انسان چگونه میتواند بدون ذهنیت نقادانه در دنیایی زندگی کند که آکنده از مغالطه در هر زمینهای ـ سیاست و جامعه و رسانه و اندیشه ـ است؟ منظورم ذهنیتی است که بتواند اطلاعات و اندیشهها را مورد معاینه و راستیآزمایی قرار دهد.
بدون شک کسی که سطح مناسبی از ابزار نقد و بررسی را در اختیار نداشته باشد در میان اخبار بیربط و آرای متناقض و تبلیغات گوناگون و عقاید رنگارنگ گم میشود.
اسلام علاوه بر آنکه اوامر و نواهی و اخبار را مطرح کرده به اهمیت اندیشه و دلیل و برهان نیز راهنمایی کرده و نسبت به پذیرفتن عقاید و گفتهها به مجرد انتشار و پذیرفته شدن توسط مردم هشدار داده است. ما این سخن الله متعال را خواندهایم که میفرماید:
{وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ} [زخرف: ۲۳]
(و بدینگونه در هیچ شهری پیش از تو هشدار دهندهای نفرستادیم مگر آنکه خوشگذارنان آن گفتند ما پدران خود را بر آیینی یافتهایم و ما از پی آنان راهسپاریم)
و این سخن پروردگار را که:
{قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ} [سبأ: ۴۶]
(بگو من شما را تنها یک اندرز میدهم: که دو [نفر] دو [نفر] و به تنهایی برای الله به پا خیزید، سپس بیندیشید که رفیق شما هیچگونه دیوانگی ندارد)
و آنجا که میفرماید:
{إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَذَا} [یونس: ۶۸]
(شما هیچ سلطانی برای این [ادعا] ندارید).
لفظ «سلطان» در قرآن معنای حجت و برهان میدهد نه حاکم و پادشاه.
همچنین میفرماید:
{قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ} [نمل: ۶۴]
(بگو اگر راست میگویید برهان خویش را بیاورید).
همینطور پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به بیان هشیاری و آگاهی مومن و دشواری فریب دادن او اشاره کرده میفرماید: «مومن دو بار از یک سوراخ گزیده نمیشود» (بخاری:۶۱۳۳ و مسلم: ۲۹۹۸).
در مقابل؛ اسلام به سوی سقوط در تاریکیهای شک و تردید و یا سرسختی و گذاشتن شرطهای ناممکن که با طبیعت حقایق سازگاری ندارد فرا نمیخواند. مانند این سخن منکران که:
{لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً} [بقره: ۵۵]
(تا الله را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد).
و این سخن منکران که:
{أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاء وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ} [اسراء: ۹۳]
(یا به آسمان بالا بروی و به بالا رفتن تو [هم] ایمان نخواهیم داشت تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم).
تا امروز نیز بسیاری از این شکاکان دلایل رساننده به حقایق وجودی و دینی را تا وقتی که از دایرهٔ تجربه و حس عبور نکند نمیپدیرند، حال آنکه این هیچ ربطی به نقد منطقی و متوازن ندارد.
اکنون با روشی آسان و نزدیک به واقعیت، به بیان مهمترین نشانههای اندیشهٔ نقادانه یا اندیشمند نقاد میپردازم؛ آنگونه که قابل پیادهسازی باشد.
هرچه دایرهٔ علمی شخص وسیعتر شود دایرهٔ پیادهسازی این ویژگیها نیز نزد او گستردهتر خواهد شد.
ویژگیهای اندیشهٔ انتقادی
اولا: برای پذیرش هر ادعایی دلیل لازم است:
ادعا تا وقتی که برایش دلیل ارائه نشود هیچ ارزشی ندارد. وقتی کسی میگوید: چنین واقعهای در تاریخ آمده است یا شرع چنین حکمی دارد و مانند آن، این سخن به تنهایی چیزی را ثابت نمیکند مگر آنکه به همراهش دلیلی ارائه شود که ادعای مذکور را تایید کند.
بسیاری اوقات شخص به سبب پذیرش ادعاهای بیدلیل دچار سرگردانی میشود.
ثانیا: شرط است که خود دلیل درست باشد:
اندیشمند نقاد هنگام نقد و راستیآزمایی طرح ارائه شده توسط مخالفان به سه مسئله توجه دارد: به دلیل، به نتیجه و به روش استدلالی که به آن نتیجه منجر میشود. اگر هر یک از این سه اشتباه باشد کل طرح دچار خلل میشود و در میزان نقد علمی محل ایراد است. یکی از بیشترین مواردی که در آن خطا رخ میدهد، عدم صحت دلیل است که یا از جهت ثبوت خود دلیل است یا از جهت استدلال اشتباه به آن. این مورد را در کتابم «اصول خطا» همراه با مثال توضیح دادهام.
سوم: شرط است که دلیل الزاما به آن نتیجه بینجامد:
برای صحت استدلال به یک دلیل صرفا ثابت بودن خود دلیل و فهم صحیح الفاظ آن کافی نیست، بلکه باید میان دلیل و مدلول (یعنی نتیجه) رابطهٔ الزامی باشد؛ یعنی آنکه یک دلیل الزاما دال بر آن نتیجه باشد.
مثلا هنگامی که کسی میگوید: وجود مصیبتها و فاجعهها یعنی آنکه خالقی وجود ندارد، به او خواهیم گفت: دلیلی که آوردی هرگز مستلزم چنین نتیجهای نیست. وجود مصیبت در زندگی شخص مستلزم این نیست که کسی با چشم حکمت به آن نگاه نکند چه رسد به آنکه وجود این مصیبتها و فاجعهها در یک ظرف زمانی به هدف آزمایش و ابتلا باشد و محلی باشد برای گزینش و پاکسازی مردم؟ آیا این مقتضای همان چیزی نیست که خداوند دربارهٔ حال دنیا به ما گفته است؟
چهارم: شرط است که یک دلیل در تناقض با دلیلی قویتر از آن نباشد، یعنی دلیل قطعی در تضاد با دلیل ظنی نباشد:
کسی که از ویژگی اندیشهٔ نقادانهٔ علمی برخوردار است نتایجی که مردم به آن میرسند را همانند ادله و استدلالها مورد بررسی و راستیآزمایی قرار میدهد. اگر نتیجهای که به دست آمده در تعارض با نتایج دیگری باشد که با ادلهای قویتر ثابت شده، دلیل قویتر را مقدم بر دلیلِ پایینتر از آن قرار میدهد.
در این بارها مثالهایی در کتابم (أصول الخطأ) آوردهام.
پنجم: نپذیرفتن تناقض:
وجود تناقض میان دو امر، یعنی تنها یکی از آن دو صحیح است؛ زیرا ممکن نیست که دو نقیض در یک آن باشند یا در یک آن نباشند (مثلا بودن و نبودن نقیض یکدیگرند؛ ممکن نیست در یک آن هر دو باهم باشند یا هر دو با هم نباشند ـ مترجم).
اندیشمند منتقد از کسانی که در طرح و گفتمان خود بسیار دچار تناقض میشوند دوری میکند. میگویم «بسیار دچار تناقض میشوند» زیرا انسان خالی از نقص و فراموشی و جهالت نیست و از همین روی در سخن او اختلاف و تناقض رخ میدهد و در این حال تناقضهایش از او پذیرفته نمیشود اما اگر کسی به شدت و به شکل فاحش دچار تناقض باشد این نشان دهندهٔ اضطراب اصولی و اختلال در روش و قواعد معرفتشناسی نزد اوست. مشخص است چیزی که در این دوران کم نداریم اختلال و آشوب معرفتی است.
ششم: تفاوت گذاشتن میان معارف قطعی و معارف ظنی و تعامل با هر یک به شکل مناسب:
اندیشمند نَقاد با اندیشمند شکّاک تفاوت دارد. ناقد به تفاوت میان منابع آگاه است و بر همین اساس با هر یک بنابر ارزش معرفتی آن و بنابر دلایلی که قدرت هر منبع را ثابت میسازد تعامل میکند. اما برای شخص شکاک، صرف شک یک روش است که آن را به چهرهٔ حقایق میکوبد و تفاوتی میان منابع قائل نیست.
روشهای به دست آوردن اندیشهٔ نقادانه:
اولا: پیادهسازی شش ویژگی پیشین در تعامل با اخبار و مواضعی که انسان در زندگیاش با آن روبرو میشود. قضیه در آغاز شبیه به ارائهٔ اطلاعات به ایستگاههای تفتیش میماند اما با گذر زمان و تمرین و ممارست، نزد شخص قدرتِ و ملکهٔ نقد شکل میگیرد و آنگاه برای یافتن موضع اشکال گاه کمتر از یک ثانیه زمان برایش کافی خواهد بود.
ثانیا: جستجوی جدی و مستمر علم و تمرکز بر روی علوم زیر به هدف کسب شناخت نقادانه:
۱ـ علم مصطلح الحدیث یا علم حدیثشناسی. این علم قدرت بررسی و راستیآزمایی ثبوت خبر و روشهای کشف اشکالات و علل مخفی اخبار و احادیث را در اختیار فرد قرار میدهد.
۲ـ علم اصول فقه: علم اصول قدرت بررسی معانی اخبار و استنباط معانی و ربط دادن میان نصوص و روش جمع میان اخبار در صورت تعارض را به فرد میدهد.
۳ـ علم جدل و مناظره: این علم قدرت منظم ساختن ادله و مرتب ساختن آن و روش عرضهٔ دلیل به شکل واضح و روشن و درک مغالطههای طرف مقابل را در شخص قوی میسازد.
ثالثا: خواندن تالیفات علمایی که در تاریخ اسلام به ذهنیت نقادانه معروفاند، از امثال ابن حزم و ابن تیمیه و ذهبی.
رابعا: پیگیری تولیدات فکری برخی از نویسندگان معاصر که از ویژگی اندیشهٔ نقادانه در مناظرهها مشهورند، مانند احمد دیدات، یا در طرح تحلیلی همانند عبدالوهاب المسیری در نگاهش به سکولاریسم و مدرنیسم.
نکات مهم:
ـ وَلَع برای تولید سؤال و لذت بردن از مجرد طرح این پرسشها بدون تلاش برای جستجوی پاسخ برای آن چیزی نیست جز سفسطهای ناتمام که هیچ فایدهای ندارد.
کسی که شک را مذهب خود قرار دهد و هنگام طرح هر مسئلهای آن را به میان بکشد به هیچ شناخت و نتیجهای نخواهد رسید و اگر در مسئلهای از روی یقین سخن بگوید با خودش دچار تناقض شده.
اما اندیشهٔ نقادانه در جستجوی معرفت صحیح یقینی از راه نظر دقیق و مقایسه میان جنبههای مختلف امور است؛ در حالی که اندیشهٔ شکاکانه یک حالت عبثی است که نتیجهای جز سرگردانی و تناقضِ بیشتر ندارد.
ـ دلایلی که وجود خداوند و درستی وحی و نبوت را ثابت میکند ما را به سوی تسلیم در برابر هرچه در وحی آمده هدایت میکند حتی اگر انسان به «وجه» معقولیت برخی از جوانب آن پی نبرد اما این را باید در نظر داشت که وحی در تناقض با عقل نیست اگرچه عقل را گاه با حیرت روبرو سازد.
احمد السید ـ ترجمه: احمد معینی