منذر بن سعید بلوطی، معلم پادشاهان

منذر بن سعید بلوطی، فقیه و محقق و خطیبِ سخنور و از نامداران قرن چهارم هجری است.

البلوطی به سال ۲۶۵ هجری قمری در قرطبه دیده به جهان گشود. ایشان منتسب به قبیله‌ای به نام «کزنه» در نزدیکی قرطبه است که به آن «فحص البلوط» می‌گفتند.

بلوطی طلب علم را با حفظ قرآن آغاز و سپس به یادگیری فقه و اصول و کلام و حدیث نزد علمای بارز قرطبه پرداخت.

عبدالرحمن الناصر، خلیفه‌ی اموی اندلس ایشان را به قضای قرطبه منصوب نمود و #بلوطی تا دوران المستنصر بر این منصب ماند. ایشان در قضاوت بسیار دقیق و جدی بود و به مقام و منصب کسی توجه نمی‌کرد. هرچند خود بلوطی به مذهب ظاهری گرایش داشت اما در قضا از مذهب مالکی که در اندلس رایج بود خارج نمی‌شد.

نقل است که عبدالرحمن الناصر که به شدت دلبسته‌ی ساخت و ساز و عمارت و ساختن بناها و قصور بود، برای ساخت و تزئین شهر با شکوه «الزهراء» سه هفته‌ی پی در پی از نماز جمعه باز ماند. قاضی بلوطی که چنین دید خواست درسی به او بدهد و غرورش را بشکند، بنابراین خطبه‌ای غراء در باب عدم زیاده‌روی در ساخت قصور ایراد کرد به طوری که شامل اشاراتی واضح به کار عبدالرحمن الناصر بود.

ناصر که از این کار قاضی دلخور شده بود نزد فرزند خود حَکَم دردل کرد و گفت دیگر پشت سر او نماز نمی‌خوانم. بنابراین نمازهای جمعه را به جای الزهراء در جامع قرطبه به امامت احمد بن مطرف به جای آورد. پسرش به او گفت: اگر از منذر دلخوری چرا او را عزل نمی‌کنی؟ عبدالرحمن الناصر او را نهیب زد و گفت: آیا کسی مانند منذر بن سعید با آن همه فضل و خیر و علمش را برای ارضای نفسی که دور از راه درست است عزل کنم؟

ابن عفیف می‌گوید: امیرالمومنین قبه‌هایی از طلا و نقره را بر تعدادی از بناهای شهر الزهراء قرار داده و خود در آن نشسته بود. سران بر وی وارد می‌شدند و در میان آنها منذر بن سعید نیز بر وی وارد شد. خلیفه از او نیز همان سوالی را پرسید که از بقیه می‌پرسید: آیا دیده یا شنیده‌ای که خلیفه‌ای پیش از من چنین کرده باشد؟ اشک از دیدگان قاضی سرازیر شد و گفت: ای امیر مومنان به خدا سوگند گمان نمی‌کردم شیطان تو را به این جا برساند که به جایگاه کافران برسی!

عبدالرحمن الناصر گفت: چرا؟

قاضی گفت:

﴿وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ (۳۳) وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِؤُونَ (۳۴) وَزُخْرُفًا وَإِن كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ﴾

(و اگر نه آن بود که مردم [در انکار پروردگار] امتی واحد گردند، قطعا برای خانه‌های آنان که به رحمان کفر می‌ورزیدند سقف‌ها و نردبان‌هایی از نقره که بر آنها بالا روند قرار می‌دادیم (۳۳) و برای خانه‌هایشان نیز درها و تخت‌هایی که بر آنها تکیه زنند (۳۴) و زر و زیورهای [دیگر نیز] و همه‌ی اینها جز متاع زندگی دنیا نیست و آخرت نزد پروردگار تو برای متقیان است).

عبدالرحمن الناصر سر خود را مدتی طولانی به زیر افکند و همراه با دیگر حاضران در بهت و حیرت فرو رفت. سپس گفت: خدای تو را به خاطر ما و مسلمانان جزای خیر دهد. آنچه گفتی حق است. و دستور داد تا سقف قبه را بردارند.

داستانی دیگر از زندگی علامه منذر بن سعید بلوطی

در دوران زمامداری #عبدالرحمن_الناصر اولین خلیفه‌ی #اموی در #اندلس، قحط سالی همه جا را فرا گرفت.

خلیفه شخصی را به نزد قاضی منذر بن سعید بلوطی روانه کرد تا با مردم نماز طلب باران برگزار کند. وقتی پیک خلیفه به قاضی رسید ایشان خطاب به قاصد گفت: بگو خلیفه خود چه می کند؟

قاصد گفت: او را خاشع‌تر و فروتن‌تر از امروز ندیده‌ام لباسی زمخت بر تن کرده و در خلوت خویش با گریه و زاری شدید مشغول دعاست و می‌گوید: خدایا همه چیز من در قبضه‌ی تو قرار دارد، بخاطر من بندگانت را عذاب مده!

قاضی فرمود: الله اکبر، به خدا سوگند از آسمان برایتان باران می‌بارد، هرگاه جبار زمین فروتن شد جبار آسمان به رحم می‌آید…

سپس به غلامش گفت: برای ادای نماز طلب باران ندا بزن و چترم را برایم بیاور که خداوند اراده کرده باران ببارد!

مردم همه جمع شدند و قاضی بر بالای منبر رفت…

مردم همه مشتاق شنیدن سخنان قاضی منذر بن سعید بودند؛ قاضی سخنان خود را با این آیه آغاز نمود:

{سَلَامٌ عَلَيْكُمْ ۖ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۖ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ}

(سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود فرض کرده که هر کس از شما از روی نادانی کار بدی مرتکب شود؛ سپس بعد از آن توبه و درستکاری کند، البته او آمرزنده‌ی مهربان است).

و چندین بار این آیه را تکرار کرد…

مردم با شنیدن این آیات لرزه بر اندامشان افتاد و به گریه افتادند و صدای ضجه‌شان همه جا را فرا گرفت…

غرق در گریه و زاری و توبه و انابت بودند که ابرهای بسیاری آسمان را فرا گرفت و بارانی شدید آغاز شد…

(البداية و النهاية و تاريخ الاسلام ذهبی)

از منذر بن سعید نوشته‌های ارزشمندی از جمله کتاب «الإنباه عن الأحکام من کتاب الله» و «الإبانة عن حقائق أصول الدیانة» به جای مانده است. ایشان در ذی الحجه سال ۳۵۵ هجری دار فانی را وداع گفت.

منبع: برگهایی از تاریخ

t.me/barghaye_tarikh