بسیاری اوقات افراد با استعداد از ترس شکست یا به دست نیاوردن نتایج کامل و سپس احساس سرخوردگی، از وارد شدن به مسیر موفقیت سر باز میزنند.
این ویژگی اگرچه در میان بسیاری از گذشتگان موجود بوده اما به شکل واضحی در میان نسل نو شایع و رو به رشد است که مسئلهای بسیار خطرناک است؛ چرا که امت در حال حاضر به شدت نیازمند فعالیتها و پروژههای استثنایی است که نیازمند اقدام و جسارت و عدم ترس از شکست است.
در تلاش برای موشکافی برخی از جوانب این قضیه، به بیان پنج گام عملی خواهم پرداخت که به حل پارهای از این اشکالات بینجامد.
گام نخست: باز تعریف شکست
بسیاری از چیزهایی که مردم آن را شکست و زیان و سرخوردگی میدانند در حقیقت شکست نیست، بلکه برعکس، ممکن است خود موفقیت و رستگاری باشد.
اگر داستان نوح ـ علیه السلام ـ با قومش را به دقت بخوانی خواهی دید این داستان بهترین نمونه برای نگاهی دوباره به شکست است. الله متعال دربارهٔ ایشان میفرماید:
{وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ} [هود: ۴۰]
(با او ایمان نیاوردند مگر گروهی اندک).
این در حالی است که او نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود ماند و شب و روز و پنهان و آشکار و با روشهای گوناگون، با جدل و حجت و موعظه آنان را فرا خواند، سپس نتیجه این بود که:
{فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَارًا} [نوح: ۶]
(و دعوت من جز بر گریزشان نیفزود).
خدایا! پس از این همه تلاش، نتیجه این بود که بیشتر از او فراری شدند!
اما، آیا نوح در ادای رسالت خود شکست خورد؟
آیا وقت خود را بیهوده تلف کرد؟
موفقیت نوح ـ در حقیقت ـ ربطی به تعداد کسانی که دعوت او را پذیرفتند و ایمان آوردند نداشت، بلکه به میزان تلاش او و پیروی از امر پروردگار و رساندن رسالت و جهاد در راه آن با بهترین وسایل و صبر وابسته بود؛ پس از این دیگر زیانی بر نوح نبود که قومش دعوت او را نپذیرفتند چرا که تقصیر از جانب او نبود. نوح چیزی برای قوم خود کم نگذاشت و عیب و تقصیر از سوی قوم او بود؛ پس این در حقیقت قوم نوح بودند که شکست خوردند؛ این قوم نوح بودند که فرصت سعادت و نجات را از دست دادند و دست رد بر بخت خود زدند!
نوح اما مدال افتخار و مقام پیامبری «اولوالعزم» را به سینه زد؛ کسانی که خداوند متعال پیامبرمان محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ را توصیه کرده از آنها پیروی کند:
{فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ} [احقاف: ۳۵]
(پس همانند پیامبران اولوالعزم صبر کن).
با تامل و دقت در نصوص شرعی خواهیم دید در آیات و احادیث بسیاری بر این مفهوم تاکید شده است.
بنابراین لازم است از مفهوم تنگ و محدود موفقیت رها شویم و آن را دوباره تعریف کنیم تا در توافق با تصور وسیع اسلام به زندگی قرار گیرد؛ این باعث میشود بسیاری از امور در مسیر انسان آسان گردد و در دل احساس آرامش کند و از خلال آن بداند که او وظیفهای جز تلاش ندارد؛ وظیفهٔ او انجام بالاترین حد از توان خود اوست و اینکه او با بذلِ تلاش در حقیقت موفق شده و تفاوتی ندارد که به هدف مورد نظر رسیده یا خیر. چرا که در پایان کار، همه چیز به دست خداوند عزوجل است و آن را بر اساس تقدیر و تدبیر خود محقق خواهد ساخت.
گام دوم: شکست را بزرگش نکن!
فرض کنیم شخصی پروژهای را شروع کرده یا به برنامهٔ علمی بزرگی پیوسته یا طرحی را برای توسعهٔ تواناییهای خود شروع کرده، اما پس از مدتی دچار کوتاهی یا تنبلی یا فتور شده و هیچ نتیجهای از این کار نگرفته است. بعد چه میشود؟ تسلیم!
از کسانی که پس از شکست فورا تسلیم میشوند و با اولین تلاش ناموفق مایوس میشوند خیلی تعجب میکنم.
کسی که آرزوی دست یافتن به قلهها را دارد و میخواهد در زندگی خود دستاورد بزرگی داشته باشد مجبور است نومیدی را طلاق بیبازگشت دهد. او باید همراه امید گردد و دست دوستی با عزیمت دهد و پافشاری را به دوستی گیرد.
گام سوم: گسترش دایرهٔ اهتمامات و توجه به آخرت همراه با دنیا
کسی که همهٔ چشماندازش محدود به عرصهٔ ملموسِ مادی اطرافش هست امیدش را خیلی زود از دست میدهد؛ زیرا دایرهٔ پیرامون آدمی بسیار محدود و تنگ است و اگر قسمتی از دستاوردهای خود را از دست بدهد احساس میکند چیز بزرگی از دستش رفته یا همه چیزش به باد فنا رفته. اما اگر دایرهٔ اهتمامات خودش را وسیع بگرداند و جایگاه حقیقی خود را در این دنیا بداند و با دو چشم ـ چشمی برای دنیا و چشمی برای آخرت ـ همه چیز را ببیند و اطمینان یابد که هر چه در این دنیا از دست بدهد دنیای دیگری در برابر اوست که هیچ ناخوشی و سختی در آن نیست؛ این برایش به مثابهٔ دلداری و قوت قلبی خواهد بود که او را در راه صبر و تحمل سختیهای راه یاری خواهد داد.
در این صورت اگر در یکی از حلقههای کوچک اطرافش شکست بخورد این باعث نمیشود از نگاه به حلقهای دورتر غافل بماند؛ آنجا که بهشت است و وسعت و خوشی آن.
این وسیع ساختن نگاه تنها برای دیدن آخرت نیست، بلکه شامل نگاهِ وسیعتر به دنیا نیز میشود؛ زندگی در یک ایستگاه و یک تجربه خلاصه نمیشود و بسیار وسیعتر از آن است. کسی که نگاهش به آینده باشد مصیبت حال را کوچک میبیند.
گام چهارم: تلاش برای محقق ساختن نتایج خوب، نه کامل
نقص یک صفت بشری است. این خوب است که انسان همواره تلاش کند آثار نقص بشری را کم کند، اما درست نیست که موفقیت و رستگاری خود را به انجام بدون نقص کارها وابسته سازد؛ چرا که کمال همیشه ممکن نیست.
اشکال کمال خواهی این است که باعث میشود انسان از شرکت در بسیاری از فعالیتهای سودمند و نیک ـ حتی با وجود نیاز مردم به آن ـ به سبب عدم اطمینان از نتایج و ترس از نقص خودداری کند و این دقیقا همان چیزی است که از آن میترسم.
اما تلاش در راه به دست آوردن بهترین نتایج و توجه به انجام دادن کارها به شکل احسن و برنامهریزی و دوری از سلبیات، همهٔ اینها بسیار خوب و ان شاء الله از اعمال نیک است.
از جمله احادیثی که ما را در تصور این معنا یاری میرساند این سخن پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ است که میفرماید: «اگر قاضی تلاش خود را بکند و رای درست دهد دو پاداش دارد و اگر حکم کند و [برای رای درست] تلاش کند و سپس اشتباه کند یک اجر دارد»[۱] اینجا اجر برای کسی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ شهادت به خطا بودن رای او داده محقق است و این به سبب تلاشی است که او انجام داده و در نتیجه اجر خود را میبرد اگرچه در حکم خود دچار اشتباه شده است. حال آنکه این اشتباه در مقامی بسیار حساس و خطیر یعنی حکم میان مردم است که حقوق و اموالشان به آن تعلق مییابد و این نشان میدهد شریعت به ذات تلاش و بذل اسباب بیش از نتایج و کامل بودن آن اهمیت میدهد.
گام پنجم: برای خودت برنامهای بریز و نمرههایی برای موفقیت در آن پیشبینی کن
از جمله عواملی که باعث میشود انسان به اطمینان برسد و امیدوار گردد، احساس رسیدن به دستاورد است.
چنین دستاوردی اگر بر اساس یک برنامهریزی باشد و سپس بر حسب همان طرح محقق شود شادی آن نیز بیشتر است و آثارش بزرگتر از دستاوری است که بدون برنامهریزی حاصل شده است.
اما به نظر میرسد بسیاری از کسانی که خواهان رسیدن به قلهها هستند در دام برنامهریزیهای پیچیده یا بسیار ایدهآل میافتند و این در حالی است که اساسا کمال طلب هستند و این باعث میشود پس از شکست ـ حتی یک شکست ـ عطای برنامهریزی را به لقایش بخشند.
حال آنکه برنامهای که میریزیم باید معقول و قابل تحقق و چند مرحلهای باشد که انسان با پایان هر مرحله بخشی از موفقیت را به دست آورده باشد.
مثلا: یک نقشهٔ سالیانه باید در چهار بخش طرحریزی شود که در هر فصل چند هدف ـ مثلا خواندن ده کتاب ـ محقق شود و سپس این اهداف به چند درجه تقسیم شود: اهداف لازم و ضروری، اهداف خوبی که بهتر است به دست آید و اهدافی تکمیلی که اگر انجام نشود مشکلی ایجاد نمیکند، سپس درجهٔ خاصی از موفقیت را برای خودت قرار میدهی که نزدیک به هشتاد درصد (۸۰٪) باشد نه صد در صد. این واقعگرایی باعث میشود رسیدن به اهداف در نظرت نزدیک و قابل تحقق باشد نه دور از دسترس و این از سوی دیگر باعث میشود شخص توانایی خود برای برنامهریزی و دستاوردهای منظم را باور کند.
این را همیشه با یاد داشته باش که کمال کمیاب است و آنچه از ما خواسته شده تلاش و برگرفتن اسباب است و بسیاری از مردم برای این از خیر محروم میشوند که به سبب ترس از شکست پای بر دامنهٔ کوهها نمیگذرند.
احمد السید ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] به روایت بخاری (۷۳۵۲).