این مقوله یکی از کلیشههای مبتذل در عرصهٔ روشنفکری عربی است که بیش از حد و به بهانهٔ حفظ پاکی دین و آلوده نشدن آن به سیاست، برای توجیه دور ساختن دین از سیاست به کار میبرد. به بیان دیگر، پاکی و شرف و فضل دین با دور نگه داشتن آن پاداش داده میشود!
این طرز فکری عجیب است. اگر واقعاً باور داری که دین پاک و والا و بزرگ است، چرا از این پاکی و بزرگیاش استفاده نکنی؟ و چرا از آن در راه پاک ساختن و تصحیح و اصلاح سیاست بهره نمیبری؟ این مانند آن است که بگویی: شغل پزشکی شغل شریفی است و بیماری چیز کثیفی است، برای همین بهتر است این شغلِ پاک را با این ناپاکیها آلوده نکنیم! اشکال این طرز فکر مانند اشکال این حرف است، زیرا الله متعال کتابش را نازل نکرده و پیامبرانش را نفرستاده مگر برای محقق ساختن عدالت در میان مردم و اصلاح اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آنان:
{لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ} [حدید: ۲۵]
(به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به دادگری برخیزند).
این معنای سترگ را چگونه میتوان با چنین توجیهات سبکی معطل کرد؟ و آیا بزرگان اسلام از خود پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ تا خلفای راشدین که سیاستورزی کردهاند، دین را با سیاست آلوده ساختهاند؟
بنابراین چنین مقولهای در حقیقت کوچک شمردن عقل مردم است، زیرا اگر شخصی صادقانه دین را پاک بداند باید در همهٔ امورش از آن پیروی کند نه آنکه پاکی دین را بهانهای برای دور ساختن آن قرار دهد.
این است که باید در پی عامل حقیقی پنهان شده در پس این سخن بود. قطعا سببی پنهان، عامل اصلی مطالبهٔ دور ساختن دین از مجال سیاسی است.
عامل حقیقی در این صحنه، همان مجموعه عواملی است که باعث شد سکولاریسم معاصر اعتماد خود را به دین از دست دهد. این عوامل در سایهٔ تجربهٔ تاریخی غرب با دین شکل گرفته است. مجموعهای از درگیریها و جنگهای دینی و مشکلات و فاجعههایی که از پی آن تحمل کردند، باعث شد در پایان دین خود را با مرجعیتی جدید عوض کنند و دین را از منصهٔ رهبری پایین آورند.
این سیاق تاریخی همان آشپزخانهای است که عوامل اصلی دور ساختن دین از عرصهٔ سیاست در آن پخته شد و قضیه اصلا ربطی به این بهانهٔ سادهانگارانه ندارد که «دین پاک است و باید این پاکی را از کثیفی عرصهٔ سیاست دور ساخت»… بلکه مسئله به این باز میگردد که سکولاریسم دین را شایستهٔ رهبری فضای عمومی نمیداند و باور دارند که اگر چنین قدرتی بیابد، این رهبری به عدالت و مصلحت نخواهد انجامید.
این سبب واقعی دور ساختن دین از عرصهٔ حکمرانی است، بنابراین کسی که چنین باوری دارد باید اسباب واقعی نظر خود را مطرح کند و از آن دفاع کند، نه آنکه به چنین سخنان فریبندهٔ ساده پندارانهای متوسل شود.
این پنهان نیست که تجربهٔ تاریخی سکولاریسم با همهٔ سنگینیاش را نباید بر شرایط تاریخ اسلام و دینِ کاملا متفاوت آن تطبیق داد؛ اولا به دلیل تحریفی که نصرانیت دچار آن شد و همچنین تجربهٔ کاملا متفاوت آن در سیاست و حکمرانی. اگر انگیزههای اروپا را در دور راندن این دین تحریف شده درک کنیم، درک انگیزهٔ سکولارهای عرب در مطالبهٔ دور ساختن این دین برحق با وجود تباین دو تجربهٔ تاریخی اصلا قابل درک نیست. مشکلات جهان اسلام هرگز از جنس مشکلات جامعهٔ غرب نبوده، بنابراین طبیعی است که درمانش نیز شبیه درمان آنان نباشد.
بلکه دین اسلام با طبیعت شامل خود که همهٔ عرصههای زندگی را در بر میگیرد در برابر این دور ساختن تسلیم نخواهد شد و کسی که قصد این دور ساختن را دارد بدون شک مرتکب مخالفت با نصوص محکم وحی خواهد شد، به ویژه آنکه پروردگار متعال امر به اجرای کامل دین نموده و میفرماید:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً} [بقره: ۲۰۸]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید کاملا به اسلام [و اطاعت] در آیید).
و امر نموده که این ایمان کامل را علنی سازیم:
{آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا} [آل عمران: ۷]
(ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست).
و کسانی را که مرتکب ایمان جزئی شدهاند نکوهش کرده است:
{أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ} [بقره: ۸۵]
(آیا شما به پارهای از کتاب ایمان میآورید و به پارهای کفر میورزید).
شاید کسی بگوید: منظور از حفظ دین از کثیفی سیاست، دور نگه داشتن آن از بازیچه شدن و سوء استفاده برای اهداف سیاسی است که باعث میشود جایگاه دین به خطر افتد. باز کردن راه سیاست در برابر دین، دروازه را برای فاسدان باز خواهد گذاشت تا از دین برای توجیه ظلم و گردن کشی خود استفاده کنند و سپس این رفتار خود را به نام دین توجیه کنند و این به آبروی دین و جایگاه آن ضربه میزند.
با وجود آنکه این رفتار نادرست و حرام است، اما چنین عملکردی در حقیقت به دین ضربه نمیزند بلکه برای خود این فرد بد است و آنچه نکوهیده است خود این سوء استفاده است و باید جلوی این فرد و اینگونه رفتارها را گرفت نه آنکه بهانهای شود برای نکوهش دین و محدود ساختن آن. وگرنه هر اندیشه و ارزشی ممکن است مورد سوء استفاده قرار بگیرد و هر نوع سیاستورزی قطعا برای خود مرجعیتی قائل است و اگر دین را دور سازد باید به مرجعیت دیگری روی آورد و قطعا به مفاهیم و اصولی تکیه کند، مانند آزادیها و حقوق و مساوات و پیشرفت و توسعه و دیگر مفاهیم. این مفاهیم نیز ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرد و کسانی به اسم آزادی یا دمکراسی یا مساوات مرتکب تجاوز به حقوق دیگران شوند. اما آیا درست است که کسی بگوید: آزادی مفهمومی مقدس و زیباست و نباید به سیاست آلوده شود؟!
چنین چیزی به نظر غیر قابل قبول است زیرا تفسیری کاملا غیر عقلانی است. بهرهبرداری و سوء استفاده از هر مفهمومی به معنای تعطیلی آن مفهوم نیست بلکه باید در راه جلوگیری از این سوء استفاده تلاش کرد و راه را بر سوء استفاده کنندگان بست، نه آنکه معنای مورد نظر را از وجود ساقط کرد.
بنابراین میتوانیم بگوییم که اگر هدف شخص از گفتن این مقوله، محافظت از دین و جلوگیری از سوء استفاده است، راه حل آن قرار دادن ضمانتهایی است که از وقوع این سوء استفاده جلوگیری به عمل آورد نه آنکه دین را کنار گذاشت.
از سوی دیگر به تصویر کشیدن سیاست به این شکلِ زشت که همهٔ ابعاد آن یکدست کثافت است، یک نوع زشت نمایی غیر منطقی است. نظام سیاسی است که باعث حفظ حقوق و جلوگیری از ظلم و حفظ امنیت است و وجود انحراف در سیاست و به بازی گرفتن آن و تجاوز به حقوق دیگران باعث نمیشود که سیاست در همه حال کثیف دانسته شود. این انحراف در همهٔ جوانب زندگی وجود دارد، اما آیا میتوان همین حرف را دربارهٔ رابطه با نزدیکان و رابطهٔ زناشویی و دوستی و تبادل تجاری گفت؟ چرا که در همهٔ این روابط نیز اشتباهات و دست درازیهای رخ میدهد و هیچ یک از عرصههای زندگی خالی از این ایرادها نیست.
بنابراین چنین مقولهای از همه نظر پر ایراد است و هدف از آن دور ساختن دین به روشی مؤدبانه است که احساسات مسلمانان را جریحهدار نمیکند و تنها چیزی که به دین میدهد یک احترام لفظی است و با فحش دادن به سیاست وانمود میکند که قصدش دور ساختن دین از این سیاست نکوهیده است. این طرز فکر بیشتر شبیه گول زدن کودکی است که چیزی نمیداند و شایسته نیست که بر روی انسان آگاه تأثیری داشته باشد.
عبدالله العجیری ـ فهد العجلان ـ ترجمه: احمد معینی