اصطلاح اسلام میانهرو یا اسلام معتدل را بسیاری از مردم در دوران ما تکرار میکنند و منظورشان این است که پیرو اسلامی بر اساس یک دیگاه معتدل بدون غلو و تندروی هستند. این معنا به ذات خود ایرادی ندارد و پایبندی معتدلانه به اسلام و دوری از غلو و تندروی یا سهلانگاری و کندروی، روشی نیکو است و کسی دربارهاش اختلافی ندارد.
اما تعامل با این مقوله نباید به این سادگی باشد یا نباید تصور کنیم که این واژه برای اشاره به ضرورت پایبندی به اسلام و دور ساختن انحراف غلو آمیز یا سهلانگارانه به کار میرود، بلکه ما در برابر کاربرد این کلمه در یک روند خاص قرار داریم و این مقوله معانی پنهانی دارد که باید بررسی شود و ایرادهای آن آشکار گردد. برای همین به بیان دو روند مهم خواهیم پرداخت:
روند نخست:
چرا در میان این همه توصیف، از واژهٔ «اعتدال» استفاده شده است؟ یا به معنای دیگر، چرا نمیگوییم: ما به اسلام پایبندیم، و به سنت و شریعت ملتزم هستیم؟ یا اگر خواستی این را هم اضافه کن: بنابر روش درست، یا بنابر راه و روش پیامبر صلی الله علیه وسلم یا روش سلف صالح و مانند آن.
راز اینکه کلمهٔ «معتدل» و «میانهرو» باید همراه با اسلام بیاید چیست؟ طوری که انگار اسلام به ذات خود این معنا را منتقل نمیکند.
در واقع به کار بردن فراوان کلمهٔ معتدل همراه با اسلام و تأکید پی در پی برای دوری از تندروی، اشارههای خوبی را با خود ندارد و یاد کردن همیشگی این وصف هنگام سخن از اسلام و افتخار کردن به آن و ارزشهای آن و دعوت به حاکم ساختن این نوع اسلام در دل خود یک موضع منفی از اسلام را نهان دارد، چه گویندهاش احساس کند یا نه، و غیر مستقیم این را میرساند که تندروی و غلو یکی از ویژگیهای اسلام در دوران ماست، بنابراین باید حتما در کنار نام اسلام از آن ابراز بیزاری کرد تا آنکه به صاحبش گمان بد نبرند و اینگونه بر خود شرط میگذارد که دعوتش صرفا محدود به اسلام معتدل باشد.
بخشی از این مشکل این است که برخی از مردم تحت فشار کشندهٔ ماشین رسانهای در دوران ما قرار گرفتهاند که سعی در ارتباط دادن اسلام به غلو و تندروی دارد و برخی از مسلمانان نیز با نسبت دادن بسیاری از رفتارهای غلوآمیز به این دین در این برداشت منفی از اسلام شرکت کردهاند و در حق دین و هویت خود مرتکب جنایت شدهاند و آن را در موضع اتهام و عیب قرار دادهاند، سپس گروه دیگری از مسلمانان با تلاش در ذکر صفت «معتدل» هنگام نام بردن از اسلام بر این برداشت منفی دامن میزنند، طوری که بسیاری از صاحبنظران گمان میکنند که اسلام در ذات خودش نمایندهٔ ارزشهای اعتدال و میانهروی نیست.
اما چنین قیدی در حقیقت متضمن تبرئهٔ خود شخص از برچسب تندروی و غلو است نه دفاع از اسلام، انگار میخواهد بگوید: من از هر اسلام دیگری بیزارم و در زندگیام بنابر یک اسلام خاص عمل میکنم که همان اسلام معتدل است و با دیگر اسلامها تفاوت دارد. یعنی از جایی که گمان میکند در حال دفاع از اسلام است به ترسیخ و تعمیق این کلیشهٔ ظالمانه دربارهٔ اسلام دامن میزند.
بنابراین دین ما ـ اسلام ـ دین اعتدال است و دیگر نیازی نیست که آن را با قید «معتدل» ذکر کنیم و هنگامی که میگوییم: اسلام، منظورمان همهٔ اسلام با احکام و اصولش است که دین عدالت و اعتدال و رحمت و نجات در دنیا و آخرت است. دینی که به آن افتخار میکنیم و با صدای بلند اعلامش میداریم نه آنکه به سبب فشار رسانهای از این سو و آن سو سرمان را شرمگینانه پایین بیندازیم. وجود کسانی که دچار غلو یا انحرافاند معنایش این است که اسلام مورد اتهام قرار گرفته یا ترسناک و ناواضح است، در نتیجه باید این وصف را به آن افزود. این انحرافها را باید تبیین کرد و ناصحیح بودنش را توضیح داد بدون آنکه در مفهوم خود اسلام تأثیری بگذارد و ذات اسلام محل اتهام شود و انتساب به آن ـ بدون اضافهٔ کلمهٔ معتدل ـ باعث ایجاد شبهه شود.
روند دوم:
مربوط به مفهوم اعتدال است که همراه با اسلام آورده میشود؛ این اعتدال چیست؟
اعتدال یکی از ویژگیهای حاضر نزد جریانها و رویکردهای فکری گوناگون است؛ چیزی که همه مدعیاش و مدعی دوری از تندرویاند و این ضرورت شناخت حدود اعتدال و منبع تعیین کندهٔ مرزهایش را دوچندان میسازد زیرا بدون این تعیین مرز، اعتدال نیز هیچ معنایی نخواهد داشت و قالبی خواهد شد که میتوان از طریق آن انواع انحرافات رفتاری و فکری را عرضه کرد، سپس همین انحرافات را به بهانهٔ اینکه این اسلام میانهرو معتدل است به اسلام نسبت داد.
ضابطهٔ شناخت اعتدالِ ستودهشده، خودِ شریعت است. اسلام در ذات خود پاسخ این پرسش را که حد و مرز اعتدال چیست، دارد. آنکه واقعا به اسلام و احکام و تشریعات و حدودش تمسک جوید در دایرهٔ اعتدال قرار دارد و از مظاهر غلو و جفا به دور است و ضابطهٔ اعتدال را نباید از معیارهایی خارج از اسلام یافت تا این معیارهای خارجی تعیین کنند چه چیز از اسلام است و چه نیست. برای مسلمان شایسته نیست که عرفها و سنتها و سلیقه و خواهشهای نفسانی خود یا تسلیم شدگیاش در برابر یک فرهنگ وارداتی را داور کند و از رفتار خود مظاهر اعتدال مورد نظر را به دیگران عرضه کند، بلکه واجب است همهٔ اینها را به اصول و محکمات شریعت ارجاع داد و هر چه موافق آن بود را اعتدال دانست و هرآنچه مخالفش بود را خارج از اعتدال شمرد، حتی اگر صاحبش دنیا را از سخن گفتن دربارهٔ اعتدال پر کرده باشد.
این همان منهجی است که باید در عمق ذهن هر مسلمانی جای گیرد و به مجرد بالا بردن پرچم اعتدال از سوی افراد و ادعایش اکتفا نکند بلکه ادعای آنان را به محک شریعت بسپرد و صحیح را از ناصحیح جدا سازد.
اینجا چیزی را میتوان ملاحظه کرد و آن این است که شیوع سهل انگاری در طعنه و اتهام به غلو و تندروی عملا باعث تضعیف اثر آن میشود و دیگر آن اثر نخست را در دور ساختن مردم و دلها نخواهد داشت، زیرا هر طرف، دیگری را متهم به غلو خواهند کرد و سپس افتخار میکند که معتدل است، بنابراین راه حل معالجهٔ ایرادهای ناشی از غلو و تندروی، داوری بردن به کتاب خدا و سنت رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ برای شناخت مواضع غلو و تندروی و جفا و سهل انگاری است، تا بدانیم واقعا موضع اعتدال کجاست و به حد و مرزش پی ببریم و این هر طرف را ملزم میسازد تا اعتدال خود را از طریق دلایل کتاب و سنت اثبات کنند نه با شعار و ادعای توخالی.
شاید بگویند: اما با داوری بردن به کتاب و سنت نیز همان اختلافاتی که اینجا رخ میدهد اتفاق خواهد افتاد.
پاسخ را میشود با جمع بین دو مسئله بیان کرد:
مسئلهٔ نخست: این اختلاف در همهٔ قضایا موجود نیست، بلکه همواره مواضعی محکم وجود دارد که نمایانگر اعتدال است و هر کس در آن دایره باشد اهل اعتدال است و کسی که به راست یا چپ منحرف شود از مرزهای اعتدال بیرون رفته است و آنها نیز بر حسب دوری و نزدیکیشان به این دایره بر چندین درجه هستند.
همینطور مواضعی وجود دارد که اختلاف معتبر و نگاه اجتهادی را برمیتابد و تا وقتی که این اختلافات روا باشد صاحب خود را از دایرهٔ اعتدال خارج نمیکند. اگر چه اعتدال یک چیز است اما انسانها قادر به ادراک این اعتدال به شکل قطعی و یقینی نیستند، و این باعث میشود که دایرهٔ اختلافات روا، فضایی برای این اعتدال باقی بگذارد. اینجا اگرچه اعتدال به شکل واضح برای همه نمایان نشده اما امری است محدود در دایرهای از سخنان معتبر که خروج از آن روا نیست.
امر دوم: ما روشی شرعی و منظم داریم که شخص جویندهٔ اعتدال بر اساس آن از میان سخنانی که در نگاه او موضع اعتدال است سخن درستتر را انتخاب میکند.
اختلاف در ادعای تمسک به کتاب و سنت را میتوان از طریق این دو معیار برطرف کرد: معیار محکماتی که اختلافی در آن نیست و معیار «روش» و منهجی که باید بر اساس آن حرکت کرد.
میانهروی و اعتدال در تصور شرعی نتیجهٔ تمسک به قرآن و سنت است، بنابراین هر کس به شرع چنگ بزند، میانهرو و معتدل است و کسی که با شرع مخالف باشد چنین نیست. اعتدال به معنای نقطهٔ وسط نیست که شخص در هر اختلافی در نقطهای میانهٔ دو طرف دعوا بایستد، بلکه اثری از تبعیتِ شرع است.
از اینجا خواهی دانست که میانهروی در حقیقت موضع گرفتن در میانهٔ دو طرف نیست، بلکه این میانه بودن ممکن است ستوده شود یا نه، و این را میتوان از ملاحظهٔ موضع قرآن دربارهٔ میانهروی دانست. در پرتو وحی ما تنها یک میانهروی نداریم، بلکه دو میانهروی داریم: میانهروی درست و میانهروی نادرست.
از مثالهای میانهروی مطلوب در قرآن، میانهروی کسانی که خداوند به آنان نعمت عطا کرده، از مؤمنانی که به سوی پروردگارشان فرا میخوانند:
{اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ (۶) صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ} [فاتحه: ۶ ـ ۷]
(ما را به راه راست هدایت فرما (۶) راه کسانی که به آنان نعمت عطا کردهای نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان)
همچنین:
{وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا} [اسراء: ۱۱۰]
(و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهستهاش مکن میان این [دو] راهی [میانه] برگزین)
و همینطور:
{وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا} [فرقان: ۶۷]
(و کسانیاند که چون انفاق کنند نه ولخرجی میکنند و نه تنگ میگیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمیگزینند).
و دیگر مثالهای قرآنی که نشان میدهد موضع گرفتن در میانه میتواند مطلوب و مورد ستایش باشد.
اما میانهروی مردود، از جمله شواهد قرآنی بر آن، آیاتی است که خداوند دربارهٔ احوال منافقان نازل کرده است:
{مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء} [نساء: ۱۴۳]
(میان آن [دو گروه] دو دلند، نه با اینانند و نه با آنان).
و از دیگر شواهد آن:
{وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا} [نساء: ۱۵۰]
(و میگویند ما به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار میکنیم و میخواهند میان این [دو] راهی برای خود اختیار کنند).
از شواهدِ این موضع گرفتن میانه در سنت نبوی: «مثال منافق مانند گوسفندی است که بین دو گله سرگردان است، گاه به این سوی میرود و گاه به آن سو».[۱]
تفاوت بین این دو میانه بودن به طبیعت دو طرف برمیگردد، بنابراین اگر میان دو باطل بود مورد ستایش است و اگر در میانهٔ حق و باطل ایستاده بود، نکوهیده است.
خلاصه آنکه: در بحبوحهٔ ادعاها و خصومتها و تکرار پی در پی اهمیت اعتدال، شاید مسلمان حواسش به این نباشد که بسیاری از این ادعاها تلاش در محدود ساختن اسلام با اعتدالی است که خود میخواهند و این اعتدالی که آنان میخواهند وصفی است خارج از اسلام و پیشزمینهای قبلی دارد که از مرجعیتهای گوناگون تأثیر گرفته و سعی دارد همین پیشزمینهها را بر اسلام مسلط سازد تا از آن اسلامی بیرون بیاید که آن را «اسلام میانهرو معتدل» میخوانند.
آنکه متأثر از مرجعیت لیبرال است تصورات خودش از آزادی را که محدود به هیچ چارچوب دینی نیست و روابط حرام را روا میداند به اسلام میچسباند و سپس در باب اهمیت اسلام میانهرو معتدل سخن میراند، حال آنکه اسلام از چنین اعتدالی مبرا است.
[۱] به روایت مسلم.