آنچه رخ می‌دهد بی‌سابقه نیست…

شنیدم که از مقاومت اسلامی فلسطین بدگویی می‌کند و می‌گوید: اگر آنان عاقل بودند و نصیحت ما را می‌شنیدند و چیزی نمی‌گفتند کشته نمی‌شدند… با خود گمان کردم چنین موضع گیری‌هایی مربوط به این عقب‌گردها و شکست‌های دوران معاصر است و سابقه ندارد، تا آنکه این سخن الله متعال را خواندم:

{يا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كَانُوا غُزًّى لَوْ كَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا} [آل عمران: ۱۵۶]

(ای کسانی که ایمان آورده‌اید مانند کسانی نباشید که کفر ورزیدند و به برادرانشان هنگامی که به سفر رفته [و در سفر مردند] و یا جهادگر شدند [و کشته شدند] گفتند: اگر نزد ما بودند نمی‌مردند و کشته نمی‌شدند).

و گروهی از به اصطلاح روشنفکران را دیدم که با تکرار شعارهای وطن پرستانه می‌گفتند: مساله‌ی غزه یک قضیه‌ی داخلی فلسطین است و مسئولیت ما نیست. ما باید همه‌ی ثروت و تلاش خود را بر کشور خودمان متمرکز کنیم. ما قبل از هر چیز شهروند کشور خود هستیم. آنجا گمان کردم بهانه کردن وطن‌دوستی برای فرار از مسئولیت دینی در حمایت از مقاومت یک انحراف معاصر است، تا آنکه این کلام الله تعالی را خواندم:

{وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا} [احزاب: ۱۳]

(و چون گروهی از آنان گفتند: ای اهل مدینه [اینجا] جای شما نیست، پس برگردید).

یکی دیگر می‌گفت انتخابِ فصل سرما توسط مقاومت برای ایجاد تنش سیاسی یک جنایت است که مسئولیت آن متوجه آنان است. فکر کردم بهانه آوردن فصل‌های چهارگانه برای شانه خالی کردن از یاری مقاومت چیز جدیدی است… تا آنکه این کلام پروردگار را خواندم:

{وَقَالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ} [توبه: ۸۱]

(و گفتند: در این گرما بیرون نروید. بگو: اگر دریابند آتش جهنم سوزان‌تر است).

نویسنده‌ای دیگر نیازمندان غزه را اینطور مورد نهیب قرار داده و با تکبر فراوان در عنوان مقاله‌اش نوشته بود: «اگر کمک مالی کنیم تشکر خواهید کرد؟!». با خود گفتم این منت گذاشتن و آزار رساندن و تشکر خواستن لابد رکورد جدیدی در ابتذال اخلاقی است… تا آنکه این فرموده‌ی الله تعالی را خواندم:

{قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ (۲۶۳) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ} [بقره: ۲۶۳ ـ ۲۶۴]

(سخنی پسندیده [در برابر محتاجان] و گذشت بهتر از صدقه‌ای است که آزاری به دنبال داشته باشد، و الله بی‌نیاز بردبار است (۲۶۳) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقه‌های خود را با منت و آزار باطل نکنید، مانند کسی که مالش را برای خودنمایی به مردم انفاق می‌کند).

از یکی دیگر شنیدم که کمک نکردن خود را اینطور توجیه می‌کرد و می‌گفت: ما مشکلی با صدقه و بخشش برای اسلام نداریم. اما نه برای این فلسطینی‌ها و اخوانی‌ها و طرفداران «کثیف» حماس. تفاوت است میان اسلام و پیروان آن. اسلام مقدس است اما پیروانش متاسفانه انسان‌هایی فرومایه‌اند… گمان کردم چنین تفصیلی برای بخشش و کمک چیزی جدیدی است، تا این آیه را خواندم:

{هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا} [منافقون: ۷]

(آنان کسانی‌اند که می‌گویند: بر کسانی که نزد رسول الله هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند).

بسیار از لیبرال‌های کشورم شنیدم که در توجیهِ نپذیرفتن احکام شرع و اصرارشان برای تغییر آن امنیت را بهانه می‌کنند و می‌گویند: این احکام شرعی باعث می‌شود مشکلات امنیتی بدی با خارج پیدا کنیم، بنابراین باید تغییرش داد و از بینش برد… فکر می‌کردم بهانه آوردن مشکلات امنیتی برای رد شریعت مُد جدیدی است، تا اینکه سخن خداوند متعال را خواندم:

{وَقَالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا} [قصص: ۵۷]

(و گفتند: اگر با تو از [نور] هدایت پیروی کنیم از سرزمین خود ربوده خواهیم شد).

بسیار دیده‌ام نویسندگانی که سخن از تبدیل احکام شریعت به میان می‌آورند و هرگاه فعالان اسلامی کارشان را انکار می‌کنند و آنها را از اندیشه‌ی تبدیل احکام شرعی باز می‌دارند و ادله‌ی وحی در وجوب تمسک به شرع پروردگار را به یادشان می‌آورند، به جای مناقشه‌ی ادله‌ی شرعی شخصِ آنها را مورد اتهام قرار می‌دهند که خواهان قدرت هستند و اهداف سیاسی دارند و دفاعشان از شریعت نه یک دفاع عقیدتی بلکه پوششی است برای منافع شخصی. گمان می‌کردم این اتهام چیز جدیدی است تا آنکه این سخن پروردگار متعال را خواندم:

{يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا كَذَلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا} [فتح: ۱۵]

(می‌خواهند دستور الله را دگرگون کنند. بگو هرگز از پی ما نخواهید آمد، آری الله از پیش درباره‌ی شما چنین فرموده. پس به زودی خواهند گفت [نه] بلکه به ما حسودی می‌کنید).

بسیاری اوقات متوجه می‌شدم که گروهی از این نویسندگان صرفا خواهان متفاوت بودن از عموم دینداران هستند. حتی گاه احساس می‌کنی معیار آنان در تشخیص حق «مخالفت با ملاها» است و از آنجایی که دلهایشان آکنده‌ی غرور و خود بزرگب بینی است برایشان سخت است همانند عموم دینداران حکمی شرعی را بپیذیرند. حتی بعضی از آنان وقتی می‌خواهد یک مفهوم معین را رد کند به تو می‌گوید: حرف تو چه تفاوتی با این ملاها دارد؟ اینجا معیار تفاوت است نه دلیل! تعجب می‌کردم که چطور ممکن است یک انسان شریعت را صرفا برای مخالفت با کسانی که کوچکشان می‌بیند ترک کند؟! با خود فکر می‌کردم این دیگر چیز جدیدی است، تا آنکه این سخن خداوند متعال را خواندم که:

{وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آَمِنُوا كَمَا آَمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آَمَنَ السُّفَهَاءُ} [بقره: ۱۳]

(و چون به آنان گفته شود همانگونه که مردم ایمان آوردند شما هم ایمان بیاورید، می‌گویند: آیا همانطور که کم‌خردان ایمان آورده‌اند ایمان بیاوریم؟).

گروهی از سران روشنفکران را که به موضوع «بازنگری در خوانش میراث دینی» فرا می‌خوانند دیدم که در کتاب‌ها و سخنرانی‌هایشان به صراحت از ضرورت بهره بردن از میراث اسلامی فرا می‌خوانند، که اگر با مفاهیم جدید هماهنگ بود از آن برای تاصیل مفهوم جدید استفاده می‌کنیم و اگر مخالف این مفاهیم بود از آن می‌گذریم! به این معنی که رابطه‌ی ما و نصوصِ وحی یک رابطه‌ی مشروط باشد. تنها اگر موافق آنچه می‌خواهیم بود سمعا و طاعه! فکر می‌کردم این دید گزینشی چیز جدیدی است تا آنکه این آیه را دیدم:

{يحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا} [مائده: ۴۱]

(کلمات را از جاهای خود تحریف می‌کنند [و] می‌‌گویند: اگر این [حکم] به شما داده شد آن را بپذیرید و اگر آن به شما داده نشد دوری کنید).

گروهی دیگر را دیدم که همه‌ی شریعت را رد نمی‌کنند و اعلام پایبندی به شرع می‌کنند اما می‌خواهند میان دینداران که همه‌ی اسلام را می‌پذیرند و سکولارهایی که شریعت را جملگی رد می‌کنند راه میانه‌ای جویند، و گمان می‌کنند همین میانه‌روی و اعتدال است! از چنین فهمی درباره‌ی میانه‌روی تعجب می‌کردم که چگونه ممکن است میانه‌روی معنایش قرار گرفتن میان اسلامگراها و سکولارها باشد؟! خیال می‌کردم چنین فهمی جدید است تا آنکه این سخن پروردگار متعال را خواندم:

{وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلا} [نساء: ۱۵۰]

(و می‌گویند ما به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار می‌کنیم و می‌خواهند میان این [دو] راهی برای خود برگزینند).

از یکی از این لیبرال‌ها شنیدم که با کینه‌ی شدیدی علیه شیخ بن باز و شیخ ابن عثیمین سخن می‌گفت… چیزهایی که حتی درباره‌ی بدترین جنایتکاران هم نمی‌گویند. از او پرسیدم: چرا اینها را علنی نمی‌گویی و پنهانش می‌کنی؟ خیلی رک و راست گفت: اگر در بین مردم نفوذ و جایگاه نداشتند آتش به پا می‌کردم! فکر کردم این حالت بی‌سابقه‌ای است تا آنکه سخن پروردگار را خواندم:

{وَلَوْلا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ} [هود: ۹۱]

(اگر عشیره‌ی تو نبود قطعا سنگسارت می‌کردیم و تو بر ما قدرتی نداری).

بسیاری از همین مثلا روشنفکرها را می‌بینم که بین مردم بر اساس مادی محض داوری می‌کنند. کافر درس خوانده نزد او بهتر از مومن درس ناخوانده است و کافر ثروتمند را بر مومن فقیر ترجیح می‌دهد. در گمانم این معیار چیز جدیدی بود که نصوص به آن نپرداخته تا این آیه را دیدم:

{وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ} [بقره: ۲۲۱]

(قطعا برده‌ای مومن بهتر از مرد آزاد مشرک است، هرچند شما را به شگفت آورد).

از همین به اصطلاح روشنفکرها می‌شنیدم که هرگاه می‌خواستند کسی را تحقیر کنند وی را «واعظ» می‌خواندند. چنین تحقیری ناشی از تصور آنان بود که موعظه را پست‌ترین انواع خطاب می‌دانند. این باعث می‌شد به طور غیر مستقیم تحقیر هرگونه موعظه و نصیحتی به ذهنم خطور کند و مانند آنها فکر می‌کردم موعظه شایسته‌ی یک گفتمان مترقی نیست! تا آنکه دیدم الله متعال کتاب آسمانی خود را «موعظه» خوانده. آنجا بود که دانستم محال است خداوند برای بزرگترین کتابش بدترین وصف را برگزیند:

{هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ} [آل عمران: ۱۳۸]

(این [قرآن] برای مردم بیانی است و برای پرهیزگاران رهنمود و موعظه‌ای است).

همیشه گمان می‌کردم که دلیل آوردن بر صحت یک قول با قدرت پیروانش روشی است جدید و ساده‌انگارانه و مردم همیشه قدرت حق را در ذات آن می‌دانسته‌اند نه با پیروانش، تا آنکه این سخن خداوند متعال را خواندم:

{فأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً} [فصلت: ۱۵]

(و اما عادیان به ناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند از ما نیرومندتر کیست؟).

و همینطور گمان می‌کردم دلیل آوردن بر بطلان یک اندیشه با ضعف پیروانش یک روش جدید ساده‌انگارانه است. اما این کلام پروردگار را خواندم که:

{قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ} [شعراء: ۱۱۱]

(گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم حال آنکه فرومایگان از تو پیروی کرده‌اند؟).

در بسیاری از جلسات و مهمانی‌های همین روشنفکران از دیدن برخی از آنان جا می‌خوری که چگونه حاکمیت شریعت را در کوچک و بزرگ نادیده می‌گیرند و وقتی با نام‌های مستعار در شبکه‌های اجتماعی می‌نویسند باز می‌بینی که تا مغز استخوان سکولارند. اما وقتی در روزنامه‌ها با نام واقعی‌شان می‌نویسند بسیار از «رعایت ضوابط شرعی» و بهره بردن از اندیشه‌ی غربی «آنطور که در تعارض با شرع نباشد» و چنین عباراتی استفاده می‌کنند.

بسیاری اقات در برابر این نفاق فکری به تامل ایستادم. تعجب می‌کردم که چگونه آنچه را باعث خشنودی خداوند نیست از جمله سکولاریسم و رد حاکمیت شرع، در نهان می‌گویند اما همینکه برای مردم و با نام واقعی‌شان سخن می‌گویند وانمود می‌کنند به شریعت احترام می‌گذارند و احکام آن را مراعات می‌کنند! گمان می‌کردم این هم یک حالت جدید است تا آنکه سخن خداوند متعال را خواندم که:

{يسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ} [نساء: ۱۰۸]

(از مردم پنهان می‌دارند و[لی] از الله پنهان نمی‌دارند و چون شبانگاه به چاره‌اندیشی می‌پردازند و سخنانی می‌گویند که وی [بدان] خشنود نیست او با آنان است).

وقتی این مثال‌های ذکر شده را دیدم، و مثال‌های بسیارِ دیگر که ذکرش به طول می‌انجامد، آنجا بود که دانستم معنای اینکه قرآن تبیانگر همه چیز است، چیست.

فقط آنجا بود که به بخشی از اسرار این سخن پروردگار پی بردم:

{وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ} [نحل: ۸۹]

(و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است بر تو نازل کردیم).

مثال‌های یاد شده در قرآن پاسخ همه‌ی پرسش‌های زندگی است… همه چیز، از جمله شعائر و معاملات، تا دقیق‌ترین کشمکش‌های فکری و سیاسی.

مظاهر را کنار بگذار و در میان مثال‌های قرآن بگرد و به معنای مشترکِ میان «مثال قرآنی» و «صورت معاصر آن» بیندیش تا حقایق را آشکارا ببینی.

راست فرمود الله متعال که:

{وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآَنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ} [زمر: ۲۷]

(و در این قرآن از هرگونه مثلی برای مردم آورده‌ایم. باشد که پند گیرند).

از هر گونه مثالی… هر گونه مثالی.

ابراهیم السکران ـ ترجمه: احمد معینی