طبقات مختلف جامعه از آن استفاده میبرند». علاقه قاسمی با بصیرت قرآنیاش اینگونه در آسمان علم و پیشرفت پرواز میکند.
۲ـ علامه قاسمی ـ همانطور که بهخوبی از باورهای اهل بدعت اطلاع کافی داشت ـ از اندیشههای نوین در سیاست و اقتصاد نیز آگاه بود. او در مورد دیدگاه متحجران نسبت به مصلحان میگوید: «اگر کسی مردم را به انفاق در راه خدا فرا بخواند و توانگران را به نیکی در حق مستمندان تشویق کند او را سوسیالیست میخوانند!» این جمله نشان میدهد علامه قاسمی در آن زمان خوب از مفهوم سوسیالیسم آگاه بوده است.
او در کتاب «جوامع الآداب» بخشی را به آداب نمایندگان مجلس مبعوثان عثمانی اختصاص داده و میگوید: «نمایندهی مجلس قانونگذار است، بنابراین نخستین چیزی که باید بداند علم حقوق و سازوکار مجالس شورا نزد ملل پیشرفته است، ضمن اینکه باید از تاریخ امت و جامعهی خود به خوبی آگاه باشد و نسبت به روابط کشورش با کشورهای اروپایی و معاهدات و پیمانهای انجام شده با این کشورها و امتیازاتی که به این کشورها داده شده اطلاع کافی داشته باشد و بتواند فواید علمی را از کتب سیاسی، حقوقی، اداری که بهزبانهای خارجی نوشته شده استخراج کند». این جمله نشان از فهم عمیق ایشان از دموکراسی و سازوکار آن دارد.
۳ـ روش و منش علامه قاسمی در اصلاح دین و دنیای مردم همان روش پیامبران بود، او تنها به آموزش قضایای دینی و موعظه برای مسلمانان اکتفا نمیکرد، بلکه میکوشید با استفاده از وسایل مدرن و نوین در جهت اصلاح دین و دنیای مردم گام بردارد و در همین راستا کتاب «ارشاد الخلق للعمل بخبر البرق» و کتاب «فتاوی الأشراف بالعمل بالتلغراف» را به رشتهی تحریر در آوردد.
او همچنین مدافع استفاده از کود شیمیایی و ابزار آلات نوین کشاورزی و استفاده از سم پاشی برای از بین بردن آفتهای کشاورزی جهت توسعهی کشاورزی و آبادی در سرزمین شام بود، به همین جهت پدرش را تشویق کرد کتاب «قاموس الصناعات الشامیه» را بنویسد که تا امروز از کتابهای بینظیر در باب خود محسوب میشود.
در رابطه با سفر خود به مدینهی منوره میگوید: «مدینهی منوره امروز نیازمند یک مصلح واقعی و یک امیر و والی غیور است که راههایش را چراغانی کند و در جهت عمران و آبادانی این شهر و پیشرفت مادی و ادبیاش بکوشد».
۴ـ علامه قاسمی مدافع وضع قانون اساسی دولت عثمانی و تعیین مسئولیتها و حقوق مردم و حکومت و سلطان بود و در سال ۱۳۲۶ هجری قمری برابر با ۱۹۰۸ میلادی زمانی که بحث قانون اساسی عثمانی مطرح شد به شدت از آن دفاع و مخالفانش را به باد انتقاد گرفت و آنان را مزدور ابوالهدی صیادی دانست که تلاش میکردند این قانون اساسی را مخالف شریعت جلوه دهند. علامه جمالالدین قاسمی به مبارزه با آنها پرداخت و اظهار داشت که این قانون اساسی برگرفته از کتب فقهی و مستنبط از متون قرآن و سنت و قیاس و اجماع است.
جمالالدین قاسمی در محفلی که به مناسبت وضع قوانین حزب آزادگان برگزار شد مشارکت کرد و برادرش صلاح القاسمی در این محفل سخنانی با عنوان «جایگاه قانون در دین» ایراد کرد که نسخهای از این سخنرانی به خط جمالالدین نزد فرزند ایشان ظافر وجود داشت.
علامه قاسمی از بین رفتن ترس و وحشت و انتشار آزادی پژوهش و تحقیق علمی و دعوت را به فال نیک میگرفت، درست همانند امروز ما که با اندکی آزادی برای دعوتگران شاد میشویم. از خداوند میخواهیم ما را از خفقان جدید و نیرنگ فاسدان داخلی که با تحریک بیگانگان و غفلت مسلمانان میکوشند به جامعه ضربه بزنند مصون بدارد، دقیقا چیزی که بعدها در سایهی حکم اتحادیها رخ داد و مردم قدر و منزلت سلطان عبدالحمید را دانستند و بر وی درود فرستادند.
۵ـ علامه جمالالدین قاسمی مصلحان را به پذیرش پستها و مناصب کلیدی جهت حمایت از نهضت اصلاحی و عدم ترک این مجال برای مفسدان تشویق میکرد، او در نامهای یکی از دوستانش را به صبر و ماندن در پستش تشویق نموده و میگوید: «دوست ندارم از پست خود استعفا دهی… این دیدگاه من و نصیحتم به همهی دوستانی است که در رابطه با استعفا دادن با من مشورت میکنند، بودن آنها در این مسئولیتها رحمت است و چه بسا کسی متولی این مسئولیتها شود که شایستگی نداشته باشد. بیتردید استعفای انسان مصلح و باتقوا مصیبتی است غیر قابل جبران. این انسانها در پستهای دولتی با ترس و پارسایی و مهرورزی و نیک رفتاری با مردم، کمال انسانی را به نمایش میگذارند… خدا را سپاس میگوییم که توفیق داد انسانهایی را دریابیم که با رفتار و عملکرد خود الگویی برای دیگراناند». گویا سخن او با اسلامگرایانی است که امروزه بهقدرت رسیدهاند، آنها باید از خداوند بترسند و به بندگان خدا نیکی کنند و اجر امانت در ادای تخصصی مسئولیت و اجر دعوت را با هم داشته باشند.
روزی علامه قاسمی بر شیخ و استادش بکری العطار وارد شد و او را بابت بدرفتاری یک کارمند دولتی در دادگاه شرعی که از وی طلب رشوه کرده بود ناراحت و نگران یافت و از او شنید که میگفت: «اگر من ـ شیخ علمای دمشق ـ نمیتوانم بدون رشوه کارهایم را پیش ببرم وضعیت عموم مردم چگونه خواهد بود؟!» علامه قاسمی از سخنان ایشان بر آشفت و گفت: «خداوند تو را مجازات میکند زیرا همواره در درسهایت مردم را از پذیرفتن مسئولیت در دادگاههای شرعی بر حذر میداشتی و میگفتی: «دادگاههای امروز خندقهای دوزخاند»! اگر انسانهای خداترس و مسئولیتپذیر این پستها ر ا برعهده نگیرند، امثال این شخص که از او شکوه میکنی عهدهدار پستهای مهم میشوند». شیخش گفت: «راست میگویی، ما در رابطه با نپذیرفتن این پستها مقصر هستیم».
۶ـ علامه جمالالدین قاسمی استفاده از مال زکات برای هزینههای عمومی مسلمانان را روا و آن را شامل گزینهی «فی سبیل الله»، یکی از هشت مورد یاد شده برای مصارف زکات میدانست و در همین مورد نقدی بر رشید رضا که مخالف این فتوا بود نوشت. او خطاب به رشید رضا میگوید: «مراد از «فی سبیل الله» هر کاری است که تقرب به خداوند در آن باشد، اگر انسان از مال خود برای ساخت مدارس، راهسازی، راهاندازی یک پروژهی خیریه، چاپ کتاب، خرید نیازهای مستمندان و غیره استفاده کند، همهی این موارد مصداق «فی سبیل الله» است و میتوان آن را از زکات مال پرداخت کرد. این فتوای شما به توانگران این تصور را میدهد که اموالی که هزینه میکنند ضمن زکات مالشان حساب نمیشود و بنابراین پروژهها را ناقص رها میکنند یا با کراهت آن را پرداخت میکنند».
۷ـ در اوایل قرن بیستم میلادی، ژاپن اعلام کرد در وضعیت دینی کشور بازنگری خواهد کرد و در پی دینی خواهد بود که نیازهای ملت ژاپن که به واسطهی پیشرفت علمی باورهایشان به بوداییت و بتپرستی سست شده و به سرعت به سوی صنعت و پیشرفت گام بر میدارند را بر آورده سازد. این قضیه ذهن علامه قاسمی و تعداد زیادی از علما را به خود مشغول کرد، او در خاطراتش مینویسد: «در منزل شیخ عبدالله الخانی پیرامون اسلام در ژاپن گفتگو کردیم و اینکه باید افرادی شایسته و نخبه را از شهرهای مهم جهان اسلام انتخاب کرد تا پیرامون مزایای دین اسلام مقالاتی بنویسند و به شبهات مطرح شده در گذشته و حال پاسخ دهند، زیرا وجود افراد اندکی که در این زمینه فعالیت میکنند پاسخگوی حجم حملات علیه اسلام نیست». این نشان از احساس مسئولیت علامه قاسمی برای انتشار اسلام در دنیا دارد. او در نامهای که به یکی از دوستانش نوشته میگوید: «هنگامی که تصمیم گرفتم نقدی بر کتاب یکی از خداناباوران ژاپنی بنویسم، دریافتم کتابهایی که دارم پاسخگوی این شبهات نیست، زیرا این کتابها در دورهای متفاوت و در سرزمینهایی متفاوت نوشته شدهاند، پس تصمیم گرفت به بحث و بررسی بپردازم تا اینکه به این شبهات پاسخ دهم». نتیجهی این تحقیقات علامه قاسمی کتاب گرانسنگ «دلائل التوحید» بود.
۸ـ آنچه علامه جمالالدین قاسمی را از سایر فقهای عصرش متمایز میسازد ارتباط گستردهی او با مردم و شناخت نیازهای آنان و تلاش برای آسان سازی فتوا و ترک جمود و تحجر و تعصبات فقهی بیدلیل و روی آوردن به فتواهای آسان مستند به دلایل شرعی بود. او در کتاب «المسح علی الجوربین» به آثار و پیامدهای منفی و زیانهای جلوگیری به ناحق از مسح بر خفین بر دانش آموزان مدارس اشاره کرده و میگوید: «برخی از اساتید از مشکلات دختران و پسران دانشآموز در فصل زمستان هنگام وضو گرفتن شکوه کردهاند، اگر اینها از رخصت شرعی مطلع بودند برایشان آسان میشد و با سختی روبهرو نمیشدند و هیچ بهانهای نیز برای ترک نمازی که از بزرگترین ستونهای اسلام و مهمترین شعار آن است نمیداشتند». شاید خیلیها ندانند که در زمان حکمفرمایی تعصبات مذهبی بر جامعه، بسیاری از مفتیان فتوای بطلان نماز کسی که بر خفین مسح میکند را صادر میکردند که در نتیجهی آن بسیاری از مردم، ترک نماز را بر وضوی با آب سرد در فصل زمستان ترجیح میدادند.
۹ـ زندگی علامه قاسمی با مردم و حضور در بطن جامعه، به او فهماند که سیستم قضایی مبتنی بر تعصبات مذهبی و مخالف با اجتهاد، نمیتواند حل کنندهی مشکلات جامعه باشد زیرا به جای تمسک به نصوص وحی، به اقوال و فتاوای افراد چسبیدهاند، بنابراین او خواستار اصلاح سیستم قضایی شد و در همین رابطه کتاب «أوامر في إصلاح القضاء الشرعي في تنفيذ بعض العقود على مذهب الشافعيه وغيرهم» را به رشتهی تحریر درآورد و خواستار اجتهاد قاضی و اعتماد بر دلیل صحیح و تعصب نورزیدن به مذاهب و پذیرش آرای قضایی مذاهب چهارگانهی اهل سنت به جای اکتفا به مذهب حنفی شد که این خواستهی او با استقبال دولت عثمانی روبهرو شد.
در رابطه با نقش اصلاحگرایانهی علامه جمالالدین قاسمی به همین اندازه بسنده میکنیم.
درنگی بر انتقادات صورت گرفته علیه علامه جمالالدین قاسمی:
منتقدان کوتهفکر علامه قاسمی در عصر خود او و امروز، برخی از اجتهادات او مانند دفاع از «جهم بن صفوان» در کتاب «تاریخ الجهمیه» و همچنین تمجید از «ابن عربی» و فراخوان جهت تقریب میان شیعه و سنی و دیگر مسائل را مخالف منهج سلف میدانند. تردیدی نیست که علامه قاسمی در این آراء اشتباه نموده است اما آیا این اشتباهات، او را از سلفیت خارج میکند؟ علامه قاسمی معذور بود، زیرا او بر منهج مخالف عقیدهی سلف پرورش یافت، سپس در دوران غربت با منهج سلفی آشنا شد، ضمن اینکه زیاد عمر نکرد تا به اشتباهات خود پی ببرد و در آن دوران بسیاری از کتابها به صورت نسخهی خطی مانده بود و در دسترس همگان قرار نداشت. این اشتباهات اساس منهج او نبود و شاگردان او نیز آن را منتشر نساختند و بعدها به تاریخ پیوست.
طبیعت روح و روان علامه قاسمی که از فشارهای سیاسی در دورهی سلطان عبدالحمید رنج برده بود سبب شد او با جهم بن صفوان و «جعد بن درهم» که تحت فشارهای سیاسی مشابهی از سوی «خالد القسری» والی ظالم اموی بودند همدردی کند، اما تساهل او در تعامل با شیعه به خاطر تلاشهایی بود که برای متحد کردن امت اسلامی انجام میداد و نباید از یاد برد که او در کتاب «نقد النصائح الکافیه» با برخی شیعیان حضرموتی ساکن اندونزی گفتگو میکرد و علامه رشید رضا نیز در آغاز با وی همعقیده بود اما در پایان از دیدگاه خود بازگشت و تقریب با شیعیان را ناممکن دانست ولی علامه جمالالدین قاسمی زیاد عمر نکرد تا به اشتباهات خود پی ببرد.
درگذشت علامه جمالالدین قاسمی
علامه جمالالدین قاسمی پس از یک بیماری چند ماهه در ۲۳ جمادی الاول سال ۱۳۳۲ هجری قمری برابر با ۱۸ آوریل ۱۹۱۴ میلادی در سن ۴۹ سالگی چشم از جهان فرو بست و پس از تشییعی بسیار باشکوه در مقبرهی «باب الصغیر» در دمشق دفن شد. علما و اندیشمندان دمشق، بیروت، مصر و عراق درگذشت او را تسلیت گفتند. در این مجال تنها به پیام تسلیت علامه شکری آلوسی به شیخ رشید رضا به مناسبت درگذشت علامه قاسمی اشاره میکنیم. ایشان میگوید: «اما بعد؛ روزنامههای شام خبر درگذشت علامه جمالالدین قاسمی ـ قدس الله روحه الزکیه ـ را منتشر کردند. این خبر، قبلم را تکان داد و وجودم را به لرزه درآورد و دلم را جریحهدار کرد. میدانم که آن فقید از نزدیکترین و بهترین دوستان شما بود، ضمن اینکه موافقان و مخالفان همه به فضل و بزرگواری و ادب و تقوا و پارسایی و نسب شریف و حمایت او از شریعت و قوت ایمان و یقینش و مبارزهای که با ملحدین داشت، گواهاند. خداوند به وسیلهی او شریعتش را زنده نگه داشت و شعایر اسلام را برپا نمود، از این خبر بسیار متأثر شدم و اشک از گونههایم سرازیر است، انا لله و انا الیه راجعون».
جهت اطلاع بیشتر از زندگینامهی علامه جمالالدین قاسمی به منابع زیر مراجعه کنید:
ـ أباظه، نزار. جمال الدين القاسمي أحد علماء الإصلاح الحديث في الشام.
ـ دبدوب، علی. القاسمي وآراؤه الإعتقاديه.
ـ العجمي، محمد. إمام الشام في عصره جمال الدين القاسمي سيرة ذاتية بقلمه.
ـ العجمي، محمد . آل القاسمي ونبوغهم في العلم والتحصيل.
ـ الفريضي، سامی. الشيخ جمال الدين القاسمي واختياراته الفقهيه.
ـ القاسمی، ظافر. جمال الدين القاسمي وعصره.
اسامه شحاده ـ ترجمه: امید بیجاری