پیش درآمد
شاید در عصر ما کسی پیدا نشود که دلهای مردم به محبت او و مدح و ثنا و تمجیدش جمع شده باشد آنگونه که بر شیخ بن باز یکجا شده است. شخصیتی که مورد احترام و محبوب همه بود از تودهٔ مردم گرفته تا علما، امرا، حکام، موافق و مخالف، همه و همه ایشان را الگویی میدانستند که گویا از دوران صحابه و تابعین آمده است، خداوند بر قدر و منزلتش بیفزاید و او را به جایگاه صدیقین و شهدا برساند.
شیخ بن باز به این جایگاه دست نیافت جز با فضل الهی و سپس با همت والا و مثبتاندیشی و رابطه و دلسوزیای که نسبت به همه داشت، که به بیان آن خواهیم پرداخت.
بر اساس نظرسنجی مجلهٔ الاهرام مصر در سال ۱۹۹۹م شیخ بن باز به عنوان بارزترین عالم قرن بیستم شناخته شد.
امروزه بسیاری از جوانان برای ایشان احترام زیادی قائلند اما حقیقت سیرت و نقشی که وی در دعوت ایفا کرد و راز محبوبیت او به فضل الهی را نمیدانند.
بازی است که شکار میکند و شکار نمیشود و پنجههایش بر فراز آسمان است
بازی که در دلها پرواز میکند… ای باز در دل سکنی گزیدی
میلاد شیخ بن باز
شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز در سال ۱۳۳۰ هـ ق در خانوادهای اهل علم و دانش دیده بهجهان گشود. از جمله علمای این خاندان میتوان به شیخ عبدالمحسن بن احمد آل باز متوفای سال ۱۹۲۳ اشاره کرد که مدتی قاضی حوطه و سپس ارشاد در ارطاویه بود، همچنین شیخ مبارک بن عبدالمحسن بن باز و شیخ حسین بن عثمان بن باز که مسئولیت قضاوت در مناطق مختلف عربستان سعودی را بر عهده داشتند.
در مورد اصالت خاندان بن باز اختلاف وجود دارد و خود شیخ در این رابطه نظر قطعی ندارد اما گفته میشود اصل این خاندان از یمن یا مدینهٔ منوره است.
رشد و تحصیلات وی
شیخ بن باز کودکی بیش نبود که پدرش را از دست داد و کفالت او را مادرش به همراهی برادر تنیاش محمد و برادر ناتنیاش ابراهیم بر عهده گرفتند. مادر شیخ بن باز او را برای تحصیل تشویق میکرد. او قبل از رسیدن به سن بلوغ قرآن را حفظ کرد، سپس علوم شریعت و لغت عرب را نزد علمای ریاض از جمله شیخ محمد بن عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن شیخ محمد بن عبدالوهاب و شیخ صالح بن عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن حسن بن شیخ محمد بن عبدالوهاب و شیخ سعد بن حمد بن عتیق و شیخ حمد بن فارس فرا گرفت. او همچنین در سال ۱۳۵۵هـ ق از محضر شیخ سعد بن وقاص بخاری از علمای مکهٔ مکرمه علم تجوید را فرا گرفت و پس از آن ملازم و همراه مشهورترین و بارزترین استادش شیخ محمد بن ابراهیم بن عبداللطیف بن عبدالرحمن بن حسن بن شیخ محمد بن عبدالوهاب شد و ده سال همراه او بود و همهٔ علوم شرعی را از او فرا گرفت. علاقهٔ شیخ به استادش به اندازهای بود که هرگاه یادی از او میشد میگریست.
در سال ۱۳۴۶هـ ق زمانی که شیخ بن باز شانزده ساله بود به بیماری چشم مبتلا شد و دیدش ضعیف شد، برای درمان آن تلاش بسیاری کرد اما بیفایده بود تا اینکه در بیست سالگی به طور کامل بیناییاش را از دست داد. خداوند از او دو چشمش را گرفت اما بهتر از آن را برای او در دنیا و آخرت مهیا نمود. یکی از دوستان مادر شیخ بن باز نقل میکند که به ایشان نصیحت کرده که وضو بگیرد و دو رکعت نماز بگذارد و دعا کند که خداوند به عبدالعزیز علمی بیاموزد که سود آن به اسلام و مسلمانان برسد و گویا خداوند دعای مادر شیخ را مستجاب کرد.
شیخ بن باز تا آخر عمرش در جستجوی علم و دانش بود، چه از طریق مطالعه و پژوهش و چه از طریق شنیدن و پرسمان دقیق از کارشناسان در سمینارهای فقهی که در آن مشارکت میکرد یا ریاست آن را بر عهده داشت.
آغاز مسیر علمی و دعوی شیخ بن باز
۱ـ عهده دار شدن مسئولیت قضاوت در شهر خرج:
شیخ بن باز در یکی از گفتگوهایش میگوید در کودکی همراه با برادرش در بازارهای سنتی ریاض به خرید و فروش لباس و عبای مردانه میپرداخته اما خداوند قسمت کرد راه دیگری را در پیش بگیرد. شاید نابینا شدن او سبب شد تجارت و خرید و فروش را رها کند و به کسب علم و دانش مشغول شود و در این زمینه سرآمد شود.
در سال ۱۳۵۷هـ ق زمانی که ۲۷ ساله بود شیخ و استادش شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ او را مسئول قضاوت در شهر «دلم» در استان خرج نمود. شیخ با کراهت این وظیفه را قبول کرد و به مدت ۱۴ سال یعنی تا سال ۱۳۷۱هـ ق قاضی دلم بود. شیخ از این شهر خاطرات خوبی داشت و از خود یک الگوی عملی برای دانش آموزان و دعوتگران بر جای گذاشت.
نقش شیخ بن باز در دلم تنها پرداختن به امور قضا ـ که آن را منظم کرد و پیشرفت داد ـ و محدود به آموزش مردم ـ که آن را رها نکرد ـ نبود، بلکه نقشهای اصلاحگرایانهٔ مختلفی داشت.
او از وقت چاشت تا نماز ظهر برای قضاوت میان مردم در خانهاش مینشست و گاهی بعد از عصر نیز به حل و فصل مشکلات مردم میپرداخت، پس از آن خانهای را خریداری کرد و آن را مقر دادگستری قرار داد. این مرکز چند اتاق داشت، یکی برای مردها و اتاق دیگر برای خانمها و اتاق سوم که دفتر منشی ایشان بود و قضاوتها را یادداشت میکرد.
او اولین کسی بود که مرکز ثبت اوقاف و ترکات دلم را راهاندازی کرد و کاتبان شیخ، بعدها شاگردان ارشد ایشان شدند. شیخ برای خدمت به مردم از جان مایه میگذاشت؛ یکی از دستیاران ایشان داستان مؤثری را نقل میکند که بیانگر اسباب محبوبیت شیخ نزد مردم و تأثیرش در جامعه است؛ شیخ سعید بن عیاش الغامدی رئیس دادسرای خمیس مشیط میگوید: «من منشی و کاتب شیخ بن باز در دلم بودم؛ شیخ از محل کارش خارج نمیشد تا اینکه به مشکلات آخرین ارباب رجوع رسیدگی کند. بسیار پیش میآمد که ما را تا دیر وقت نگه میداشت، روزی از روزها پروندهها را بستیم و خواستیم از دادگستری خارج شویم که یک بدوی وارد شد، شیخ گفت: مینشینیم و سخنانش را میشنویم! گفتم: شیخ… ساعت سه شده است، شیخ فرمود: «سخنانش را میشنویم شاید از راه دور آمده باشد. بهشدت خشمگین شدم و از روی خشم دفاتر ثبت را به سر شیخ کوبیده و از آنجا گریختم. بعد از چند روز نزد او بازگشتم و معذرت خواهی کردم. عذر مرا پذیرفت و چنان با من برخورد کرد که گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. آنجا بود که تصمیم گرفتم به تحصیل علوم شرعی بپردازم و وارد مدارس قضا شدم تا اینکه رئیس دادسرای خمیس مشیط شدم.
از شیخ چیزهای زیادی یاد گرفتم از جمله: صبر در مقابل ارباب رجوع و تحمل آزار و اذیتشان. روزی از روزها شخصی پس از پایان وقت اداری وارد دادگستری شد در حالیکه منشی پروندهها را بسته بود. او از منشی خواست پروندهها را دوباره باز کند، منشی خشمگین شد و گفت: وقت کاری تمام شده. گفتم سخنانش را میشنویم شاید از راه دور آمده باشد. ناگهان منشی دفتر ثبت را محکم به سرم کوبید و از آنجا گریخت! به یاد کردهام با شیخ بن باز افتادم و پس از مدتی پیغامی به او فرستادم و گفتم: تو را بخشیدهام». شیخ بن باز اینگونه تأثیر میگذاشت و دلها را به دست میآورد، و شاگردان شیخ بایستی در صبر پیشه کردن و تعامل با مردم همانند او باشند.
زمانی که شیخ بن باز به دلم آمد هیچ ادارهٔ دولتی در این شهر نبود. خود او به تنهایی همهٔ خدمات شهری را انجام میداد؛ برایشان راه میساخت تا بهتر به خانهها و باغهایشان برسند و در سال ۱۳۶۰ هـ ق زمانی که در این شهر سیل آمد و مردم به دنبال راه حل میگشتند، شیخ دستور داد مسیر سیل را به سوی آبگیرهای نزدیک مساجد و اوقاف مدیریت نموده و دیوارهای اطراف آن را بشکنند. ایشان دستور داد برای کاستن از شدت سیل برخی مسیرها را باز کنند و کسی که مخالفت میکرد را به حبس تهدید میکرد. خود شیخ شخصا برای تشویق آنان میآمد و برای دلگرم شدن آنان با خود قهوه و خرما میآورد.
در سال ۱۳۶۴هـ ق زمانی که ملخها به دلم حملهور شدند، شیخ شخصا به همراه اهالی شهر برای کشتن ملخها با برگهای درخت خارج شد و در فصل برداشت نزد کشاورزان میرفت و آنها را برای کشاورزی تشویق میکرد و برای تسهیل کارشان به آنها کمک میکرد تا از خارج شهر، دستگاههای کشاورزی بیاورند.
شیخ همچنین مسئولیت تعمیرات و مرمت مساجد منطقه را بر عهده داشت و برخی مساجد را منهدم کرده و از نو بازسازی نمود و توجه ویژهای به امر به معروف و نهی از منکر داشت و عوامل امر به معروف و نهی از منکر را تشویق میکرد و به آنها میگفت: «اگر بینا بودم همراه شما میآمدم».
در سال ۱۳۶۷ هـ ق زمانی که امیر دلم از دنیا رفت، شیخ بن باز بزرگان شهر را جمع کرد و آنگونه که عرف آن دوره بود، امیری را انتخاب کردند و شیخ طی نامهای به پادشاه عربستان این تصمیم را ابلاغ کرد و پادشاه نیز حکم آنان را تأیید کرد.
او همچنین در دلم به امامت، خطابت و تدریس مشغول بود؛ پس از نماز صبح حلقهٔ درسی برای کودکان داشت و سپس تا وقت چاشت برای نوجوانان تدریس میکرد، سپس به خانه بازمیگشت و پس از استراحتی کوتاه روانهٔ مرکز دادگستری میشد و تا نماز ظهر در آنجا مشغول بود. پس از عصر دوباره به تدریس میپرداخت و پس از تدریس به باغستان دلم میرفت و در آنجا تا قبل از مغرب روزنامهها و مجلات و برخی معاملات را برایش میخواندند، بین مغرب و عشاء نیز به تدریس میپرداخت و به همهٔ شئون دانشآموزان توجه داشت و مانند فرزندانش به آنها توجه میکرد.
در سال ۱۳۶۷هـ ق به همت و پیگیری شیخ بن باز دولت عربستان سعودی چند مدرسهٔ دولتی در شهر دلم راهاندازی کرد و مسئولیت تعیین مدیر و معلمان مدرسه را به شیخ واگذار کرد. شیخ برای نشر علم و معرفت و مبارزه با بیسوادی و جهل، مردم را تشویق میکرد فرزندان خود را به مدرسه بفرستند و برای تشویق دانش آموزان آنها را با حساب شخصی خود به اردو میبرد.
روزهای دوشنبه و پنجشنبه که مردم شهر و بادیه نشینان، زن و مرد در بازار دلم جمع میشدند، شیخ به آنجا میرفت و آنها را راهنمایی میکرد و مشکلاتشان را حل مینمود. این نقش اصلاحگرایانهٔ شیخ سبب شد درسهای او قبلهگاه شیفتگان علم و دانش شود و دانش آموزان نه تنها از دلم و خارج از دلم بلکه از کشورهای مختلفی مانند یمن، مصر، فلسطین، عراق و… برای کسب علم و دانش عازم دلم شوند. شیخ برای سرپرستی دانش آموزانی که از خارج آمده بودند نامهای به شاهزاده سعود بن عبدالعزیز ولیعهد آن زمان عربستان نوشت. او نیز دستور داد خوابگاهی برای آنان ساخته شود و برای تشویق دانش آموزان شهریهای ماهانه به آنها پرداخت شود، بعدها این قضیه مبدل به سیاست کلی عربستان سعودی در حمایت از دانشآموزان و دانشجویان شد که تا امروز ادامه دارد.
زمانی که خوب به نامهٔ شیخ بن باز خطاب به ولیعهد وقت عربستان دقت میکنیم در آن چشماندازی اصلاحی برخاسته از درک واقع مسلمانان و بحران هویت آنان میبینیم. شیخ میگوید: «بر شما پنهان نیست که امروز مسلمانان از کمبود متخصصان علوم شرعی و دانشجویان علوم شریعت بنابر اسباب مختلفی رنج میبرند از جمله:
ضعف انگیزههای ایمان در وجود دانشآموزان، کمبود کمکهای مادی برای کسانی که در آنها انگیزه وجود دارد تا خارج از شهر خود به تحصیل مشغول شوند و کمبود تشویقهای زبانی و مالی برای کسب علم و دانش» این خطابی است که شیخ آن را در سال ۱۳۶۸ هـ ق نوشته است یعنی ۶۵ سال پیش![۱]
۲ـ بازگشت به ریاض و تدریس در دانشسرای علمی:
در سال ۱۳۷۲هـ ق شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ از شیخ بن باز خواست به ریاض بازگردد تا در دانشسرای علمی این شهر و سپس در دانشکدهٔ شریعت دانشگاه امام محمد بن سعود ریاض به تدریس بپردازد. شیخ به مدت ۹ سال تا سال ۱۳۸۰هـ در ریاض ماند.
در این مرحله بسیاری از علمای امروز عربستان نزد شیخ دروسی چون عقیده، حدیث، فقه و نحو را فرا گرفتند. شرح شیخ بسیار ساده اما پر محتوا بود؛ امتیاز او گسترهٔ علم و دانشش و قدرت حفظش بود، شیخ رابطهٔ بسیار نزدیکی با دانشجویان داشت و آنها را راهنمایی و ارشاد میکرد و از آنجایی که رابطهای پدرانه با آنها برقرار میکرد محبت خود را در دل آنها جای داد.
پس از پایان شیفت دانشکده، شیخ درسها و دیدارهای علمی خاصی داشت که برخی از آن را دکتر عمر الاشقر در کتاب «زندگی من» ثبت کرده است.
از داستانهای خوش رفتاری شیخ بن باز حتی با دانشجویان آشوبگر خاطرهای است که ابوعبدالرحمن بن عقیل ظاهری آن را نقل کرده است، او میگوید: «وقتی وارد دانشسرای عالی قضا شدم، قیافهٔ دانشجویی مناسبی نداشتم… خیرخواهان این قضیه را به شیخ گوشزد میکردند اما او تنها برایم دعای هدایت میکرد. در امتحانات کتبی پایان سال پاسخهایم در درس حدیث که شیخ آن را تدریس میکرد افتضاح بود و ندانمکاری خود را با فلسفه بافی توجیه میکردم و تنها در یک ماده خلاف معمول قبول شدم. وقتی این خبر را شنید بسیار اندوهگین شد و خیالش راحت نشد تا سال ۱۴۰۶هـ ق، زمانی که دست از خزعبلات و چرندیات کشیدم و رسما مجوز تدریس صحیح بخاری در مسجد سلطانه را برایم صادر کرد. از آن روز به حدیث و علوم حدیث روی آوردم.
شیخ بن باز به سخاوتمندی و کرم شهره بود، برخی تصور میکنند پس از اینکه دنیا به ایشان روی آورد و مناصب دولتی را متصدی شد بذل و بخشش میکرد اما هم عصرانش میگویند این خصلت از زمان دانشآموزی شیخ همراه او بود و در آن زمان از دوستانش میخواست با او غذا بخورند. یکی از علمای اریتره میگوید: «در یکی از شبهای زمستان ساعت سه شب به ریاض رسیدم، هیچ پولی در دست نداشتم که هتل کرایه کنم، متردد بودم به خانهٔ شیخ بن باز بروم یا نه. نزد خانهٔ گلی او ایستادم و در را لمس کردم، یکی از میهمانان که در داخل خوابیده بود متوجه شد و در را برای من باز کرد. با صدای پایین سلام کردم تا اینکه مایهٔ آزار کسی نباشم، مدتی نگذشت که دیدم شیخ شخصا در حالیکه غذایی در دست دارد و همسرش از پشت او را راهنمایی میکند از پلهها پایین میآید. پس از اینکه سلام کرد گفت: فکر میکنم امشب چیزی نخوردهای. به خدا سوگند آن شب از گریه خوابم نبرد به خاطر این رفتاری که از شیخ دیدم».
زمانی که ریاست دانشگاه اسلامی مدینهٔ منوره را بر عهده داشت حقوق ماهیانهٔ او پنج هزار ریال سعودی بود که همهٔ آن را به فقرا و نیازمندان میداد. حتی گاهی اوقات حقوق خود را چند ماه پیش دریافت میکرد، باری همسر ایشان در مسافرت بود، شیخ از دستیارش خواست برای میهمانانش غذایی تدارک ببیند اما دستیار شیخ گفت هیچ پولی در خانه نیست! شیخ گفت: «از یکی از رستورانهای شهر غذایی قرضی بگیر و بعدا پرداخت خواهیم کرد» دستیارش گفت: «از همهٔ رستورانهای همسایه غذای قرضی آوردهایم!» شیخ گفت: «برو… خدا آسان میکند»، آن شخص رفت و برای آن شب غذایی آورد.
شیخ بن باز به خاطر صدقهها و کمکهایش به دیگران بدهکار شد. ملک فیصل پادشاه وقت عربستان سعودی خواست بدهیهای شیخ را پرداخت کند، لذا به وزیر دارایی دستور داد یک چک صد هزار ریالی به شیخ بدهد. اما شیخ آن را نپذیرفت و در پایان شرط کرد این چک یک قرض دولتی باشد و هر ماه دو هزار ریال از حقوق وی کم شود. وزیر دارایی پیام شیخ را به ملک فیصل رساند و او موافقت کرد و شیخ هم چک را گرفت.
۳ـ انتقال به مدینهٔ منوره
در سال ۱۳۸۱ هـ ق دانشگاه اسلامی مدینهٔ منوره تأسیس شد و شیخ بن باز به عنوان نایبِ رئیس دانشگاه، شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ تعیین شد و تا سال ۱۳۹۰هـ ق در این پست ماند تا اینکه رسما ریاست دانشگاه به او سپرده شد و تا سال ۱۳۹۵هـ ق به عنوان رئیس دانشگاه اسلامی مدینهٔ منوره مشغول فعالیت بود.
میتوان این دوره را پرثمرترین دورهٔ زندگی شیخ دانست، زیرا توانست علم و دانش خود را از طریق دانشجویانی که از سراسر جهان برای تحصیل به مدینهٔ منوره میآمدند و از طریق اساتید شایستهای که در دانشگاه تدریس میکردند و از طریق شخصیتهای سرشناس جهان اسلام که به مدینهٔ منوره میآمدند در سراسر جهان منتشر کند.
شیخ بن باز علاوه بر توجهی که به دانشجویان در درسهای دانشگاهی و خارج از آن داشت، کیفیت تدریس اساتید را نیز بررسی میکرد، شخصا در کلاسها حاضر میشد و به تدریس اساتید گوش فرا میداد و آنها را راهنمایی میکرد و اگر مشکلاتی داشتند مشکلات آنان را برطرف میکرد و آنها را به تلاش بیشتر در راستای آموزش و پرورش دانشجویان تشویق میکرد و از اساتید میخواست پیشنهادات خود را برای بهبود وضعیت دانشگاه ارائه دهند و شخصا کنفرانسهای هفتگی دانشگاه را پیگیری میکرد.
او توجه ویژهای به دانشجویان برتر دانشگاه داشت و از آنها میخواست در کشورهای خود به دعوت اسلامی مشغول شوند و بودجهای نیز برای نشر کتاب میان دانشجویان تدارک میدید. شیخ بن باز همچنین بر فعالیتهای هفتگی دانشجویان در مساجد مدینهٔ منوره نظارت داشت و در اردوهای ماهیانه به شهرهای میان مدینه و مکه آنها را همراهی میکرد و در خیمهای که نصب میکردند به تدریس و سخنرانی مشغول میشد. بسیاری از دانشجویان دانشگاه و کارکنان و اساتید دانشگاه مانند شیخ آلبانی، شیخ عطیه سالم و دیگران در این سفر ایشان را همراهی میکردند. آنگونه که شیخ عمر الاشقر و شیخ عبدالرحمن عبدالخالق نقل میکنند، دانشجویان در این خیمه خطابت، تدریس و موعظه را تمرین میکردند و مشایخ از جمله شیخ بن باز آنها را راهنمایی میکردند.
شیخ بن باز همچنین به طور غیر منظم صحیح بخاری و صحیح مسلم را در مسجد نبوی تدریس میکرد و در مسجد دانشگاه و خانهاش نیز به تدریس مشغول میشد. شاید بزرگترین مجلس علمی او سمیناری بود که با حضور ایشان، شیخ آلبانی و شیخ محمد امین شنقیطی برگزار شد. این از مجالس نادری بود که شیخ اشقر در موردش میگوید: «در برخی مجالسی که سه شیخ را در کنار هم جمع میکرد حاضر شدم؛ بحث از مسائل علمی و جهان هستی بود، هر کدام از آنان چنان عالمانه استدلال میکردند که عقلها را متحیر کرده و دلها را به وجد میآوردند. چقدر آرزو میکنم ای کاش آن گفتگوها ضبط یا یادداشت میشد».
شیخ عبدالرحمن عبدالخالق در رابطه با این نشستها میگوید: «در دارالحدیث مدینهٔ منوره نشستی با حضور این مشایخ از بعد از نماز عشاء برگزار شد و تا پاسی از شب ادامه داشت و بسیاری از دانشجویان در این نشستها حضور مییافتند. گفتگوها علمی و همراه با دلیل بود. گاهی ناچار میشدیم کتابها را از قفسه پایین بیاوریم و به آن مراجعه کنیم، این مناظرات و گفتگوها یک حلقهٔ علمی به تمام معنا بود».
در این دیدارها و گفتگوها تسلط شیخ بن باز در علم حدیث بر همه مشخص شد تا جایی که شیخ آلبانی به آن گواهی داد. شیخ محمد لقمان سلفی یکی از همراهان شیخ بن باز نقل میکند که ایشان در یکی از مجالس سخنرانی شیخ آلبانی حضور یافت و پس از پایان سخنرانی شیخ دیدگاههای دقیق خود در مورد اسانید و متون احادیث ذکر شده در سخنرانی شیخ آلبانی را بیان کرد. پس از پایان سخنرانی شیخ بن باز، شیخ آلبانی از ایشان تشکر کرد و به شناخت عمیق او از علوم حدیث اعتراف کرد. در رویدادی دیگر شیخ آلبانی در حضور شیخ بن باز حدیثی را میخواند و به یکی از شیوخ راوی اشاره کرد. شیخ بن باز از حفظ آن را تصحیح نمود، وقتی از او سئوال شد فرمود: «چیزی که شیخ ناصر خواند اشتباه است چرا که فلانی که از آن اسم برد ضمن شیوخ و اساتید فلان راوی نیست».
نتیجهٔ همهٔ این نشستهای علمی این بود که شیخ بن باز و دیگر علمای سلفی سفرایی یافتند که علم او و منهج سلفی را در سراسر جهان منتشر کردند و آنها پایهٔ بیداری سلفی بودند که ما امروزه در سایهٔ آن زندگی میکنیم.
خبر انتقال شیخ به ریاض برای دانشجویان دانشگاه اسلامی مدینهٔ منوره مانند یک صاعقه بود. شیخ محمد المجذوب خداحافظی دانشجویان با شیخ را در دو بیت وصف میکند:
گریستیم از روی وفاداری به شخصی که در میان دعوتگران همتایی ندارد
مرا به خاطر گریستن سرزنش نکنید زیرا فراق صالحان دشوار است
۴ـ بازگشت به ریاض و تصدی ریاست ادارهٔ پژوهشهای علمی، سپس مفتی اعظم و ریاست شورای عالی علما:
شیخ بن باز در سال ۱۳۹۵ هـ ق به ریاض بازگشت و ریاست ادارهٔ پژوهشهای علمی، افتاء و ارشاد را بر عهده گرفت و در سال ۱۴۱۴ هـ ق در کنار ریاست شورای عالی علماء و مدیریت ادارهٔ پژوهشهای علمی و افتاء به عنوان مفتی اعظم عربستان سعودی انتخاب شد و تا زمان وفات در سال ۱۴۲۰هـ ق این پستها را بر عهده داشت.
با وجود اینکه شیخ بن باز به علم و دانشاش شهره بود اما همه او را مدیری موفق میدانند که ریزترین قضایای اداری را پیگیری میکرد و پروندهای در دستش نمیماند. به نتیجه رساندن پروندهها از ویژگیهای او بود. او همچنین در مدیریت وقتش و استفادهٔ بهینه از آن نیز موفق بود و از فرصت سوار شدن به ماشین برای مطالعهٔ برخی معاملات یا کتب اهل علم استفاده میکرد. حتی مسیر رفتن به مسجد یا دفتر کارش و یا وضو گرفتن را نیز غنیمت میشمرد و کار مفیدی انجام میداد.
شیخ بن باز با وجود همهٔ پستها و منصبها از توجه به دانشجویان و تدریس به آنان غافل نبود و علاوه بر همایشها و سمینارها و کنفرانسهای مختلف، درسهای روزانه و هفتگی نیز برگزار میکرد.
برنامههای شیخ قبل از نماز صبح آغاز میشد و تا بعد از نماز عشا ادامه داشت که تفصیلش اینگونه بود:
برنامهٔ خود را با نماز تهجد قبل از نماز صبح آغاز میکرد و غالبا بعد از نماز صبح تا طلوع خورشید در مسجد تدریس میکرد، سپس به خانه باز میگشت و پس از صرف صبحانه، اندکی استراحت میکرد. سپس از ساعت نه صبح تا دو و نیم بعد از ظهر در دفتر خود مشغول به فعالیت بود، سپس طبق عادتی که از دهها سال قبل داشت همراه با میهمانانش برای صرف نهار به خانه میآمد. پس از نماز عصر گاهی در مسجد سخنرانی میکرد و گاهی برای استراحت به خانه میآمد. بعد از مغرب معاملات بر او عرضه میشد و تماسهای تلفنی مردم را پاسخ میداد و آنها را به حضور میپذیرفت و برخی کتابهای علمی برایشان خوانده میشد تا بعد از نماز عشاء و حدود ساعت ۱۲ شب به خواب میرفت.
شیخ بن باز علاقهٔ ویژهای به همنشینی با فقرا و مستمندان داشت. وقتی از ایشان خواسته شد فقرا را از سفرهٔ غذایش دور کند و برای خود و میهمانان ارشد و عالی رتبهاش سالن ویژهای ترتیب دهد و برای فقرا و مستمندان و کارگرانی که برای صرف غذا به خانهٔ او میآمدند سالن دیگر، خشمگین میشد و میگفت: «بیچاره، بیچاره است، کسی که این پیشنهاد را مطرح کرده! او لذت همنشینی با مستمندان و غذا خوردن با فقرا را نچشیده است، من به این برنامهام ادامه خواهم داد و چیزی به نام خصوصی ندارم، کسی که میتواند همراه من و این فقرا و مستمندان بر سر یک سفره بنشید پس بنشیند و کسی که خوشش نمیآید مجبور نیست بر سر سفرهٔ ما بنشیند».
روزی از روزها شیخ میزبان یکی از علمای سرشناس بود. وقتی سر سفره نشستند شیخ در مورد یکی از خدمتکاران پرسید که آیا برای صرف نهار آمده است یا نه؟ گفتند خیر، شیخ او را صدا زد تا اینکه آمد. مهمان پرسید: آیا این پسر شیخ است؟ گفته شد: خیر! خدمتکار شیخ است که ظرفها را میشوید. مهمان با شنیدن این سخنان به گریه افتاد.
یکی از اساتید علوم سیاسی دانشگاه کوینز کانادا که مسلمانی پاکستانی تبار بود، برای بررسی نهضت اسلامی به عربستان سعودی آمد و خواست با شیخ دیدار کند. پس از دیدار با شیخ از او خواسته شد نظرش را پیرامون این دیدار بگوید، او گفت: «ریشههای سیاست و شاخهها و ارکانش را در دفتر شیخ بن باز دیدم. تا وقتی آنجا بودم صدای زنگ تلفن قطع نمیشد، مقامات ارشد و تودهٔ مردم و مرد و زن از داخل و خارج از عربستان سعودی با ایشان تماس میگرفتند. این خود دلیل قدرت اجتماعی اسلام است که میتواند در جامعه نفوذ کند. دیدم که همهٔ مردم منتظر راهنماییهای شیخ هستند، نه تنها در امور دینی بلکه در معاملاتشان و رفتارشان با یکدیگر». آنچه ذکر شد گواهی یک متخصص امور سیاسی در مورد نقشی است که علمایی همانند شیخ بن باز باید در جامعه ایفا کنند.
علاوه بر همهٔ مشغلههایی که ذکر شد، شیخ بن باز عضو یا رئیس بسیاری از مؤسسات دعوی بودند مانند:
رئیس شورای تأسیسی سازمان همبستگی اسلامی «رابطه العالم الاسلامی»
عضو شورای عالی دانشگاه اسلامی مدینهٔ منوره
عضو هیئت عالی دعوت اسلامی
عضو شورای مشورتی انجمن جهانی جوانان مسلمان «الندوه العالمیه للشباب الاسلامی»
عضو صندوق دایمی توسعهٔ جوانان
شاگردان شیخ
شاگردان شیخ در داخل و خارج از عربستان سعودی غیر قابل شمارش هستند، در داخل عربستان میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
شیخ محمد بن صالح العثیمین، شیخ عبدالله بن جبرین، شیخ عبدالعزیز الراجحی، شیخ عبدالعزیز السدحان، شیخ عبدالله بن قعود، شیخ سعد الخثلان، شیخ عبدالله العتیبی، شیخ عبدالعزیز المشعل، شیخ عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، شیخ صالح الاطرم، شیخ عبدالرحمن البراک، شیخ عبدالله بن عبدالرحمن الشثری، شیخ عبدالعزیز آل سلیمان، شیخ بدر بن ناصر البدر، دکتر محمد بن ابراهیم الحمد، شیخ عبدالله العبود، دکتر عبدالله الشتوی، شیخ علی ابوالخیل، شیخ علی الشمری.
و از خارج از عربستان سعودی:
شیخ عطیه محمد سالم، شیخ ابوبکر الجزایری، شیخ محمد امان جامی، شیخ محمد المجذوب، شیخ محمد لقمان سلفی، شیخ عدنان عرعور، شیخ عمر الاشقر، شیخ عبدالرحمن عبدالخالق، شیخ محمد المغراوی و…[۲]
درگذشت شیخ بن باز رحمه الله
شیخ بن باز تا روز آخر و بلکه تا ساعت های واپسین زندگی خود مشغول خدمت به مردم و رفع نیازهای آنها بود. در روزهای واپسین عمرش گرچه سنش از نود گذشته بود و به علت بیماری در بیمارستان بستری بود، میخواست پروندههای مردم را برایش بخوانند و تا جایی که میتوانست آن را حل و فصل میکرد.
زمانی که از بیمارستان مرخص شد به جای اینکه به خانه برود مستقیم به محل کارش رفت و هنگام نهار به خانه بازگشت و همراه با مهمانان، زائران و فقرایی که به خانهاش آمده بودند نهار را صرف کرد. بعد از مغرب باز هم پذیرای مردم بود و برای برخی میانجیگری میکرد و برای یکی آنها فتوایی در قضیهٔ طلاق صادر کرد که در اطلاعیهٔ ۲۵ محرم ۱۴۲۰ کمیتهٔ دائمی افتای عربستان در مبحث قضایای مربوط به زنان آمده است.
شیخ بن باز در شب وفاتش از خواب برخواست و خود شخصا وضو گرفت و نماز تهجدش را ادا کرد و سپس دراز کشید. پس از مدت کوتاهی نشست و لبخند زنان از همسرش پرسید: چیزی میخواهی؟ پاسخش را نداد، بار دیگر دراز کشید و گویا صدای نفس از سینهاش بلند میشد. همسر شیخ بن باز پسرش احمد را صدا زد، او آمد و با شیخ سخن گفت اما پاسخی نشنید، او را به بیمارستان منتقل کردند اما شیخ به دیار باقی شتافته بود، در ۲۷ محرم ۱۴۲۹هـ ق.
تشییع پیکر شیخ از لحاظ حضور گستردهٔ مردم استثنایی بود و شاید در عصر حاضر همانندی نداشت و شاید خود از پیش مژدههای شخص مؤمن باشد. در روز جمعه ۲۸ محرم در مسجد الحرام بر ایشان نماز جنازه خوانده شد و در مکهٔ مکرمه دفن شد. پس از آن خوابهای خوب زیادی در رابطه با شیخ بن باز دیده شده است.
نکتههایی پراکنده از زندگی شیخ بن باز رحمه الله:
شیخ بن باز رحمه الله ویژگیهای زیادی داشت که از مهمترین آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ـ حرص ایشان برای خدمت رسانی به مسلمانان تا آخرین لحظهٔ زندگیشان.
۲ـ پیشگام شدن برای حل مشکلات دیگران. بسیار پیش میآمد که با مسئولین برای حل مشکلات مردم نامهنگاری میکرد و یا با تجار برای حمایت از فعالیت های اسلامی و یا حل مشکلات مردم گفتگو میکرد.
۳ـ آغوش باز او برای همهٔ مسلمانان و ارتباط او با آنها و نصیحتشان در اموری که معتقد بود بر اشتباه هستند و همکاری با آنها در جوانب خیر.
۴ـ شیخ بن باز عنایت زیادی به تحکیم شریعت داشت. لذا در مناسبتهای عام و خاص نامههای مختلفی به رؤسای جمهور و پادشاهان عصرش مینوشت و از آنها میخواست احکام شریعت را در کشورهایشان اجرا کنند. از جمله نامهای که در سال ۱۴۱۷هـ ق به ملک حسین پادشاه اردن نوشت وقتی که دستور داده بود نصب تندیس او در میدان اصلی شهر عمان پایتخت اردن متوقف شود. در نامهٔ شیخ به او آمده است: «با خبر شدم… حضرتعالی مانع نصب تندیستان در مرکز شهر عمان شدهاید، از این خبر بسیار خوشحال شدم. ضمن تشکر از شما بابت این کار، از حضرتعالی میخواهیم دستور دهید همهٔ احکام الهی در کشور اردن اجرا شود همانگونه که جدتان محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم آن را اجرا کرد…».
وی همچنین با ارسال نامه ای به ضیاء الحق از ایشان بابت تطبیق شریعت اسلامی در پاکستان تشکر و قدردانی کرد.
۵ـ از جمله داستانهای بذل و بخشش ایشان در راه خدا این است که بسیار پیش میآمد که برای حمایت از فقرا و دعوتگران و پیش بردن پروژههای خیریه از دیگران قرض میگرفت. باری یکی از مجاهدان افغان خدمت ایشان رسید و برای خرید برخی ابزار آلات مهم جهاد کمک خواست. شیخ برخی از وسایل شخصی خودش را فروخت و و پولش را به آن شخص داد.
۶ـ شیخ بن باز توجه زیادی به قضایای مسلمانان مانند فلسطین، حملهٔ افغانستان، سومالی، قضیهٔ کردها، بوسنی و هرزگوین، کوزوو، آفریقا، تخریب مسجد بابری در هند و چچن داشت و اخبار آنها را لحظه به لحظه پیگری میکرد و مشکلات آنها را با مال و یا میانجیگری و یا بهشیوههای مختلف دیگر حل و فصل میکرد و کتاب مهمش «الجهاد» را در دفاع از قضایای مسلمانان و ضرورت جهاد به رشتهٔ تحریر در آورد.
۷ـ شیخ بن باز همچنین از زود هنگام عنایت ویژهای به تأسیس مراکز دعوی در جهان و به ویژه در غرب داشت. مسجد مرکز اسلامی پارس و مسجد بزرگ لندن با پشتیبانی و حمایت او ساخته شد و زمانی که به عنوان برندهٔ جایزهٔ جهانی ملک فیصل انتخاب شد و مبلغ هنگفتی به او هدیه شد، همهٔ آن را وقف دارالحدیث خیریه در مکهٔ مکرمه کرد. شیخ توجه زیادی به دارالحدیث مکه، ساختمان، معلمان و بودجهٔ آن داشت تا جایی که مدرک این مؤسسهٔ علمی با مدارک دانشگاهی معادله میشد.
۸ـ شیخ بن باز همواره از علما حمایت میکرد؛ به محض اینکه متوجه میشد یکی از آنها به مشکلی برخورده و یا نیاز به کمک دارد فورا نامهای به مسئولین مینوشت و از آنها میخواست مشکلاتش را حل کنند. او در نیمههای شب ولیعهد وقت شاهزاده عبدالله بن عبدالعزیز را از خواب بیدار میکند تا مانع اعدام مشایخ و دعوتگران در سومالی شود. همچنین طی نامهای به ملک حسین پادشاه اردن از و خواست شیخ آلبانی را از این کشور اخراج نکند و برای بازگشت شیخ محمد الاشقر و شیخ عمر الاشقر به کویت پس از آزادسازی این کشور از چنگال عراقیها، به امیر این کشور نامه نوشت. از این قبیل میانجیگریها در کارنامهٔ شیخ بسیار است.[۳]
۹ـ شیخ بن باز رابطهٔ بسیار خوبی با علمای عصر خود و رموز نهضت اسلامی مانند ابوالاعلی مودودی، ابوالحسن ندوی، محمد غزالی، محمد متولی شعراوی، و محمود الصواف داشت.
۱۰ـ شیخ همچنین نامهنگاری های زیادی با پادشاهان و رؤسای جمهور مختلف در قضایای اسلامی داشت مانند: ملک فیصل، ضیاء الحق، صدام حسین، معمر القذافی، ابورقیبه، ملک حسین و…
۱۱ـ شیخ بن باز توجه ویژهای به قضایای رسانهای داشت و نسبت به اشتباهات رسانهای در عربستان و خارج از آن هشدار میداد و نسبت به وجود رسانههایی هدفدار تأکید میکرد.
۱۲ـ شیخ بن باز با قوانین غیر اسلامی به مبارزه بر میخواست اگرچه خارج از عربستان سعودی بود. برای نمونه وقتی دولت امارات تصمیم گرفت قوانین ثبت احوال را تغییر دهد و سن ازدواج را برای پسران ۱۸ سالگی و برای دختران ۱۶ سالگی تعیین کند شیخ بن باز به رئیس دولت امارات نامه نوشت و خواستار صرف نظر از این تصمیم شد. امت اسلامی تا امروز از سوی کشورهای غربی برای تغییر قوانین احوال شخصی تحت فشار است و این داستان نشان میدهد شیخ بن باز زودهنگام از توطئههایی که غربیان علیه امت اسلام و خانوادههای مسلمانان تدارک میدیدند آگاهی داشت.
۱۳ـ شیخ بن باز سد محکمی علیه برنامههای غربیها در جامعهٔ عربستان سعودی و جهان اسلام بود. او در سال ۱۳۹۹ هـ نسبت به دعوت برخی مؤسسات آمریکایی دین ستیز برای اردوهای تابستانی به اروپا، آمریکا و مکزیک هشدار داد و ما امروزه شاهد پیامدهای منفیِ فرستادنِ جوانان به غرب و نداشتن نظارت بر آنان هستیم.
۱۴ـ از دیگر نقشهای شیخ در حمایت از جامعه، مبارزه با طرحهای سکولارهای سعودی در ایجاد اماکن مختلط میان زنان و مردان بود که امروزه پیامدهای منفی چنین اماکنی بر هیچ خانوادهای پوشیده نیست.
۱۵ـ شیخ بن باز همچنین موضعی محکم در مقابل قومگرایی عربی و ناصریسم داشت و در خطبهها و درسهایشان آن را به باد انتقاد میگرفت و در همین رابطه کتاب «نقد ملی گرایی عربی» را به رشتهٔ تحریر در آورد.
۱۶ـ شیخ بن باز مشاور بسیاری از دعوتگران و سران جماعتهای اسلامی در هنگام چالشهای مختلف بود. عبدالله العقیل در رابطه با نصایح شیخ بن باز به دعوتگران میگوید: «زیارتهای خاص من با شیخ در خانه و دفترش برای حل مشکلات مسلمانان و به ویژه با حاکمانشان بود و راه حلهایی که ایشان برای علاج مشکلات میدادند غیر قابل شمارش است».
برای اطلاع بیشتر از شرح حال شیخ بن باز رحمه الله مراجعه شود به:
ـ موسوعة إمام المسلمين في القرن العشرين سماحة الشيخ العلامة عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، جمع آوری: عبدالعزيز أسعد، انتشارات: مؤسسة الريان والمكتبة الإسلامية، چاپ اول سال ۲۰۰۷.
ـ الإمام ابن باز دروس ومواقف وعبر، تألیف: عبدالعزيز السدحان، انتشارات: الدار الأثرية، مصر، چاپ اول سال ۲۰۱۱م.
ـ الشيخ ابن باز، کتابچهٔ مجلهٔ العربیه شمارهٔ ۲۷ سال ۱۹۹۹م.
ـ صفحات من حياتي، تألیف: د. عمر الأشقر، انتشارات: دار النفائس، عمان، چاپ اول سال ۲۰۱۰م.
ـ من أعلام الدعوة والحركة الإسلامية، تألیف: عبد الله العقيل، چاپ هفتم سال ۲۰۰۸م.
ـ علماء ومفكرون عرفتهم، تألیف: محمد المجذوب، انتشارات: دار الشواف، الرياض، چاپ چهارم سال ۱۹۹۲م.
اسامه شحاده ـ ترجمه: امید بیجاری
[۱] ۶۵ سال پیش از تألیف کتاب توسط مؤلف واکنون که در سال ۲۰۱۸ میلادی برابر با ۱۴۴۰ هجری قمری قرار داریم ۷۳ سال از آن زمان میگذرد.
[۲] – و از شاگردان ایرانی ایشان میتوان استاد شهید شیخ محمد ضیایی رحمه الله را نام برد. «مترجم»
[۳] از دیگر میانجیگریهای مهم شیخ بن باز میتوان به نامهی ایشان به جمال عبدالناصر رئیس جمهور وقت مصر برای الغای حکم سید قطب اشاره کرد. گرچه این میانجیگری سودی نبخشید و جمال عبدالناصر توجهی به خواستهٔ شیخ بن باز نکرد. همچنین از دیگر میانجیگریهای ایشان اعزام شیخ عبدالله بن قعود به اسلام آباد برای دیدار با ضیاء الحق رئیس جمهور وقت پاکستان و درخواست میانجیگری ایشان نزد کنعان عفرین رئیس جمهور وقت ترکیه برای الغای حکم اعدام نجم الدین اربکان بود که این میانجیگری پاسخ داد و کنعان عفرین به خواستهٔ ضیاء الحق حکم اعدام اربکان را لغو کرد و پس از مدتی او را از زندان آزاد کرد. (مترجم)