پدیده‌ی تفرقه‌ی امت در دین، و دلایل درستی مذهب سلف (۴)

وقتی می‌گوییم پیشوایان سلف به حقی که صحابه ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بوده‌اند رسیده‌اند، منظورمان چیست؟

حقی که صحابه ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بوده‌اند شامل حق علمی و حق عملی است و پیشوایان سلف نیز در هر دو نوع ـ علمی و عملی ـ به همان حق رسیده‌اند.

اما این بدان معنی نیست که پیشوایان سلف در رسیدن به حق ـ چه در جانب علمی و چه در جانب عملی ـ‌ با صحابه ـ رضی الله عنهم ـ یکسان بوده‌اند و این را هیچ‌یک از علما نگفته است، بلکه تمامی علمای اهل سنت اقرار نموده‌اند که صحابه ـ رضی الله عنهم ـ چه در جانب علمی و چه در جانب عملی، از تمامی نسل‌های امت برتر بوده‌اند.

شیخ الاسلام ابن تیمیه ـ رحمه الله ـ این حقیقت را چنین خلاصه نموده است: «هر کس در قرآن و سنت و آنچه اهل سنت و جماعت بر آن اتفاق کرده‌اند بیندیشد، به طور حتم برایش آشکار می‌شود که : بهترین افراد این امت ـ از نظر کردار و گفتار و باور و هر فضیلت دیگر ـ افرادی هستند که در قرن اول می‌زیسته‌اند، سپس کسانی که پس از آنها آمدند و سپس کسانی که پس از آنها آمدند؛ و این حقیقت به طرق متعدد از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به اثبات رسیده است و اینکه آنها در هر فضیلتی از جمله علم، عمل، ایمان، عقل، دین، بیان و عبادت بهتر از خَلَف می‌باشند و در حل هر مشکلی از دیگران اولویت بیشتری دارند. و این حقیقت را جز آنکه امور قطعی دین اسلام را انکار کرده و با وجود علم، خداوند او را گمراه‌ ساخته است، شخصی دیگری انکار نمی‌کند»[۱]. و علمای اهل سنت در اثبات این مفهوم بسیار سخن گفته‌اند.

پس، این سخن به صورت کلی نشان می‌دهد که منظور از سخن ما: پیشوایان اهل سنت همان حقی که صحابه ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بوده‌اند، را دریافت کرده‌اند، این نیست که آنها از نظر علم و عمل با صحابه ـ رضی الله عنهم ـ یکی بوده‌اند، بلکه منظور رسیدن به اصل حق است که رسیدن به آن واجب است اما از نظر کمال به آن حدی که صحابه بر آن بوده‌اند نخواهند رسید.

بنابراین در تمامی سخن‌های سابق همین مقدار از مطابقت با حق مورد نظر بوده است؛ یعنی همان مقداری که گروه‌های مختلف امت در مورد آن اختلاف و نزاع کرده‌اند. تمامی گروه‌های امت ـ جز خوارج و شیعه و افرادی از گروه‌های دیگر ـ این را پذیرفته‌اند که هیچ‌کس نمی‌تواند در علم و عمل با هم به آن جایی که صحابه ـ رضی الله عنه ـ رسیده‌اند، برسد.

پس اختلاف میان گروه‌های امت در مورد این نیست که باید در رسیدن به آن‌چه پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بوده‌اند به حد کمال رسید و به تمامی حق دست‌ یافت، بلکه فرقه‌ها در مورد رسیدن به اصل حق در هر بابی از ابواب دین اختلاف نظر دارند.

این نشان می‌دهد، همان حقی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش بر آن بوده‌اند، چیزی واجب است که می‌توان به اصل آن رسید و تنها موضوع کمال می‌ماند که در مورد آن تشویق به عمل آمده است؛ بنابراین حقی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بوده‌اند یا همان سلفیت، تنها منهجی نیست که در پی آن باشیم یا فقط تصوری ذهنی نیست که نمی‌توان آن را اجرا نمود؛ بلکه حقیقت و واقعیتی است که می‌توان آن را اجرا نموده و به اصل آن رسید.

بنابراین نباید بگوییم شخصی که می‌گوید: من پیرو صحابه و پیرو سلفیت می‌باشم، اشتباه کرده است زیرا چنین شخصی هرگز در ذهنش این فکر خطور نکرده که در تمامی حق ـ علمی و عملی ـ با صحابه یکی شده است پس نباید شخصی را به خاطر چیزی که ادعا نکرده، خطا کار بنامیم!!

همچنین نباید بگوییم: سلفیت و رسیدن به مذهب حق تنها یک تصور ذهنی است که متأخرین در دنیای واقعی نمی‌توانند آن را محقق سازند؛ زیرا هیچ‌کس معتقد نیست که می‌تواند در زمینه‌ی حق و در بخش علمی و عملی هم‌طراز صحابه باشد و هیچ کس ادعا نکرده که تمامی حق را از آن خود کرده است، بلکه هدف محقق ساختن مقدار واجب و تلاش برای اجرای مقدار مستحب، بر حسب توانایی شخص می‌باشد.

معیار رسیدن به حقی که صحابه ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بوده‌اند:

رسیدن به حقی که صحابه بر آن بوده‌اند تنها یک معیار دارد و آن: پیروی کردن در عمل است. یعنی اگر کسی ادعا کند که پیرو حقی است که صحابه بر آن بوده‌اند و در عمل از این حق پیروی کرد، آن حق را دریافته است اما کسی که ادعا کند پیرو صحابه است، سپس در عمل از آنها پیروی نکند به حقی که نزد آنها بوده نرسیده است، اگر چه در باره‌ی خودش چنین گمانی داشته باشد.

اختلاف میان اکثر فرقه‌های امت در اعلان پیروی از صحابه ـ رضی الله عنهم ـ نیست، بلکه در اجرای عملی پیروی از آنها است. قاضی عبدالجبار در  کتابش به نام «فضل الاعتزال» فصلی را با این عنوان نامگذاری کرده است: «فصلی در نسبت دادن معتزله به خروج از تمسک به سنت و اجماع، و اینکه آنها از اهل سنت و اجماع نیستند»[۲].

منظور او نقد سخن کسانی است که می‌گوید معتزله از اهل سنت و جماعت نبوده و به صحابه ـ رضی الله عنهم ـ نسبت داده نمی‌شوند. وی در باره‌ی اینکه معتزله به سنت واقعی پایبند بوده بحث کرده و می‌گوید: «این اصحاب هستند که به سنت و جماعت متمسکند ـ الحمدلله ـ؛ نه این بدگویان رسوا»[۳].

بنابراین منظور او این است که تنها معتزلی‌ها اهل سنت و جماعت می‌باشند، و سخنی را از یکی از اصحابش یعنی محمد بن یزداذ اصفهانی نقل می‌کند که در این سخن بیان شده معتزله نسبت به صحابه ـ رضی الله عنهم ـ سزاوارترند. سخن وی نشان می‌دهد که معتزله از صحابه ـ رضی الله عنهم ـ ابراز بیزاری نکرده، بلکه معتقدند که این مذهب به صحابه منتسب بوده و خودشان را امتداد فکر صحابه قلمداد می‌کنند.

اینکه معتزله خود را به صحابه منتسب می‌کنند به این معنی نیست که آنها در عمل پیرو روش صحابه ـ رضی الله عنهم ـ می‌باشند.

وضعیت فرقه‌های دیگری که اعلان می‌کنند پیرو صحابه بوده و ادعا دارند که در امور دین با صحابه موافق‌اند نیز به همین صورت است. وضعیت واقعی آنها و چیزهایی که به عنوان اصول دین پذیرفته‌اند ثابت می‌کند که آنها در عمل پیرو صحابه ـ رضی الله عنهم ـ نیستند.

بنابراین معیار در حکم بر گروه‌ها، پیروی از صحابه در دنیای واقعی است و هر کس آن را محقق نمود وی بر منهج قرار دارد و هر کس بر خلاف آن عمل کرد از روش صحابه خارج شده است. بعد از این، بحث در مورد تعیین نام‌‌هایی است که بر موافق یا مخالف صحابه گذاشته می‌شود که آیا شخص سلفی یا سنی یا غیره نامیده می‌شود یا خیر، که این بحث بر سر الفاظ و اصطلاحات است نه بحث در مورد حقایق.

بنابراین در این قضیه دو موضوع دارم: اول بحث و بررسی در مورد حقایق کسانی که ادعا می‌کند حقی که نزد صحابه است را دریافت‌اند و دوم بحث و بررسی برای تعیین الفاظ و لقب‌هایی که بر این ادعا کنندگان اطلاق می‌شود. موضوع اول، در حکم کردن مؤثر است اما موضوع دوم، لفظی، اصطلاحی و اجتهادی است.

بنابراین هرکس بگوید: معتزله از سلفیت و منهج اهل سنت خارج نیست به او گفته می‌شود: آیا آنها در بخشی از مسائل اجماعی و اصول دین با صحابه مخالف می‌باشند یا خیر؟!! و آیا آنها به صورت ویژه صاحب حقی می‌باشند که نزد دیگر گروه‌های امت یافت نمی‌شود؟!!

اگر گفت: نه؛ بحث وارد دایره‌ی  الفاظ و معانی می‌شود زیرا او همان چیزی را پذیرفته که اهل سنت و جماعت می‌گوید، مبنی بر اینکه معتزله در رسیدن به بخشی از حقی که صحابه بر آن بوده‌اند دچار انحراف شده‌ است و اینکه نمی‌توان آنها را صاحب حقی دانست که نزد دیگران نیست و بلکه آنها تنها در اطلاق لفظ سلفیت و اهل سنت با دیگران نزاع می‌کنند.

اگر گفت: بله؛ از وی درخواست می‌شود برای اثبات درستی ادعایش دلیل بیاورد. باید ثابت کند هر آنچه معتزله در زمینه‌ی اصول و فروع دین می‌گوید با روش صحابه مخالف نیست و معتزله در دین به حقی رسیده‌اند که نزد دیگران نیست؛ که نمی‌توان آن را اثبات کرد.

وضعیت کسی که بگوید: اشاعره از منهج سلفیت و اهل سنت خارج نیستند نیز به همین صورت است و همان چیزی به وی گفته می‌شد که در مورد مذهب معتزله گفته شد.

اگر گفته شود: هنگامی که همه‌ی گروه‌ها یا بیشتر آنها ادعا دارند که پیرو صحابه ـ رضی الله عنهم ـ بوده و حقی که صحابه بر آن بوده‌اند را محقق ساخته‌اند، این نشان می‌دهد که تعیین حقی که صحابه بر آن بوده‌اند امری مشکل و غیر واضح است.

گفته می‌شود: اینگونه نیست؛ برای‌ اینکه عدم وقوع اختلاف، شرط وضوح و بیان و آشکار بودن یک چیز نیست؛ چرا که نصوص وحی در زمینه‌ی اصول دین، در نهایت وضوح هستند و با این وجود در مورد رهنمودهای آن اختلاف روی داده و هر گروهی ادعا می‌کند که او در این زمینه حق را دریافته است. پس اگر وجود اختلاف بر یک نص به خودی خود آن را از نصوص مشکل‌دار قرار می‌دهد، نتیجه این خواهد شد که نصوص وحی مشکل‌دار هستند و بلکه در نهایتِ اشکال خواهند بود و هیچ مسلمانی این را نمی‌گوید.

بنابراین معیار درستی هر چیز: عرضه‌ی دلیل و برهان برای اثبات درستی ادعا می‌باشد که این ادله از مجموع وضعیت صحابه و گفتار و کردارشان و قرائن و احوالی که آنها را احاطه کرده بود به دست می‌آید.

راه‌های عملی کردن پیروی از صحابه ـ رضی الله عنهم ـ :

علم و آگاهی از حقی که صحابه ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بوده‌اند راه‌های متعددی دارد که بیشتر آنها به دو راه اصلی ختم می‌شوند:

راه اول: آشکارترین و پر کاربردترین آنها است: راه نقل مستقیم از صحابه ـ رضی الله عنهم ـ است. به این صورت که یک قول در عصر صحابه آشکار و منتشر باشد؛ که این نوع جای هیچگونه اشکال و تردیدی باقی نمی‌گذارد و مسائل اصلی و بزرگ دین و ابواب اصلی آن از این طریق به اثبات رسیده است.

راه دوم: روش تخریج (رسیدن به حکم از طریق دلایل و قراین)؛ به این صورت است که شاگردان صحابه و کسانی که بعد از آنها آمدند بر اساس گفتار و روش‌های معمول نزد صحابه، نظری را تخریج ( نتیجه‌گیری و استنباط) کنند. پس اگر صحابه در مورد یک مسأله سخن نگفته‌اند دلیل بر این نمی‌شود که نمی‌توان نظر و منهج آنها را در مورد آن مسأله دانست، بلکه از طریق تخریج بر قول آنها می‌توان آن را به دست آورد.

روش تخریج (یافتن اصول و مبادی یک چیز) راهی معتبر در زمینه‌ی صادر کردن یک قول و استخراج آن است و روشی که در میان تمامی گروه‌ها رواج دارد و برخی از آنها قطعی و برخی دیگر نزدیک به قطعی و برخی دیگر ظنی می‌باشد.

بنابراین هیچ مسأله‌ای ـ به ویژه مسائل بزرگ ـ وجود ندارد مگر اینکه صحابه ـ رضی الله عنهم ـ درباره‌ی آن یا در مورد همانندش سخنی صریح و مستقیم دارند و جزئیات آن به همراه مثال در نسخه‌ی کامل این مقاله خواهد آمد. ان شاء الله تعالی.

باید این نکته را تذکر داد که حقیقت و طبیعت روش تخریج و استنباط با روش «نتیجه‌گیری بر اساس فهم» متفاوت است همان چیزی که شیخ الاسلام ابن تیمیه بر باطل بودنش حکم نموده است. منظور از «نتیجه‌گیری بر اساس فهم» این است که شخص تنها بر اساس فهم خویش سخنان صحابه و پیشوایان سلف را تعیین کرده و گمان کند که در این مسأله تنها سخنی که خودش معتقد است، درست می‌باشد و بر همین اساس آن را به صحابه و سلف نسبت دهد با این دلیل که آنها هیچ‌گاه از حق خارج نشده‌اند و بدون شک نادرستی چنین روشی از نظر منهجی واضح و آشکار است.

اما روش تخریج چنین نیست زیرا مبنی بر داده‌های واقعي نزد صحابه تحقق یافته، اما به طور مستقیم به مسأله‌ی جدید ربطی ندارد؛ بنابراین شخصی که قول صحابه را تخریج می‌کند تنها بر فهم خودش اعتماد نکرده بلکه به طور اساسی بر علم و عملی که نزد صحابه بوده اعتماد می‌کند؛ به این صورت که شخص ابتدا به سراغ اقوال و موضع‌گیری‌های صحابه رفته و آنها را بررسی و تحلیل می‌کند سپس نظر آنها را در مورد این مسأله‌ی جدید به دست می‌آورد.

در پایان این مقاله باید بر یک نکته‌ی مهم منهجی تأکید کنم و آن اصل شناخت حق در زمینه‌ی دین است که از طریق نصوص شرعی حاصل می‌شود. اگر فرض کنیم که صحابه در مورد مسأله‌ای یا شبیه آن سخنی نگفته‌اند این به معنای آن نیست که نمی‌توان در مورد آن مسأله به حق قطعی رسید چرا که برخی از اشکال شرک اکبر که بعد از عصر صحابه و پیشوایان سلف در میان امت رخ داد را می‌توان از طریق نصوص شرعی مستقیم قضاوت کرد چرا که نصوص شرعی  برای حکم کردن  کافی می‌باشند حتی اگر اتفاقی در دروان گذشتگان رخ نداده باشد.

اگر فرض کنیم که نمی‌توان موضع‌گیری صحابه در مورد کمک‌خواستن از قبر و طلب نیاز از اهل آن را دانست این بدان معنی نیست که نمی‌توان از طریق نصوص مستقیم شرعی حکم این کارها را فهمید زیرا در بسیاری از مواقع با شناخت سیاق و ترکیب‌های لغوی می‌توان رهنمود نصوص را دریافت.

درود و سلام الله بر پیامبرمان محمد و بر تمامی آل و یارانش باد.

سلطان العمیری ـ مترجم: ابراهیم منصوری


پانویس‌ها:

[۱] – مجموع الفتاوی؛ ۴/۱۵۷-۱۵۸

[۲] – فضل الاعتزال؛۱۸۵

[۳] – منبع سابق ۱۸۶