سخنان آراسته: مقوله‌های بنیان‌گذار انحراف فکری معاصر

الحمدلله و درود و سلام خداوند بر پیامبر و برگزیده‌اش، اما بعد:

عرصهٔ اندیشه دیگر مانند گذشته مجالی ویژه برای گروهی از نخبگان نیست که در مراکز تحقیقاتی یا باشگاه‌های ادبی و کنفرانس‌های سالیانه یا جلساتی خاص مطرح شود. امروزه مانند گذشته مفاهیم ادبی در قالب‌هایی فنی و اصطلاحات نامفهوم برای عموم مردم عرضه نمی‌شود؛ بلکه اندیشه در دوران ما در پیکرهٔ زبان شبکه‌های اجتماعی درآمده که هر یک از قدرت‌ها سعی می‌کنند تصورات و مفاهیم خود را از خلال آن عرضه کنند تا در پایان این اندیشه‌ها به مصرف کنندهٔ نهایی برسد.

شخص پی‌گیر در این شکی ندارد که انقلاب مفاهیم فکری معاصر به شکل اساسی با انقلاب ارتباطات معاصر ارتباط یافته و امروزه شخصیت‌های تاثیرگذار اجتماعی در شبکه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی و روزنامه‌نگاری، از طریق ابزارها و روش‌های اثرگذار، برای شکل‌دهی به تصورات عقیدتی و فقهی و ساختاری به رقابت با هم برخاسته‌اند. نتیجه آن‌که بخش قابل توجهی از وقت جوانان و مجالس آن‌ها را بلعیده و به تدریج اندیشه‌های فلسفی و مدرنیسم با همهٔ تفاصیل و رویکردهای خود و پروژه‌های انتقادی با شخصیت‌های تاثیرگذارش و مباحث حقوقی و سیاسی و دیگر مفاهیم به دایرهٔ توجه جوانان وارد شده و جای مهمی را در هِرَم اولویت‌های آنان اشغال کرده است.

با وسیع‌تر شدن دایرهٔ جدل فکری و گسترش میدان‌های آن، به سادگی متوجه برخی گفته‌ها و ادعاها خواهی شد که همراه با این درگیری‌های فکری پی در پی تکرار می‌شود و در نتیجه ـ آگاهانه یا نا آگاهانه ـ تبدیل به ابزاری برای استدلال در عرصهٔ جدل و مناقشه شده است. این گفتارها به شکل‌های گوناگونی مطرح می‌شود اما در صورت تامل همهٔ آن به بسته‌هایی خاص برمی‌گردد که سعی در تغییر اندیشه‌های موثر اصلی دارد. برای سهولت انتقال این اندیشه‌ها و جای گرفتن آن در ذهن مخاطبان، آن را در جمله‌ای خلاصه و مختصر جا می‌دهند که نظر به وضوح و مستقیم بودن پیام و سادگی استدلالِ موجود در آن، نوعی اطمینان را نسبت به درستی این‌گونه سخنان القا می‌کند که به آسانی مورد پذیرش قرار می‌گیرد. اما مشکل وقتی پیش می‌آید که این‌گونه سخنان حاوی معانی باطل یا مبهمی هستند که راه را برای عبور برخی از انحرافات فکری گوناگون باز می‌گذارند.

این ادعاها همان چیزی است که آن را «سخنان بنیان‌گذار انحراف فکری معاصر» دانسته‌ایم. این سخنان دارای ویژگی‌هایی است جمله:

۱ـ گسترش و انتشار: این سخنان از گسترش بسیار وسیعی برخوردار است؛ نه تنها نزد گروهی از نخبگان بلکه صدای آن را می‌توان از گروه‌های مختلف مردم با هر سطح از علم و اندیشه و نظر و اطلاع شنید.

۲ـ اختصار: این عبارات کوتاه و مختصر است و بیشترین مفاهیم ممکن را در کلماتی اندک منتقل می‌کند. همین باعث می‌شود این سخنان به آسانی حفظ و رد و بدل گردد و به راحتی منتشر شود.

۳ـ تاثیر قوی: این سخنان غالبا در مقام استدلال برای اندیشه‌ها و برهان‌آوری برای سخنان و پافشاری بر روی مواضع نقل می‌شود. این باعث می‌شود صاحب آن گمان کند که حجتی قاطع در گفتگو است در نتیجه تلاش چندانی برای بررسی درستی آن به خرج نمی‌دهد و حتی گمان می‌کند که قدرت این سخن از ذات آن سرچشمه می‌گیرد [و خود نیاز به استدلال و درستی‌سنجی ندارد].

۴ـ وضوح: این سخنان معانی واضح و مستقیمی را نمایندگی می‌کند که پیچیدگی ندارد و این می‌تواند توضیحی باشد بر تاثیر شدید و انتشار وسیع آن. این ویژگی باعث می‌شود به سادگی بتوان از آن در بحث و جدل‌های فکری بهره برد و هنگام نیاز به حجت‌آوری از آن یاری خواست.

۵ـ اجمال و کلی‌گویی: این سخنان باطلِ محضی را عرضه نمی‌کند که همه بر رد آن متّفق القول باشند، بلکه سخن باطل را به روشی آرام که حساسیت ایجاد نمی‌کند و زیر پوسته‌ای از حقِ مورد پذیرش عبور می‌دهد و همین باعث می‌شود مردم بدون دقت و بدون در نظر گرفتن جوانب مشکل‌دار، آن را بپذیرند.

خلاصه آن‌که: نخی که دانه‌های این سخنان را با همهٔ تفاوت‌هایش و دوری و نزدیکی‌اش از حق یک‌جا می‌گرداند: تاثیر کلی آن به همراه آسانی عبارت و وضوح حجت و عرضه‌اش در قالبی آسان و همه فهم و مختصر است که بسیاری اوقات به تولید اندیشه‌هایی در برخورد با قطعیات شریعت می‌انجامد.

با دقت در این ادعاها دانسته می‌شود که مجال این سخنان گوناگون است و تاثیر منفی آن نیز متنوع است:

۱ـ به بازی گرفتن منابع و روش‌های استدلال.

۲ـ رد یا انکار برخی از اصول و احکام محکم شرعی.

۳ـ پذیرش مفاهیم معاصری که در برخورد با قطعیات شریعت است و چه بسا دلیل‌تراشی برای آن.

۴ـ کوچک شمردن پای‌بندی به احکام شریعت و ایجاد شک در کمال آن یا تضعیف یقین نسبت به آن.

مشکل بزرگی که این تاثیرات علاوه بر انحراف در مفاهیم به جا می‌گذارد این است که مسلمان را به دام تفریط و سهل‌انگاری در حق خداوند کشانده و احساس خطا را از او گرفته و بلکه احساسی دروغین برحق بودن در هنگام گناه و خطا را به او می‌دهد که این شاید از خود گناه بدتر باشد، زیرا ارتکاب گناه امری طبیعی است و «هر بنی‌آدمی بسیار خطاکار است» اما همین احساس خطا باعث می‌شود که مسلمان رو به توبه آورد و «بهترین خطاکاران، توبه‌کاران‌اند».

مصیبت هنگامی است که جهت‌نمای ایمانی مسلمان از کار بیفتد و احساس نکند که در دام هوای نفس افاده و گناه را کوچک شمارد و با بازسازی آن‌چه رخ داده، خود را همچنان در دایرهٔ حق بداند که این در مسیر تصحیح و درمان و توبه مانع ایجاد می‌کند و همین است که یکی از جوانب خطر را در این‌گونه ادعاها آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که جنس شبهه خطرناک‌تر از جنس شهوت است؛ زیرا انسان از شهوت حرام توبه می‌کند، اما توبهٔ صاحب شبهه سخت است.

مسئله وقتی سخت‌تر می‌شود که شبهه و شهوت هم‌دست شده و شخص شهوت‌ها و دل‌خواه خود را با شبهات بپوشاند؛ این نیازمند یک شوک ایمانی است تا اعتدال نفس را به آن بازگرداند و شخص بتواند امیال شخصی خود را از خواسته‌های وحی تشخیص دهد و بحث و گفتگوی علمی بتواند درد شبهه را درمان کند. بدون این مکاشفهٔ ایمانی بحث و جدل علمی نیز کاری بیهوده و بلکه توهین به علم است و غالبا به هدف مورد نظر نمی‌رسد.

چرا که استدلال علمی همیشه و در همه حال سودمند نمی‌افتد و قرآن این قضیه را در مواضع گوناگونی ذکر کرده است:

{قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُوْلَئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ} [فصلت: ۴۴]

(بگو این [کتاب] برای کسانی که ایمان آورده‌اند هدایت و درمانی است و کسانی که ایمان نمی‌آورند در گوش‌هایشان سنگینی است و قرآن برایشان نامفهوم است و [گویی] آنان را از جایی دور ندا می‌دهند).

و در جای دیگری می‌فرماید:

{وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا} [الإسراء: ۸۲]

(و ما آن‌چه برای مومنان مایهٔ درمان و رحمت است از قرآن نازل می‌کنیم ولی ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید).

و می‌فرماید:

{وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ  (۱۲۴) وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ} [التوبة: ۱۲۴، ۱۲۵]

(و چون سوره‌ای نازل شود از میان آنان کسی است که می‌گوید این [سوره] ایمان کدام‌یک از شما را افزود؟ اما کسانی که ایمان آورده‌اند بر ایمان‌شان می‌افزاید و آنان شادمانی می‌کنند).

این به سبب هوا و هوس آنان است که باعث می‌شود از حق سود نبرند بلکه حتی علوم قرآن و راهنمایی‌های آن نزد آنان به جای آن‌که سلاحی باشد برای اظهار حق و دعوت به سوی آن، به نردبانی تبدیل می‌شود برای رسیدن به خواسته‌های بی‌ارزش نفسانی.

درک این قضیه ما را در تفسیر یکی از اسباب محدود ماندن اختلافات امامان سلف در فروع تفصیلی شریعت و کشانده نشدن آن به اصول اسلام یاری می‌رساند. صفای درون و روی آوردن زیبا به وحی ضمانتی بوده برای نلغزیدن به سمت انحراف در اصول. برای همین خواهی دید که منشا اختلاف در فروعِ تفصیلی غالبا اجتهادی است که اجر دارد، اما هر گاه دیدی دایرهٔ اختلاف بر محور اصول و قطعیات اسلام می‌چرخد مطمئن باش که هوای نفس از پس پردهٔ آن‌چه اندیشه خوانده می‌شود در حال دسیسه است و این همان چیزی است که وحی به شکلی قاطع اعلام کرده:

{فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ} [قصص: ۵۰]

(پس اگر تو را اجابت نکردند بدان که تنها از هوس‌های خود پیروی می‌کنند).

از آن‌جایی که این سخنان تا حد زیادی به سبک خاصی از استدلال ساده و مستقیم متکی است، تاثیری قوی بر اقشار مختلف جامعه می‌گذارد؛ زیرا همه قادر به درک اصل استدلال هستند هرچند در فهم ریزه‌کاری‌های آن متفاوت‌اند. این نوع استدلال تاثیری عمیق دارد اما با تکیهٔ آن بر سادگی و مستقیم بودن و دوری از توضیح و ترکیب و پیچیدگی باعث می‌شود شخص دچار اشتباهات بسیار شود؛ به معنای دیگر در مخاطب تاثیر می‌گذارد بدون آن‌که متوجه نقطه ضعف آن شود و این یکی از ویژگی‌های عموم سخنانی است که قرار است به بررسی‌شان بپردازیم؛ این سخنان به استدلال‌های آسان و واضح و مستقیم استناد می‌کند و در نتیجه با موفقیت در قشر وسیعی از مردم تاثیر می‌گذارد اما در مورد دقت استدلال و درستی آن سهل‌انگاری می‌کند و همین تاثیر قابل لمس و انتشار گسترده، فریبنده است و به عدم مراعات دقت در استدلال می‌انجامد.

فرایند کشف مغالطه‌های موجود در شماری از سخنان فاسد کار سختی نیست، اما نیازمند سطحی از دقت نظر و عدم عجله و در اختیار داشتن شماری از ابزار نقد است که صاحبش را قادر به دست گذاشتن بر مواضع اشکال سازد. اکنون به عنوان مثال به بیان برخی از این ادوات می‌پردازیم:

۱ـ گُشودن اِجمال سخن: این سخنان شامل قدری از کلی‌گویی است که ممکن است در خود مقداری حق و مقداری باطل را یک‌جا داشته باشد؛ بنابراین پذیرش یک‌بارهٔ آن صحیح نیست و ردِ آن نیز صحیح نیست، بلکه موضع صحیح در برخورد با این‌گونه سخنان درخواست شرح و تفصیل است که به درک مواضع حق و باطل در سخن می‌انجامد و به سنجش صحیح و گرفتن موضعی صحیح‌تر در برابر آن منجر می‌شود.

۲ـ شکستن هیبت سخنان مشهور و منتشر: برخی از سخنان به سبب شهرت و وسعت انتشار نوعی قدرت غیر حقیقی یافته‌اند و توسط مردم پذیرفته شده‌اند و همین به ضعف توانایی نقد نزد برخی از مردم انجامیده و در برابر فشار آن سر فرو آورده‌اند. آنان گمان می‌کنند انتشار این سخن در عرصه‌ای گسترده نشان از درست بودن آن است، حال آن‌که عاقل می‌داند مجرد گسترش و شهرت، معیارِ حق و باطل نیست بلکه معیار حقیقی، ادله و براهینی است که یک سخن بر آن بنا شده است.

۳ـ از میان برداشتن شکوه و جلال لفظی: پاره‌ای از سخنان از شیرینی لفظی برخوردار است؛ سجع لطیف، ارائهٔ اندیشه در قالب شعر و ضرب المثل و بیان زیبا باعث می‌شود برخی از مردم به درست بودن آن مایل شوند و چنان‌که در حدیث آمده «پاره‌ای از بیان‌ها همچون جادو است». اما هر گاه آرایش و بزک لفظ را از یک مقوله برداریم و همانند یک اندیشهٔ مجرد با آن به جدیت رفتار کنیم بسیاری اوقات به مجرد این بررسی جدی، وجه اشتباه آن آشکار می‌گردد.

۴ـ توجه به مقدمه‌های فاسد: گاه برخی عبارات بر مقدمه‌هایی نادرست بنا شده است و در بحبوحهٔ مناقشهٔ خود این سخنان، گروهی از مردم از بررسی این مقدمات فاسد غافل می‌مانند و با پذیرفتن مقدمات سخن به مناقشهٔ خود آن می‌پردازند. این باعث می‌شود وجه حقیقی اشکال در یک مقوله پنهان بماند یا باعث می‌شود آن سخن را بنابر استدلالی باطل رد کند و یا بخشی از آن را به سبب صحیح دانستن آن مقدمات بپذیرد. اما دقتِ کامل در محاکمهٔ یک مقوله مستلزم آن است که هم مقدمات آن و هم الفاظ خود مقوله و معانی‌اش و نتایج و آثار آن مورد بررسی قرار گیرد.

۵ـ آزاد شدن از زندان یک مقوله: چینش یک مقوله شاید صاحبش را ملزم کند که یا آن را بپذیرد و یا ردش کند و این موضع ممکن است در مورد پاره‌ای از سخنان صحیح باشد، اما در مورد گروه دیگری از مقوله‌ها تبدیل به تله شود. لازم نیست موضع صحیح محدود به این سو یا آن سو باشد، بلکه امکان دارد در موضع سومی باشد که این مقوله وانمود کند وجود ندارد. این مشکل بزرگی است که بسیاری از مردم در برابر بسیاری از دوگانه‌ها و سه‌گانه‌ها و چهارگانه‌هایی که برخی از مقوله‌ها آن را به کرسی می‌نشانند، به درستی درک نمی‌کنند. لازم نیست که سخنِ درست صرفا در یکی از گزینه‌های پیشنهاد شده باشد و این مستلزم آزادی شخص از اسارت این مغالطه است.

۶ـ توجه به سیاقی که یک مقوله در آن قرار دارد: بسیاری از عبارات و سخنان به خودی خود صحیح‌اند اما مشکل وقتی پیش می‌آید که در سیاقی خاص مورد سوء استفاده قرار گیرند. اگر سخن حق در سیاق باطل قرار گیرد معنای باطلی را پدید می‌آورد و این نه از جهت چینش یا معنای سخن بلکه از ترکیب آن در سیاقی خاص حاصل می‌شود. خداوند رحمت کند علی ـ رضی الله عنه ـ را که متوجه وجه اشکال در سخن خوارج شد که می‌گفتند: «حکم تنها از آن خداوند است». پس سخنی گفت که ضرب المثل شد: «سخن حقی که به هدف باطل گفته می‌شود».

۷- درک لوازم و عواقب سخن: اشکال برخی از سخنان و مقوله‌ها تنها وقتی آشکار می‌شود که لوازم مترتب بر آن و نتیجه‌ای که از آن حاصل می‌شود مورد ملاحظه قرار گیرد. برخی از سخنان صاحب خود را به یک دومینوی فکری وارد می‌کند و می‌بیند که مقتضای پذیرش آن سخن، پذیرش لوازم آن است و آن لوازم نیز او را به لوازم دیگر می‌رساند و به همین شکل تا جایی می‌رود که از حق و ارزش‌های حق دور می‌شود و ثوابت شریعت را زیر پا می‌گذارد؛ امری که در آغاز مورد نظر نبود. یکی از ابزار کشف سستی بسیاری از سخنان فاسد، ملاحظهٔ آن چیزی است که در صورت ادامه و پذیرش لوازمِ یک سخن و رفتن به پایان منطقی آن حاصل می‌شود.

۸ـ در نظر داشتن طبیعت مرجعیت حاکم: برخی از سخنان عبارت از قالب‌هایی کلی است که می‌توان انواع محتوای حتی متناقض را در آن جا داد. خود قالب قابل نقد شرعی نیست، بلکه نقد بر اساس مضمونی که قرار است در آن قالب قرار گیرد مشخص می‌شود. قضیه شبیه به لیوانی است که می‌توان در آن دوغ ریخت یا شراب، بنابراین مشکل از لیوان نیست، بلکه از طبیعت چیزی است که لیوان حاوی آن است. پر کردن این مقولات با مضامین تفصیلی محکوم به مرجعیتی است که تعیین می‌کند چه چیز در آن ریخته شود یا از آن بیرون انداخته شود. ممکن است کسی عبارت صحیحی را بگوید اما به سبب مرجعیتی که می‌خواهد عبارت را بر اساس آن مورد حکم قرار دهد، آن را به منطقهٔ انحراف بکشاند. بنابراین در نظر داشتن طبیعت مرجعیتی که قرار است دربارهٔ بسیاری از مقوله‌ها حکم صادر کند به کشف وجه فساد پنهان در آن می‌انجامد.

۹ـ توجه به اصول مرکزی اندیشه‌ها: مقوله‌های منحرف بسیاری اوقات نوع بیان و عبارات خود را تغییر می‌دهند اما همیشه از یک خاست‌گاه مرکزی مشخص صادر می‌شوند. ادراک اصل و اساس فکری، به شناخت و درک مقوله‌ها یاری می‌رساند حتی اگر پوست عوض کند یا در قالب‌های گوناگون ظاهر شود.

۱۰ـ باز کردن یک اندیشه و باز گرداندن آن به اصل نخست: چهرهٔ واقعی برخی از مقوله‌های فاسد آشکار نمی‌شود مگر در صورت آن‌که آن را به چند بخش تقسیم کرده و هر بخش را به اصولش باز گردانیم؛ در این حالت وجه فساد مقوله با ملاحظهٔ فساد اصولش شناخته می‌شود.

۱۱ـ کشف اصول فاسد پنهان: گاه در داخل این مقوله‌ها امور فاسدی پنهان است که در آغاز به چشم نمی‌آید بلکه نیازمند نظر و تدقیق بیشتر است و کشف این موارد پنهان باعث آشکار شدن جوانب خلل و اشکال در آن می‌شود. همچنان‌که برخی از این پوشیده‌ها حتی برای خود گوینده آشکار نیست و برای همین باید توجه داشت که آن‌چه باعث می‌شود برخی از مقوله‌ها توسط عده‌ای پذیرفته شود صرفا به سبب داده‌های معرفتی متعلق به آن نیست بلکه گاه پوشیده‌هایی خارج از معرفت در پذیرش یا عدم پذیرش برخی سخنان تاثیرگذار است؛ عواملی مانند تکبر، حسد، تعصب و محبت مال و جاه و دیگر موارد که همه تحت عنوان «هوای نفس» جا می‌گیرند.

در اثنای کتاب به شکل مصداقی، تاثیرات این ابزار را در کشف فساد بسیاری از این مقوله‌های ناصحیح بررسی خواهیم کرد.

قصدمان از آن‌چه گفتیم کم شمردن استدلال‌های آسان و مستقیم نیست، زیرا قدرت حجت و درستی آن مستلزم این نیست که پیچیده و سخت و برای بیشتر مردم غیر قابل فهم باشد، بلکه غالب براهین قرآنی از این نوع است؛ استدلال‌هایش قوی و در عین حال آسان و برای عموم مردم قابل فهم است و ممکن است مردم بنابر تفاوت‌شان در علم و ایمان از این حجت‌ها سود ببرند. اما هدف ما اشاره به خطر استدلال‌های باطل بود که ممکن است آسانی و قابل فهم بودن آن مانعی شود در برابر دیدن اشتباهات و مغالطه‌های موجود در آن و مخاطب را به سوی انحراف سوق دهد.

ایدهٔ این کتاب نیز از همین جا سرچشمه گرفته است و سعی دارد تعدادی از این مقوله‌ها را یک‌جا کرده و بر اساس همان منطق واضح آسان و مستقیم، به بررسی و کشف اشکالات آن بپردازد و هر مقوله‌ای را به صورت جدا معاینه کرده مضامین آن را به زیر ذره‌بین تحلیل ببرد و حق و باطل را از آن جدا سازد تا معانی صحیح را تایید و محل اشکال و ابهام و فساد را در آن عیان گرداند.

در مناقشهٔ این مقولات به ارائهٔ پاسخ ساختارمند که حقیقت هر مقوله و جانب خطای آن را آشکار می‌سازد و همچنین ارائهٔ دلیل برای سخن خود و بیان لوازم فاسد هر مقوله اکتفا خواهیم کرد.

تلاشی که ما کرده‌ایم به پی‌گیری این سخنان و جمع‌آوری آن و ترکیب موارد مشابه با یکدیگر و چشم‌پوشی از برخی موارد به سود مقولهٔ شبیه به آن بوده است. اما در نهایت به طبیعت حال این تلاش قابل پیشرفت و ویرایش است و این چیزی است که از خوانندگان گرامی انتظار داریم.

قابل ملاحظه است که همهٔ مقوله‌های بررسی شده در این کتاب مربوط به جریان تفریطی و سهل‌انگار در امر شریعت است و مقوله‌های جریان افراطی مخالف را  که به سوی غلو و زیاده‌روی دعوت می‌دهد در این کتاب نگنجانده‌ایم زیرا بررسی و معالجهٔ این انحراف متفاوت از انحرافِ تفریطی است، در نتیجه مناسب ندیدیم که هر دو را در یک کتاب قرار دهیم. از سوی دیگر یک روش برای بررسی هر دو مورد مناسب نیست و چه بسا به یاری خداوند در آینده در کتابی مستقل به مقوله‌های بنیان‌گذار غلو معاصر نیز بپردازیم.

از الله متعال یاری و موفقیت و رای صحیح خواهانیم و از هرگونه پیشنهاد و تصحیحِ خوانندگان گرامی نیز به گرمی استقبال می‌کنیم و سپاس‌گزار آنان خواهیم بود. همین‌طور از همهٔ برادران گرامی که نسخهٔ پیش از چاپ را مورد تدقیق قرار دادند و ما را از ملاحظات و پیشنهادات ارزش‌مند خود بهره‌مند ساختند کمال تشکر را داریم. خداوند متعال تلاش آنان را ارج نهد و آن‌ها را از اجر خود محروم نگرداند.

والله المستعان ولا حول ولا قوة إلا بالله.

ادامه دارد

عبدالله العجیری ـ فهد العجلان ـ ترجمه: احمد معینی