از بارزترین مشکلاتی که نسل پیشِ رو با آن روبرویند، قضیهٔ مبهم بودن چشمانداز نسبت به الگوها است: «از چه کسی الگو بگیرند؟ چه کسانی را سرمشق خود قرار دهند؟ از چه کسی حرف شنوی داشته باشند؟». انسانها از نظر درونی بر اساس دوست داشتن الگوگیری سرشته شدهاند. انسان اشتیاق دارد کسی را ببیند که اوامر و نواهی نظری را به شکل عملی بر زمین واقع پیاده میسازد صحابه ـ رضوان الله علیهم ـ نیز از آنجایی که احوال پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را مشاهده کرده بودند قادرترین نسل این امت بر الگوگیری از ایشان بودند و در نتیجه مراتب والایی را در ایمان و یقین و ثبات کسب کردند:
{لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ} [احزاب: ۲۱]
(قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول الله سرمشقی نیکوست).
اما امروزه ما در بحرانی واقعی دربارهٔ کسانی به سر میبریم که در فضای باز مجازی بر مسند راهنمایی مردم و طراحی اندیشه و رفتار آنان نشستهاند؛ فضایی که به همه امکان این را داده تا به سوی خود و اندیشههای خود دعوت دهند؛ به ویژه در سایهٔ پایین آمدن سطح اندیشهٔ نقادانه نزد بسیاری از مردم و دنبال کنندههای این شبکهها.
علاوه بر این بسیاری از فعالان دعوت و علم نتوانستهاند الگوی عملی خوبی برای رسالتی باشند که به سوی آن دعوت میدهند و از سوی دیگر به حجم تغییر شرایط و تغییر نوع گفتمان و طبیعت و موضوعات آن نزد مخاطبان پی نبردهاند.
افزون بر این، بسیاری در کمین نشستهاند تا با استفاده از اشتباهاتِ آنان در کلیپها یا نوشتههایشان ـ یا سوء تعبیر از سخنان صحیح آنان ـ به تخریب دعوت و دینداری و نه صرفا انتقاد از شخص بلکه گاه زشتنمایی خود اسلام بپردازند چنانکه در برخی حملات الحادی که به ماهی گرفتن از آب گل آلود میپردازند مشهود است.
این بسیار مهم است که قاعدهٔ بزرگ و اساسی این باب را به یاد داشته باشیم مبنی بر اینکه: مبادی و افکار باید بر اشخاص برتری داشته باشد.
در دورانی که مبادی بالاتر از اشخاص بود، مردم با لغزش و یا حتی انحراف شخص عالم به درستی برخورد میکردند و انگشت اتهام را به سوی او میگرفتند نه به سوی دین یا علمِ او، بلکه برعکس، به او میگفتند: آیا دینت تو را باز نداشت؟ آیا علمت جلوی تو را نگرفت؟
دقیقا مانند وقتی که متوجه میشویم کسی کاری خلاف حکمت انجام داده است و به او میگوییم: آیا عقلت جلوی تو را نگرفت؟ چرا قبلش فکر نکردی؟
اما امروزه و در سایهٔ سست شدن مبادی، بسیاری از مردم خطای عالم یا انحراف او را به پای خود دین مینویسند نه به پای شخص.
برای همین، لازم است که هِرَم آگاهی و دانش مردم باری دیگر بر اساس مقدم بودن مبادی بر اشخاص چیده شود؛ چرا که شخص همیشه در معرض فتنه و پیروی از هوای نفس یا حداقل در دایرهٔ خطا و لغزش قرار دارد.
این موضوع به شکل واضحی در شریعت و در میراث اهل علم آمده است؛ آنان بسیار از تفاوت حاملان علم در زمینهٔ عمل به حق علم سخن گفتهاند و علمایی را که به حق علم پرداختهاند بزرگ داشته و آنان را امامان دین دانسته و به نکوهش عالمانی پرداختهاند که از قیام به حق علم سر باز زدهاند؛ هر کس بر حسب سطح کوتاهی خود.
در دوران رنسانس اروپا و آغاز گسترش ارزشهای مدرنیسم و روشنگری یکی از بارزترین اسباب بُریدن مردم از دین، ساقط کردن جایگاه مردان دین بود. پس از آن خود دین نیز ساقط شد و چیزی که به این فرایند سرعت بخشید فساد گروهی از رجال دین و سران کلیسا و جنگهای خونینی بود که در آن دست داشتند و به همین شکل، دزدی و ناحق خوری مال مردم و دیگر موارد.
در مقابل، یکی از مهمترین عوامل ثبات و پایداری بر دین و استقامت بر رفتار صحیح و هماهنگی با مبادی و ارزشها، وجود الگوهایی از علما و صالحانی است که نمایندهٔ عملی اعتقادات خود هستند؛ در خانههای خود و با نزدیکان و مردم دور و بر.
ویژگیهای الگوهای نسلِ فردا
بنابر آنچه گذشت و بر اساس پرسشهایی که نسل پیشِ رو را دربارهٔ موضعشان نسبت به الگوها نگران میسازد یعنی: «چه کسی را الگو بگیریم؟ علم و رفتار صحیح را از چه کسی دریافت کنیم؟ و گوش به چه کسانی بسپاریم» تبیین ویژگیهای کسانی که برای اقتدا و الگوگیری مناسباند و آنهایی که مناسب نیستند، یکی از مهمترین پرسشهای این نسل است.
برای همین اینجا به بیان هشت ویژگی الگوها میپردازیم، چه بسا بیان این ویژگیه تصور دوری را نزدیک سازد یا مشکلی را حل کند، اما پیش از آن باید دو مسئلهٔ بسیار مهم را یادآور شوم:
نخست: الگو از خطا یا گناه معصوم نیست، بلکه احتمال لغزش و اشتباه و گناه از او میرود؛ از این رو شایسته نیست که به مجرد واقع شدن در گناه از الگو بودن ساقط شود مگر آنکه کارش به حد مجاهره و آشکارسازی عمدی و افتخار به گناه برسد که در این صورت او دیگر الگوی به معنای عام نیست؛ هر چند در برخی کارهای جزئی که به نیکی انجام داده همچنان الگوست، مانند اقتدا به زنِ بدکارهای که به سگی آب داد؛ او در خود این عمل نیکش الگوست، نه به طور شامل.
دوم: الگو خواندن یک شخص بسته به محقق ساختن همهٔ ویژگیهایی که اینجا ذکر میکنم نیست، اگرچه اینها بسیار مهم است؛ اما اگر بیشتر این ویژگیها در یک شخص محقق شود میتوان او را یک سرمشق خواند. همینطور مقامات و درجات اقتدا متفاوت است و همهٔ این درجات نیازمند فراهم شدن همهٔ این ویژگیها نیست.
ویژگی نخست: برخاستن از مُحکَمات:
یکی از مهمترین ویژگیهایی که باید در شخصِ الگو پدیدار شود: برخاستن و حرکت کردن از مُحکمات شریعت است نه متشابهات. او باید فروع را بر زمینهٔ اصول برپا سازد نه برعکس؛ زیرا زندگی به این شکل فهمیده میشود و علم درست به این صورت حاصل میگردد و شخص به گمراهی نمیرود مگر به سبب اختلال در اصول و خاستگاهها.
بر این اساس؛ واجب است از اقتدا به کسانی که متشابهات را پیگیری میکنند و به برانگیختن اشکالات و شبهات میپردازند و نسبت به تمرکز بر محکمات سهلانگارند و آن را رد میکنند خودداری شود:
{فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ} [آل عمران: ۷]
(اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنهجویی و طلب تاویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروی میکنند).
ویژگی دوم: جمعِ میان نصوص شرعی و مراعات مقاصد و مصالح:
بسیاری اوقات میان دو اردوگاه نصوص و مقاصد اختلاف و درگیری پیش میآید. اردوگاه نخست از دومی عیب میگیرد که خواهان سهلانگاری در دین و شریعت است و دومی جمود و دوری از نیاز مردم و روح اسلام را به اولی نسبت میدهد.
مطلوب آن است که هر دو مورد رعایت گردد؛ زیرا روش شرعی به هیچگونه درگیری میان نصوص و مقاصد نخواهد انجامید بلکه آن دو را همراه گردانده و نصوص را به مثابهٔ نشانههایی قرار میدهد که فقیه بر اساس آن به تعامل با مقاصد میپردازد و مقاصد را هنگام تعامل فقیه با نصوص همچون افقی در برابر وی قرار میدهد.
این توازن برای ما فقهی را تولید میکند که دو ویژگی را در یک آن دارا است:
نخست: هماهنگی شرعی با محکمات و قطعیات.
دوم: در نظر گرفتن واقع و تعامل نیکو با آن به شکلی که به مقاصد کلی شریعت بینجامد.
اما کسی که مقاصد شریعت و مصلحت مردم را در نظر نمیگیرد یا آن را بدون در نظر گرفتن نصوص و مقدم دانستن آن میبیند، هر دو گروه شایستهٔ قرار گرفتن در جایگاه الگو نیستند.
ویژگی سوم: آگاهی و فهم درست واقع:
برای آنکه شخص مستحق جایگاه الگو شود باید نسبت به شرایط واقعی مردم آگاه باشد؛ برای مثال رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ دفعِ مفسدهٔ رانده شدن قوم خود ـ به سبب آنکه میدانست تازه مسلماناند ـ را بر مصلحت بنای کعبه به شکلی که در دوران اسماعیل ـ صلی الله علیه وسلم ـ بود، ترجیح داد.[۱]
سبب مفسدهای که ممکن بود قوم پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ دچارش شود این بود که ساختن کعبه و بنای دوبارهاش [بر اساس همان قواعد ابراهیم و اسماعیل] نیازمند ویران کردن آن بود؛ اما پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از فتنه دوری کرد و با در نظر گرفتن سطح آگاهی مردم و طبیعت مرحلهای که در آن زندگی میکردند، جلوگیری از مفسده را بر محقق شدن مصلحت ترجیح داد.
همینطور هنگامی که کشتن سرکردهٔ منافقان، عبدالله بن اُبَی را نپذیرفت «تا مردم نگویند محمد اصحاب خود را میکشد». زیرا جلوگیری از مفسدهٔ فتنه، مهمتر از مصلحت حذف بزرگِ منافقان بود.
ویژگی چهارم: مقدم داشتن مصلحت امت بر مصلحت فرد:
انسان شایستهٔ مقام الگو نیست مگر هنگامی که مسلمانان و مصلحت آنان را بر دیگر مصلحتها مقدم بدارد. این مسئلهٔ بسیار مهمی است و با وجود وضوح و روشنی آن در شریعت، برخی از مردم مغلوب دلخواه و منافع شخصی خود میشوند، حتی در چارچوبِ فعالیت در مجال علم شرعی و دعوت اسلامی.
من نمونههایی از این مورد را دیدهام. مثلا: یکی را میشناسم که در علوم حدیث متخصص است و فهم و تمکن بسیاری در این مجال دارد و برایش امکان داشت در سایهٔ موج شکاندازی در سنت به رد شبهات برانگیخته شده دربارهٔ علم حدیث که مجال تخصصی او بود بپردازد، اما در عوض مشغول به درگیریهای جانبی با دعوتگران دیگری بود که در منهج با او اختلاف داشتند، آنقدر که وقت و بیوقت به هجوم علیه آنان میپرداخت.
گمان میکنم او از خاستگاه تصحیح خطاها و مفاهیم و اینگونه توجیهات چنین رفتار میکرد، اما این خاستگاه گاه حیلهای شیطانی است که از طریق آن به انسان راه مییابد.
آن زمان نامهای سرگشاده را خطاب به آن دکتر و امثال او نوشتم و در فیسبوک منتشر کردم به این مضمون:
«آیا میدانید کاری که شما انجام میدهید بسیاری از بیطرفهای عاشق معرفت را از گفتمان شما دور میسازد؟ و آیا میدانید که اعتماد به آرای شما و انتخابهای علمی شما نزد بسیاری از طرفداران سابق شما متزلزل شده و بسیاری از آنها دیگر تحمل شنیدن چیزی از شما و خواندن حرفی از نوشتهها شما را ندارند؟! آیا گمان نمیکیند اینکه هنگام هجوم دشمنان و هدف گرفته شدن ثوابت و ارکان دین توسط آنان هیچ صدایی از شما شنیده نمیشود نوعی محرومیت و بیتوفیقی است؟ حال آنکه به مجرد کوچکترین اشارهای به گوشهٔ قبایتان فورا و با هیجان فراوان حاضر میشوید؟ عزیز من، اینکه از آبروی خود و آرا و شخصیتتان در حد معقول و معتدل دفاع کنید قابل سرزنش نیست؛ دفاعی که هِرَم توجهات شما را برعکس نکند و جهتنمای اهدافتان را منحرف نسازد و شما را از رسالت شریفتان در زندگی دور نگرداند».
ویژگی پنجم: تایید گفتار با کردار:
اسلام یک نطریهٔ فلسفی نیست و تئوری و پیادهسازی در آن هرگز از یکدیگر جدا نمیشود. بنابراین کسی که به حرف و شعارهای عریض و طویل اکتفا کند و سپس کردارش در تناقض با گفتارش باشد، شایستهٔ الگو شدن نیست.
باعث تاسف است که برخی از دعوتگران ـ از روی حسن نیت یا سوء قصد ـ در تناقضهای زشتی واقع شدند که این نزد دشمنان دعوت اسلامی عامل خنده و مزهپرانی شد و همین تناقضها باعث اختلال در دینداری گروهی از جوانانی شد که برخی از این دعوتگران را الگویی والا و پاک میدانستند، سپس دیدند که همینها به راحتی و بر حسب جهت آب و سمت وزش باد آرای خود را تغییر میدهند.
هرچند تغییر آرا و اجتهادها و فتواها در صورتی که مفهوم و قابل دفاع باشد امری مقبول است، اما اگر تغییر فتوا و رای در سمت و سیاقی غیر قابل توجیه باشد پذیرفته نخواهد شد.
ویژگی ششم: توازن و اعتدال:
یکی از ویژگیهای الگو این است که اهل هیچیک از انواع تندرویها نباشد، در بزرگداشت مردان و بزرگداشت حاکمان زیادهروی نکند، در تکفیر اهل غلو نباشد و در نقد میراث علمی و فکری مسلمانان زیادهروی نکند. در نقد دعوتگران از حد خارج نشود و بلکه از اعتدال و توازن برخوردار باشد؛ اعتدال از مهمترین ویژگیهای یک الگو است.
ویژگی هفتم: عدم مخالفت با ثوابت شرعی:
کسی که با محکَمات و ثواب شرعی ـ که ممکن نیست با گذر شرایط و دوران دچار تغییر شود و ادلهٔ شرعی دربارهٔ آن به تواتر رسیده و میان عموم علمای مسلمان مورد پذیرش قرار گرفته ـ مخالفت کند، شایستهٔ مقام الگو نیست. مانند آنهایی که حجت بودن سنت را قبول ندارند یا با اصحاب پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ دشمنی میورزند یا خون مسلمانان بیگناه را برای راضی ساختن یک حاکم یا وزیر یا یک گروه حلال میشمارند.
ویژگی هشتم: تنوع معرفتی:
شاخه شاخه شدن اندیشهها و قضایا در دوران ما و تداخل موضوعاتی که عموم مردم و نخبگان را به خود مشغول ساخته و بالانشینی شخصیتهایی که به مخالفت با ثوابت شرعی میپردازند، نیازمند وجود الگوهای معرفتی است که با توجه به عرصههای گوناگون فکری برای پر کردن فضاهای خالی از شخصیت چند بعدی و معارف گوناگون و توانایی وارد شدن نیکو به قضایا برخوردار باشند.
نکات و توضیحات و ضوابطی دربارهٔ موضوع الگوبرداری:
اولا: لیستی از شخصیتهایی که از آنها خوشت میآید تهیه کن و سعی کن آن را بر ویژگیهایی که پیشتر بیان کردیم عرض کنی تا بتوانی کسانی را که شایستهٔ الگو گرفتن هستند مشخص کنی و ویژگیهایی که آنان را شایستهٔ این مقام گردانده تعیین کنی.
ثانیا: دایرهٔ تاریخی الگوهای خود را وسیع بگردان و تنها به الگوهای زنده اکتفا نکن.
سوم اینکه: اقتدا بر اساس گفتمان اعلام شده و هدفمند صورت میگیرد نه آنچه مورد سکوت قرار گرفته. اصل این است که هر وقت کسی را دیدی که ویژگیهای پیشین را در خود دارد به کارهای نیکی که وی انجام داده نظر میاندازی و از او الگو میگیری. اما نگاه به حاشیهها و آنچه مورد نظر وی نبوده یا در مورد آن سکوت کرده است؛ این خالی از اشکال نیست.
چهارم آنکه: الگو گرفتن معنایش این نیست که خود را کاملا شبیه به شخص الگو کنی؛ زیرا مقام الگوی کامل تنها خاص پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ است نه دیگران.
پنجم: وسیع ساختن مجالهای اقتدا به طوری که ابواب ایمان و اخلاق را در بر بگیرد؛ زیرا اقتدا تنها به نواحی فکری یا معرفتی محدود نیست.
ششم: درخواست راهنمایی از الگوها و پرسش و درخواست مشورت از آنها و عدم اکتفا به گوش دادن سخنرانیهای آنان یا خواندن کتابهایشان.
هفتم: الگوگیری برحسب تفاوت صفات شخص الگو به سه سطح تقسیم میشود:
سطح اول: اقتدای جزئی محدود به یک باب خاص.
سطح دوم: اقتدای منهجی و فکری و سلوکی به شکل عام.
سطح سوم: اقتدای کامل و شامل در همهٔ امور؛ که این خاص پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ است.
نگاهی به واقعیت موجود
امت اسلامی در قرن گذشته از حضور اندیشمندان بارزی برخوردار شد که گفتمان فکری اسلامی قابل توجهی را ارائه کردند و در عرصههای متنوع معرفت انسانی قلمفرسایی نمودند؛ جز آنکه از یک نقطه ضعف رنج میبردند: ضعف شناخت تفصیلی از میراث علمی اسلام و وحیی که این علوم بر آن بنا شده بود. بر همین اساس هنگامی بررسی گفتمان آنان متوجه وجود نقص در این جانب خواهی شد.
اما با پایان قرن گذشته و آغاز قرن کنونی، کم کم کفهٔ ترازو به سود انتشار علوم اسلامی و توجه به آن مایل شد اما این نیز در بسیاری اوقات به حساب مغفول ماندن معرفت فکری است که امت در این دوران به آن نیازمند است؛ امتی که از نظر فکری تابع دیگری است. به همین سبب شاهد شکافِ بدی میان دو عرصهٔ ضروری هستیم: عرصهٔ شرعی تُراثی و عرصهٔ فکری واقعگرایانه.
اما اکنون و در سالهای اخیر شاهد پرتوهای نخستِ وضعیت جدید و ویژهای هستیم که در آن کسانی که علوم شرعی خواندهاند با ثبات و توازن و اعتماد به نفس به غوص در دریاهای اندیشه و واقعِ موجود پرداختهاند. این دسته اگر به کارشان ادامه دهند و بیشتر شوند و نیروهای هوشمند از آنها الگو بگیرند به اذن پروردگار، تاثیر آنان در نسلهای آینده بسیار قوی خواهد بود.
با تامل در اسباب صعود و تمایز این گروه از اندیشمندانِ عالم به علوم شرع که در حال بالا آمدن به عرصهٔ رهبری هستند، متوجه شدهام که آنان در این هشت ویژگی مشترک هستند:
۱ـ قدرت شناخت وسیع و ریشهای از فنون شرع و فراغت از این تحصیل اساسی در آغاز راه شکلگیری معرفتی.
۲ـ مطالعهٔ گستردهٔ شخصی در فنون گوناگون شرعی و فکری پس از پایان تحصیل اصولی منهجی که به این شناخت قالب شرعی میدهد.
۳ـ توجه ویژه به میراث ابن تیمیه و استفاده از آن در عرصهٔ شرعی و منهجی و جدل و گفتگو.[۲]
۴ـ وضوح و روشن بودن پروندههای عقیدتی و معرفتی بزرگ برای آنان؛ از این روی از تغییرات عقیدتی یا نا آرامیهای معرفتی رنج نمیبرند که این نتیجهٔ چند ویژگی است:
الف ـ سلامت شکلگیری اعتقادی آنان و ارتباط مستقیم آن با منابع اصیل اسلام «و شکی در این نیست که درستی عقیده و جای گرفتن آن در قلب، اثری مستقیم در بنای خوب معرفتی شخص دارد».
ب ـ وضوح منابع معرفتی برای آنان و دانستن اینکه هر منبع به چه کار میآید؛ همراه با اطمینان از دلایل اثبات کنندهٔ درستی این منابع.
۵ـ آزادی از ناحیهٔ معرفتی و فکری و اصلاحی و دیگر جوانب و توانایی آنان برای رسیدن به آنچه برای خود سودمند میدانند بدون آنکه چهارچوبی تنگ آنان را محدود سازد.
۶ـ درک روند فکری و فرهنگی که امت در آن زندگی میکند و شناخت ریشهای جریانهای مخالف ثوابت و الگوها و گفتمانهای امت.
۷ـ قدرت ابزار جستجو و نقد؛ آنطور که میتوانند با منابع بزرگ معرفتی به روشی علمی و اساسمند تعامل کنند.
۸ـ به یاد داشتن نقش و معنای رسالی و وظیفهای که بر عهده دارند؛ این باعث میشود در راه نشر علم و دفاع از اسلام و ثوابت آن بدون مزد مادی تلاش کنند.
سپس آنان در میان خود در محقق ساختن این هشت ویژگی متفاوتاند چنانکه ریز تخصصهای آنان گوناگون و متنوع است.
هرکس که میخواهد مانند آنان، یا بهتر باشد باید به این ویژگیها توجه نشان دهد و در راه تحقق آن تلاش کند و برای چیدن ثمر عجله به خرج ندهد و این را در نظر داشته باشد که در برابر وی یک راه دهساله یا بیشتر برای رسیدن به این نتیجهٔ عالی مورد نیاز است.
احمد السید ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] نگا: صحیح بخاری (۱۵۸۶).
[۲] طبعا این برای الگو شدن شخص الزامی نیست، بلکه در حال حاضر به تحلیل آنچه هست میپردازم.