دورهی مملوکی و عثمانی در مصر و شام و سرزمین حرمین شاهد بیشترین رشد و شکوفایی تصوف بوده است، زیرا حکام در این دورهها بیشترین نیاز را به تصوف داشتند. آنان که خود بر ایوبیان چیره شده بودند نیاز شدیدی به کنترل بر مردم داشتند تا به یاری ایوبیان نشتابند. از سوی دیگر ممالیک برده بودند و شریعت حکومت آنان را به رسمیت نمیشناخت، و چون علما بر گرد احکام شریعت بودند و مردم پیروِ آنان، مملوکیان توانایی این را نداشتند که قدرت را آنطور که میخواهند در دست بگیرند. عزبن عبدالسلام از علمای اهل عمل شریعت بود که با خرافه میانهی خوبی نداشت و اگرچه به رسم زمانه خرقهی تصوف را پوشیده بود اما صاحب طریقت نبود و مردم چنان به وی روی آورده بودند که ممالیک بیم وی را داشتند.
هنگامی که وی منصب قضا را بر عهده گرفت از پذیرش مملوکیان و اعتراف به آنان سر باز زد مگر آنکه فروخته و سپس آزاد شوند و قیمتشان به بیت المال باز گردانده شود. چنین شد و ملک صالح ایوب قیمت آنان را پرداخت و آزادشان کرد. هنگامی که ظاهر بیبرس به قدرت رسید عز بن عبدالسلام از بیعت با او امتناع کرد تا آنکه سندی مبنی بر آزادی خود بیاورد و پس از آنکه ملک ظاهر برای آزادی خود دلیل آورد شیخ و دیگر علما با او بیعت کردند. ملک ظاهر نمیتوانست به هیچ عنوان از امر و نهی شیخ سرپیچی کند تا آنکه شیخ عزبن عبدالسلام رحمه الله در سال ۶۶۰ هجری درگذشت؛ آنگاه بود که ملک ظاهر بیبرس گفت: پادشاهیام استقرار نیافت مگر اکنون. این را سیوطی در «حسن المحاضرة» (۲/ ۹۵) نقل کرده است.
حمایت از تصوف توسط ظاهر بیبرس
برای همین بود که ظاهر بیبرس پس از وفات شیخ عز بن عبدالسلام رو به حمایت از تصوف خرافی آورد. وی اعتقاد به سید بدوی را آشکار نمود و به زیارت وی در طنطا میرفت و پاهایش را میبوسید، چنانکه اعتقاد به خضر بن موسای مهرانی را علنی کرد و برای وی در چند شهر زوایایی ساخت.
به طور کلی دوران مملوکیان به این مشهور است که بیشترین گسترش تصوف خرافی و آداب و رسوم آن را شاهد بوده است و بلکه میشود گفت رسوم تصوف خرافی که امروزه شاهد آن هستیم در این دوران تکمیل شده است. مملوکیان از همین طریق توانستند بیش از سه قرن بدون هیچ رقیبی بر مصر و شام حکومت کنند تا اینکه در سال ۹۲۲ هجری از عثمانیها شکست خوردند. چنین مدت زمانی برای سلسلهای که به جز قدرت نظامی از دیگر شرایط حکومتداری و مشروعیت محروم بودند زمان بلندی است؛ آنان نه از مردم خود این سرزمینها بودند و نه از نسب والایی برخوردار بودند و تنها از طریق دور کردن مردم از نظامیگری و تجارت و مشغول کردن آنها به خرافه و جبر فکری توانستند اینگونه بر آنها حکومت کنند.
شیوخ طرق صوفی و رابطهی با قدرت
شیوخ طریقت نیز از این رابطهی با قدرت سود بردند؛ اموال فراوانی به سوی آنان سرازیر شد و صاحب مکانت و جایگاه شدند و قبول اولیاء و خرافات پیرامون آن گسترش فراوانی یافت و هر که به اظهار سنت میپرداخت به شدت مجازات میشد، یعنی همان کاری که با این تیمیه رحمه الله کردند؛ کسی که آشکارا به مبارزه با بدعتها و خرافات پرداخت و سعی در باز گرداندن خلوص دین همانند دوران پیامبر صلی الله علیه وسلم و صحابهی ایشان را داشت. علمای اهل اجتهاد و پیرو روش سلف پس از آن از به سبب سرکوب شدید از اظهار عقاید خود بیم داشتند.
حکومت عثمانی و تصوف
وضعیت دولت عثمانی بهتر نبود؛ آنان نیز در همهی سرزمینهای تحت امر خود به تشویق و نشر تصوف پرداختند. آنان شهروندان ترک یا عرب را از مشارکت در ارتش باز داشتند و گردانهای مخصوص «ینی چری» را تشکیل دادند که دقیقا همان اندیشهای بود که معتصم عباسی هنگام آوردن بردگان ترک و دیگران به کار برد و آنان را وارد ارتش کرد تا دیگر عناصر عرب و پارس را از نیروی نظامی دور نگه دارد. این روشی بود که بعدها صالح ایوب به کار گرفت و با خریدن بردگان ترک و چرکس آنان را جایگزین نیروهای عرب و ترک آزاد نمود.
عثمانیها مردم را به واسطهی تصوف مشغول نگه داشتند. خانقاهها و تکیههایی بنا کردند که تا امروز در برخی شهرها مانند دمشق و قاهره پابرجاست. در دورانی که مردم زیر بار مالیاتها کمر خم کرده بودند، والیان عثمانی شیوخ تصوف را در بیشتر اوقات از پرداخت مالیات معاف داشته بودند. آزادی صوفیان و طرق صوفی آنقدر زیاد بود که خود حکومتی در درون حکومت تشکیل داده بودند.
بعدها حکومت عثمانی شریف مکه و والیان عراق را برای سرکوب دولت نوپای سعودی تحریک کردند. آنچه میگویند که این پس از احساس خطر عثمانیها از جنبش وهابی بوده صحیح نیست. در واقع سلطان محمود در سال ۱۱۶۵ هجری از شریف مسعود خواسته بود که جنبش شیخ محمد بن عبدالوهاب را سرکوب کند و سبب این دشمنی زود هنگام گرایش سلفی حکومت نوپای سعودی و دعوت تجدیدی آن به از بین بردن خرافات و بدعتها و مذهب جبر گرایانهی آنان بود که باعث شده سرزمینهای عربی به ویژه مناطق تحت کنترل عثمانی زیر بار سنگین ظلم و جهل و خرافه باشند، این علاوه بر فقر و گرسنگی و سلب ثروتهای این مناطق بود.
درخواست از محمد علی پاشا برای سرکوب جنبش شیخ محمد بن عبدالوهاب
از آنجایی که تلاش عثمانیها برای سرکوب دعوت و حکومتِ تجدیدی وهابی ناکام ماند به والی مصر محمد علی پاشا که به صورت خودمختار بر مصر حکومت میکرد متوسل شدند. او که گفته میشود خود به طریقهی بکتاشیه منسوب بوده این ماموریت را پذیرفت و بریتانیا و فرانسه نیز وی را تشویق به این کار کردند. هنگامی که ابراهیم فرزند محمد علی پاشا به درعیه رسید و پس از چند ماه محاصرهی آن امام عبدالله بن سعود را اسیر کرد و هرچه توانست بر سر مردم و علمای این شهر در آورد، جشنی به مناسبت این پیروزی برگزار کرد که مدیر کمپانی هند شرقی که نمایندهی اشغالگران بریتانیا در هند و مسئول مستعمرات در شرق و شرق دور بود در آن شرکت داشت.
این جنایت با تایید علمای طرق صوفی صورت گرفت به طوری که در لشکر ابراهیم پاشا علیه درعیه برخی از علمای صوفی مسلک ازهر شرکت داشتند که با فتوای گروهی از علمای مبتلا به تصوف از جمله شیخ احمد بن محمد صاوی از شیوخ طریقهی خلوتیه (متوفای ۱۲۴۱ ه) صورت گرفت. وی آیهی مبارکهی {استحوذ عليهم الشيطان فأنساهم ذكر الله} (شیطان بر آن چیره گشت و ذکر الله را از یادشان برد) را به پیروان شیخ محمد بن عبدالوهاب تفسیر کرده بود!
محمد علی پاشا قدرت صوفیها را افزایش داد و نظارت الازهر را از آنان برداشت و در سال ۱۸۱۲ میلادی قانونی تصویب نمود که بر اساس آن ریاست کامل طرق صوفیه و همهی زوایا و تکایای تابعه را به شیخ بکری سپرد. به این ترتیب علم شرعی و تصوف به طور کامل از یکدیگر جدا شدند؛ هرچند طرق صوفیه حتی زمانی که تحت نظر الازهر قرار داشتند به شدت تحت تاثیر خرافه بودند اما همین [رابطهی با] علم باعث میشد شیوخ صوفیه بسیاری اوقات از پیروی کورکورانهی حکام در امان بمانند، اما با قطع رابطهی کامل با علم، حکومت به طور کامل بر طرق صوفی و پیروان آن تسلط یافت.
در تلاشِ خدیوی عباس ـ که در سال ۱۲۹۴ هجری از قدرت عزل شد ـ برای قدرت گرفتن علیه «لورد کرومر» فرستادهی بلندپایهی بریتانیا در مصر، وی صلاحیات بیشتری به توفیق البکری شیخ طرق صوفیه اعطا کرد و وی را در دولت شریک ساخت؛ اما بکری برخلاف ارادهی خدیوی رفتار کرد و به کرومر نزدیک شد. رابطهی وی و کرومر بسیار نزدیک بود و حتی چنانکه عمار علی حسن در کتاب «الصوفیة والسیاسة في مصر» به تفصیل آورده، با وی در خانهاش دیدار میکرد.
البته از میان علمای صوفیمسلک کسانی بودهاند که به نصیحت حکام پرداخته و بر آنان انکار نمودند و از بیان کلمهی حق در برابرشان ابا نمیکردند، اما این نه روش غالب آنان بلکه گروهی اندک در طول تاریخ است.
صوفیسم و اشغال سرزمینهای اسلامی
مسالهی بسیار مهم این است که بدانیم شیوع طرق صوفیه نخستین سبب در آسانسازی اشغال بیشتر سرزمینهای اسلامی در آغاز دوران جدید توسط بریتانیا و فرانسه است. تا آنجا که این طریقهها با قدرت تمام به همکاری با اشغالگران میپرداختند چنانکه کمی پیش به بیان همکاری توفیق البکری با اشغالگران علیه پادشاه وقت پرداختیم. آنچه دربارهی رابطهی تاریخی صوفیسم و سیاست آوردیم صرفا پرتوهایی بر این مساله بود، وگرنه تفاصیل با دقت بیشتری به بیان این رابطه میپردازد. برخی نوشتههای معاصر به جمعبندی موضوع مهم فوق پرداختهاند که در آمادهسازی این برگهها از آن سود بردهام، از جمله:
ـ صوفیگری و سیاست در مصر، نوشتهی عمار علی حسن.
ـ اندیشهی صوفی در پرتو کتاب و سنت، اثر شیخ عبدالرحمن عبدالخالق.
ـ رابطهی تصوف و تشیع، نوشتهی دکتر کامل مصطفی الشیبی.
ـ طرق صوفی در مصر، تالیف دکتر عامر النجار.
دکتر محمد السعیدی ـ ترجمه: احمد معینی
(این مقاله ترجمهی پژوهشی است که دکتر محمد السعیدی برای همایش «تصوف سیاسی» آماده کرده است. این همایش توسط مرکز پژوهشهای راهبردی ابن خلدون برگزار شده است).