نظام عقیدتی که سکولاریسم نامیده میشود، بیانگر طرح فراگیری است که بر فضای سیاسی بیشتر کشورها سایه افکنده است و از نوعی وابستگی عقیدتی به اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که در آن زندگی میکنیم، سخن میگوید. این نظام عقیدتی مبدأ اصلی توجیه اخلاقی و سازماندهی جمعی و بنیان اقتصادی است که همة ریز و درشت امور به آن برمیگردد؛ حقیقت از آن آغاز شده و به آن منتهی میشود. این نظام، ماهیت معنا وحقيقت را مشخص کرده و دامنههای آن را تعیین ميكند. به همين خاطر، بدون اینکه به عامة مردم مجال انتخاب و یا پژوهش بدهد، بر آنها تحمیل میشود. این نظام، مقدس جدید است. وارسته از نقد.
این اصل عقیدتی در گذشته برای تعبیر از خود بسیار صریح بوده و بر همین اساس، به راحتی قابلیت جستوجو و رويارويي با آن وجود داشته است، اما در دهههای اخیر راه جدیدی در پیش گرفته است تا خود را از رصد کسانی که به دنبال یافتن اثری از آن هستند، مخفی کرده و در خفا و با مکر و نیرنگ به آگاهی ملت نفوذ کند بدون اینکه سر و صدایی ایجاد کرده؛ و یا فرد مؤمن به نبوت خاتم و شریعت ناسخ را تحریک کند و دشمن خود سازد.
سكولاريسم، بدون آنکه خود را در زیر یک پلاکارد کلی قرار دهد، توانسته است در جزئیات زندگی ما نفوذ کند و توانسته بر اندیشهها، احساسات، دوستیها و دشمنیهای تعداد زیادی از مردم تسلط بیابد آنهم از طریق مجموعهای از گفتارها و مقولات پراکنده که ظاهرا، تحت یک ایدئولوژی که شجاعت تعبیر از خود را داشته باشد، قرار نمیگیرد تا جایی که بیشتر گفتارها ومقولاتش بر زبان خواص و عوام، خوب و بد و میخانه ای و مسجدی رواج پیدا کرده بدون اینکه کسی احساس کند حق و باطل را با هم آمیخته است.
آنچه که باعث تأسف نظاره گرِ جریان دعوت اسلامی است؛ دعوتی که رسالتش؛ از سرگیری زندگی اسلامی در معنی جهانشمول و حقیقی آن می باشد، سمت و سویی است که غالب گروههای دعوی در پیش گرفته اند. آنها از روی شتاب زدگی و غرور اینگونه گمان میکنند که تا برپایی یک کیان سیاسی که نمایندة امت اسلام باشد، جز ایجاد بعضی تغییرات شکلی و صوری و کنار زدن بعضی از افراد و برداشتن برخی عناوین، فاصلهای ندارند و بعد از آن، با رنگ صورتی خوش آب و لعاب و به سبک شرقیش به تمکین وسلطه خواهند رسید. در حقیقت آنها به دنبال گذر از سنتهای جهان هستی اند که خداوند ما را مکلف کرده با تلاش و کوشش به دستشان آوریم واز طریق آنها برای تحقق هدفهای غایی خلقت، برسیم.
زمان آن رسیده است تا حاملان رسالت و نبوت این توهم را از جلوی چشمانشان کنار بزنند تا تصویر در برابر دیدگانشان واضح و روشن شود. چرا که واقعیت غیر از آن چیزی است که آنها ازخود بروز میدهند یا نسبت به آن امیدوار و دلخوش اند.
وهنوز هم که هنوزه تعداد زیادی از عربها – که سرزمینشان قلب جهان اسلام است با وجود همة فسادی که در آنها رخنه کرده –به حقیقت اصل مسائل دین آگاه نیستند. این ناآگاهی را یک آمار که در سال ۲۰۱۴ برروی مجموعة افرادی از ۱۴ کشور عربی[۱] صورت گرفت، تأیید و اثبات میکند:
- ۵۱ درصد از افراد (شرکتکننده) موافق این بودند که «برای کشور بهتر این است که دین را از سیاست جدا کند» و تنها ۴۱ درصد با این اصل سکولاریسمی مخالفت کردند.
- تنها ۳۰ درصد معتقد بودند که شریعت اسلامی برای اداره کشورشان مناسب و سازگار است البته با این توضیح که این مجموعه خود به دو گرایش و اندیشه تقسیم شدند: رأی گروه اول که میگفتند: شریعت «تا حدودی سازگار است» و نسبت آنها بیش از نیمی از این جمعیت بود؛ و مابقی هم معتقد بودند که شریعت «خیلی سازگار است». اما کسانی که میگفتند شریعت «اصلا سازگار نیست» ۶۱ درصد از نمایندگان مردم این کشورهای عربی را تشکیل میدادند.
- ۴۳ درصد از آنها نیز ترس ونگرانی خود را از حرکتهای اسلامی سیاسی ابراز کردند در مقابل، ۴۰ درصد نیز اعلام کردند که ترسی از این حرکتها ندارند و تنها ۳۷ درصد از آنها اعلام کردند که نسبت به حرکتهای سکولاریسمی وحشت دارند.
عجیبتر اینکه ۸۷ درصد از گروهی که از آنها نظرسنجی شده بود، خود را به عنوان دیندار میشناختند و جز ۰.۴% درصد از کسانی که نظرسنجی شدند[۲]، خود را به بیایمانی منتسب نکردند و این یک واقعیت خطرناک و مصیبتبار است. نه فقط به خاطر ابراز وجود انحرافِ دوری وبیگانگی مردم از دین خدا در کشورهای عربی، بلکه – و این خطرناکتر است- به این خاطر که میلیونها نفر از مردم (شرکت کننده در این نظرسنجی) معتقدند که در باورهایشان هیچگونه نقضی نسبت به اصول و ارکان دین ندارند بلکه حتی خود را در خط فهم نبوی از اسلام میدانند.
دعوت اسلامی و جرم نسخه های شتابزده
در این تردیدی نیست که چالشهایی که دعوت اسلامی با آنها روبرو می باشد، بزرگ است؛ و جز افرادی که ناسپاساند و کفران نعمت میکنند، کسی خدمات گروههای دعوتگر و اعضای آن در طول دهههای طولانی را منکر نمیشود، ولی این امر، شخص ناصح را از گفتن این سخن باز نمیدارد که دعوت؛ دو خط مشی را در پیش گرفته است که باید از آنها عقبنشینی کند.
اولینشان: حركت خودسرانه و بدون برنامه است که پروژه ای برای تغییر ندارد، با یک موعظه آغاز میشود، و با روایت داستانهای گذشتگان و تحریک احساسات شنوندگان به پایان میرسد در کنار مقداری اغراق و زیادهروی در بررسی قضایای جزئی و شخصی بدون وجود برنامه ریزی مرحله ای برای رسیدن به هدف بزرگتر که همان: [احیای دوباره حاکمیت و تمدن اسلامی به معنای شامل و فراگیرش] می باشد برای ارجاع دوباره وحدت وهمبستگی امت (اسلامی) در بُعد نظری و واقعیت عملیش.
اما خط مشی ناصحیح دوم: گشتن به دنبال راه حلها ونسخه های سریع برای درمان اشکالات عمیقی است که سررشته آن برمیگردد به منظومه روابط بزرگ بین المللی و نیز انحراف چند قرن امت که ما را به این وضع و حال رسانده است.
از نشانههای این شتابزدگی سادهلوحانه ظهور پدیده «دعوتگران جدید» و سیطرة واعظانی است که ماهیت اسلام را از ماهیت زندگی جدا کرده اند و بينش امت را کاتولیکی کرده و جوانان امت را درویش مآبانه بارآورده اند به گونه ای که در دیدگاه مردم، دین، تنها به پایبندی به «اخلاق طبیعی» تعبیر شده که محصولی بشری یا مشترک جمعی است که هیچ تمایز رنگی نمی شناسد. این روش ومنش به راحتی از مسیر التزام عقیدتی منحرف میشود چرا که در نهایت با خواستهها و تمایلات مردم آمیخته شده و نمیتواند در برابر باطل و هوادارانش و نیز کسانی که برای حفظ بقای خود، از آن سود میبرند، مقاومت کند.
دعوت اسلامی هیچ راهی ندارد مگر اینکه از این دو روش وخط مشی، عقبنشینی کند و قبل از آن، آگاهی خود را نسبت به واقعیت اصلاح کند چرا که اشتباه در سنجش و واکاوی واقعیت موجود، بدون تردید منجر به بیبصیرتی و تاری در بینش و نیز تباهی در تعیین اهداف و خیال بافی می شود.
سکولاریسم بین غربیها و غربزدهها
از دو قرن پیش؛ غرب به صورت مستمر نظام سکولاریسم خود را به این عنوان عرضه کرده است که پایان و نهایت تاریخ تفکر سیاسی است و به این گمان بوده است که شک در آن یا دشمنی با آن دشمنی با ارزشهای مطلق الثبوت انسانی است. یعنی مجموعة بزرگ ارزشهای غربی نه تنها بهترین نمونة موجود است بلکه غایت و نهایت مطلوب نیز هست. لیبرالیسم، دموکراسی و سایر روشها و مفاهیم بزرگ، واقعیتهای جهانی هستند و لازم است که غربِ متمدن، مانع جهان شرق – مخصوصا جهان اسلام- شود اگر بخواهد از این حقایق ثابت ومطلق، تجاوز و تخطی کند، آنهم دقیقا با همان منطق اشغالگرانه فرانسه هنگام تجاوز و حمله به آفریقای شمالی. که عمل مجرمانة خود را «نظام قیمومیت» (Protectorat) نامید تا به زعم خود این کشورها را از عقبماندگی نجات داده و آنها را از جایگاه پایین خود ارتقا دهد. چرا که قَیِّم «انسانیت» است و این حق را دارد اگر کسی از حدود خودش فراتر رفت با زور و قلدری سرکوبش کرده و سرجایش بنشاند!.
اما در جهان عرب، راجع به سکولاریسم سه جریان بزرگ با سه رویکرد وجود دارد:
اولینش؛ جریان غربزده بریده از میراث امت است که معتقد است اتخاذ هر راهی برای دوری از اسلام و نظام زندگانی فراگیر و جهان شمولش، یک موضوع اساسی بوده و وگریزی از آن نیست.
جریان دوم معتقد است سکولاریسم؛ ابزاری برای رویاندن وپرورش منافعی دست یافتنی در واقعیت قحط زده فعلی است نه اینکه یک نظریة متافیزیکی باشد که در تضاد با ایمان باشد.
اما گروه سوم سکولاریسم را به عنوان یک دین میبینند که در ذات وریشه اش با اسلام مخالف است.
در سایة این واقعیت در دو جهان غرب و عرب، سکولاریسم خودش را به عنوان یک قضیة اساسی در جدل فکری و عقیدتی معرفی کرده است.
سکولاریسم چیست؟
این سؤالی است که از نیمة دوم قرن بیستم، بخش بزرگی از نوشتههای دعوتگران اسلام و مخالفان آن را به خود اختصاص داده و توان تعداد زیادی از پژوهشگران و محققان را به تحلیل برد. دیدگاههای متعددی در باب این سؤال شکل گرفت و رسالههای متعددی در مورد آن به نگارش درآمد. بحث و کنکاش در باب این سؤال در نهایت به مجموعه تصورات و مفاهیمی منجر شد که میتوان گفت: نهایت یک تلاش فکری برای پاسخ به این سؤال بود.
این پاسخ، یک سبک و رنگ یکسان نداشت بلکه دو رنگ مختلف به خود گرفت چرا که سکولاریسم طرفدارانی دارد که آن را به عنوان یک حقیقت شایسته تصدیق و سیستمی شایسته تطبیق، عرضه میکنند همچنانکه در بین مسلمانان دشمنانی دارد که آن را رد میکنند و نسبت به مقولات و نتایج آن هشدار میدهند چرا که در نگاه آنها سکولاریسم، مخالف اسلام بوده و نوعی هلوکاستِ انسانیت است.
از آغاز قرن بیستم، نه تنها آنچه که از منظر رهیافت اسلامی در مورد سکولاریسم نوشته میشود با آنچه که سکولارها از این نظام عقیدتی ارائه کردهاند، تعارض دارد بلکه در عین حال، بخش بزرگی از میراث شناختی اسلامی را به خاطر چندین دلیل، با نیاز شدیدی به بازنگری مواجه کرده است. آنچه که در نقد اسلامی نسبت به سکولاریسم جا افتاده به شدت نیازمند تجدید نظر و مدرنیزاسیون در سایة متغیرهای جهان فعلی است.
وچیزی که اینجا جای تأسف دارد این است که: ورود بخش بزرگی از جریان دعوت اسلامی به میدان فعالیت رسمی حزبی و درگیریهای انتخاباتی و تبعات آن از همگرایی با جهان واقع و عادیسازی جزئی یا کلی روابط با نظامهای سیاسی و سازمانهای آن، منجر به رکود فعالیت علمی اسلامی در زمینة بررسی سکولاریسم و تلاش برای نقض گزاره ها و مفاهیم آن شده است. این بخش، گرایش برائت و مخالفت از سکولاریسمِ مخالف با دین را نحیف و پنهان کرده و در عین حال، دعوت به مصالحه با سکولاریسمِ میانهرو یا غیر تندرو را فربه کرده است و پژوهشهایشان تا حد بسیار زیادی به خاطر اکتفا به گذشته، کاهش پیدا کرده و از شروعِ هر نوع جدال عقیدتی با دوستان پارلمانی، بیزاری میجویند.
این نوع رکود فکری و امتناع از پیگیری عقاید مخالف با اصول دین، هشدار از وقوع یک بحران فکری می دهد که دایره گسترش روحیة روبه رشد آگاهی در میان امت را تنگ و محدود میکند. ما نیازمند این هستیم که روحیة جهشمند فکری قرن گذشته را همراه با آگاهی پویا که سبب بهبود روند پیگری واقعیت ترکیبیافته کنونی ما شده و حرکتی پرنوسان دارد را دوباره بازگردانیم.
این سکولاریسم که نشانههای واقعیت فعلی ما را در ریز و درشت، ترسیم میکند، امروزه با مجموعه افکار عملی و انتزاعی پویای خود به عنوان بزرگترین چالش جهان اسلام است. این نظام فکری همواره در اشکال مختلف خود را تجدید کرده و گفتمان دعوتی خود را ویرایش میکند تا یاران آن بدانند که امکان ندارد وضعیت درگیری با اسلام به مصالحة تمام با افرادی که فهم آنها از رسالت پیامبر، بر پایه سنت است، منجر شود.
در سایة بحران گفتمان اسلامی و اوج فعاليت سكولاريسم[۳] نیازمند این هستیم که سکولاریسم را مجدد مورد مطالعه قرار دهیم تا حقیقت آن را به عنوان یک مفهوم مطلق بشناسیم و به شکلی علمی از لوازم این تصور آگاهی پیدا کنیم و حقیقت این تفکر را از منظر ترازوی وحی بسنجیم. این امر، گامهایی است که ما آنها را در راه رسیدن به شناخت حقیقت ایمان خود به خدا و به پیامبر e برمیداریم آن هم در مرحلهای که برای نخستینبار از زمان بعثت پیامبر اکرم e تا کنون، حکم شریعت اسلام در امت توحید کنار گذاشته شده است.
ما نیازمند یک تصور کلی از سکولاریسم به عنوان یک ایدئولوژی و حرکت هستیم بدون اینکه در خوانشهای موضعی از این ایدئولوژی که ارتباطی با اصل این تصور و انبساطهای آن ندارد، گرفتار شویم. این تنها تصوری است که به ما این قابلیت و توانایی را میدهد که به شکل قابل قبول سکولاریسم را بسنجیم.
تصور درست شرط لازم برای تعامل درست با اصل موضوع است، همچنین تصور صحیح ما را در یک زمین محکم در ابتدای درگیری قرار میدهد. این تصور درست هم برای ما به دست نمیآید مگر اینکه شناخت خود از سکولاریسم را از درون این جریان به دست بیاوریم و ابزار تفکیک و ارزیابی آن را کسب کنیم و از نقصهای متعدد تصوراتِ قدیمیمان که بر پایه خوانش بیرونی وکلی، غرق در تعمیم و متمایل به غلو در محکومیت عاطفی مبنی بر توهم توطئه، بنا شده، گذر کنیم.
ضروری است که این دیدگاه بر اساس پایههای علمی و موضوعی شکل بگیرد که از تاریخ درست منشأ گرفته و از نوشتههای بزرگان این جریان به این اعتبار که از روی انگیزههای فکری و دلایل آن سخن میگویند، نقل قول کرده و نیز تغییراتی که در آن رخ میدهد را دنبال کند. و به هر اندازه که ما در تصویرسازی واقعیت صادقتر باشیم؛ نقد ما در راستای کسب پیروزی برای اسلام و بیان خطاهای این تفکر قویتر است.
وبرای کسب خروجی منصفانه لازم است پژوهشمان مبنی بر دو اصل باشد:
شناخت سکولاریسم آنگونه که هست نه آنگونه که ما میخواهیم.
تسلیم در برابر شریعت آنگونه که شریعت میخواهد بدون گریز در برابر فشار واقع و بدون تهمت و افترا زدنی که با حقایق موجود، همخوانی نداشته باشد.
و این هدف محقق نمیشود مگر اینکه حقیقت سکولاریسم را از سه زاویه بشناسیم: حقیقت و واقعیت تئوریک سکولاریسم به همان صورتی که در گفتمان بانیانش آمده است. سپس حقیقت عملی آن با بیان و توضیح وضعیت فعلیش و در نهایت بیان حقیقت آن از نگاه شریعت. همچینین در خلال بررسی نمیتوانیم نسبت به دشمان خود رعایت انصاف داشته و شبهة جانبداری را برطرف کنیم مگر اینکه دفاعیات سکولارها را نیز بررسی کرده و از کوتاهی آنها در جواب به شبهات گذشتگانمان، پرده برداریم.
سامی العامری – ترجمه: واحد ترجمه بینش
[۱] – این کشورها عبارت بودند از: موریتانی، مغرب، الجزائر، تونس، لیبی، مصر، سودان، فلسطین، لبنان، اردن، عراق، عربستان، یمن، کویت. همچنین این آمارگیری نمونه هایی از مهاجران و پناهندگان سوری در ترکیه و لبنان و اردن و داخل اراضی سوریه که هممرز با ترکیه می باشد را شامل میشود. ما از دقت این سنجش مطمئن نیستیم ولی این آمارگیری را حمل بر این میکنیم که تا حد بسیاری واقعیت را نمایانده است.
[۲] – خلاصة گزارش بر روی سایت زیر قرار دارد:
https://www.dohainstitute.org/content/b69a2b80-8060-4836-83fe-bd94fa8c9bd2
[۳] – بیشتر کتابهایی که در آغاز قرن بیست و یک در مورد سکولاریسم منتشر شده است، دارای یک گرایش طرفدارانه از آن است و با تعمق در منابع این کتابها به وضوح مشاهده میکنیم که «مرکز پژوهشهای اتحاد عربی» در بسیاری از آنها مشارکت داشته است.