بسیاری از علما نسبت به زیاد بودن تالیفات امام نووی و شهرت آن در آفاق در کنار کوتاهی عمر علمی ایشان ابراز شگفتی کردهاند.
شنیدهام و خواندهام که برخی این سوال را مطرح میکنند: نووی چگونه توانسته این تالیفات علمی که بر تحریر و تدقیق بنا شده است را به انجام برساند حال آنکه عمر علمیِ او که خداوند برایش مقدر کرده کوتاه بوده است؟
بسیاری از علاقمندان به علم میتوانند در مجال جمعآوری و خلاصهسازی، کتابهای بسیاری بنویسند، اما اینکه کسی تالیفی را به سرانجام برساند که نیازمند تحریر و تدقیق و تحقیق است و نوشتهٔ او مرجع علمای بزرگ شود؛ چنین چیزی غالبا نیازمند عمری طولانی است که صرف حفظ و ضبط و جستجو و بررسی و مقارنهٔ منابع و مدارسهٔ مسائل و تامل و خبرگی بلندمدت شود. این همان چیزی است که باعث تعجب و شگفتی در برابر تالیفات امام نووی میشود. تالیفات امام نووی در مجال حدیث و فقه و لغت و شرح حال، نزد متخصصان علوم «منابعی مرجعی» است و این در حالی است که نووی دیر طلب علم را آغاز کرد و زود هم از دنیا رفت!
امام نووی نسبتا دیر یعنی سال ۶۴۹ هجری و در ۱۹ سالگی آغاز به طلب علم کرد که به نسبت آن دوران که طلب علم را پیش از بلوغ آغاز میکردند زمان دیری است. نووی دربارهٔ خود میگوید: «هنگامی که نوزده سال داشتم پدرم در سال [ششصد و] چهل و نه مرا به دمشق آورد و در مدرسهٔ رواحیه ساکن شدم».[۱]
ایشان سرانجام در سال ۶۷۶ هجری در حالی که تنها ۴۵ سال داشتند دیده از جهان فرو بستند، حال آنکه این سن آغاز ثمر دهی علمی دیگران است.
اکنون سوال این است: شیخ کی آغاز به نوشتن و تالیف کرد؟ ایشان دربارهٔ خود میگوید که وی ابتدا شش سال علم آموخته و سپس ـ یعنی در سن ۲۵ سالگی ـ آغاز به تالیف کرده است، چنانکه شاگرد او ابن عطار میگوید:
«ایشان ـ رحمه الله ـ به من گفتند که وی در شب و روز هیچ وقتی را جز برای اشتغال به علم صرف نمیکردند، حتی در مسیر رفت و برگشت به تکرار محفوظات یا مطالعه میپرداختند و ایشان به همین شکل شش سال به تحصیل علم پرداخت سپس مشغول تصنیف شد».[۲]
این یعنی بیشتر تالیفات امام نووی که امروز میان خود رد و بدل میکنیم را ایشان در دههٔ دوم و سوم زندگیشان نوشتهاند!
همهٔ تواریخی که به آن استناد کردهام ـ منظورم تاریخ آغاز طلب علم توسط امام نووی و تاریخ آغاز تالیف و سپس وفات ایشان ـ را از رسالهٔ ابن عطار (متوفای ۷۲۴ هجری) نقل کردهام. ایشان مشهورترین و نزدیکترین شاگرد امام نووی بودهاند و این کتاب را در شرح حال شیخ خود به رشتهٔ تحریر در آورده تحت عنوان «تُحفَة الطالبین فی تَرجَمة الإمام محیي الدین». مردم شرح حال و اخبار امام نووی را از همین رساله نقل کردهاند زیرا موثقترین و دقیقترین منبع شرح حال امام نووی است. ابن عطار آنقدر به شیخش نووی نزدیک بود که او را «مختصر النووی» مینامیدند. چنانکه سخاوی میگوید: «شرح حال خاص نووی را خادم او علامه علاء الدین الدمشقی معروف به ابن عطار نوشته است. وی را از شدت ملازمت و همراهی ایشان «مختصر النووی» میگفتند و ایشان [در نوشتن شرح حال نووی] عمده و بلکه توشهٔ من و بلکه توشهٔ همهٔ کسانی است که پس از وی آمدهاند».[۳]
حال که سخن به اینجا کشید باید بگویم این رسم در نامگذاری علما به عالم یا کتابی که به آن تعلق داشتند مانند نامگذاری ابن العطار به «مختصر نووی» روالی معروف و مشهور است که مثالها و نظایری دارد، از جمله یکی از شیوخ سیوطی که به نام کافیَجی (متوفای ۸۷۹ هجری) مشهور است در حقیقت این نام واقعی او نیست، بلکه ایشان محیی الدین البرعمی نام داشت اما «از شدت اشتغالش به کتاب «الکافیة» در علم نحو کافیَچی لقب گرفت».[۴] الکافیه همان مختصر مشهور ابن حاجب در علم نحو است که آن را از خلاصهٔ شرح وی بر المفصل زمخشری به اختصار در آورده است. طُرفه آنکه یکی از دانشمندان بارز معاصر در علم صرف یعنی دکتر حسن العثمان به سبب عنایت ویژهای که نسبت به کتاب «الشافیة» ابن الحاجب در علم تصریف داشت، خودش را «الشافیَچی» نامیده است.[۵]
در همین سیاق، یکی از علمای نحو را «الفصیحی» نامیدهاند حال آنکه نام واقعی او چنین نیست بلکه چنان که یاقوت حموی میگوید: «وی را به سبب مطالعهٔ بسیارِ «کتاب الفصیح» ثعلب فصیحی نامیدهاند و نسبت به این کتاب انس ویژهای داشت».[۶]
و از همین جمله، «غلام الخلال» (متوفای ۳۶۳ هجری) امام حنبلیان در دوران خود میباشد. نام واقعی وی ابوبکر عبدالعزیز است اما به سبب شدت تخصص و توجه او به خلال، به نام «غلام الخلال» مشهور شد و البته این نام چنانکه در وهلهٔ نخست برای غیر متخصصان به نظر میرسد برای کوچک شمردن تواناییهای فقهی او نیست. برای مثال ذهبی که در شرح حال شخصیتهای اسلام صاحب خبره است و حتی او را در این زمینه صاحب استقرای تام دانستهاند، منزلت غلام الخلال را بسیار بالا میبرد و در سیر أعلام النبلاء میگوید: «میگویم: پس از اصحاب امام احمد کسی مانند خلال نیامده و پس از خلال کسی مانند عبدالعزیز نیامده مگر ابوالقاسم خرقی».[۷]
خود این ابن العطار نیز از شیوخ ذهبی (متوفای ۷۴۸ هجری) است و همچنین برادر رضاعی اوست و ذهبی در کتابهایش به نقل از رسالهٔ شیخ خود ابن عطار به شرح حال امام نووی پرداخته و همچنین از ابن عطار چیزهایی دیگر را نقل کرده که در رسالهٔ او نیست و به نظر میرسد که ذهبی اینها را به صورت شفاهی از خود ابن العطار نقل کرده یا آنکه میان نسخههای تحفة الطالبین تفاوتی است و نسخهٔ کاملتر به ما نرسیده است.
خوب، حالا به سوالی که در آغاز مطرح شد برگردیم: نووی چگونه توانست این تالیفاتِ بزرگ مرجع و دارای ارزش علمی را بنویسد حال آنکه وی ـ رحمت خداوند بر او باد ـ دیر آغاز به طلب علم نموده (در ۱۹ سالگی) و زود یعنی در سن ۴۵ سالگی از دنیا رفته است؟
پاسخهای بسیاری برای این پرسش ارائه شده، اما یکی از ظریفترین و جالبترین پاسخها، چیزی است که جمال الدین اسنوی (۷۷۲ هجری) صاحب کتاب مشهور «التهمید في تخریج الفروع علی الأصول» ارائه کرده است. اسنوی کتاب مفصل دیگری دارد که به سبب تاخیر در چاپ میان پژوهشگران معاصر چندان مشهور نیست. این کتاب تا سال ۱۴۳۰ هجری به کتابخانههای نیامد و کل این سالها به شکل مخطوطه باقی ماند. کتاب یاد شده «المهمات في شرح الروضة والرافعي» واقع در ده جلد است و به روش بسط و طولانینویسی نگاشته شده نه اختصار. اسنوی در این کتاب به بررسی مسائل نووی و رافعی پرداخته و آن را مورد نقد و مقایسه قرار داده که البته روش او به سوی جدیت و تندی گرایش دارد. این کتاب جایگاه والایی نزد اسنوی دارد آنقدر که در کتابش «التمهید في تخریج الفروع علی الأصول» و کتاب «المهمات» بارها به آن اشاره کرده و در کتاب «المهمات» نقلهایی آمده که در کتب شافعیان موجود نیست، زیرا اسنوی خودش میگوید: «بحمد الله آنقدر از تالیفات شافعی و اصحاب او به ویژه متقدمان به دستم رسیده که حتی نامش به گوش بیشترشان نرسیده و سراغ ندارم که [این تالیفات] در شهر ما نزد کسی از معاصران فراهم باشد حال آنکه امروزه بزرگترین شهرهای اسلام است».[۸]
غرض آنکه اسنوی در این کتاب مفصل به جوانبی از سیرت نووی پرداخته و به پرسش «بسیار بودن تالیفات نووی علیرغم کوتاهی عمر علمی او» نیز پرداخته است. بیایید همراه هم تفسیر اسنوی را بخوانیم و مورد بحث قرار دهیم؛ اسنوی در معرض ذکر تفاوتها در مواضعی از کتاب «الروضة» میگوید:
«این مورد از شیخ محی الدین بیشتر سر زده است، زیرا او وقتی اهلیت نظر و تحصیل را به دست آورد از روی شتاب در امر خیر چنین به نظرش آمد که هرآنچه از علم تحصیل میکند و به دست میآورد را به صورت تصنیف در آورد تا ناظران از آن سود برند، بنابراین تصنیف او تحصیل بود و تحصیل او تصنیف… که اگر چنین نبود نمیتوانست این تالیفات را به سرانجام برساند چرا که ایشان ـ رحمه الله ـ هنگامی که برای اشتغال [به علم] وارد دمشق شد هجده سال داشت و در حالی از دنیا رفت که هنوز ۴۶ سال کامل نداشت».[۹]
نمیتوانم شگفتی خود را از این عبارت ماهرانهٔ اسنوی پنهان کنم که «تصنیف او تحصیل بود و تحصیل او تصنیف». این راه را برای اختراع واژهٔ «تصنیف تحصیلی» یا «نوشتن برای آموزش» هموار میکند.
منظور اِسنوی این است که نووی تالیف را وسیلهای برای تحصیل علم میدانسته و طلب علم و تحصیل را فورا به شکل تالیف در میآورده، یعنی یادداشتهای خود اثنای طلب علم را به شکل تالیفات مینوشته، به جای آنکه یادداشتهایش به هدر برود.
اما آیا چنین کاری به شکل اتفاقی توسط نووی صورت گرفته یا آنکه رفتاری آگاهانه بوده؟ به این معنی که آیا نووی به فایدهٔ تالیف برای آموزش پی برده؟ در حقیقت عبارتی از نووی یافتم که نشان میدهد ایشان به فایدهٔ تالیف برای یادگیریِ خود مولف آگاه بوده است. وی در کتاب دیگرش «شرح المهذب» عبارتی دارد که نشان میدهد توجه زودهنگام وی به تالیف به هدف خودآموزی بوده است. نووی در مقدمهای که در آن به شرح آداب طالب علم پرداخته میگوید:
«شایسته است هنگام یافتن اهلیت، به «تصنیف» توجه نشان دهد چرا که از طریق آن به حقایق و دقایق علم پی برده و علم در نزد وی ثابت و راسخ میگردد زیرا او را به کثرت تفتیش و مطالعه و تحقیق و مراجعه و اطلاع بر سخنان گوناگون امامان و فقها و تشخیص واضح از ناواضح و صحیح از ضعیف و رسا و رکیک و آنچه از سوی دیگران مورد اعتراض قرار نگرفته مجبور میسازد و از این طریق است که شخص محقق صفت مجتهد را به دست میآورد».[۱۰]
نووی اینجا تنها به نوشتن تشویق نمیکند بلکه به بیان اسباب سوق دهنده به سوی تصنیف پرداخته و به شرح مفصل تاثیر آن در صعود تصور دانشجو و کشاندن او به سمت تعمق میپردازد.
اما آیا ایدهٔ تصنیف تحصیلی یا «تالیف به هدف یادگیری» یک ایدهٔ فردی است که دوران نووی سابقه نداشته؟ طبعا خیر؛ شواهدی از وجود این سبک آموزش در چند قرن پیش از آن وجود دارد که یکی از زیباترین این شواهد، عبارتی است که خطیب بغدادی (۴۶۳ هجری) یعنی حافظ دنیا در آن دوران از شیوخ خود نقل کرده است. خطیب بغدادی هنگام بیان اهمیت تالیف عبارتی را دربارهٔ تبدیل نوشتن شخصی به هدف آموزش، به نوشتن تصنیفی نقل میکند. او میگوید: «شایسته است که نویسنده دل و ذهن خود را برای تصنیف خالی سازد و توجهش را به آن جمع کند و وقتش را برایش صرف کند. یکی از شیوخ ما میگفت: هرکه خواهان فایده است قلم نَسخ (رونوشت برداری) را بشکند و قلم تخریج[۱۱] را بردارد».[۱۲]
اثر این عبارت را احساس میکنی؟ «قلم رونوشتبرداری را بشکند و قلم تخریج را بردارد».
اما معنای این عبارت چیست؟ بقاعی (۸۸۵ هجری) شاگرد ابن حجر عسقلانی دربارهٔ این عبارت میگوید: «یعنی: کسی که رونوشت برمیدارد غالبا در آنچه مینویسد تامل نمیکند و اگر تامل کند ای تامل عمیق نیست به خلاف تخریجگر که باید به خوبی در آنچه مینویسد تامل کند».[۱۳]
بعید نیست که این توضیح از خود ابن حجر باشد، زیرا غالب آنچه در کتاب «النکت الوفیة» بِقاعی آمده در حقیقت گزیدههایی از توضیحات ابن حجر بر شرح «التبصرة والتذکرة» است.
غرض آنکه، توضیحی که در کتاب بِقاعی بر عبارت نقل شده توسط خطیب بغدادی آمده ما را به توقف و تامل در مستندات این سخن میکشاند مبنی بر آنکه کسی که به نسخ و رونوشت برداری علم برای خود میپردازد در تامل و دقت و بررسی مانند آن کسی نیست که به هدف تخریج مینویسد. زیرا تخریج و تالیف، مستلزم مقایسه و موازنه است و این تایید تحلیل پیشین نووی است که گفت: «زیرا تصنیف او را به کثرت تفتیش و مطالعه و تحقیق و مراجعه وا میدارد» زیرا «مقایسهٔ میان منابع، سرچشمهٔ تحقیق است» و این ویژگی تصنیف و تالیف است.
با توجه به عبارتی که خطیب بغدادی از شیوخ خود نقل کرده متوجه میشویم که وی طالب علم را فرا خوانده تا از مرحلهٔ خاصی از طلب علم متوقف شده وارد مرحلهای دیگر شود و از تلقی و دریافت محض به تلقی از طریق مقارنه و بررسی برسد، زیرا رونوشتبرداری، نقلِ محض است حال آنکه تخریج و تالیف مستلزم مقارنه میان دادههای حدیثی است.
توجه کنید که خطیب بغدادی چگونه عبارت «هر کس خواهان سود بردن است قلم رونویسی را بشکند و قلم تخریج به دست گیرد» را در جایگاه استدلال برای فایدهٔ تصنیف آورده است. یعنی وی پس از ذکر تصنیف و تالیف و اهمیت آن این عبارت را برای مثال و دلیل آورده است.
همچنین به این مورد ـ که مهمتر است ـ دقت کنید: اینجا خطیب بغدادی دربارهٔ تصنیف و تالیف به هدف سود رساندن به مردم سخن نگفته، بلکه منظور او نوشتن و تالیف برای سود رساندن طالب علم به خود است زیرا در آغاز این جمله میگوید: «هرکس خواهان سود بردن است…» یعنی این سخن خطیب توصیهای به طالب علمی است که مرحلهای از علم را گذرانده و شایسته است برای سود بیشتر آغاز به نوشتن کند.
سپس برخی از متاخرین هنگام سخن از اهداف تالیف و به این معنی نیز اشاره کردهاند مبنی بر اینکه طالب علم به هدف خودسازیِ علمی دست به تالیف میبرد از جمله مورخ پژوهشگر ترک، حاجی خلیفه ( ۱۰۶۷ هجری) که اعجوبهای در آشنایی با کتب و نویسندگان است تا جایی که زرکلی (۱۳۹۶ هجری) هنگام سخن دربارهٔ برخی از کتابها به گفتن این جمله اکتفا میکند که «حاجی خلیفه آن را دیده است»!
حاجی خلیفه در صفحات آغازین کتابش «کشف الظُنون» فصول بدیعی را به سخن دربارهٔ «احوال العلوم» اختصاص داده و از جمله فصلی که آن را چنین نام نهاده است: «در باب انواع مولفان و احوال آنان» که در آن میگوید: «از میان آنان برخی به قصد سود بردن ـ نه سود رساندن ـ نوشتهاند که اشکالی بر آنان وارد نیست بلکه در صورت اهلیت کار نیکی است زیرا علما گفتهاند: برای طالب علم شایسته است در مورد علومی که فهمیده دست به تخریج و تصنیف بزند».[۱۴]
حاجی خلیفه یکی از ستونها در زمینهٔ شناخت تاریخ تالیف و تصنیف در اسلام است و اینجا به این اشاره کرده که برخی از علما در اصل به هدف آنکه به خود سود برسانند دست به تصنیف زدهاند.
برای همین در مقدمهٔ بسیاری از کتبِ علما اشاره به این را خواهی یافت که این کتاب را در حقیقت برای خود نوشتهاند مانند سخن الخلوتی در مقدمهٔ «کشف المخدرات» که میگوید: «اما این را برای خودم نگاشتهام و برای هر یک از برادرانم که ان شاءالله پس از من بیایند» و همچون سخن ابن ضویان در مقدمهٔ «منار السبیل» که گفته است: «بلکه آن را برای خودم و برای کسانی که فهمشان چون من قاصر است نگاشتهام» و مانند این عبارات در مقدمهٔ کتب اهل علم بسیار آمده است و بلکه بسیاری از علما دربارهٔ برخی از کتبشان گفتهاند که در اصل آن را برای خود جمعآوری کردهاند و قصد نشرش را نداشتهاند اما کسی آن را دیده و توصیه به انتشار آن کرده است.
از نمونههای معاصر که توجه مرا جلب کرد، تجربهٔ شیخ دکتر سفر الحوالی است. مطالعه و اطلاع شیخ همهاش به میراث علمی اسلامی معطوف بود به ویژه در مصنفات اهل سنت در باب عقیده و همینطور آثار شیخ الاسلام ابن تیمیه؛ اما وقتی قرار شد رسالهٔ خود را دربارهٔ سکولاریسم بنویسد مجبور شد که به شکل منظم از اصول علوم انسانی غربی اطلاع یابد. شیخ در کتابش «العلمانیة» میگوید:
«از همان لحظهٔ نخست دانستم که این کار من آسان نخواهد بود و باید در عرصههایی دور از میدان پژوهشهای شرعی خودم به جستجو بپردازم و همهٔ مطالعهٔ پیشین خود در اندیشهٔ غرب را مثابهٔ یک پیش درآمد برای کاری که باید انجامش دهم فرض کردم و عملا نیز نصف مدت تقریبی تعیین شده برای رساله را برای اطلاع و مطالعهٔ مستمر و سنگین اختصاص دادم و بر نظریههای اصلی و گرایشهای مهم در سیاست و اقتصاد و علم و جامعهشناسی و ادبیات و هنر اطلاع یافتم. هر چه بر مطالعهٔ من افزوده شد اعتماد به نفسم بیشتر و عزیمتم بر تکمیل مسیر افزوده شد و با وجود آنکه منابع ذکر شده در پایان رسالهٔ فوق الذکر صرفا بخشی از آنچه من مطالعه کردم را در بر میگیرد اما هرگز احساس نمیکنم چیزی را از دست دادهام بلکه خداوند را سپاس میگویم که اندیشهٔ جاهلی اروپایی را بنابر حقیقتش به من نشان داد».[۱۵]
حال اگر تقدیر پروردگار بر این نبود که شیخ سفر در این باره رساله بنویسد، آیا چنین روند منظمی را در علوم انسانی معاصر طی میکرد؟! همین اطلاع از اندیشهٔ معاصر به اضافهٔ اساس شرعی ریشهدار باعث شد شیخ از چنین ویژگی و خصوصیتی برخوردا باشد. به تاثیر تصنیف و تالیف بر مولف دقت کنید!
یادم هست که تخصص یکی از دوستانم در دانشکدهٔ زبانهای بیگانه و ترجمه، زبان فرانسه بود. او میگوید که پروژهٔ فارغ التحصیلیاش در این دانشکده، انتخاب یک کتاب به زبان فرانسه و ترجمهٔ آن بود. او با شگفتی میگفت: همهٔ آنچه در مدت تحصیل زبان فرانسه در دانشکده یاد گرفتم یک سو و ترجمهٔ این کتاب یک سوی دیگر و او از پروژهٔ ترجمه چند برابر کلاسهای درسی سود مستقیم برده است. او دربارهٔ شبهایی که در جستجوی عبارات و کلمات کتاب و مقایسهاش با لغتنامهها و منابع بیداری کشیده سخن میگفت.
خوب… اما آیا این تنها محدود به «تصنیف» است؟ طبعا خیر، بلکه دیگر انواع تولید علمی و سودرسانی نیز در تحصیل علم مفید واقع میشود، برای مثال: «تدریس علم». برخی از مردم فکر میکنند که تدریس مرحلهای است پس از پایان علم آموزی، حال آنکه این نگاه دقیقی نیست بلکه تدریس یکی از ابزار یادگیری است. یعنی هنگامی که طالب علم مراحلی از کسب علم را طی کرد باید به کسانی که در سطح پایینتری هستند آموزش دهد و خواهد دید که این تدریس چگونه عمق مسائل را برایش خواهد گشود و به تفاصیل و تفاوتها پی خواهد برد و به دقت در جوانب گوناگون مسائل و استدلالهایی پی خواهد برد که پیش از این به آن دقت نکرده بود.
من با گوشهای خود شنیدهام که بسیاری از طلاب علم دربارهٔ تاثیر قوی «تدریس علم» در تعمیق تصورات علمی و تشویق آنان به مراجعه و تامل و جستجو و نظر سخن گفتهاند. حتی برخی به این اشاره کردهاند که چگونه پس از دیدن فایدهٔ تدریس، هدف آنان از تبلیغ علم به تدریس برای یادگیری و تحصیل تغییر یافته است.
برخی از ائمهٔ تابعین به این پدیده یعنی نقش تدریس در رسوخ علم در ذهن خودِ معلم اشاره کردهاند از جمله نخعی که میگوید: «اگر حدیثی را شنیدی هنگام شنیدنش آن را [به دیگری] بگو حتی اگر کسی باشد که علاقهای به شنیدنش نداشته باشد، چرا که در این صورت همانند نوشته در سینهات خواهد ماند».[۱۶]
حتی خلیل بن احمد، درس دادن را تعلیم نامیده است و این اوج رابطهای است که میتواند میان یادگیری و آموزش باشد. او میگوید: «درس دادنِ خود را به مثابهٔ یاد گرفتن قرار بده».[۱۷]
از داستانهای جالب در این باره حکایتی است که از امام محدث، اسماعیل بن رجاء کوفی نقل کردهاند. او از کسانی است که مسلم از وی در صحیح خود تخریج نموده. اعمش از اسماعیل بن رجاء نقل کرده که «وی کودکان مکتبخانه را گرد میآورد و برایشان حدیث میگفت تا احادیث خود را فراموش نکند».[۱۸]
اینجا نمونهٔ جالبی را دربارهٔ مسئلهٔ تاثیر درس دادن در تعمیق تصورات معلم ـ پیش از دانشآموز ـ نقل میکنم. این نمونه را از خارج دایرهٔ اسلامی و از منتقد ادبی مشهور، ادوارد سعید (۱۴۲۴ هجری) میآورم. او متوجه شده بود که چگونه در اثنای فرایند تدریس تصورات و افقهایی به روی وی گشوده میشود که در اثنای آمادهسازی درس به ذهنش خطور نمیکند. وی حتی از این ملاحظات و افکاری که در هنگام تدریس به ذهنش میآمد استفاده میکرد و آن را یادداشت میکرد و در نوشتههایش میآورد. ادوارد سعید این را تحت عنوان «همواره در اثنای تدریس آموختهام» در یکی از کتابهایش آورده و گفته است:
«تقریبا چهل سال است که تدریس میکنم و غالبا در اثنای درس دادن یاد گرفتهام. وقتی بدون حضور دانش آموزان میخوانم و فکر میکنم انگار چیزی را کم دارم، برای همین همیشه درسهایم را نه به عنوان یک وظیفهٔ روتینِ روزمره بلکه به چشم تجربه و ماجراجویی دیدهام و به واکنش دانشجویانم اهمیت زیادی میدهم. هنگامی که در روزهای نخست درس دادن را شروع کردم در آمادهسازی درس زیادهروی میکردم و برای هر ثانیه از کلاس درسم برنامهریزی میکردم. بعدها به این پی بردم که نظرات دانشجوها میتواند اندیشهها و بحثهایی را برانگیزد که قبلا تصورش را نمیکردم و بسیاری اوقات همینها جایی در نوشتههایم داشته باشند».[۱۹]
ادوارد سعید در این نوشته به روش پیشین خود در آمادهسازی درس شاره کرده، چنانکه میگوید «برای هر ثانیه از تدریس نقشه میچیدم» اما بعدها پی برد که افکار و تصوراتی که در خود فرایند تدریس برانگیخته میشود بسیار عمیقتر از تفاصیل از پیش آمده شده است. برای همین وقت بیشتری به این عامل داد تا بتواند از تدقیقها و بحثها و اندیشههای مطرح شدهٔ آن بهرهبرداری کند و بعدها در پژوهشها و نوشتههایش انعکاس یابد.
به یکی از همدورههایم در طلب علم پیشنهاد داده شد تا برای دانشآموزان دورههای حفظ قرآن درسهایی برگزار کند، اما او این را خلاف تواضع و نوعی بالانشینی زودهنگام میدانست. امام بعدها شرایط دانشگاه باعث شد به سمت تدریس برود و با دیدن اثر آن بر فهم علم و تحقیق و تحریر و تدقیق در معانی شگفتزده شد و اینطور بود که هر فرصت درس دادن را با جان و دل میپذیرفت و سپس در نامهای پرمعنا دربارهٔ تجربهٔ خود برایم چنین نوشت:
«مدتزمانی از درس دادن برخی از متون کوتاه علمی که گمان میکردم به خوبی آن را میدانم خودداری میکردم. فصل گذشته به سبب کارم مجبور شدم برخی از مسائل شرعی را درس بدهم و آنجا بود که فهمیدم بیشترین کسی که از درس دادن سود میبرد خود معلم است. این چیزی است که تنها با تجربه دانسته میشود زیرا همیشه میان ما و فهم برخی از مسائل فضاهایی خالی باقی میماند که جز در کلاس درس کشف نمیشود و چه بسا این از برکت نشر علم و آموزشِ آن باشد. پس از رسوخ این باور نزد من هماکنون خداوند شاهد است که در پی کسی هستم تا برخی از متون را برایش شرح دهم و با برخی از برادران تماس میگیرم تا طالب علمی را بیابند که برایش متنی را شرح دهم! از زاویهای دیگر من در جستجوی کسی هستم که از او برکت تدریس بجویم!».
من نیز به نوبهٔ خود تجربهٔ این دوست را نقل کردم و هدفم تشویق طلاب علم با استعداد به نشر علم و تبلیغ آن است و این اولا برای تاثیر علمی این کار بر روی خود آنهاست و سپس برای آنکه تدریس یکی از کلیدهای محقق شدن علم و تحریر مسائل است.
خوب… هماکنون بیاییم هر سه مثال پیشین را در برابر خود قرار دهیم و از آن به عنوان کلیدی برای مناقشهٔ برخی از پدیدهها در محیط علمی خودمان بهره ببریم:
۱ـ سخن اسنوی دربارهٔ نووی: «تصنیف او تحصیل بود و تحصیل او تصنیف».
۲- سخن خطیب بغدادی: «هر کس خواهان سود بردن است قلم رونویسی را بشکند و قلم تخریج به دست گیرد».
۳ـ و سخن حاجی خلیفه که میگوید: «برخی از آنها به هدف سود بردن دست به تالیف و تصنیف زدهاند نه برای سود رساندن».
این سه مثال ما را به مناقشه و راستیآزمایی تصوری راهنمایی میکند که بسیار منتشر است مبنی بر اینکه تالیف و تصنیف را باید پس از پایان طلب علم و گذشتن از مرحلهٔ تحصیل آغاز کرد، اما چنین تصوری به زیانهای بسیاری در فرایند تعلیم و تالیف منجر شده است.
به گوشهای از نیازهای علمی ما در این زمانه نگاهی بیندازید: امروزه عموم مردم به آسانسازی علم و نزدیک ساختن آن نیازمندند و همینطور بسیاری از تازهکاران میدان علم در شهرها و روستاها نیازمند بیشتر شدن فرصتها و کلاسهاییاند که به نیازهای متنوع دانشآموزان از نظر سطح دروس و وقت روزانهشان پاسخ دهد. همینطور مسائل و رویدادهای جدید باعث بیشتر شدن عطش جوانان به پژوهشها و تحقیقاتی است که این رویدادها را مورد بررسی قرار دهد. همینطور بسیاری از موسسات مالی و زکاتی به شدت نیازمند پژوهشهای متعلق به فقه مالی است. پزشکان نیز سوالات بسیاری دربارهٔ بسیاری از روشهای درمان و احکام شرعی آن مطرح میسازند. حوادث موسوم به بهار عربی نیز سوالات بسیاری را دربارهٔ فقه سیاست شرعی را برانگیخته. اسیران فرهنگ غالب غربی نیز شبهات و سوالات بسیاری را در شبکههای ماهوارهای و روزنامهها و شبکههای اجتماعی دربارهٔ احکام زنان یا حُسبه و اینگونه موارد مطرح میکنند که همهٔ اینها نیازمند پژوهشهای علمی اصولی برای مناقشه و بررسی است.
در مقابل اگر به عرصهٔ علمی ما نگاهی بینداری بسیاری از دانشجویان و طلاب با استعداد و دانشگاهها را در این عرصه مشاهده میکنی، مثلا طلاب علمی که آثار و پژوهشهای خود را در تالارهای اینترنتی مانند «ملتقی أهل الحدیث» و «ملتقی أهل التفسیر» و «ملتقی أهل اللغة» و «المجلس العلمي» و مانند آن منتشر میکنند.
همینطور با نگاه به دانشکدههای شرعی جمع با ارزشی از کسانی را میبینی که بنابر اهداف علمی یا به قصد اشتغال یا اهداف اجتماعی به این مراکز علمی پیوستهاند.
حال با تامل به رابطهٔ میان نیازهای علمی واقعی و مهم ما و شخصیتهای علمی که قادر به تولید و پژوهش و نوشتن هستند متوجه نوعی سستی و رخوت در پاسخگویی سریع و نوشتن پژوهشها و اوراق علمی و بحث و بررسی و راستیآزمایی پژوهشهای دیگران خواهی بود. در حقیقت من این مسئله را برای بسیاری از نخبگان متخصص از جمله طلاب علم مستقل یا فعالان آکادمیک مطرح کردهام و همیشه این پرسش را پیش کشیدهام که چرا به نوشتن و بحث و بررسی مسائلی که در جامعه موج میزند نمیپردازند؟
پاسخ بسیاری از آنها این بود که قصد دارند نوشتن در این زمینهها را برای بعد از پایان تحصیل علم بگذارند اما در حقیقت این عذر به سبب این تصور است که نوشتن یک فرایند صرفا سود رساننده است، حال آنکه این اشتباه است چرا که تصنیف و تالیف همچنین وسیلهای است برای سود بردن خود و ابزاری است برای استحکام علمی شخص چنانکه در مثالهای پیشین ذکر کردیم.
شاید برخی بگویند: دعوت طلاب علم و دانشجویان به نوشتن و پژوهش و نشر ممکن است باعث به میدان آمدن کسانی شود که اهلیت نوشتن ندارند، به اضافهٔ اینکه کتابخانههای ما پر از نوشتههای غیر اصولی و غیر علمی است.
پاسخ من این است که این ترس متاسفانه تنها جلوی شخصیتهای با استعداد را گرفته و تنها طلاب علم و دانشجویان جدی به این بیم عمل کردهاند، اما نا اهلان و صاحبان «تالیف تجاری» کاری به این ترس ندارند. به همین سبب طلاب علمی که اهلیت نوشتن دارند از تالیف و نشر گریزاناند و نا اهلان کارهای بیارزش خود را به خورد دستگاههای چاپ میدهند…
بیایید یک مثال عملی برای «تالیف به هدف تعلیم» بزنیم: فرض کنید یک طالب علم قصد یادگیری علم اصول فقه را دارد. اگر وی متن معتبری را حفظ کند و سپس به مطالعه و تامل در یک کتاب قوی مانند «المستصفی» غزالی یا «الإحکام» آمدی یا «التحبیر» مرداوی یا «البدر الطالع» محلی بپردازد. وی در این حالت به خوبی این علم را تحصیل کرده است.
اما اگر این طالب علم، نوشتنش تحصیل باشد و تحصیلش نوشتن و برای خود پروژهای برای نوشتن قرار دهد، مثلا شرح «مختصر التحریر» ابن النجار، سپس هر مسئله را جداگانه به عنوان یک باب یا عنوان آن قرار دهد و به مطالعه و مقایسهٔ هر مسئله در منابع گوناگون بپردازد و سپس حاصل این تامل و مطالعه را در شرح هر فقره از متن قرار دهد، در پایانِ شرحِ کتاب به دو هدف مهم دست یافته است:
هدف نخست: وی با مقارنهٔ منابع به مقایسه و تامل مسائل اصول فقه دست یافته و آن را مورد تحقیق و تحریر و تدقیق قرار داده و تجربه ثابت کرده که «مقارنهٔ میان منابع، چشمهٔ تحقیق است» و هدف دوم اینکه یک کتاب را در برابر خود میبیند که میتواند به یک متخصص ارائه کند تا آن را مورد تصحیح و تنقیح قرار دهد و سپس از آنان دربارهٔ چاپ و نشر این کتاب نظر بخواند و همین کتاب را ـ ان شاء الله ـ از جملهٔ اعمال باقی مانده پس از خود قرار دهد.
بدین ترتیب او در یک آن هم یاد گرفته و هم تالیف کرده است و قلم رونویسی را شکسته و قلم تالیف را به دست گرفته. من شکی ندارم که هرکس اصول فقه را به این روش یاد بگیرد به درجهٔ تحقیق در علم دست یافته است به خلاف کسانی که تنها به حفظ یک متن یا یادگیری یک کتاب متوسط اکتفا کردهاند. چنین کسی تنها به یک قول و یک نظر آگاه است، اما کسی که کارش تحقیق و تحریر مسائل بوده بر بیشهای عمیق از علم اِشراف دارد و توانایی زیر و رو کردن جوانب گوناگون مسائل و استدلالها را دارد، هر چند در هر دو خیر است.
هدف از این فصل تشویق به پژوهش و تالیف در میان دانشجویان و طلاب علم با استعداد است که از نوشتن هراس دارند و گمان میکنند نوشتن و تالیف باید پس از مرحلهٔ تحصیل علم باشد و از این غافلاند که خود نوشتن یکی از ابزار یادگیری است و همینطور دیگر جوانب سودرسانی مانند تدریس علم و قضاوت و فتوا و خطابه و مانند آن که در وهلهٔ اول به خود فرد سود علمی میرساند.
از خداوند بزرگ خواهان دیدن روزی هستم که محیط علمی ما به نیازهای جامعه واکنش فوری نشان میدهد و در برابر هر نیازی فورا به نوشتن و نقد و اعتراض و خلاصهسازی و نزدیکسازی علم و راستیآزمایی میپردازد. علم در چنین محیط پرنشاطی زنده میماند و نفس میکشد.
ابراهیم السکران ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] ابن العطار، تحفة الطالبين، ترجمة الإمام محي الدين، مطبوع ضمن کتاب الإیجاز شرح سنن أبي داود للنووي، تحقیق مشهور آل سلمان، الدار الأثریة (۴۵).
[۲] پیشین (۶۴)
[۳] السخاوي، المنهل العذب الروي في ترجمة قطب الأولیاء النووي، تحقیق أحمد المزيدي، دار الکتب العلمية (۵۹).
[۴] ابن العماد، شذرات الذهب، تحقیق محمود الأرناؤوط، دار ابن کثیر (۹/ ۴۸۸).
[۵] ابن الحاجب، الشافیة في علمی التصریف والخط، تحقیق د. حسن العثمان الشافیَجی، المکتبة المکیة.
[۶] یاقوت الحموی، معجم الأدباء، تحقیق إحسان عباس، دار الغرب (۵/ ۱۹۶۴).
[۷] الذهبي، سیر أعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة (۱۶/ ۱۴۴).
[۸] الأسنوي، المهمات في شرح الروضة والرافعي، تحقیق الدمیاطي، دار ابن حزم، الطبعة الأولی، ۱۴۳۰ ه (۱/ ۹۴).
[۹] پیشین.
[۱۰] النووي، المجموع شرح المهذب، تحقیق محمد نجیب المطیعي، مکتبة الإرشاد (۱/ ۵۶).
[۱۱] اصطلاح تخریج در علوم حدیث و فقه دارای تعریف خاص خود است، اما به معنای تالیف نیز بهکار میرود (مترجم).
[۱۲] الخطیب البغدادي، الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع، تحقیق محمد عجاج الخطيب، مؤسسة الرسالة (۲/ ۴۲۸).
[۱۳] البقاعی، النکتب الوافیة بما في شرح الألفیة، تحقیق ماهر الفحل، مکتبة الرشد (۲/ ۳۹۴).
[۱۴] حاجي خلیفة، کشف الظنون عن أسامي الکتب والفنون، دار إحیاء التراث (۱/ ۳۸).
[۱۵] الحوالي، العلمانیة، دا الهجرة (۱۱).
[۱۶] مصنف ابن أبي شیبة (۲۶۶۶۱).
[۱۷] الماوردي، أدب الدنيآ والدین، تحقیق محمد کریم راجح، دار إقرأ (۹۲).
[۱۸] سنن الدارمي (۶۲۹)، جامع بیان العلم (۱۳۹).
[۱۹] إدوارد سعيد، السلطة والسیاسة والثقافة، ترجمة نائلة حجازي، دار الآداب (۳۰۵).