آنچه بررسی و قضاوت دربارهی جنبش «موحدین» را سخت میکند شخصیت پیچیده و گاه مبهم ابن تومرت موسس این جنبش است.
بر خلاف دولتها و قدرتهای پیشین حاکم در مغرب مانند اغالبه و مرابطین که مورخین تقریبا در صحت دعوت و عقیده و روش آنان اختلافی ندارند، دعوت موسوم به موحدین و شخص موسس آن محمد بن تومرت را ابهامات و علامتهای سوال بسیاری در بر گرفته است.
مورد دیگری که دولتهای پیشین را متمایز میگرداند، تبعیت و احترام حکومت مرکزی یعنی خلیفهی عباسی است. اگر چه برخی از این دولتها عملا مستقل بودند اما از نظر معنوی خود را تابع خلیفهی عباسی میدانستند. مسالهای که نمیتوان تاثیر مثبت آن را در اتحاد جهان اسلام نادیده گرفت.
در این میان حکومتهای دیگری نیز مدت زمانی در مغرب و شمال آفریقا قدرت یافتند که برخلاف روش اهل سنت و جماعت عمل میکردند و بنابراین شناخت و رده بندی آنان کار مشکلی نیست. حکومتهایی مانند عبیدیان که خود را «فاطمی» مینامیدند و اسماعیلی مذهب بودند، و «مدراریین» و «رستمیین» که به مذهب خوارج وابسته بودند.
اما از جنبش موحدین که ادعای پیروی از راه و روش اهل سنت و جماعت را داشت گاه اقداماتی سر میزد و عقایدی را ترویج میکردند که با این ادعا هماهنگی نداشت.
شخصیت ابن تومرت
محمد بن عبدالله بن تومرت صنهاجی در یک سوم پایانی قرن پنجم هجری در مغرب دیده به جهان گشود. مورخان دربارهی تاریخ دقیق ولادت وی اختلاف نظر دارند. وی قرآن را در زادگاه خود حفظ کرد و مقداری از علوم اسلامی را فرا گرفت سپس به مشرق بار سفر بست و مدتی را در بغداد و مکه و قاهره به کسب دانش به ویژه علوم عقلی و کلامی پرداخت.
او دارای شخصیتی صبور و همتی والا و نبوغی شگفتانگیز بود. هر جا منکری را مییافت بیهیچ ترس و واهمهای به انکار آن میپرداخت و بارها به همین سبب مورد آزار قرار گرفته و از شهرها و روستاها اخراج میشد. (المراکشی: المعجب: ۱۷۹، الزرکشی: تاریخ الدولتین: ۴، ابن خلکان: وفیات الاعیان: ۵/ ۴۶، ابن اثیر: الکامل: ۱۰/ ۵۷۰).
آغاز به دعوت در مغرب
با ورود ابن تومرت به مغرب، او به شکل جدی به گسترش دعوت خود پرداخت. استراتژی ابن تومرت اقدام مرحله به مرحله بود. وی در آغاز دعوتِ خود را دعوتی اصلاحی و به هدف امر به معروف و نهی از منکر نشان داد. عموم فعالیت وی بر روی مردم عادی متمرکز بود. کسانی که توانایی درک انحرافات موجود در اندیشهی ابن تومرت را نداشتند. از سوی دیگر شجاعت وی در امر به معروف و انکار بر والیان و قدرتمندان باعث شد نزد مردم محبوبیتی روزافزون بیابد. هر چند گاه در مواقع خطر سعی میکرد با نشان دادن خود به عنوان یک شخص پریشان احوال از مجازات بگریزد. (المعجب: ۲۷۰، البیذق: اخبار مهدی بن تومرت: ۵۶ ـ ۵۷، زرکشی: تاریخ الدولتین: ، اخبار مهدی بن تومرت: ۲۲).
او در مرحلهی بعد تشکیل یک قدرت مردمی را مد نظر قرار داد. همینطور سعی در نفوذ میان قبایل نمود. ابن تومرت بهترین فرصت را در میان قبایل «مصمودیه» یافت به طوری که اساس حکومت وی از همین قبیله آغاز شد. (ابن خلدون: العبر: ۶/ ۴۶۹، ابن قنفذ: الفارسیه فی مبادیء الدولة الحفصیة: ۱۰۱، سعد زغلول عبدالحمید: محمد بن تومرت: ۲۱).
رویارویی با مرابطین
پس از تکوین یک اساس مردمی قوی، وی وارد مرحلهی بعدی دعوت خود یعنی رویارویی با مرابطین شد. وی با حمله به عقیدهی مرابطین آنان را به تجسیم و کفر و نفاق متهم کرد و جهاد با آنان را واجبتر از نبرد با نصرانیان و مجوس دانست. (ابن القطان: نظم الجمان: ۴۷، ابن خلدون العبر: ۶/ ۴۷۱، البیذق: اخبار المهدی بن تومرت: ۱۷۵).
پس از آشکار شدن مخالفت ابن تومرت با مرابطین، وی به شهر سوس و قبیلهی مصموده پناه برد و فعالیت خود را در آنجا به صورت متمرکز پیگیری کرد و سپس تعدادی از شاگردان خود را به هدف دعوت به قبایل دیگر فرستاد و در نتیجه بسیاری از قبایل بربر را علیه مرابطین بسیج کرد. (ابن ابی زرع: الانیس المطرب: ۱۷۶، المراکشی: المعجب: ۲۵۴).
با فراهم شدن شرایط و تشکیل یک قدرت مردمی و آشکار شدن دعوت ابن تومرت، وی قیام حکومت خود را علنی کرد و ادعای مهدویت نمود و مردم در پانزدهم رمضان سال ۵۱۵ هجری با وی بیعت نمودند. (ابن ابی زرع: الانسی المطرب: ۱۷۶، ابن قنفذ: الفارسیه فی مبادیء الدولة الحنفیة: ۱۰۰).
برخی از عقاید و ادعاهای ابن تومرت
میبینیم که ابن تومرت تا پیش از جذب مردم و تشکیل یک قاعدهی مردمی جرات نکرد خود را مهدی بنامد. ابن خلدون در این باره میگوید: «وقتی بیعتش کامل شد وی را لقب مهدی دادند، حال آنکه پیشتر وی را امام مینامیدند». (العبر: ۶/ ۲۲۸).
برای مشروعیت بیشتر، ابن تومرت ادعای نسب قریشی و هاشمی نمود. هرچند برخی از مورخان این ادعای وی را صحیح دانستهاند اما گروه دیگر این را صحیح ندانسته و ابن تومرت را بربر و از قبیلهی هرغه یکی از قبایل مصامده دانستهاند. از میان محدثین محمد عبدالله عنان و حسن محمود و دیگران بر همین نظر هستند. ادعای نسب هاشمی و اهل بیت باعث میشد وی بتواند ادعای مهدویت کند، زیرا مهدی بر اساس منابع اهل سنت محمد نام دارد و نام پدرش عبدالله و از نسل پیامبر صلی الله علیه وسلم است. (ابوبکر الصنهاجی: المقتبس من کتاب الانساب: ۱۲، ابن القطان: نظم الجمان: ۳۴، زرکشی: تاریخ الدولتین الموحدیه والحفصیه: ۱۲، ابن خلدون: العبر: ۶/ ۲۲۶، دکتر عبدالحمید العبادی: المجمل فی تاریخ الاندلس: ۱۸۲، عبدالله علام: الدعوة الموحدیة بالمغرب: ۵۴، عبدالمجید النجار: المهدی بن تومرت: ۲۷ ـ ۲۸، ابن ابی زرع: الانیس المطرب: ۲ ـ ۱، ابن عذاری: البیان المغرب: ۴/ ۶۸، ابن العماد الحنبلی: شذرات الذهب: ۴/ ۷۰).
آنچه واضح است، ابن تومرت ادعای نسب قریشی را یک باره مطرح نساخت بلکه پس از تضمین پذیرش وی توسط مردم این ادعا را مطرح ساخت. ادعای این نسب برای کسب مشروعیت امری بیسابقه نبوده و پیشتر عبیدیان نیز با مطرح ساختن خود به عنوان اهل بیت نام فاطمیها را بر خود نهادند، همینطور مرینیها و حفصیها برای کسب محبت و ولای مردم همین ادعا را به میان آوردند.
از دیگر رویکردهای فکری ابن تومرت ادعای معصومیت بود، چنانکه وی دربارهی خود گفت که وی مهدی معصوم است و این چنان در میان پیروانش عادی شد که بی هیچ حرجی او را معصوم مینامیدند. این ادعا در مولفات وی وارد شده است، آنجا که در کتابش «أعز ما یطلب» میگوید: «برای آنکه امام باطل را نابود سازد باید خود معصوم از باطل باشد، همچنانکه باید از گمراهی معصوم باشد….» (صفحهی ۲۴۵). واضح است که این ادعا، یکی از عقاید دوازده امامی است نه اهل سنت و جماعت.
وی در این ادعا چنان غلو نمود که مخالفان آن را به قتل میرساند و برای تثبیت آن کتاب «أعز ما یطلب» را نوشت و پیروانش را به خواندن و بلکه حفظش دستور داد. (البیذق أخبار مهدی بن تومرت: ۳۹، ابن تیمیه: منهاج السنة: ۳/ ۱۷۵). پیروان ابن تومرت در بزرگداشت و غلو وی به جای رسیدند که مراکشی میگوید: «در این باره به جایی رسیدند که اگر یکی از آنان را امر به کشتن پدر یا برادر یا فرزندش میکرد بی هیچ تردیدی اجرایش میکردند» (المعجب: ۲۸۰ ـ ۲۸۱).
عقیده و روش ابن تومرت مخلوطی از عقاید و رویکردهای مختلف بود: قول به عصمت را از امامیه و برخی از آرای کلامی به ویژه در زمینهی اسماء و صفات را از معتزله و بیشتر عقاید کلامیاش را از اشعریه گرفته بود. (أعز ما یطلب: ۲۴۵، عبدالمجید النجار: المهدی بن تومرت: ۲۳۷، مراکشی: المعجب: ۲۷۵، ابن تومرت: أعز ما یطلب: ۲۰۴ ، العبر: ۶/ ۴۶۶، المعجب: ۲۷۱).
همچنین نمیتوان تاثیر گرفتن ابن تومرت از اندیشهی خوارج را نادیده گرفت. مواردی مانند سهل انگاری در کشتن مخالفان و همینطور نگاهِ خاص خوارج به امر به معروف و نهی از منکر. چنانکه برخی از علمای مرابطین به این تاثیر اشاره کردهاند.
تکفیر مخالفان از دیگر رویکردهای خطرناک ابن تومرت بود. همانطور که اشاره کردیم او دولت مرابطین را کافر و جهاد علیه آنان را واجب میدانست. وی برای این هدف جنگ روانی و تبلیغاتی شدیدی را علیه مرابطین به راه انداخت. مسالهای که باعث تضعیف مرابطین و مشغول شدن آنان به دفاع از خود و سپس درگیری نظامی شدید میان مرابطین و موحدین و در پایان تضعیف و سرنگونی مرابطین شد. در این بین بیشترین سود را نیروهای نصرانی در شمال اندلس بردند. (البیذق: اخبار مهدی بن تومرت: ۳۹، ابن تومرت: اعز ما یطلب: ۲۶۰، المعجب: ۲۸۲، برای مطالعه برخی از اتهامات ابن تومرت علیه مرابطین مراجعه کنید به کتاب وی اعز ما یطلب: ۲۴۲ ـ ۲۴۹، عبدالله علام: الدعوة الموحدیة بالمغرب: ۱۸۱).
ابن تومرت در کشتن مخالفان خود هیچ تردیدی به دل راه نمیداد و حتی بارها برای پاکسازی پیروان خود کسانی را که کوچکترین شکی در تعالیم وی داشتند را میکشت. مورخین به نمونههای زیادی از این «پاکسازیها» اشاره کردهاند، از جمله: نظم الجمان: ۳۹، اخبار المهدی: ۷۱ ـ ۷۲، نظم الجمان: ۱۰۲ ـ ۱۰۴، ابن اثیر: الکامل: ۸/ ۲۹۷، ابن خلدون: العبر: ۶/ ۴۷۱، السلاوی: الاستقصا: ۲/ ۸۸، عبدالله علام: الدعوة الموحدية: ۱۹۱ ـ ۱۹۲و …
این انحراف و تندروی در برخورد با مخالفان را میتوان عامل اصلی بازگشت مردم از عقیدهی ابن تومرت دانست. هرچند موحدین پس از مرگ ابن تومرت توانستند مرابطین را کاملا سرنگون کرده و خود جای آنان را در شمال غرب آفریقا و اندلس بگیرند، اما با گذشت زمان عقاید و روش ابن تومرت نیز به فراموشی سپرده شد.
* این مطلب مختصری است از پژوهش دکتر حمد بن صالح السحیبانی تحت عنوان «الاتجاه الفکری لدعوة ابن تومرت، دراسة تاریخیه» منتشر شده در مجلهی دانشگاه اسلامی امام محمد بن سعود شمارهی ۶ سال ششم. برای مطالعهی پژوهش کامل به این آدرس مراجعه نمایید:
http://www.alukah.net/culture/0/319/