این مقوله دو کاربرد مشهور دارد: کار برد علمی که در کتب عقیده حضور دارد، و کاربرد مردمی که در جامعه شنیده میشود.
آنچه به کاربرد اول مربوط است: این مقوله هنگام بررسی یکی از مهمترین مباحث نامها و احکام در بحث عقیده مطرح میشود. برخی در پیروی از مذهب جهمیها و مُرجِئه، ایمان را در قلب میدانند و بر این باورند که سخنِ زبان و عملِ اعضای بدن از صمیم ایمان و رکنی از ارکان آن نیست، زیرا ایمان صرفا یک شناخت یا اعتراف یا تصدیق قلبی است و با رفتن آن از قلب، ایمان نیز از بین میرود. اعمال اما کامل کننده است و پاداش و مجازات بر اساس آن است ولی از حقیقت ایمان نیست و مسلمان به سبب اعمالش از ایمان خارج نمیشود.
این یک مقولهٔ عقیدتی مشهور و مخالف اعتقاد اهل سنت و جماعت است که ایمان را بنا شده بر سه رکن میدانند: تصدیق قلب و گفتار زبان و عمل اعضای بدن؛ گفتار زبان و عمل جوارح همانند گفتار و کردار قلبی در صمیم ایمان داخلند و ممکن است که انسان به سبب گفتار یا کردار از ایمان خارج شود.
ادلهٔ این اختلاف عقیدتی تبیین شده و شبهات مخالفان پاسخ داده شده و اینجا مجال پرداختن به آن نیست، زیرا از جملهٔ مقولههای معاصری که ما به آن میپردازیم نیست.
اما کاربرد دوم: این مقوله در سیاقی به کار میرود که کار به معنای عقیدتی نخست ندارد و بر اساس فکریِ خاصی بنا نشده بلکه در سیاق بیان جایگاه ایمان قلبی گفته میشود و اینکه ایمان حقیقی همان ایمان قلبی است و برخی از کسانی که ظاهر خوبی دارند ممکن است اعتقاد فاسد و نیت بدی داشته باشند و این معانی پنهان بهتر از آن ظاهر خوب است.
کسی که این مقوله را تکرار میکند احتمالا چند مورد را در نظر دارد:
۱ـ اهمیت توجه به جنبهٔ قلبی و کار نیک پنهان.
۲ـ اکتفا نکردن به اعمال ظاهری، زیرا ممکن است بسیاری ظاهری نیکو و باطنی ناپاک داشته باشند.
۳ـ برخی از کسانی که در ظاهر خوب نیستند ممکن است در باطن بهتر از دیگری باشند.
در حقیقت این موارد به طور کلی ایرادی ندارد، زیرا جایگاه ایمان قلبی بسیار بالاست و یادآوری آن و ذکر اهمیتش از اموری مهمی است که بسیاری از مردم نسبت به آن سهلانگاری میکنند. یادآوری جنبهٔ پنهان و مراقب دانستن الله و اصلاح حال نیز، همه از امور مهم هستند.
همینطور برای حکم بر مردم تنها به ظاهر اکتفا نمیشود، همچنانکه ممکن است حال شخص در حقیقت مخالف ظاهرش باشد. همچنین ظاهر تنها معیار برتری مردم بر یکدیگر نیست.
پس اینها همه معانی درستی است.
اما چگونه این مقوله که اصلش درست است تبدیل به یکی از مقولههای بنیانگذار انحراف فکری معاصر شده است؟
ایراد این مقوله به سیاقی مربوط است که این سخن در آن قرار داده میشود. هنگامی که بسیاری از مردم این سخن را به زبان میآورند آن را در روند درستش یعنی بیان اهمیت باطن یا اهمیت عدم اکتفا به ظاهر به زبان نمیآورند بلکه آن را در سیاقها و بافتهایی فاسد میآورند، از جمله:
ـ کم اهمیت جلوه دادن اعمال آشکار: هنگامی که مردم را پایبند به اعمال آشکار میبینند این مقوله را مطرح میکنند.
ـ کوچک شمردن گناهان: هرگاه به سبب یک گناه آشکار نصیحتش میکنند این عبارت را تکرار میکند: «ایمان در قلب است» [یا دلت پاک باشد] و هرگاه احساس کند که به سبب کوتاهی در برخی از شعائر آشکار مورد انتقاد است این مقوله را به میان میآورد.
از روشهای مشهورِ کوچک شمردن طاعات و گناهان، مقایسههای سادهانگارانهای است که به روشهای گوناگون انجام میشود، مانند این: شخصی که به نمازش در مسجد اهمیت میدهد و شب را به نماز میایستد اما مرتکب برخی از حرامها میشود را با کسی مقایسه میکنند که در ظاهر کمتر دیندار است اما در صدقه و کار خیر بهتر است. یا تصویر یک زن باحجاب را ارائه میکنند که مرتکب برخی امور حرام میشود، اما در مقابل یکی دیگر را مثال میزنند که دربارهٔ حجابش سهلانگار است اما کارهای نیکی انجام میدهد. هدف از اینگونه مقایسهها ارسال این پیام غیر مستقیم اما عمیق به طرف مقابل است: ایمان در قلب است (دلت پاک باشد) فریب این ظواهر را نخور!
اما تنها با یاد آوردن یک حقیقت به سادهانگارانه بودن اینگونه مقایسهها و نتایج آن پی خواهی برد: اینکه برتری میان مردم تنها بر انجام یک طاعت یا ترک یک گناه خاص صورت نمیگیرد بلکه مقایسهٔ نهایی بر اساس همهٔ نیکیها و بدیها و جمع آن است. برای همین دعوت به حجاب و بیان فضیلت آن معنیاش این نیست که هر زن باحجابی بهتر از همهٔ زنانی است که در این زمینه کوتاهی میکنند. این یعنی او در این زمینه از آنان بهتر است اما وضعیت او در بقیهٔ موارد به این مربوط است که چه نیکیهایی را انجام میدهد و از کدام بدیها دوری میکند. مردم بر اساس مجموع این عوامل بر یکدیگر برتری مییابند.
کوچک شمردن اثر طاعات در محقق شدن مصالح و دور ساختن مفاسد: مانند کسی که دربارهٔ دعوت به حجاب و تأثیر آن میگوید: ایمان در قلب است، و اثر طاعت را در محقق شدن این مقاصد کوچک جلوه میدهد و از این مقوله در راه رد اثر حجاب بر عفت و فضیلت بهرهبرداری میکند. حال آنکه این معنا (ارتباط حجاب به فضیلت) یک معنای قطعی است:
{وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ} [احزاب: ۳۵]
(و چون از آنان چیزی خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید. این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکتر است).
اثر حجاب در عفت و طهارت و اینکه یک ابزار مؤثر در این راه است، معنایش آن نیست که هر کس باحجاب باشد حتما عفیف است و معنایش این نیست که هر کس حجاب ندارد عفتش مشکل دارد. حجاب تنها یک سبب مؤثر است، بنابراین مطرح کردن این مقوله برای رد حجاب معنایی ندارد. این در حقیقت قضیهای است که مردم در زندگی روزمرهٔ خود با آن روبرویند و بر آنان پنهان نیست. مثلا اگر گفته شود که سیگار تأثیر بدی بر سلامتی به جا میگذارد، معنایش این نیست که همهٔ سیگاریها وضع سلامتیشان بدتر از همهٔ غیر سیگاریهاست و معنیاش این نیست که هرکس سیگار نمیکشد کاملا سالم است. این یک قضیهٔ بدیهی است و در این سیاق چنین توجیههایی به ذهن هیچکس نمیآید زیرا بر مقدمههایی واضح بنا شده است، اما وقتی کار به قضایای شرعی میرسد چنین توهمات نادرستی مطرح میشود و برخی آن را باور میکنند که اسباب خود را دارد، از جمله: ضعف گرامیداشت احکام شرعی نزد برخی از مردم، در نتیجه به سبب قدرت هوای نفس اینگونه توجیهات ضعیفی را میپذیرند.
ایراد کاربرد این مقوله در چنین سیاقی این است که طبیعت ارتباط جدلی میان صلاح ظاهر و صلاح باطن را در نظر نمیگیرد و به اینکه هر یک بر دیگری اثر میگذارد توجه نمیکند؛ صلاح باطن به صلاح ظاهر منجر میشود و صلاح ظاهر بر صلاح باطن میافزاید و قضیه چنان است که حسن بصری ـ رحمه الله ـ میگوید: «ایمان به تظاهر و آرزو نیست، بلکه چیزی است که در دل واقع میشود و اعمال آن را تأیید میکند». بنابراین ظاهر اگرچه ضرورتا نشانهٔ کمال صلاح درونیِ انسان نیست، اما در اصل انعکاس آن است زیرا ظاهر و باطن در تلازم با یکدیگرند. کسی که باطن خود را اصلاح کند اثر آن بر صلاح ظاهرش نمایان میشود و کسی که ظاهرش را اصلاح کند اثر آن در صلاح باطنش دیده میشود.
از عوامل کمالِ پاکی درون و موجبات آن، پایبندی به واجبات آشکار است، زیرا ایمان قول و عمل است، با طاعت بیشتر میشود و با گناه کم میشود و این چیزی است که انسان در مواسم خیر مانند رمضان آن را احساس میکند. او در این ماه به سبب پایبندی به روزه و نماز شب و تلاوت قرآن احساس آرامش و ایمان میکند، همینطور اگر قلبش زنده باشد در صورت کوتاهی در انجام برخی واجبات در دلش احساس ناخوشی و درد میکند.
این پرده از اشتباه بزرگی برمیدارد که برخی مرتکب میشوند؛ این تصور که میان ظاهر و باطن ارتباطی نیست و با این دو به عنوان دو عرصهٔ متباین و جدا از هم رفتار میکنند. این جهل بزرگی در زمینهٔ شرع و کوتاهی بدی در شناخت احوال درون است. شریعت پرده از تلازم میان ظاهر و باطن برداشته است، از جمله این سخن پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ که میفرماید: «بدانید که در بدن تکه گوشتی است که اگر به صلاح آید همهٔ بدن به صلاح میآید و اگر فاسد شد همهٔ بدن فاسد میشود، بدانید که آن قلب است».[۱]
همچنین در تأکید بر اهمیت ظاهر و باطن و اینکه میزان برتری نزد الله متعال همین است، میفرماید: «همانا الله به ظاهر شما و اموال شما نمینگرد بلکه به دلها و اعمال شما مینگرد».[۲]
فهد العجلان ـ عبدالله العجیری | ترجمه: عبدالله شیخ آبادی
[۱] متّفق علیه.
[۲] به روایت مسلم.

