هنوز هم وقتی انسانی را در سنین بالا میبینم که گرفتار دورویی و دروغگویی است شگفتزده میشوم… با خودم میگویم: این دارد با خودش چکار میکند؟! یعنی او نمیداند که در شرف مرگ است و کاری که انجام میدهد چیز زیادی به دنیای رو به پایانش نخواهد افزود اما به عذابی طولانی مدت در آخرت منجر میشود؟
اما فورا به خودم میآیم و میگویم: آدم با هر رفتاری بزرگ شود بر همان خواهد ماند و راست کردن این شاخهٔ خشک خمیده دیگر آسان و چه بسا ممکن نیست. انسان از کودکی به نفاق خو میگیرد و بر همین عادت بزرگ میشود تا آنکه در پیری به آن عادت کرده و دیگر نمیتواند راست بگوید و از چیزی که جزو ذاتش شده رها شود. چیزی شبیه به اعتیاد به الکل یا مواد مخدر یا دیگر اعتیادها که وقتی انسان به آن خو کند و لذتش را در آن بجوید دانستن زیانش هم فایدهای ندارد.
وقتی به اینها فکر میکنم برای خودم و برای همهٔ کسانی که در سن من یا کمتر هستند به شدت میترسم. میگویم: یعنی کدام گناه است که در این سن انجامش میدهیم و فردا از ترکش ناتوان میشویم؟ گناهی که در کهنسالی به واسطهاش عیب ما را بگیرند و در دنیا و پیش از آخرت به سبب آن رسوا شویم؟ گناهی که با انجامش پیر شویم و به آن خو بگیریم، زیرا در جوانی برای ترک آن و مقاومت و اصلاح خود تلاش نکردهایم؟
هرکس به نفس خود آگاهتر است… اما اینکه انسان نفس خودش را بدون اصلاح عیوبش رها کند کشنده است، کشنده است!
به ویژه آنکه انسان از فردای خودش آگاه نیست. ما در دورانی هستیم که پی در پی در حال تغییر و تحول است و نمیدانیم فردا چه فتنهای رخ خواهد داد که شرایط را برای گناه ما فراهم میسازد و آن وقت است که مصیبت بر سرمان آوار میشود. همین است که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ میفرماید: «پیش از فرا رسیدن فتنههایی مانند تکههای شبِ تاریک، برای انجام اعمال نیک مبادرت ورزید» یعنی عجله کنید و تا میتوانید کارهای نیکی انجام دهید که با آن از فتنههای تاریک سخت در امان بمانید.
اما ادامهٔ حدیث واقعا ترسناک است، چنانکه میفرماید: «شخص شب را مومن به صبح میرساند و شب کافر میشود و روز را در حال ایمان به شب میرساند و صبح کافر میشود… دینش را برای کالایی از دنیا میفروشد» (مسلم: ۱۱۸).
بله، تا این حد!
شاید انسان در پی شهوت یا شبههای راه بیافتد و دلش از آن پر شود اما همچنان حالش پوشیده بماند تا آنکه لحظهٔ فتنه فرا برسد، آن وقت است که دینش را میفروشد. میفروشد، بدون هیچ تردید یا حتی درنگ… بدون اندکی درنگ طوری که حتی یک روزش کامل نمیشود و در میانهٔ روزی که صبحش مسلمان بود کافر میشود یا در میان شبی که در آغازش مسلمان بود بیدین میشود.
چنین چیزی اصلا دور نیست… حتی در زندگی خودم نمونههایی از آن را دیدهام.
شاید مردی گرفتار شهوت زنان شود و در پی آن افتد و به مقاومت در برابرش فکر هم نکند. نگاهی در پی نگاهی و سخنی در پی سخنی… اما به سبب فراهم نبودن اسباب یا ترس از رسوایی نتواند بیشتر از آن را انجام دهد اما ناگهان شرایط تغییر کند و مثلا به یک کشور اروپایی سفر کند… آنجاست که فتنه شروع به کار میکند… شرایط انجام گناهی که در دلش جا گرفته فراهم میشود و نمیتواند در برابر آن مقاومت کند… چه بسا اسیر عشق یک زن مسیحی شود و دینش را تغییر دهد یا عاشق یک دختر ملحد شود و خود نیز ملحد شود یا آنکه دین در نگاهش بیارزش شود و دیگر به آن اهمیتی ندهد.
شاید شخصی اسیر شهوت ظلم و برتریجویی و عشق ریاست و پست و مقام و سلطه است اما به دلیل موقعیتش تنها ارتکاب برخی ستمهای کوچک از او برآید؛ ستم در حق همسر و فرزند و خواهر و خدمتکار و… او نمیتواند بیشتر از این ستمگری کند چون اختیاراتی بالاتر از این ندارد اما ناگهان به مقام و منصبی میرسد و ناگهان با گناهی روبرو میشود که نتوانسته و نخواسته از آن رهایی یابد و همان گناه دروازهٔ وسیعی میشود برای ورود او به آتش جهنم و در حق ضعیفان و کسانی که توانایی دفاع از خود ندارند مرتکب هرگونه ستمی میشود. او نمیتواند از ستمگری دست بکشد زیرا شرایطش و شبکهٔ روابطی که شکل داده و طبیعت زندگیاش با این شکل از ستمگری هماهنگ است!
و به همین شکل در مورد همهٔ گناهان…
اگر من نویسنده و پژوهشگرم کارم را بلدم که چگونه هم یک چیز و هم ضد آن را بنویسم و برای یک باور و ضد آن دلیل بیاورم و راه و روش نویسندگان را برای پیچاندن سخن و به کرسی نشاندن حرفشان به خوبی بلدم… اینجاست که میگویم: به الله سوگند، راه نجاتی از این لغزش نیست مگر تقوای الله و هر صاحبقلمی میداند که فتنه وقتی رخ میدهد که از در ترغیب و تطمیع وارد شوند نه از در تهدید، از دروازهٔ پول و طلا، نه شمشیر و بلا و تا این لحظه حلی برای این نمیبینم جز آنکه خداوند بندهاش را با پایداری یاری رساند. داستان زندگی ما کامل نمیشود مگر هنگام مرگ…
در حقیقت تا هنگامی که در برابر گناهانمان مقاومت نمیکنیم و برای رهایی از سلطهاش نمیجنگیم در معرض خطر بسیار بزرگی هستیم.
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ [حشر: ۱۸]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید، از الله پروا دارید و هر کسی بنگرد برای فردا از پیش چه فرستاده است و از الله بترسید که در حقیقت الله به آنچه میکنید آگاه است).
محمد الهامی ـ ترجمه: احمد معینی