یکی از اصطلاحات معاصر که معمولا در سیاق نکوهش میآید، اصطلاح «انحصار حق» است. این مصطلح در مورد فرد یا نحله یا گروههایی به کار میرود که متهم به نفی هر گونه خطا از مبادی یا آرای خود هستند و منهج خود و پیروان آن را کاملا بر حق دانسته و شکی در این مورد روا نمیدارند و خلاف این منهج و مخالفانش را کاملا از هرگونه احتمال صواب دور میدانند.
در دورانِ شیوع بحث و جدل، این عبارت هم تبدیل به سنگی شده که هر کس میخواهد به سوی دیگری پرتاب میکند و کار به جایی رسیده که تبدیل به یکی از اصطلاحات «ترور فکری» شده است، آنقدر قدرتمند که بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان و علما و پژوهشگران سعی میکنند خود را از آن دور بدارند؛ و بسیاری از فعالان عرصهی جدل در قضایای فکری معاصر از چسباندن آن به مخالفان خود پرهیز نمیکنند.
در این فضای جدلزدهی حاکم، منهج سلفی و صاحبان این روش به کثرت با این عبارت مورد هجوم قرار می گیرند؛ با وجود آنکه در هنگام تحقیق و تدقیق، دیگر مناهج و پیروان آن که به مخالفت با سلفیت برخاستهاند در برخورد با مخالفان خود هجومیتر و سختگیرتر هستند. اثبات این امر نیازمند مقالاتی است که به طور مفصل به مذاهب یا گروههای مخالف پرداخته و اقوال آنان در دفاع از مذهبشان را با اتهاماتی که به مخالفان خود وارد میکنند مقایسه کند.
اگر بخواهیم در این مقاله به مشهورترین مناهج متفاوت در فهم اسلام یعنی مناهج شیعی، کلامی، صوفی و سلفی بپردازیم، خواهیم دید همهی این مناهج و روشها تا حد بالایی بر این متفق هستند که آنچه با دلیل قطعی الثبوت و قطعی الدلاله ثابت شده است حقی است که نباید به خلافِ آن معتقد بود. اما آنچه با دلیل قطعی الثبوت یا ظنی الثبوت اثبات شده اما دلالتش ظنی است، حق است اما اختلاف با آن برای کسی که ظنی دیگر خلافِ ظن نخست برایش ثابت شده جایز است، به شرط آنکه ابزار او در رسیدن به آن فهم، ابزار و ادواتی صحیح باشد، چراکه در ادعای حق نمیتوان به وهم و شک چنگ زد.
میتوان گفت به طور کلی و نظری همهی مناهج پیشین در این حد متفق هستند؛ اما در هنگام تطبیق و پیادهسازی هیچ یک از این مناهج ـ به جز منهج سلفی ـ نتوانستهاند اصول عقیدتی خود را با این معیار مطابقت دهند. منهجی که نص قطعی را همانطور که در بحث ارکان ششگانهی ایمان معتبر میداند در مورد نامها و صفات الله متعال نیز حق آن را ادا میکند. در حالی که دیگر مناهج مورد ذکر در این مورد دچار تناقض شده و نص قطعی را تا حدودی در اثبات ارکان ایمان اعمال میکنند و همان نص را در مورد صفات الله تعالی به کار نمیبرند و سپس خود را مشغول توجیه این عملکرد میکنند. مشابه همین مثال که مناهج سهگانه در مورد آن با منهج سلفی مخالفند این است که ممکن نیست منهج سلفی با دیگر مناهج تعارف نموده و ادعا کند حق ممکن است با آنها یا دیگران باشد و نگاه آنان و دیگران خارج از دایرهی اجتهاد و صواب و خطا نیست؛ ممکن نیست چنین بگویند زیرا هر دو سخن از یک قاعدهی اصولی برآمده و کل قضیه این است که اصل عقیدتی آنان (سلفیها) با قاعدهی اصولی همخوانی دارد اما اصل عقیدتی دیگران در تعطیل نص با این قاعده در تضاد است.
مثالی دیگر:
همهی این چهار منهج متفق هستند که عقل حق دخالت در تکالیف شرعی را ندارد؛ یعنی عقل تاثیری در ریز و درشتِ نماز و زکات و روزه و حج و دیگر تکالیف و همینطور مجازاتها از جمله حدود و تعزیرات و حرامهایی که با نص ثابت شدهاند، ندارد. یعنی نمیتوان حکمی را رد کرد یا آن را از ظاهرش تغییر داد یا دربارهی کیفیت و وقت آن اجتهاد [مخالف با نص] نمود یا عقوبتی که از سوی الله یا پیامبرش بر اساس نص ثابت شده را نپذیرفت؛ تفاوتی ندارد که نص مورد نظر قطعی الثبوت و قطعی الدلاله باشد یا ظنی الثبوت و ظنی الدلالة. این از نظر کلی است؛ اما در مورد جزئیاتش جای تفصیل است. این با وجودی است که تطبیق و پیادهسازی احکام شریعت ضمن عالَمِ شهادت است؛ یعنی جهانی که میتوان دید و با حواس خود درک کرد، و با جوارح انجام میگیرد. تناقض هنگامی رخ میدهد که مناهج سهگانهی مخالفِ منهج سلفی، عقل را در عالَم غیب غیرِ قابل درک توسط حواس دخالت میدهند و نصوص را برای آن تعطیل میکنند. برخی از این مناهج منکر نعیم و عذاب قبر و حوض و صراط و لوح محفوظ و میزان هستند و برخی دیگر صفات الله متعال را منکر میشوند و گروهی دیگر برای برخی از انسانها این را اثبات میکنند که بدون دیده شدن و احساس شدن بر روی زمین در حال زندگی هستند، یا رخ دادن تشریعات جدید در دین و یا سقوط برخی تکالیف دینی از برخی بندگان به واسطهی رابطهی مستقیم با خداوند یا با مردگان یا با انسانهای جاودانهی غیر قابل دیدن و لمس، ممکن میدانند.
حال آنکه منهج سلفی یکپارچه و همینطور عقلانی است؛ این منهج همانطور که دخالت عقل را در موارد مربوط به جهان قابل رویت که با نص ثابت شده ممتنع میداند، همینطور و من باب اولی از وارد شدن عقل در موارد مربوط به عالم غیب که توسط نص ثابت شده امتناع میکند. این روش نعیم و عذاب قبر و صراط و لوح و احوال روز قیامت را به دلیل ثبوت آن در نص ثابت دانسته و زنده ماندن بشر را بدون دیده شدن و حس شدن ممکن نمیداند و قائل به انقطاع وحی و عدم امکان تشریع جدید و افزوده شدن به دین پس از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ است.
به سبب همین هماهنگی بین قاعده و تطبیق است که منهج سلفی نمیتواند انحصار حق در این مورد را از خود نفی کند، زیرا مخالفان آنان هستند که با این اصل متفق علیه مخالفند.
آنچه روش سلفی را از دیگر مناهج در فهم اسلام ویژه میسازد این است که آنها به این پایبند هستند که به دقت بر اساس همان قاعدهی مورد اتفاق حرکت کنند، و بلکه بالاتر، آن را معیاری دقیق در مشخص کردن حقی میدانند که خلافِ آن جایز نیست و نباید هیچکس دربارهاش اختلافی داشته باشد. این هنگامی است که یک دلیلِ صحیح ظنی الدلالة باشد، مانند این قول پروردگار متعال که میفرماید:
{يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِذا قُمتُم إِلَى الصَّلاةِ فَاغسِلوا وُجوهَكُم وَأَيدِيَكُم إِلَى المَرافِقِ وَامسَحوا بِرُءوسِكُم وَأَرجُلَكُم إِلَى الكَعبَينِ وَإِن كُنتُم جُنُبًا فَاطَّهَّروا وَإِن كُنتُم مَرضى أَو عَلى سَفَرٍ أَو جاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الغائِطِ أَو لامَستُمُ النِّساءَ فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا صَعيدًا طَيِّبًا فَامسَحوا بِوُجوهِكُم وَأَيديكُم مِنهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَجٍ وَلكِن يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم وَلِيُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكُم لَعَلَّكُم تَشكُرونَ} [المائده: ۶]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید چون به [قصد] نماز برخاستید صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سرهایتان را مسح کنید و پاهایتان [را نیز بشویید] و اگر جنب هستید غسل نمایید و اگر بیمار یا در سفر بودید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان نزدیکی کردهاید و آبی نیافتید پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید. الله نمیخواهد بر شما تنگ بگیرد اما میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که شکر [او را] گزارید).
دلالت این آیه بر شرط بودن وضو برای نماز و همینطور بر اعضایی که باید در وضو شسته شوند قطعی است، اما در مورد دلالت بر ترتیب شستن اعضای وضو و موالات میان آنها غیر قاطع است، چرا که عطف در این آیه با «و» آمده که هم احتمال ترتیب دارد و هم خیر؛ همینطور این آیه در مورد قسمتی از سر که باید مسح شود قطعی الدلاله نیست. بنابراین اختلاف دربارهی این سه مساله جایز است اما دربارهی خود اعضای وضو جایز نیست. در این صورت آن دسته از فقها که ترتیب و موالات را در وضو شرط ندانستهاند و دربارهی قسمتی از سر که باید مسح شود اختلاف کردهاند، ایرادی بر آنها نیست.
بنابراین در مورد این مساله و صدها مسالهی فقهیِ همانند آن منهج سلفی قائل به احتکار حق نیست و بلکه سلفیت تقلید را در مسائل فقهی در صورت دارا بودن ابزار اجتهاد درست نمیداند مگر در حالاتی نادر. در حالی که در دیگر مناهج تقلید و مذهبگرایی اصل است تا جایی که کار گروهی از آنان به بستن دروازهی اجتهاد رسیده و حتی اختلاف میان پیروان منهج کلامی در مورد فروع به جایی رسیده که دربارهی جایز بودنِ نماز حنفی پشت سر شافعی و مالکی و حنبلی و برعکس دچار اختلاف شدهاند؛ مسالهای که حتی در دنیای واقع نیز تاثیر گذاشته و در مساجد بزرگ جهان اسلام محرابهایی جداگانه برای پیروان مذاهب چهارگانه ساختند از جمله در مسجد جامع اموی دمشق و مسجد الحرام، و نخستین حرکت برای تغییر این بدعت خطرناک به دست ملک عبدالعزیز رحمه الله و هنگام ورود ایشان به مکه انجام شد.
سخنانم را اینگونه به پایان میرسانم که معیار حقیقی اعتدال و انحراف و هدایت و گمراهی، میزان دوری یا نزدیکی به اسلام است؛ همان اسلامی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ آورده و سلف صالح ـ رحمت الله بر آنان باد ـ از ایشان فهمیدهاند.
آنچه پیامبر آورده در قرآن کریم نمود مییابد؛ کتابی که باطل از روبرو و پشت سر به آن راهی ندارد، و در سنتی که از وی روایت شده و علما بر پذیرش آن حکم کردهاند؛ سنتی که به نص کلام الله متعال در آیات محکمش محفوظ است:
{إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ} [الحجر: ۹]
(بیتردید ما این ذکر را نازل نمودیم و ما خود نگهبان آن خواهیم بود)
و سنت در معنای «ذکر» داخل است، همانطور که الله متعال فرموده است:
{وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ} [النحل: ۴۴]
(و این ذکر را به سوی تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه به سویشان نازل شده (قرآن) را بیان نمایی و امید که آنان بیندیشند).
و ذکر در این آیه به معنای سنت است.
بنابراین، منهج سلفی یعنی بازگشت به اسلام خالص و بیآلایش و به دور از تحریف اهل غلو و تاویل جاهلان و ادعای بیاساس اهل باطل. اسلام با این ویژگیها همان حق محض است و به غیر از آن هرچه هست، جز باطل نیست.
دکتر محمد السعیدی ـ ترجمه: احمد معینی