پیشدرآمد
با وجود اینکه شیخ عبدالله قرعاوی از علما و دعوتگران بزرگ معاصر است و برخی از شاگردان او به شهرتی گسترده دست یافتهاند، بسیاری از مردم و حتی دانشجویان و طلاب علم و علما ایشان را نمیشناسند. او به دنبال شهرت نبود، بلکه میخواست از خود اثری بر جای بگذارد که برای آخرت او سودمند باشد و نزد خدا مقام وی را بالا ببرد. خوبیهایش را از مردم پنهان میکند اما خدا آن را آشکار میسازد. زیبایی را اگر پنهان کنی آشکار میشود.
شیخ عبدالله بن عقیل از شیخ عبدالرحمن السعدی نقل میکند که ایشان گفتند: «شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ، شیخ عبدالعزیز بن باز، شیخ عبدالله بن حمید، و شیخ عبدالله قرعاوی در سودرسانی به مردم و راهنمایی آنها همانندی ندارند».
نمیتوان از مصلحان معاصر جزیره العرب سخن گفت و نهضت اصلاحی شیخ عبدالله قرعاوی در زمینههای دینی، اخلاقی، آموزشی، بهداشتی، عمرانی و سیاسی را به ویژه در جنوب عربستان سعودی نادیده گرفت.
تولد و رشد
شیخ عبدالله بن محمد بن حمد بن عثمان بن نجید قرعاوی نجدی در ۱۱ ذوالحجهٔ ۱۳۱۵ هجری قمری در شهر عنیزهٔ عربستان سعودی یتیم متولد شد. پدرپزرگ پدربزرگش در عنیزه زندگی میکرد اما املاک خود را فروخت و به قرعاء مهاجرت کرد، اما پس از مدتی نوهٔ او و پدربزرگ شیخ عبدالله قرعاوی به دیار اجدادش عنیزه بازگشت، و مردم او را قرعاوی نامیدند.
مادرش زنی پارسا و صالح بود. قرآن میخواند و به زنان آموزش قرآن میداد. در مجالس علم و نماز جماعت در مسجد حضور مییافت و فرزند یتیمش را با خود به مسجد میبرد. مادرش او را روانهٔ حلقات حفظ قرآن و علوم شرعی میکرد و در خانه بر میزان پیشرفت علمی او نظارت میکرد. شیخ عبدالله قرعاوی در ۱۳ سالگی قرآن را حفظ کرد.
مادرش لوازم خانه را فروخت تا اینکه بدهیهای پدر شیخ عبدالله را پرداخت کند؛ لذا همراه با عموهای شیخ قرعاوی وارد تجارت شد و زمانی که عبدالله ۱۴ ساله شد مادرش از او خواست همراه با عموهایش به تجارت مشغول شود تا باقیماندهٔ بدهیهای پدرش را پرداخت کند.
سفر و تجارت
نخستین سفر تجاری او در سال ۱۳۲۹ هجری قمری همراه با عمویش به شام بود. این سفرها ادامه داشت و عبدالله، پیشهٔ پدر و اجدادش را فراگرفت. او به شام، مصر، عراق، کویت، و لبنان سفر کرد. مغازهای راهاندازی کرد که اجناس خود را در آن میفروخت و برخی از اوقاتش را به خرید و فروش شتر میگذراند. وی در سال ۱۳۴۰ هـ ق به عنیزه بازگشت و ازدواج نمود.
وی پس از مدتی بار دیگر آهنگ سفر به قصد تجارت کرد. در سال ۱۳۴۲ هـ ق مناسک حج را ادا کرد و طی این سالها از کسب دانش و حضور در مجالس علم تا جایی که برایش مقدور بود کوتاهی نمیکرد.
تحصیل علم
عبدالله در سال ۱۳۴۵هـ ق زمانی که ۳۵ سال داشت و دیگر سنّی او گذشته و متأهل نیز بود تصمیم گرفت تمام وقت خود را به کسب علم و دانش اختصاص دهد. هنگامی که در بصره بود با یکی از علمای نجدی مقیم این شهر مشورت کرد که برای کسب علم به کجا رهسپار شود؟ شیخ به او گفت تا به هند سفر کند و در مدرسهٔ رحمانیه در دهلی مشغول به تحصیل شود. مدرسهٔ رحمانیه مدرسهای سلفی بود که طالبان علم هشت سال در آن به تحصیل علوم شرعی میپرداختند. علمای سلفی بزرگی آنجا تدریس میکردند و مدرسه از امکانات لازم برخوردار بود. بعدها انگلیسیها از بیم تأثیر این مدرسه در بیداری مردم هند آن را تخریب کردند.
شیخ عبدالله قرعاوی به رغم سختیهای سفر در آن دوران و مسافت طولانی عازم هند شد و ده ماه نزد علمای مدرسهٔ رحمانیه تحصیل کرد؛ تا اینکه مادرش از وی خواست برای پرستاری از او که بیمار شده بود به نجد بازگردد و تحصیلاتش را آنجا ادامه دهد. اما هشت روز پیش از آنکه شیخ عبدالله به نجد برسد مادرش از دنیا رفت.
فعالیتهای علمی در عربستان
از آنجایی که مردم نجد از خیرخواهی، اخلاق نیک و مهربانی شیخ عبدالله قرعاوی با بزرگ و کوچک آگاه بودند بهگرمی از او استقبال کردند. گویا اشتغال وی به تجارت و شترداری مهارتهای لازم را در جذب دلها به او آموخته بود.
او در سال ۱۳۴۷ هـ ق مکتبخانهای برای آموزش دانشآموزان راهاندازی کرد و داوطلبانه در آن مشغول به فعالیت شد. مردم خواستند حق الزحمهای برایش مقرر کنند اما او آنگونه که شیخ عبدالله بن عقیل در شرح حالشان نقل میکند از پذیرش آن خودداری کرد. از جمله شاگردان مکتبخانهٔ او شیخ عبدالله بن عقیل شیخ حنابلهٔ نجد، و شیخ عبدالله آل بسام بودند. شیخ عبدالله آل بسام میگوید: «من از جمله کودکانی بودم که در مکتبخانهٔ او حاضر میشدم. او به ما اجازهٔ ترک مکتبخانه را نمیداد تا اینکه نماز جماعت را در اول وقتش ادا کنیم. زمانی که سرگرم بازی بودیم از ما میخواست به مسجد برویم. آنگاه خودش هم برای ادای نماز به مسجد میرفت».
شیخ ابن عقیل در رابطه با روش برخورد شیخ قرعاوی با شاگردان خُردسال میگوید: «ما را با خود برای پیادهروی میبرد و با وجود تنگدستی مالی برای ما هزینه میکرد و به ما ورزش و اسبسواری آموزش میداد و میان ما مسابقه برگزار میکرد. ما که بزرگسالتر بودیم بعد از نماز عشاء قرآن را از حفظ مدارسه میکردیم و شب نزد او میخوابیدیم. نیمههای شب ما را برای ادای نماز تهجد بیدار میکرد و نماز جماعت صبح را نیز همراه او در مسجد ادا میکردیم. خانهاش انجمن کوچکی بود که شبهای جمعه دانشآموزان، اولیای آنها، برخی برادران و چهرههای سرشناس و بزرگان را جمع میکرد. میان دانشآموزان مسابقه برگزار میکرد و به آنها هدایایی بهعنوان یادبود میداد». در نظر داشته باشیم این اقدامات را در سال ۱۳۴۷ هجری قمری برابر با ۱۹۲۸ میلادی انجام میداد. یعنی درست در سالی که جماعت اخوان المسلمین در مصر تأسیس شد و قبل از آنکه رهبران اخوان از مصر، عراق و سوریه در اثر فشارهای وارده از سوی حکومتهای کمونیستی و چپگرای اسلامستیز کشورهایشان به عربستان سعودی پناهنده شوند. گویا سفرهای متعدد شیخ عبدالله قرعاوی و تحصیلات او در هند وی را با این شیوههای آموزشی و تربیتی جذاب آشنا کرده بود. گرچه متأسفانه این تجربه بهخاطر حسدورزی برخی ناتوانان کوتهفکر ادامه نیافت!
در آینده، ارتباط میان شیخ عبدالله قرعاوی و شیخ عبدالله بن عقیل که به عنوان قاضی منصوب شده بود توسعه یافت. شیخ بن عقیل در سال ۱۳۵۹ هـ ق نامهای با این مضمون به شیخ عبدالله قرعاوی مینویسد: «عبدالله بن حمید و عبداللطیف خدمتتان سلام دارند و ارادتمند و دعاگویتان هستند، و از سوی ما و دیگران اخبار توفیق شما و تلاشهایی که در دعوت دارید، اقداماتی که در نشر آگاهی انجام دادهاید و خیرخواهیتان در حق دین خدا، پیامبر، والیان مسلمانان و عموم آنها به گوششان رسیده است. خدا را سپاس بگویید. آنها از اوضاع کنونی شگفت زدهاند چرا که بیاد ندارند کسی از نجد به نزد آنان آمده و اقداماتی نظیر اقدامات شما انجام داده باشد. سپاس از آن خدای جهانیان است».
عبدالعزیز پسر شیخ عبدالله قرعاوی نقل میکند: «برای استفتاء در مسئلهای نزد شیخ محمد صالح بن عثیمین رفتم. وقتی متوجه شد پسر شیخ عبدالله قرعاوی هستم گفت: پسرم… آیا میدانی من وضو را از پدرت یاد گرفتم؟». خداوند این دو شیخ بزرگ را که از پرچمداران نهضت اصلاحی معاصر هستند مشمول رحمت خود قرار دهد.
شیخ عبدالله قرعاوی تا سال ۱۳۵۴هـ ق در عنیزه ماند. او در یکی از نامههایش مینویسد: «از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۴ هـ ق چهار بار به راهاندازی مدرسهای در عنیزه اقدام کردم. هر بار که تدریس را آغاز میکنم نیازهای خانه مرا وادار میکند آن را تعطیل کنم و در مغازه مشغول تجارت شوم. گاهی به شترداری و گاهی دیگر به کشاورزی روی میآورم، چرا که در همهٔ زمینهها رایگان تدریس میکردم. در خوشنویسی، حساب، املا و انشاء، تجوید، توحید، فقه، حدیث، علوم حدیث، صرف، نحو و تاریخ. خارج از وقت درس هم به دانشآموزان فرصت ورزش میدادم و میان آنها مسابقاتی مانند کُشتی برگزار میکردم. عصرهنگام که مردان و زنان جمع میشدند به امر به معروف و نهی از منکر مشغول میشدم». شیخ در خیابانها و بازارهای عنیزه رفت وآمد میکرد و از هیبت عجیبی برخوردار بود.
بازگشت به تحصیل علم
شیخ عبدالله قرعاوی پس از بازگشت از هند حضور برخی علما مانند شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ مفتی وقت عربستان سعودی در ریاض، و شیخ عبدالله بن سلیم در بریده را دریافت و از آنان بهره بُرد. او در زمانی با علمای ممالک مختلف ارتباط برقرار کرد که امکانات سفر و ارتباطات بسیار ضعیف و ابتدایی بود.
وی در سال ۱۳۵۵ هجری قمری ده سال پس از بازگشتش از دهلی به مشورت شیخ و استادش شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ دوباره عازم هند شد و آنجا در تحصیل علم و دانش تلاش بسیاری نمود تا اینکه اجازات و مدارک علمی را از شیخ و استادش رئیس مدرسان مدرسه احمد الله بن امیر قریشی دهلوی دریافت کرد. شیخ دهلوی از شیخ عبدالله قرعاوی خواست در هند بماند و مدیریت مدرسهٔ رحمانیه را بر عهده بگیرد اما شیخ قرعاوی تصمیم گرفته بود به کشور خود بازگردد و به مردمش خدمت کند. بنابراین در سال ۱۳۵۷ هجری قمری به عربستان سعودی بازگشت.
پس از بازگشت، شیخ قرعانی به احساء و قطر سفر کرد و از محضر شیخ عبدالعزیز بن بشر در احساء و شیخ محمد بن مانع در قطر کسب علم نمود. آنگاه روانهٔ مکه شد و به شیخ و استادش شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ پیوست.
انجام اصلاحات در جنوب عربستان
شیخ عبدالله قرعاوی در مجلس شیخ خود مفتی محمد بن ابراهیم آل شیخ از شکایتهای متعدد دعوتگرانی که ملک عبدالعزیز به جنوب عربستان سعودی گسیل داشته بود اطلاع مییافت. آنها از اوضاع پریشان و نابهسامان دینی و اخلاقی مناطق جنوبی عربستان سعودی ـ مناطق دامنهدار از مکه تا مرزهای یمن ـ گلایهمند بودند. وابستگی مردم به قبرها و مزارها، برگزاری جشنهای زار، توسل به جن و شیاطین، و ختنه کردن به روش جاهلیت و شیوع جهل و نادانی، برخی از مشکلات این منطقه بود. او از شنیدن این اخبار بسیار ناراحت و اندوهگین میشد، تا اینکه در شبی از شبها رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ را بهخواب دید که با دستان مبارکش به سمت جنوب اشاره میکند و از وی میخواهد رهسپار آنجا شود. صبح که میشود نزد شیخ و استادش مفتی محمد بن ابراهیم میآید و خواب را برای او تعریف میکند. شیخ محمد بن ابراهیم به او میگوید: «این خواب حق است».
قرعاوی پس از استخاره و مشورت با شیخ و استادش شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ در سال ۱۳۵۷ هـ ق عازم حج شد و پس از آن به شهر جازان در جنوب عربستان عزیمت کرد و در روستای صامطه اقامت گزید. او همراه خود مقادیری کالا برداشته بود که با آن به تجارت بپردازد و مخارج زندگیاش را تأمین کند و از آن در دعوت و آموزش استفاده کند. مغازهای اجاره کرد و از طریق این مغازه با مردم و احوال جامعه آشنا میشد. قرعاوی با شیوخ قبایل جنوب آشنا شد و تدریس قرآن، تجوید، علم میراث و برخی رسائل شیخ محمد بن عبدالوهاب را آغاز کرد… این مغازه نخستین مدرسهای بود که قرعاوی در تهامهٔ یمن راهاندازی کرد. روزها سرگرم آموزش دانشآموزان میشد و شب نیز به خانوادههای آنان آموزش میداد. خبر شیخ و مدرسهٔ عجیب او در همه جا پیچید و علاقهمندانی از روستاهای همجوار برای کسب دانش خدمت او رسیدند.
قرعاوی روش عجیبی در زدودن منکرات داشت و بهشکل تدریجی و بدون درگیری مستقیم آنها را از بین میبرد. برای نمونه اگر میدید مردم در یک محفل موسیقی میرقصند از آنها میخواست هنگام اذان با او نماز جماعت را ادا کنند. آنگاه بعد از نماز به موعظه میپرداخت و آنها را پند میداد و دگرگون میکرد. یا به نزد کسی که طبل میزد میرفت و به او پول میداد تا محکمتر در طبل بکوبد تا اینکه طبل پاره میشد. به مجالس لهو ولعب میرفت و شرکتکنندگان در آن را اندرز میداد. یکبار جماعتی را دید که در محفلی مختلط میرقصند، مقداری پول میانشان انداخت و آنها سرگرم جمع شدن پول شدند و رقصشان مختل شد. تا اینکه اذان مغرب گفته شد و از آنها خواست نماز مغرب را با او به جماعت ادا کنند. بعد از نماز مغرب تا نماز عشاء برایشان موعظه کرد و بعد از نماز عشاء خطاب به آنها گفت: میخواهیم مسجدی بنا کنیم، و برای هر کدام از آنان مسئولیتی انتخاب کرد. بعد از نماز صبح روز بعد بنای مسجد آغاز شد و یکی از شاگردانش را مسئول امامت آنها و آموزش کودکانشان کرد.
یکبار شیخ بعد از ادای نماز جمعه در مسجد جامع صامطه به بیان حقیقت توحید و تحذیر از شرک پرداخت. سخنان شیخ با واکنش شدید کسانی روبرو شد که از خرافات و شرکیات شایع در جامعه سود میبردند. امیر جازان برای آرام کردن اوضاع و خواباندن فتنه از شیخ خواست به جزیرهٔ فرسان که پناهنگاه جنایتکاران و منحرفان بود برود. زمانی که شیخ به جزیره رسید در آنجا مدرسهای راهاندازی کرد و به دعوت مشغول شد.
شاگردان شیخ قرعاوی از امیر جازان خواستند شیخ و استادشان را بازگرداند چرا که منطقه از علم او بهرهمند شده بود. امیر منطقه اجازه داد شیخ به صامطه بازگردد. شیخ قرعاوی در مسیر بازگشت به صامطه از روستای حکامیه گذر کرد و در آنجا مدرسهای تأسیس نمود و مسجدش را مرمت کرد. این نخستین مسجد در منطقهٔ تهامه بود که شیخ آن را مرمت میکرد. هنگامی که شیخ به صامطه رسید منزل شاگردش شیخ ناصر خلوفه را که در خصوص بازگشت او با امیر منطقه مکاتبه کرده بود مقر مدرسه قرار داد. چرا که شیخ ناصر به سبب معلولیت، قادر به راه رفتن نبود و نمیتوانست روزانه به مدرسه برود.
مدارس شیخ بسیار ساده بود. اتاقی بود که با شاخوبرگهای نخل سر هم آمده بود. شیخ گاهی اوقات در مسجد و گاهی نیز زیر سایهٔ درختان به تدریس میپرداخت. مردم آن منطقه در فقر مطلق بهسر میبردند و از کمکهای دولتی محروم بودند. شیخ قرعاوی داوطلبانه برای دعوت به آنجا رفته بود.
زمانی که دانشآموزان زیاد شدند شیخ تصمیم گرفت زمانی را به دانشآموزان قدیمی اختصاص دهد و زمانی دیگر را به دانشآموزان جدید. زمانی را نیز اختصاص میداد تا به روستاهای دیگر برای دعوت و امر به معروف و نهی از منکر سر بزند. همراه با برخی از شاگردان نخبهاش از عصر پنجشنبه روانهٔ روستاهای دیگر میشدند و صبح روز شنبه باز میگشتند. این گشت و گذارها نتایج بسیار خوبی داشت و سبب شد بسیاری از مظاهر شرک مانند تبرک جستن به سنگها و قبرها از بین برود و تعداد زیادی از ساحران و طلسمنویسانی که از آفریقا آمده بودند از آن منطقه بگریزند.
در این رابطه سرودهاند:
«نجیبترین دانشمند از نجد بهسوی منطقهٔ بیمار ما آمد
شیخ بزرگواری که ما را به راه روشن راهنمایی کرد. چه خوب مجددی بود عبدالله.
آشکارا، صادقانه و با اخلاص بهسوی علم توأم با عمل فرا میخواند.
مردمان دشت و کوه دعوت نورانیاش را اجابت کردند.»
قرعاوی منتظر نمیشد مردم بهسوی او بیایند، خودش نزد آنان میرفت. فصل چوپانی را غنیمت میشمرد و همراه با شاگردانش بهنزد مردم میرفت و آنها را راهنمایی میکرد. اینگونه بود که قرعاوی در مدتی کوتاه نسلی از دانشجویان و دعوتگران تربیت کرد. او شاگردانش را بر اساس دعوت عملی و برپایی دروس و مسابقات ورزشی تربیت میکرد. میانشان الفت و محبت و همکاری ایجاد میکرد بهگونهای که مایهٔ خرسندی دلهای مؤمنان میشد. از دیگر فواید گشتهای شیخ این بود که در روستاهای مختلف مدارسی را تأسیس کرد و شاگردانش را برای تدریس، امامت و خطابت به آنجا میفرستاد، تا اینکه طی ۳۱ سال اقدامات دعوتگرانهٔ شیخ در جنوب، تعداد مدارس این منطقه به ۲۸۰۰ مدرسه رسید!
از ماجراهای جالب و شگفت مدرسهٔ شیخ و دعوت او یکی این بود که روزی نامهای از یک نوجوان چوپان در روستای جاضع دریافت کرد که تقاضای یک نسخه از کتاب توحید کرده بود و از شیخ خواسته بود همراه با شاگردانش به روستای آنها بیاید، چرا که خودش مشغول چوپانی گوسفندان پدر و مادرش بود. شیخ قرعاوی از خط این نوجوان چوپان شگفتزده شد و آن را به شاگردانش نشان داد. در تاریخ ۱۱ ذوالقعدهٔ ۱۳۵۹ هـ ق شیخ بههمراه شاگردانش برای دیدار با این نوجوان چوپان روانهٔ روستا شدند. وقتی با او دیدار کرد متوجه شد خواندن و نوشتن میداند و اندوختهای از علم و دانش دارد. شیخ تصمیم گرفت برای او در روستایش مدرسهای راهاندازی کند. سپس از پدر و مادر آن نوجوان خواست اجازه دهند پسرشان برای تحصیل نزد او بیاید و در مقابل، شیخ برای آنها چوپانی استخدام خواهد کرد. آن نوجوان چوپان که حافظ نام داشت از استعداد عجیبی برخوردار بود و هر درس را با یک بار شنیدن حفظ میکرد، اما پدر و مادر حافظ به شیخ گفتند: «ای شیخ… پسرمان و گوسفندانمان». یعنی اجازه نمیدهیم او گوسفندان را رها کند.
شیخ قرعاوی مدتی در آن روستا ماند و در این مدت، بهجای اینکه شیخ درس را تکرار کند حافظ آن درس را برای دانشآموزان بازگو میکرد. پس از گذشت چند ماه، شاگردان شیخ از وی خواستند به مدرسهاش در صامطه بازگردد چرا که روستای جاضع از آنها بسیار دور بود. در اوایل سال ۱۳۶۰ هـ ق قرعاوی همراه با شاگردان قدیمیاش به صامطه بازگشت و آن نوجوان چوپان نیز پس از اینکه موفق شد رضایت پدر و مادرش را کسب کند به آنها پیوست. شیخ بهمحض رسیدن به روستای صامطه مدرسه را توسعه داد و آن را از نو بازسازی کرد و از تجاربی که در هند و دیگر کشورها کسب کرده بود در تجدید بنای آن استفاده کرد. ۱۳۰ دانشآموز در آنجا به تحصیل مشغول شدند و شش معلم که از شاگردان ارشد بودند وظیفهٔ تدریس را بر عهده داشتند.
در پایان آن سال پدر و مادر حافظ چوپان از دنیا رفتند. شیخ قرعاوی او را نزد خود سکونت داد و حافظ به مدت سه سال ملازم شیخ بود تا اینکه سرانجام ستارهای شد به نام شیخ حافظ الحکمی که آثار ارزشمند و گرانسنگی مانند «منظومهٔ سلم الوصول» و شرح آن «معارج القبول» و دیگر کتابهای علمی پراهمیتی به پیشنهاد شیخاش قرعاوی تألیف کرد. شیخ قرعاوی به سطح شهرت شاگرد و دامادش شیخ حافظ الحکمی دست نیافت. با وجود اینکه حافظ عمر چندانی نکرد و زمانی که ۳۵ سال بیشتر نداشت در زمان حیات شیخ و استادش از دنیا رفت. شیخ قرعاوی از درگذشت او بسیار اندوهگین شد.
حافظ الحکمی تنها شاگرد مشهور و بارز شیخ قرعاوی نبود؛ بلکه بسیاری از علما، دعوتگران و قاضیان جنوب عربستان سعودی از شاگردان قرعاوی بودند که بعدها مدارس زیادی را تأسیس و راهاندازی کردند و به افتا مشغول شدند.
شیخ قرعاوی از دانشآموزانی که از مناطق مختلف جنوب عربستان سعودی، یمن، سومالی، اتیوپی به نزد او میآمدند استقبال میکرد و برایشان مسکن و غذا تدارک میدید و از همسرش میخواست برای دانشآموزان نان بپزد.
چالشها و مشکلات فرا روی دعوت
سنّت خداوند در رابطه با مصلحان این است که آنها را با دشمنان و مخالفانشان میآزماید. شیخ با صبر و اخلاق نیکو از دشمنان خود درمیگذشت. نسبت به کسی کینه به دل راه نمیداد، حتی از سیاستهای وی این بود که اگر میدانست شخص سرشناسی مخالف دعوت اوست به دیدارش میرفت و به نیکی با او رفتار میکرد و چه بسا از وی میخواست سرپرستی مدرسه یا اذان گفتن در مسجد را بر عهده بگیرد و مقداری پول به او میداد تا اینکه موفق میشد دلش را بهدست بیاورد و او را به دعوت خود مجاب سازد.
شیخ قرعاوی دو بار مورد سوء قصد قرار گرفت اما خداوند او را به سبب تیزهوشی و ذکاوتی که به وی عطا کرده بود نجات داد. بعدها همان کسانی که قصد ترور شیخ را داشتند شیفتهٔ اخلاق او شدند.
از دیگر امتحانها و آزمایشهایی که یک دعوتگر به آن مبتلا میشود آزموده شدن با حاسدان و غرضورزان است. عدهای از این افراد طی نامهای به ملک عبدالعزیز نوشتند که قرعاوی ساحر و طلسمنویس است. در سال ۱۳۶۰ هـ ق ملک عبدالعزیز هیئتی را برای بررسی این ادعا به جنوب فرستاد. زمانی که هیئت از مدرسه بازدید نمود و با شیخ و شاگردانش دیدار کرد متوجه شد که آنها بر راه و روش درست هستند و اتهامات را بیاساس اعلام کرد و تلگرافی برای ملک عبدالعزیز ارسال کرد. ملک عبدالعزیز نماز صبح را نزد مفتی محمد بن ابراهیم ادا کرد و گزارش ارسالی هیئت را به او نشان داد. مفتی گفت: «قرعاوی از شاگردان من است» و از او تمجید کرد. اینجا بود که ملک عبدالعزیز دستور داد اعانات ماهیانه برای شاگردان مدارس قرعاوی مقرر شود. پس از آن ارتباط میان قرعاوی و ملک عبدالعزیز و دولت قوی شد و شیخ پس از سالها که همهٔ هزینههای دعوتش را شخصا تأمین میکرد، از کمکهای دولتی برای توسعهی فعالیتهایش بهرهمند شد.
از جمله توصیههای هیئت ارسالی ملک عبدالعزیز این بود که شاگردان ارشد و نخبهٔ شیخ به روستاهای مختلف بروند و در آنجا مدارس جدیدی راهاندازی کنند. در نتیجه، مدارس زیادی در جنوب تأسیس شد و نهضت اصلاحی شیخ قرعاوی به سرعت توسعه یافت. زمانی که جنوب با خشکسالی روبرو شد مردم تصمیم گرفتند در طلب باران به مناطق دیگری کوچ کنند. این حادثه سبب شد شاگردان شیخ قرعاوی به مناطقی که دعوت به آنجا نرسیده بود بروند؛ مدارس و مساجدی را تأسیس کنند و به آموزش مردم و مبارزه با ساحران و جادوگران و طلسمنویسان مبادرت ورزند.
چه زیباست که یک شخصیت اصلاحگر همراهانی داشته باشد که او را یاری نموده و از وی دفاع کنند. شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ استاد و شیخ علامه قرعاوی در نامهای به او مینویسد: «با سنگاندازان و مغرضانی که در خصوص آنها نوشتهاید مبارزه کرده و حامی مسیر اصلاحی خواهیم بود. بهشکل تدریجی این قضایا حل خواهد شد».
گسترش دعوت
دعوت اصلاحی شیخ عبدالله قرعاوی به سرعت گسترش پیدا کرد و به منطقهٔ عسیر و حومهٔ آن رسید. این مدارس تنها ویژهٔ پسران نبود. در سال ۱۳۶۸ هـ ق شیخ مدارس دخترانه را راهاندازی نمود. تا قبل از راهاندازی مدارس دخترانه، دخترانی که به عقد شاگردان شیخ قرعاوی در میآمدند از شوهرانشان علوم شرعی را فرا میگرفتند. پس از اینکه دولت عربستان سعودی فعالیتهای شیخ را ارزیابی کرده و هیئتهای مختلفی را به جنوب روانه ساخت، شیخ قرعاوی بهدستور مستقیم پادشاه عربستان سعودی رسماً بهعنوان کارمند وزارت معارف انتخاب شد. اما او پس از گذشت شش ماه از این مسئولیت استعفا داد تا بتواند آزادانه و با فراغت کامل به مدیریت مدارسش بپردازد.
شیخ قرعاوی از ملک عبدالعزیز درخواست کرد در جنوب عربستان سعودی مرکزی فراتر از مدارس راهاندازی کند. در نتیجه در سال ۱۳۷۴ هـ ق دومین دانشسرای علمی عربستان سعودی پس از دانشسرای علمی ریاض در شهر جنوبی صامطه تأسیس شد و شیخ قرعاوی مدیریت آن را به شیخ حافظ الحکمی سپرد. این دانشسرا تأثیر بسیار زیادی در نهضت علمی جنوب داشت. مردم جنوب ضمن توسعهٔ اطلاعات علمی خود در مسیر شغلی هم پیشرفتهای قابل ملاحظهای کردند و نوعی تحول در جامعه ایجاد شد. پس از مدتی نمایندگیهای این دانشسرا نیز در شهرهای ضمد و بیش تأسیس شد.
قبل از آن موعد، در سال ۱۳۷۲ هـ ق دامنهٔ مدارس شیخ قرعاوی توسط برخی شاگردانش به یمن کشیده شد و شیخ در سال ۱۳۷۶ هـ ق مدارس نجران را راهاندازی کرد. شیخ قرعاوی همچنین مدارسی را در طائف، جده، مکه، قصیم تأسیس کرد که برخی از این مدارس شبانه و برخی دیگر ویژهٔ بانوان بود.
بودجهٔ مدارس شیخ در سال ۱۳۷۹هـ ق ۲۲ میلیون ریال سعودی بود. تعداد دانشآموزان مدارس شیخ در سال ۱۳۸۶ هـ ق از ۷۵ هزار دانشآموز و دانشجوی دختر و پسر فراتر رفت. ۳۰۰۰ استاد زن و مرد در ۲۸۰۰ مدرسه به تدریش مشغول بودند. این در حالی بود که کل منطقهٔ جنوب هنگام ورود شیخ به آنجا در سال ۱۳۵۸ هـ ق تنها سه مدرسهٔ دولتی داشت!
حسدورزان بار دیگر تلاش کردند به ثمرات علمی و دعوتگرانهٔ شیخ که با فضل الهی و سپس به یُمن زحمات او و شاگردانش حاصل شده بود و بدون چشمداشت اعانات مالی از سوی دولت و بدون دستمزدی خدمت میکردند آسیب وارد کنند. عدهای کوشیدند از شأن و جایگاه مدارس بکاهند و به بهانهٔ یکسانسازی سیستم آموزشی میگفتند مدارس شیخ قرعاوی باید تحت پوشش وزارت معارف قرار بگیرد. این تقاضا با مخالفت شدید مفتی وقت شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ روبرو شد و ایشان پیشنهاد دادند مدارس تحت نظر شخص او اداره شود و در نتیجه، حمایت مالی دولت از این مدارس به نصف کاهش یافت. شیخ محمد بن ابراهیم میدانست شیخ قرعاوی و شاگردانش داوطلبانه خدمت میکنند و در جستجوی منفعت شخصی نیستند. با این حال، در سال ۱۳۷۷ هـ ق دستور الحاق مدارس شیخ قرعاوی به وزارت معارف رسماً صادر شد و این دستور طی دو سال اجرایی شد.
مرحلهٔ جدید در دعوت
پس از صدور این فرمان که به بهانهی روندهای اداری به دعوت ضربه میزد و موفقیت آن را با مانع روبرو میساخت، قرعاوی از دعوت باز نایستاد، بلکه روش جدیدی در دعوت آغاز کرد که نشان از تیزهوشی و ذکاوت او داشت و نشان میداد وی از قدرت رهبری عجیبی برخوردار است. پس از صدور این فرمان، شیخ قرعاوی به بنای مساجد و آب انبارها به پشتوانهٔ دارایی شخصی خود روی آورد و شاگردانش در مساجدی که او ساخته بود به تدریس مشغول میشدند و اینگونه مسیر دعوت ادامه یافت.
خلاصه اینکه شیخ قرعاوی پرچمدار نهضت آموزشی و دعوی در منطقهٔ جازان و دیگر مناطق جنوبی بود. او بود که در منطقه موج بیدارگری ایجاد کرد و آلودگیهای نادانی و بدعتها و منکرات را از بین برد. او همچنین در آموزش دختران، تأسیس کتابخانههای عمومی و انتشار دهها هزار نسخه کتاب که با حمایت مفتی وقت و دولت چاپ و نشر میشد پیشگام بود. علاوه بر موارد فوق، شیخ عبدالله قرعاوی نخستین کسی بود که کفالت دانشآموزان را بر عهده میگرفت و برای دانشآموزانی که از راههای دور میآمدند خوابگاه میساخت. در همهٔ آنچه ذکر شد از تجارب و سفرهای تجارتی و علمی پیشین خود استفاده میکرد و در نتیجه فوجی از دعوتگران، علما، و معلمان تربیت کرد که خود را بذل خدمت به دین و بیدارگری نموده بودند.
دیگر جنبههای اصلاحگری
کسانی که با شیخ قرعاوی و دعوت ایشان آشنایی دارند بر نقش آموزشی و دعوتگری وی تمرکز میکنند چرا که بارزتر است، اما قرعاوی نقشهای عمرانی و سیاسی مختلفی را ایفا کرده است از جمله:
۱- ساختن سدها: در آن زمان به علت کمبود آب و نیاز شدید مردم به آب برای سیراب کردن دامها، مشکلات و اختلافات زیادی بهوجود آمده بود. شیخ قرعاوی رؤسای قبایل را جمع کرد و از آنها خواست سدی بسازند تا از بارندگیهای فصل زمستان استفاده کرده و همگی از آن آب بهرهمند شوند و دیگر به نزاع با یکدیگر نپردازند. او برنامهای برای ساختن سد ترتیب داد و خود به همراه شاگردانش در بنای آن شرکت کرد و از مال شخصی خود هزینهٔ ساخت آن را پرداخت کرد. او چندین سد در جنوب عربستان سعودی راهاندازی کرد و در سال ۱۳۵۷هـ ق در نامهای که به مسئولین نوشت ساخت سدها و تغذیهٔ آب انبارها را پیشنهاد کرد.
۲- گشایش برخی راههای اصلی میان شهرها و روستاها با وجود صعب العبور بودن آن: زمانی که شیخ عازم منطقهٔ قبیلهٔ فیفا بود با راه صعب العبوری روبرو شد. به ناگزیر از الاغی که بر آن سوار بود پایین آمد، با پای پیاده الاغ را میراند تا از مرتفعات خطرناک بالا برود! او رؤسای قبایل را جمع کرد و مسئولیت هموار کردن راه را میان آنها تقسیم کرد و خودش با آنان همکاری کرد تا اینکه بالا رفتن و پایین آمدن از کوه و مرتفعات را برایشان آسان کرد. شیخ قرعاوی در سال ۱۳۷۳هـ ق طی نامهای به ملک سعود پادشاه وقت عربستان سعودی خواست مسیر آبها از طریق جازان و بهویژه عقبهٔ ضلع را تسهیل کند.
۳- باطل کردن عادات و رسوم بد در هنگام ختنهٔ کودکان: در آن دوره در جنوب عربستان سعودی مرسوم بود وقتی کودک ده ساله میشد پوست آلت تناسلی وی را بهشکل کامل در انظار عمومی میکندند و از او میخواستند گریه نکند و فریاد نزند. شیخ قرعاوی از ملک عبدالعزیز خواست کمیتههایی از پزشکان متخصص را برای ختنهٔ کودکان به روش صحیح به جنوب اعزام کند که این اقدام منجر به ابطال آن عادت و رسم بد شد.
۴- قرعاوی در نامهای که به ملک سعود نوشته پیشنهاد ساختن هزار شهر با همکاری دولت و مردم را مطرح میکند و به تفصیل و با جزئیات به راهاندازی سیستم صنعتی، کشاورزی، آموزشی، و بهداشتی اشاره میکند. شیخ عبدالله قرعاوی پس از بازگشت از هند نقشهٔ جامعی از شهر ریاض طراحی کرد و آن را به دفتر ملک عبدالعزیز فرستاد که نشان از ابتکار و نیز خیرخواهی او دارد. مسئولان متحیر مانده بودند که یک دانشجوی علوم شرعی چطور امکان دارد اینقدر در نقشهکشی ماهر باشد، او که مهندس نیست. در جستجوی او برآمدند اما شیخ به جنوب رفته بود. از شیخ و استادش شیخ محمد بن ابراهیم در مورد او پرسیدند. شیخ گفت اگر نقشهٔ او را پیاده کنید چیزی را از دست نمیدهید. او به هند سفر کرده و از پیشرفت و مدنیت آنجا اطلاع حاصل کرده است و دوست دارد آن را در کشور خودش عملی کند. پس از آن، دولت سعودی اجرای نقشه را آغاز کرد و محلهٔ اللمز در ریاض را وفق این نقشهکشی ساخت که تا امروز از بهترین محلههای ریاض محسوب میشود.
۵- شیخ قرعاوی همچنین پیشنهاد تأسیس یک دانشگاه مدرن را که در آن علوم شرعی و دنیوی تدریس شود با دولت سعودی مطرح کرد و جزئیات دقیق راهاندازی دانشکدهٔ پزشکی را با کمترین هزینه و سریعترین زمان با دولت در میان گذاشت.
۶- او پیشنهادات زیادی برای توسعهٔ مسجد الحرام و بهسازی خدمات آن ارائه داد.
۷- شیخ قرعاوی با ارسال پیامهای متعدد به ولیعهد وقت سعودی سعود بن عبدالعزیز در رابطه با قضیهٔ فلسطین نسبت به ضرورت حمایت از فلسطینیان و حق بازگشت آنان به سرزمینشان و بهرهمندی از خدمات آموزشی و.. تا پیروزی کامل بر دشمنان تأکید کرد.
۸- او از شیخ و استادش شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ درخواست کرد امور مربوط به دعوت اسلامی را نظم بخشیده و رهبری آن را خود بهگونهای عهدهدار شود که ساختار آن از ضوابط دعوی، مالی، و اداری یکسانی برخوردار باشد؛ چرا که اینگونه امر دعوت تقویت خواهد شد و گسترش خواهد یافت.
۹- در سال ۱۳۷۹ هـ ق شیخ قرعاوی در نامهای که به دوست و همشاگردیاش شیخ عبدالعزیز بن باز نوشت تصمیم پادشاه را مبنی بر راهاندازی یک دانشسرای شرعی با او در میان گذاشت. شیخ بن باز از این ایده و تصمیم استقبال نمود و از شیخ قرعاوی خواست تأسیس آن را پیگیری کند و دانشسراهایی همانند آن در مدینه، طائف، و جده راهاندازی کند.
۱۰- در سال ۱۳۸۱ هـ ق شیخ عبدالله قرعاوی با ارسال نامهای به دوست و همشاگردیاش شیخ عبدالعزیز بن باز از ایشان میخواهد با مردم کویت ارتباط برقرار کند و از آنها بخواهد اجرای شریعت اسلامی را پایهٔ قانون اساسی خود قرار دهند. در آن زمان دولت کویت در پی تدوین قانون اساسی بود.
وفات شیخ قرعاوی
شیخ عبدالله قرعاوی تا سال ۱۳۸۶ هـ ق در جنوب عربستان سعودی ماند و بر مساجدی که ساخته بود نظارت میکرد تا اینکه چشمانش نابینا شد و توانش به ضعف گرایید. بعد از آن همراه با خانوادهاش به ریاض آمد و مشغول امور خیریه شد تا اینکه در سال ۱۳۸۹ هـ ق بهشکل کلی زمینگیر و خانهنشین شد.
نیمی از بدن ایشان فلج شده بود. او را در بیمارستان شمیسی در ریاض بستری کردند. علما و بزرگان و چهرههای سرشناس عربستان سعودی در این مدت به عیادت او میرفتند تا اینکه در هشتم جمادی الاول سال ۱۳۸۹ هـ ق دیده از جهان فروبست. وی پیش از وفات، یک سوم داراییهای خود را وقف امور خیریه کرد. در مسجد جامع بزرگ ریاض بر پیکر او نماز خواندند و در مقبرهٔ عود به خاک سپرده شد. ملک فیصل پادشاه وقت عربستان سعودی دستور داد در حرمین شریفین بر او نماز میت غایب ادا کنند.
اینگونه دفتر زندگی شیخ قرعاوی به پایان رسید. سرگذشتی آکنده از تجارب ارزشمند که اگر کسی آن را با دقت بررسی قرارکند در مییابد از آنچه ما امروزه در جماعتها و گروههای اسلامی مانند اخوان المسلمین و جماعت تبلیغ شاهد آنیم کمتر نیست. امتیاز و وجه بارز دعوت شیخ قرعاوی درستی منهج و توانایی علمی او بود.
منابع و مراجع
المسيرة الدعوية لداعية جنوب الجزيرة الإمام عبدالله بن محمد القرعاوي، تألیف: بندر بن فهد الأيداء، انتشارات: دار المنهاج، رياض، چاپ دوم سال ۱۴۳۳هـ ق.