علامه ابوالمعالی آلوسی و خاندان او با تدریس و تألیفات و تحقیقات ارزشمند خود مجد و عظمت از دست رفتهی بغداد را که روزگاری پایتخت خلافت عباسی و مرکز علم و دانش بود به آن بازگرداندند. جای افسوس است که از او و خانوادهاش نه در دوران زندگی او نه پس از مرگ بهاندازهی کافی تقدیر به عمل نیامد و به طرز شایسته و درخوری در رابطه با حیات و منش او کتاب نوشته نشد. از اینرو بیان تلاشهای ایشان و نقشی که در بیداری اسلامی ایفا کردند بسیار ضروری است. استاد رشید رضا در مورد ایشان میگوید: «حامی سنت و ستیزنده با بدعت، علامهی منقولات و آگاه به معقولات، دایرة المعارف اسلامی و چراغ روشنگر امت».
تولد و رشد
جمالالدین ابوالمعالی محمود شکری آلوسی در ماه رمضان ۱۲۷۳ هجری قمری در خانهی پدربزرگش دانشمند بزرگ اسلام ابوالثناء آلوسی نویسندهی تفسیر مشهور «روح المعانی» در شهر بغداد دیده بهجهان گشود و در خانوادهای که به علم و دانش و ادب و دیانت شُهره بودند پرورش یافت. پدربزرگش ابوالثناء آلوسی از علمای مشهور عصر بود که با برخورداری از اطلاعاتی گسترده، منصب افتای حنفیها را بر عهده داشت. او به چنان جایگاه و موقعیتی دست یافته بود که مسئولیت اوقاف مدرسهی مرجان که در آن زمان به عالمترین شخصیت سپرده میشد را به وی سپردند. عمویش نعمان خیرالدین آلوسی از علمای بزرگ آن دوران بود و مسئولیتهای مهمی از جمله ریاست مدرسهی مرجان را بر عهده داشت. او کتابهای ارزشمندی به رشتهی تحریر در آورد که از مشهورترین آن میتوان به کتاب گرانسک «جلاء العینین فی محاکمه الاحمدین» اشاره کرد.
ابوالمعالی، حضور پدربزرگش را درک نکرد چرا که پدربزرگ دوسال قبل از تولد او چشم از جهان فرو بسته بود. علوم ابتدایی شریعت و قرائت قرآن و ادب و اخلاق را نزد پدرش فرا گرفت و در حالی که هشت سال داشت قرآن را ختم نمود. پدرش در سال ۱۲۹۱ هجری زمانی که محمود ۱۸ ساله بود از دنیا رفت. از آنجایی که پدرش متأثر از فضای تصوف حاکم در آن دوران بود محمود نیز سالها به تصوف آغشته بود تا اینکه بعدها آگاهیاش توسعه یافت و خرافات و ترّهات صوفیان را کنار نهاد و این در واقع نخستین مرحله از مراحل تطوّر زندگی آلوسی است.
پس از درگذشت پدر، عمویش نعمان آلوسی که دشمن تصوف، خرافات و تعصب بود و به تمسک به کتاب و سنت و فهم سلف و پیروی از دلیل فرا میخواند کفالت او را بر عهده گرفت. نعمان آلوسی عنایت ویژهای به محمود داشت و او را به مطالعه و وارسی مسائل تشویق میکرد و کتابخانهی خود که حاوی نسخههای خطی نادر از جمله کتابهای ابنتیمیه و ابنقیم بود را در اختیار او میگذاشت، اما ابوالمعالی چندان با اندیشههای عمویش سازگاری نداشت، به همین خاطر از وی جدا شد و در جستجوی کسی برآمد که بر منش پدرش باشد. گرچه وصایا و تذکرات عمویش تأثیر زیادی در موضع وی پیرامون خرافات، تقلید و تصوف برجای نهاد.
شاگرد نزدیک او استاد محمد بهجت الاثری میگوید: «این جوان تأثیرپذیرفته از عقیدهی خَلَفی و سیرابشده از روحیهی تصوف که از پدر و معلم اولش به ارث بُرده بود نتوانست با عموی مستقل و خوداندیش خود همراه شود و آرای او در رد مهملگوییهای صوفیان و مذاهب تقلیدی را بپذیرد. تعصب، چشمان او را بسته و از عمویش دور کرد».
پس از آن به ملازمت شیخ اسماعیل بن مصطفی الموصلی النقشبندی در آمد و نزد شیخ بهاء الحق هندی که در آن زمان در بغداد زندگی میکرد، و شیخ عبدالسلام بن محمد بن سعید نجدی مشهور به شواف علومی همچون نحو، ادبیات عرب، تفسیر، فقه، اصول حدیث، و حدیث را فرا گرفت.
آلوسی همچنین زبانهای ترکی و فارسی و برخی علوم دنیوی مانند ستارهشناسی را فرا گرفت. اما به آن بسنده نکرد و صدها کتاب و نسخههای خطی کتابخانههای بغداد را مطالعه کرد و به معارف گستردهای دست یافت که در نوشتهها و تحقیقات او نمایان است. نخستین نشانهی گستردگی دانش او کتاب بسیار عجیب «بلوغ الأرب فی معرفه احوال العرب» است که بعداً به تفصیل دربارهی آن سخن خواهیم گفت.
آلوسی خود در رابطه با این مرحله از زندگیاش مینویسد: «شبانهروز مشغول به تحصیل بودم و از دوستان و نزدیکانم فاصله گرفتم. کتابهای زیادی در منقولات و معقولات، فروع و اصول مطالعه کردم و بیشتر متون مفصل و مختصر را حفظ کردم و به فضل الهی به اندوختهای از علوم دست یافتم که دیگران دست نیافته بودند. در چشم من شبنشینی برای پالایش علوم لذتبخش تر از آواز کنیزکان و در آغوش گرفتن مهرویان است. شوق من به حل مسائل علمی بهتر از چشم دوختن به ساق پای ماهچهرههاست. صدای قلمهایم بر روی ورقها لذتبخشتر از نغمههای عاشقان است پاک کردن غبار از برگهها لذت بخشتر از دمیدن و گرم کردن دوشیزگان است».
تدریس و تألیف
کتابهایی که در رابطه با زندگی آلوسی نوشته شده اطلاعات دقیقی از تفاصیل زندگی آلوسی در این مرحله به ما نمیدهد اما نشان میدهد میکند او از سنین کم به تدریس و تألیف اشتغال داشته است.
آلوسی در مسیر پدربزرگش ابوالثناء گام برداشته بود که در ۱۳ سالگی تألیف را آغاز کرد و خیلی زود به تدریس پرداخت! ابوالمعالی در سال ۱۲۹۴ هجری قمری نخستین کتاب خود «الروضه الغناء شرح دعاء الثناء» را بهرشتهی تحریر در آورد.
آلوسی برای تدریس منتظر اجازه و انتصاب از سوی مقامات بالا نشد؛ خودجوش و داوطلبانه و بدون دریافت حقوق، تدریس را در خانه خود و مسجد جامعه عادله خاتون آغاز کرد و زبان عرب و علوم شریعت را به محصلان آموزش میداد.
زمانی که او سی سال بیشتر نداشت آوازهاش همهجا پیچید. لذا بهعنوان استاد رسمی در مدرسهی داود پاشا پذیرش شد و پی از مدتی تدریس در مدرسهی سید سلطان علی را نیز به او سپردند. سه سال قبل از وفاتش در سال ۱۳۴۰ هجری قمری همانند پدربزرگ و عمویش به ریاست اساتید مدرسهی مرجان منصوب شد. منصبی که تنها به دانشمندترین شخصیت بغداد سپرده میشد.
آلوسی اوقات خود را به تدریس سپری میکرد. در استفاده از وقت حریص بود. اولِ وقت به مدرسه میآمد و اگر دانشآموزان در حضور تأخیر میکردند خود را به نسخهبرداری از کتابهای خطی و یا مطالعه و حفظ قرآن مشغول میکرد. حتی پس از پایان تدریس نیز چنین میکرد تا اینکه وقت ظهر فرا میرسید و به خانه باز میگشت؛ آنگاه پس از استراحتی کوتاه به مسجد باز میگشت و تا بعد از عصر به تدریس مشغول میشد؛ سپس در خانهاش پذیرای مراجعان بود و یا تا نماز عشاء به مطالعه مشغول میشد؛ پس از نماز عشاء بلافاصله میخوابید تا قبل از نماز صبح برای ادای نماز تهجد و مطالعه و نوشتن برخیزد؛ بعد از ادای نماز اشراق به مدرسه میرفت. او شبانهروزش را اینگونه سپری میکرد. صبحهای جمعه و سهشنبه تدریس نمیکرد و این دو وقت را به دیدار با مردم اختصاص داده بود.
آلوسی قدرت عجیبی در مطالعه و نسخهبرداری از کتابهای خطی و تألیف داشت و شاید ازدواج نکردن و مجرد ماندش به او در این رابطه کمک کرد. او انسانی پارسا بود که بسیار ساده زندگی میکرد و با کمترین امکانات زندگی میساخت و با وجود فقر و احتیاج از پذیرش هدایای اشغالگران انگلیسی خودداری میکرد، و با برادر بزرگش که وزارت دادگستری را در زیر پرچم انگلیسیها پذیرفته بود تا آخر عمرش قطع رابطه کرد.
جوانان تیزهوش عراق گرد آلوسی جمع شدند و او آنها را به تحقیق و بررسی و تألیف و عمل به آموختههایشان به قصد خیررسانی به جامعه و پرهیز از نکات منفی تدریس رایج در آن زمان که بر پایهی تقلید و عدم پژوهش و تحقیق بنا شده بود فرا میخواند. این بخش از زندگی آلوسی نیازمند تحقیق و پژوهش بیشتری است که متأسفانه کتابهایی که در این رابطه نوشته شده اطلاعات چندانی به ما نمیدهد. همچنان که ما شناخت چندانی از دانشآموزان آلوسی طی ۳۰ سال تدریس او نداریم.
آلوسی تا آخر عمرش به تألیف و تدریس مشغول بود و شاید این کارها را از مهمترین نقشهای اصلاحی او یاد کرد که اثر آن نه تنها در عراق بلکه خارج از عراق و تا امروز ادامه دارد.
دریافت جایزهی پادشاه سوئد و نروژ
در سال ۱۳۰۲ هجری قمری برابر با ۱۸۸۶ میلادی آلوسی نامهای از سوی دبیر کمیتهی زبانهای شرقی در خصوص مشارکت در جشنوارهای دریافت کرد که از سوی پادشاه سوئد و نروژ در رابطه با تاریخ عرب قبل از اسلام برگزار میشد. از آنجایی که برای این مسابقه جایزهی «۱۷۷۸ فرانک طلایی» تعیین شده بود آلوسی نسبت به مشارکت در آن مردّد بود. او بیم داشت که خدشهای به اعتقاداتش وارد شود، اما دوستانش از او خواستند این فرصت را برای بیان تاریخ عرب از دست ندهد. آلوسی عزمش را جزم کرد و کتاب «بلوغ الارب» را در سه جلد به رشتهی تحریر در آورد. تألیف این کتاب در سال ۱۳۰۴ هجری به پایان رسید. مزیّت کتاب این بود که به شیوهای متفاوت از آثار گذشتگان و توسط نویسندهای جوان که هنگام آغاز به تألیف آن کمتر از سی سال داشت نوشته شده بود.
با وجود اینکه شخصیتهای متعددی از سرزمینهای مختلف در این مسابقه شرکت کرده بودند در سال ۱۳۰۷ هجری آلوسی بهعنوان برندهی این جایزه شناخته شد و آوازهاش همهجا پیچید. این کتاب به زبان ترکی نیز ترجمه شد.
آلوسی در این کتاب اخبار و عادات عرب قبل از اسلام و صفای طینت و قوت اخلاقشان را که به آنان شایستگی رهبری دنیا در زیر پرچم پیامبر صلی الله علیه وسلم میبخشید بیان کرده بود.
برنده شدن آلوسی در این جایزه زمینهی ارتباط او با علما و دانشجویان سراسر جهان را فراهم کرد. آلوسی بعدها نامهنگاریهای خود را در کتابی با عنوان «ریاض الناظرین فی مراسلات المعاصرین» منتشر کرد. او در گذشته برخی نامهنگاریهای پدرش با علما، امراء و ادبای عصر را در کتاب «بدائع الانشاء» جمعآوری کرده بود. متأسفانه این دو کتاب تاکنون به زیور طبع آراسته نشدهاند و اگر به چاپ برسند بخشی از تاریخ نهفتهی نهضت فرهنگی معاصر برای ما کشف خواهد شد. کسی که کتاب «مراسلات القاسمی والآلوسی» «نامهنگاریهای میان قاسمی و آلوسی» اثر محقق بزرگوار استاد محمد ناصر العجمی را مطالعه کند به ارزش حقیقی این نامهها که نشان از تلاشهای مستمر این شخصیتها در احیاء آثار علمایی مانند ابنتیمیه، ابنقیم، شاطبی، ذهبی و دیگران دارد پی خواهد برد. این شبکهی ارتباطی فرهنگی تا هند، حجاز، بحرین، مصر، و غرب ادامه داشت و خود نیازمند پژوهشی مستقل است.
ارتباط با ابوالهدی صیادی
ابوالهدی صیادی مشاور سلطان عثمانی در استانبول و از متنفذان دربار عثمانی و دارای باورهای صوفیانه و خرافاتی بود و به جای پیروی از قرآن و سنت در بدعت دست و پا میزد. زمانی که ستارهی اقبال آلوسی درخشید و آوازهی او همهجا پیچید، صیادی از او خواست قصیدهای که او در مدح احمد الرفاعی از رهبران صوفیها سروده بود را شرح دهد. آلوسی در پاسخ به این خواسته در سال ۱۳۰۵ هجری قمری کتاب «الاسرار الالهیه شرح القصیده الرفاعیه» را نوشت و علت اینکه صیادی از آلوسی خواست بر قصیدهاش شرحی بنگارد این بود که پدربزرگ آلوسی ابوالثناء شرحی ادبی بر قصیدهی عبدالباقی العمری در مدح و ثنای عبدالقادر گیلانی نوشته بود با عنوان «الطراز المذهب شرح قصیده الباز الاشهب»، صیادی میخواست نوهی ابوالثناء شرحی بر قصیدهی او بنویسد.
در این برهه از تاریخ -۱۳۰۳هـ- باورهای صوفیان و منهج و عقیدهی انحرافی و پرخرافات صیادی بیش از پیش برای آلوسی آشکار میشد. لذا شرح او بر قصیدهی صیادی آمیزهای از ادبیات و شریعت است. او در شرحش از ابن حجر مکی و همچنین ابنتیمیه و ابنقیم مطالبی را نقل میکند! صیادی با وجود پذیرش شرح و چاپ آن، منهج میانهروانهی آلوسی را نپسندید و قبل از چاپ کتاب آلوسی برخی افسانهها و خرافاتی که بدان باور داشت را به کتاب افزود. آلوسی که از تحریف کتابش توسط صیادی مطلع شد کتاب «غایه الامانی» را بهرشتهی تحریر در آورد و به خرافات صیادی پاسخهایی کوبنده داد.
این مرحله، مرحلهی دوم منهج آلوسی است که محمد بهجت الاثری آن را اینگونه توصیف میکند: «زمانی که آلوسی به این مرحله از زندگیاش رسید افق ذهنی و علمیاش گسترش یافت، و پا به عرصهی تازهای از اندیشه و اجتهاد نهاد و در رابطه با باورهای دوران جوانیاش که به گرایشهای مذهبی متفاوت آمیخته بود بازنگری کرد».
صیادی که از جذب آلوسی ناامید نشده بود، نامهای همراه با تعدادی از کتابهای طریقت رفاعیه برای آلوسی فرستاد و از وی خواست به او بپیوندد و رهبریت طریقت رفاعیه را در عراق بر عهده بگیرد. به او وعده داد که اگر خواستهاش را بپذیرد از سلطان عثمانی خواهد خواست او را مورد تجلیل قرار دهد. ابوالمعالی در آغاز به نرمی تقاضای او را رد کرد و اشتغال به علم و تألیف و تدریس را بهانه کرد، اما صیادی از پای ننشست و مدام او را به پذیرش خواستهاش فرا میخواند. آلوسی در پاسخ به تقاضاهای مکرر صیادی اعلام کرد خرافاتی که در کتابهای صوفیان آمده را باور ندارد. او به صیادی نوشت: «وقتی برای پیوستن به طریقتهای صوفیه ندارم، به ویژه اینکه پیروان شما در عراق جمعی نادان و اوباشاند که راست را از چپ و حلال را از حرام تشخیص نمیدهند. برای حوائج مربوط به خوراک و پوشاک خود نزد مردم گدایی میکنند… و شکی نیست چنین چیزی در دوران شیخ احمد رفاعی و دیگر بزرگان وجود نداشته است و عدهای بیخبر از شریعت اسلامی چنین اعمال مغایر با مقاصد شریعت را پایه گذاشتهاند. ببخشید که نمیتوانم به جرگهی شما بپیوندم.. خدا را شکر که من به دفاع از سنتها و پاسخ دادن به منحرفان و اهل بدعت مشهور هستم».
دفاع از منهج سلف
آلوسی زمانی که دههی سوم زندگیاش را آغاز کرده بود به منهج سلفی گروید و به دفاع از آن پرداخت. به مرور معارف او توسعهی بیشتری پیدا کرد و تفسیر پدربزرگش را از نو مطالعه کرد و به تحقیق و بررسی آن پرداخت. در کتابها و نسخههای خطی متعددی غور و تفحص کرد و قواعدی که بذر آن را عمویش نعمان آلوسی در دل او کاشته بود، آبیاری شد.
محمد بهجت الاثری در رابطه با مرحلهی پایانی منهج آلوسی میگوید: «دیری نپایید که آلوسی بهشکل علنی و در کمال شهامت گرایش خود به سلفیت را اعلام کرد و این در حالی بود که دولت عثمانی با تمام قوا علیه جنبش سلفیت مبارزه میکرد».
سال ۱۳۰۵ هجری را میتوان مرز میان دو مرحله از زندگی آلوسی و تألیفات او دانست. در سال ۱۳۰۶ هجری قمری آلوسی با نگارش کتاب «فتح المنان تتمه منهاج التأسیس رد صلح الاخوان» به دفاع از دعوت امام محمد بن عبدالوهاب پرداخت و به شبهات پیرامون آن پاسخ داد. شیخ قاسم بن ثانی حاکم وقت قطر در سال ۱۳۰۹ هجری قمری این کتاب را در هند به چاپ رساند.
زمانی که این کتاب بهدست پیروان صیادی رسید سخت برآشفته شدند و صیادی را علیه آلوسی شوراندند. صیادی نامهای تهدیدآمیز به آلوسی نوشت، اما آلوسی توجه چندانی به آن نکرد و در پاسخ به نامهی صیادی نوشت: «ما از راه و روش سلف پیروی میکنیم، نهایتش این است که ما غلو در حق بندگان خدا را مردود میدانیم و نمیپذیریم به بندگان خدا صفات الوهیت داده شود…تنها صدای در به گوشت رسیده، و من الحمدلله کسی نیستم که با چون تویی مجامله کنم و از گفتار و کردار تو هراسی به دل راه دهم.»
اینگونه شد که آلوسی معروض حملهی صوفیان خرافاتی و مبتدع قرار گرفت، اما توجهی به آنها و توطئههایشان نمیکرد. بهجت الاثری در این رابطه میگوید: استاد ما آلوسی زندگی خود را وقف خدمت به دین و پاکسازی آن از بدعتها و خرافات کرده بود، در این راه بسیار تلاش کرد و با سطحینگران و قبرپرستان قهرمانانه به مبارزه برخاست».
آلوسی همچنان به تدریس و تألیف ادامه داد و آوازهی او بیش از پیش در همه جا پیچید و دانشآموزان و دانشجویان از سراسر جهان اسلام برای درک محضر وی و کسب علم از او روانهی بغداد شدند. او در زندگینامهی خودش مینویسد: «زمانی که من پیروی از سلف صالح را انتخاب کردم و از پیروی بدعت و هوای نفس را روی گرداندم از بدعت و هوای نفس به شدت متنفر شدم. از کودکیام علیه کسانی که در تقدیس قبور و نذر کردن برای آنان غلو میکردند موضعگیری میکردم. در این مورد کتابهایی به رشتهی تحریر در آوردم که دشمنی عدهای را بر انگیخت تا جایی که مسئولان این سرزمین را علیه من شوراندند و تلاش کردند با نوشتههای خود خشم سلطان را علیه من بر انگیزند. بارها این کار را کردند».
بسترهای تعقیب اصلاحات
روزنامهنگاری: در سال ۱۳۰۷ هجری قمری سری پاشا والی عراق که خود دانشمندی وارسته و صاحب تألیفات بود و از هوش و ذکاوت و استعداد آلوسی شگفت زده بود ریاست بخش عربی نشریهی «الزوراء» که نخستین نشریهی بغداد بود را به آلوسی سپرد. این نشریه در سال ۱۲۸۶ هجری قمری آغاز به کار کرده بود و به زبانها ترکی و عربی منتشر میشد. آلوسی بهمدت یک سال و نیم مدیریت بخش عربی این نشریه را بر عهده داشت و طی این مدت الزوراء پیشرفت چشمگیری کرد. او شخصاً اخبار را جمعآوری میکرد و برای نشریه مقاله مینوشت. متأسفانه تاکنون کسی مقالات آلوسی در نشریهی الزوراء را جمعآوری نکرده تا تصور دقیقی از اولویتهای اصلاح آلوسی در جامعهی آن زمان عراق پیدا کنیم. پس از الزوراء، آلوسی مقالات و پژوهشهای خود را در نشریاتی مانند: «سبیل الرشاد، المقتبس، المشرق، مجلهی مجمع علمی عربی، المنار و…» منتشر کرد. این پژوهشها و مقالات نیازمند جمعآوری و بررسی است
تدریس در مدارس، و برگزاری مجالس وعظ و ارشاد در مساجد بغداد و بهویژه مسجد جامع امام ابوحنیفه. نتیجهی این درسها پرورش علمای نخبهی عراق بود که از اندیشهها و علم وی تأثیر پذیرفته بودند. کسانی مانند: علامه محمد بهجت الاثری، تاریخشناس نامدار عراق استاد عباس العزاوی، شیخ عبدالکریم الشیخلی مشهور به صاعقه[۱]، شیخ رشید حسن الکردی، شیخ محمد القزلجی، شیخ علی بن حسین الکوتی، امام امجد الزهاوی و دیگران. همچنین میتوان به تأثیرپذیری شعرای جهان عرب از جمله معروف الرصافی از شخصیت آلوسی اشاره کرد. از شاگردان غیرعراقی آلوسی میتوان به: تاریخشناس مشهور کویتی عبدالعزیز الرشید، سلیمان الدخیل نجدی بنیانگذار نشریهی الریاض و مجلهی الحیاة در بغداد – که اصالتاً نجدی بود و در بغداد سکونت داشت- و شیخ محمد بن مانع از فقهای مشهور نجد اشاره کرد. از شاگردان غیر مسلمان آلوسی میتوان: اب انستاس کرملی نویسنده و ادیب سرشناس عراقی و تعدادی از خاورشناسان از جمله لویس ماسنیون فرانسوی و مرگلیوت انگلیسی را نام بر.
عنایت آلوسی به احیاء میراث علمی سلفی که با بیماری خرافات و نادانی و سفسطه و تحجر و تعصب مبارزه میکرد. آلوسی تلاش میکرد از طریق نامه نگاری با علما و شخصیتهای سرشناس کتابهای نادر و مهم را از کتابخانههای معتبر جهان جمعآوری کند. اگر کتابی بدست میآورد از آن نسخهبرداری میکرد و از شاگردان خود نیز میخواست از آن نسخهبرداری کنند تا نسخههای آن کتاب پُرتعداد شود. آنگاه کتاب را نزد خود نگه میداشت یا آن را برای کتابخانههای عمومی شهرهای مختلف مانند کتابخانهی احمد تیمور پاشا و احمد زکی پاشا در قاهره میفرستاد.
گاهی اوقات او نسخههای خطی را تصحیح میکرد و در مجلات مشهور به چاپ میرساند و گاهی نیز از ثروتمندان و توانگران عراق و خارج از عراق میخواست کتابهای مهم را چاپ کنند. شاگردش محمد بهجت الاثری در رابطه با نخستین دیدار خود با علامه آلوسی میگوید: «آلوسی خبر وجود برخی اجزای کتاب – نقض اساس التقدیس- نوشتهی ابنتیمیه را در دمشق و نجد شنیده بود و عزمش را برای یافتن این کتاب جزم کرده بود. حضور من برای شاگردی در محضر ایشان همزمان شد با دستیابی به آن کتاب. او شرط پذیرش مرا نسخهبرداری از این کتاب و قرائت آن قرار داد تا راههای درست کسب دانش و اصول پژوهش و شیوههای جدل را که شیخ الاسلام ابنتیمیه قهرمان این میدان بود به خوبی فراگیرم». به حادثهی دیگری باید اشاره کرد که گواه میزان جدیت آلوسی و وسعت دید او است. اثری میگوید: روزی یکی از شاگردان آلوسی یک کتاب خطی با عنوان «مثالب العرب»! نزد او آورد، بیتوجه به عنوان کتاب میخواست آن را به امین الریحانی که در آن زمان به عراق آمده بود هدیه دهد. زمانی که آلوسی خوب به کتاب نگاه کرد شدیداً خشمگین شد. طوری که تاکنون وی را چنین خشمگین ندیده بودم. با اهدای این کتاب به ریحانی به شدت مخالفت کرد چرا که نگران بود ریحانی با مطالعهی کتاب به یک نژادپرست از آن نوع تبدیل شود که استعمارگران اروپایی برای مبارزه با بیداری جهان عرب آنها را پرورش داده بودند. کتاب را پاره کرد، قسمتی را نزد خود نگه داشت و قسمتی را بهمن سپرد و بلافاصله از مجلسش برخاست و به من گفت: این کتاب پلیدی است و باید از بین برود. نمیخواهم فردا نزد من بیایی مگر اینکه از بخشی که نزد توست نسخهبرداری کرده باشی. صبح روز بعد ما نسخهی جدیدی از کتاب در دست داشتیم. من بخش خودم را تکمیل کرده بودم و او نیز بخش خود را. نسخهی قدیمی را به صاحبش بازگرداند. آن کتاب تنها یک شب نزد ما ماند و پس از آن شروع کردیم به نوشتن نقدی بر آن تا اگر اصل کتاب منتشر شد نقد آن آماده باشد.» خیلی شایستهی توجه و عبرت است این همت والا در نسخهبرداری از کتاب و التفات آنها نسبت به خطری که پیشرو بود و تلاش که در نقد شبههای که انتظار میرفت در آینده مطرح شود به خرج دادند. این اهتمام و جدیت را باید مقایسه کنیم با وضعیت کنونی که خطرات ما را دربر گرفته و ما را نابود میکند، اما به جزئیات و فرعیات بیفایده سرگرمیم و وقت خود را به سخن گفتن در رابطه با خطرهایی که ما را احاطه کرده سپری میکنیم بجای اینکه بهدنبال راه حلی برای آن باشیم.
از مهمترین کتابهایی که آلوسی منتشر کرد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- «منهاج السنه» و در حاشیهی آن «بیان موافقه صریح المعقول لصحیح المنقول» که هر دو از تألیفات شیخ الاسلام ابنتیمیه هستند. این کتابها در سال ۱۳۲۱ هـ بهزیور طبع آراسته شدند.
- «جواب اهل العلم والایمان» نوشتهی شیخ الاسلام ابنتیمیه که این کتاب در سال ۱۳۲۲ هـ در مصر چاپ شد.
- «تفسیر سوره الاخلاص» نوشتهی شیخ الاسلام ابنتیمیه که در سال ۱۳۲۳ هـ در مصر چاپ شد.
- «مفتاح دارالسعاده» تألیف ابنقیم که در سال ۱۳۲۳هـ در مصر چاپ شد.
- «شفاء العلیل فی مسائل القضاء والقدر والحکمه والتعلیل» نوشتهی ابنقیم که در سال ۱۳۲۳ هـ در مصر چاپ شد.
- «تأویل مختلف الحدیث» نوشتهی امام ابن قتیبه که در سال ۱۳۲۳هـ در مصر چاپ شد.
کسی که از وضعیت آن زمان و ضعف وسایل ارتباطی و حمل و نقل اطلاع داشته باشد بهخوبی از مشقتهایی که علامه آلوسی برای دست یافتن به نسخههای این کتابها از طریق پستهای کُند و نسخهبرداری دستی از این کتابها و مراجعه و نوشتن حاشیه بر آن و ارسال کردنش به قاهره – که برخی از آنها چند جلد بودند- متحمل میشدند آگاه خواهد شد. همهی اینها تلاش فردی یک انسان تنها و فقیر بود تا به واسطهی این کتابها راه حق و مسیر سلف را برای مردم روشن کند.
آلوسی بخاطر تلاشهای اصلاحگرانهاش از طریق تدریس، تألیف و نشر میراث پیشینیان همانند دیگر مصلحان و مجاهدان مورد حملهی دشمنان اصلاحگری قرار گرفت و تهمتهای زیادی به او زدند. عبدالوهاب پاشا والی جدید بغداد را که فردی خرافاتپرور و اصلاحستیز بود علیه او شوراندند و مدعی شدند آلوسی به خروج از اطاعت سلطان عثمانی فرا میخواند و مذهبی نو در مخالفت با همهی ادیان پایه گذاشته و وجود او در میان مردم خطرناک است. مخالفان برای تحقق نقشههای خود به شیخ و استاد خود ابوالهدی صیادی در پایتخت عثمانی متوسل شدند و در نتیجه دستور تبعید ابوالمعالی آلوسی و پسر عموش ثابت نعمان آلوسی و حاج حمد العسافی نجدی به آناتولی صادر شد.
آلوسی و یارانش را در خانههایشان دستگیر کردند. برخی از یاران او توانستند مخفی شوند و برخی دیگر گریختند. زمانی که در مسیر آناتولی به موصل رسیدند مردم موصل به استقبال آلوسی شتافتند و خواستند از تبعید آلوسی و یارانش که از بزرگان عراق بودند ممانعت به عمل آید. آنها طی نامهای به سلطان عثمانی از وی در رابطه با این حکم توضیح خواسته و خواهان لغو تبعید شدند.
زمانی که توطئهگران در بغداد از این واقعه مطلع شدند توطئهای جدید اندیشیدند و مجموعهای از کتابهای ابنتیمیه را بهنام آلوسی و بوسیلهی پست به موصل ارسال کردند. کتابها توقیف شد و والی موصل مجلسی برای محاکمهی آلوسی برگزار کرد. علمای جاهطلب و سودجو ابوالمعالی را محکوم کرده و خواستار امحای کتابها و اجرای حکم تبعید او شدند. اما بار دیگر خداوند از طریق تلاش علمای مخلص و دلسوز موصل که به قدر و جایگاه آلوسی واقف بودند و نیز از طریق پسر عمویش علاءالدین که در استانبول زندگی میکرد وی را از نیرنگ دشمنانش نجات داد و سلطان عثمانی دستوری مبنی بر الغای حکم تبعید و بازگشت آلوسی به بغداد و از سرگرفتن تدریس صادر کرد. منابع تاریخی اسامی علمای موصل و تفاصیل رویدادیهایی که برای او در موصل اتفاق افتاد را ثبت نکردهاند، اما موصل از جمله شهرهای عراق است که خیلی زود با دعوت سلفی آشنا شد.
پس از اینکه آلوسی و یارانش بهمدت دو ماه در موصل ماندند دستور عفو آنان صادر شد و پیروزمندانه آهنگ بازگشت به بغداد کردند/ مردم موصل تا چند میلی شهر به بدرقهی آنها و مردم بغداد تا چند میلی شهر به استقبال آنها آمده بودند. شیخ عبداللطیف بن ثنیان در نشریهی خود «الرقیب» مقالهای با عنوان «الحمدلله عاد الحق لأهله» «خدای را سپاس که حق به صاحبش بازگشت» را به چاپ رساند.
خود آلوسی این محنت را به ثبت رسانده و ذکر کرده است. او میگوید: برخی از والیان به سلطان عثمانی نوشتند که جریان من خطری است که باید زدوده شود و عراق به واسطهی عقاید متفاوت با جمهور مردم از سیطرهی امپراتوری عثمانی جدا خواهد شد. آنها چنان بر گفتههای خود پافشاری کردند که دستور سلطان مبنی بر تبعید من به دیاربکر صادر شد. وقتی به موصل رسیدم، مردم این شهر قیام کردند و اجازه ندادند از شهرشان خارج شوم و پیامهایی شدید اللحن به سلطان نوشتند. پس از چند روز دستور بازگشت من به بغداد صادر شد و با احترام و تکریم عازم بغداد شدم و نقشههای دشمنانم نقش بر آب شد و نیرنگ بد جز به صاحبش باز نمیگردد».
پس از این محنت، آلوسی دست از منهج حق و بیان آن نکشید. گرچه برای نجات از دست دشمنانش جانب احتیاط را گرفت و مقالات خود را با نامهای دیگری منتشر میکرد.
از دیگر جوانب اصلاحگری آلوسی میتوان به تألیف کتابهای مفید برای همعصران خود اشاره کرد. گفتیم که آلوسی در ۲۱ سالگی تألیف را آغاز کرد و توان عجیبی در تألیف داشت تا جایی که شیخ کامل الرافعی میگوید او در چهل رو ۷۰ دفتر را پر از نوشته کرد! لذا آثار آلوسی از ۵۰ کتاب و رساله در علوم شرعی، ادبی، تاریخی فراتر میرود.
کتابهای دینی و اصلاح او مدار دعوت او در بغداد بود و تلاش میکرد از طریق آن به دفاع از عقیدهی اسلامی در مقابل شوائب شرک و بدعتی که در آن زمان منتشر بود بپردازد. از کتابهای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- «فتح المنان تتمة منهاج التأسيس رد صلح الإخوان»: در سال ۱۳۰۹هـ به چاپ رسید و قبلا در رابطه با آن سخن گفتیم.
- «غاية الأماني في الرد على النبهاني»: در سال ۱۳۲۷هـ بخاطر توطئههای دشمنان اصلاح و شوراندن دولت عثمانی علیه او آن را با نام مستعار ابوالمعالی الحسینی السلامی الشافعی به چاپ رساند.
- «الآية الكبرى على ضلال النبهاني في رائيته الصغري»: آلوسی این کتاب را در نقد منظومهی شعری رائیهی نبهانی نوشت. منظومهی نبهانی نقدی بود آکنده از دشنام و ناسزا بر کتاب «غایه الامانی» آلوسی. آلوسی در این کتاب به اختصار به او پاسخ داد.
- «تاریخ نجد»: آلوسی این کتاب را پس از سفر به نجد و به تقاضای دولت عثمانی نوشت، در این کتاب نجد را معرفی نموده و از عقیدهی مردم نجد دفاع کرد و آن را عقیدهی سلف صالح دانست و نه آانگونه که دشمنان معرفی میکنند.
- «فصل الخطاب في شرح مسائل الجاهلية»: این کتاب در واقع شرحی بود بر کتاب «مسائل الجاهلیه» تألیف شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب که بعد از وفات آلوسی به چاپ رسید.
از دیگر تلاشهای تألیفی مهم آلوسی میتوان به تلاشهای او در مبارزه با دعاوی شیعیان و پاسخگویی به عقایدشان اشاره کرد. او در رسالهای که در نقد عاملی نوشته میگوید: «من در پاسخ به شیعیان هزار برگه نوشتهام که حکومت آنها را از من غصب کرد. سه کتاب تألیف کردهام که یکی از آنها کتاب (صب العذاب) است». از جمله کتابهای او در نقد تشیع که مفقود شده کتاب «رجوم الشیاطین» است. از کتابهای او در نقد شیعه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- «المنحة الإلهية تلخيص ترجمة التحفة الإثني عشرية»، چاپ ۱۳۰۱هـ ؛
- «السيوف المشرقة مختصر الصواعق المحرقة»، چاپ ۱۳۰۳هـ ؛
- «صب العذاب على من سبّ الأصحاب»، چاپ ۱۳۰۴هـ ؛
- «سعادة الدارين في شرح حديث الثقلين»، چاپ ۱۳۳۶هـ ؛
و از دیگر کتابهای او میتوان موارد زیر را نام برد:
- الدر اليتيم في شمائل ذي الخلق العظيم صلى الله عليه وسلم؛
- تجريد السنان في الذب عن أبي حنيفة النعمان؛
- كنز السعادة في شرح كلمتي الشهادة؛
- الدلائل العقلية على ختم الرسالة المحمدية؛
- تاريخ بغداد.
در سال ۱۳۳۰هـ جمال پاشا والی وقت بغداد موفق شد آلوسی را برای پذیرش عضویت در شورای اداری بغداد متقاعد کند. پس از اینکه بغدادیها او را انتخاب کردند وی این منصب را بخاطر آزادی مطلق در خدمترسانی به مردم و تحقق منافع عمومی پذیرفت. جزئیات مدت زمانی که در این سمت بود و دستاوردهای او در اختیار ما نیست. این مشارکت نشان از محبوبت آلوسی در نزد بغدادیها دارد. بخاطر این جایگاهش، بزرگان و والیان بغداد تلاش میکردند او را بهخود نزدیک کنند و در کارهایشان با وی مشورت میکردند، و منصبها و مسؤولیتهای زیادی به او پیشنهاد میکردند که وی از پذیرش آنها خودداری میکرد.
علامه بهجت الاثری موضع آلوسی در رابطه با دولت عثمانی را اینگونه بیان میکند: «او میان رضایت از دولت عثمانی و ناخرسندی از آن نوسان داشت. از اسباب رضایتش این بود که این امپراطوری به مدت پنج قرن پناهگاه مسلمانان بود و مدافع بزرگ اسلام و قلعهای استوار بود که مانع استیلای غربیان بر ممالک اسلامی میشد. آلوسی چنین میاندیشید که اگر این خلافت از بین برود حضور سیاسی اسلام نیز از بین خواهد رفت و رخوت و گسلی رقم خواهد خورد که دیگران با نگاهی متفاوت آن را پر خواهند کرد یا اینکه اوضاع روی به وخامت خواهد نهاد و دیگر کسی قادر نیست آن را بهسامان کند.
اما از اسباب خشم او بر دولت عثمانی فسادی بود که در روزهای واپسین عمر این امپراطوری به اوج خود رسیده بود و فریاد آزادگان و مصلحان را در آورده بود. طوری که دیگر امیدی به اصلاح آن نداشتند و هر تلاشی را بیفایده میدیدند.
شکی نیست که در چنین شرایطی انسان استوار هر چقدر هم توان تشخیص داشته باشد سردرگم و مردد میماند و هر گزینهای را که انتخاب کند میبیند واجد خیر و صلاح دلخواه نیست». این تحلیل دقیقاً مطابق با واقعیت امروز ماست.
از مشارکت آلوسی در ادارهی بغداد نتیجه میگیریم که اگر برای یک اصلاحگر شرایط مناسبی فراهم شد و قبول و تأیید عموم مردم را حاصل کرد، حضور او در مناصبی که منافع عمومی در گرو آن است یک ضرورت بشمار میرود.
در سال ۱۳۳۳هـ زمانی که انگلیسیها پس از جنگ جهانی اول به عراق حمله کردند و شهرها فاو و بصره را به اشغال خود در آوردند، دولت عثمانی تصمیم گرفت عواطف و احساسات اسلامی را در بخشهایی مثل شبه جزیرهی عربی که دولتهای اول و دومش را ساقط کرده بود و در گذشته با آن به مبارزه برخاسته بود برانگیزد. لذا به آلوسی متوسل شد و از وی خواست تا از نفوذ و جایگاه خود استفاده کند تا عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود (بنیانگذار دولت سوم سعودی) را برای همکاری با دولت عثمانی و حمایت از آن در این نبرد قانع سازد. دولت عثمانی میخواست در حالیکه از جلو با لشکر انگلیسیها درگیر میشوند، نیروهای شبه جزیرهی عربی از پشت به انگلیسیها حمله ور شوند. آلوسی برای دفع شر از جهان اسلام با وجود کهنسالی و دشواری راه و سختی سفر، سوار بر شتر و بههمراه پسر عمویش علامه علی علاءالدین آلوسی، حاج بکر بیک، و حاج نعمان الاعظمی روانهی نجد شد.
در نجد از آنها بهگرمی استقبال شد و عبدالعزیز هدف آنها را دریافت و اعلام کرد نصرت و یاری مسلمانان واجب است اما قدرت و توان او بهاندازهای نیست که بهمبارزه با انگلیسیها برخیزد و ترجیح میدهد در این جنگ بیطرف بماند؛ چرا که ورود او به این جنگ به امارت کوچک او پایان میداد و سودی هم برای دولت عثمانی نداشت.
آلوسی و یارانش رأی و نظر امیر عبدالعزیز را پذیرفتند و از وی وعده گرفتند که در این جنگ بیطرف باشد و از در انتقامجویی از دولت عثمانی بخاطر خصومتهای گذشته در نیاید.
زمانی که هیئت اعزامی به دمشق رسید برخی اصلاحستیزان تلاش کردند به بهانهی عدم موفقیت آلوسی و یارانش در متقاعد کردن عبدالعزیز، والی خونریز شام جمال پاشا را علیه آلوسی بشورانند. اما جمال پاشا به خوبی آلوسی را میشناخت و در صداقت نیت و ایمان او به وحدت اسلامی آگاه بود. لذا توجهی به سخنان اصلاحستیزان نکرد و به بیطرف ماندن اهل نجد متقاعد شد. آلوسی در سفر خود به نجد از حلب، دمشق، فلسطین و حجاز گذر کرد، و در این سفر تجارب زیادی کسب نمود و به اوضاع جهان عرب آشنایی بیشتری یافت. متأسفانه ما نمیدانیم در این سفر با چه کسانی دیدار داشته و آیا مجالس علمی هم برگزار کرده و یا به کتابهای خطی جدیدی دست یافته یا نه. در بیوگرافی علامه آلوسی بهقلم شاگردش بهجت الاثری نیز اشارهای نرفته که آیا مناسک حج را ادا کرده است یا خیر.
زمانی که انگلیسیها عراق را اشغال کردند و هشت سال زمام امور عراق را بهدست گرفتند با وجود تلاشهای پیاپی انگلیسیها برای جذب آلوسی و پیشنهاد پستهای مهمی چون مفتی و قاضی القضات و… وی حاضر به همکاری با انگلیسیها نشد و هدایای آنان را نمیپذیرفت. زمانی که نمایندهی بریتانیا در عراق از طریق شاگرد مسیحی آلوسی انستاس کرملی ۳۰۰ پوند برای او ارسال کردند وی گفت: «ترجیح میدهم از گرسنگی بمیرم اما مالی را که برایش زحمت نکشیدهام نستانم». این واقعه در زمانی بود که آلوسی در فقر شدید زندگی میکرد و لباسی بسیار ساده میپوشید و در یک اتاق بر روی حصیر میخوابید و زن و فرزندی نداشت.
او به تلاشهای خود در تدریس و تألیف و تحقیق کتاب ادامه داد و عضویت در شورای معارف عراق را – پس از آزادی از انگلیسیها- برای توسعهی دامنهی علم و دانش در عراق پذیرفت و بهعنوان عضو افتخاری مجمع علمی عربی در دمشق انتخاب شد.
بیماری و وفات
علامه آلوسی در سال ۱۳۳۷ هجری به سنگ کلیه مبتلا شد، اما به آن اعتنایی نکرد تا اینکه این بیماری در سال ۱۳۴۱ هـ شدت گرفت. مدتی به ناگزیر تدریس را کنار گذاشت و پس از مدتی بار دیگر از سر گرفت. اما جسمش بیمار و قلبش ناتوان شده بود. در دههی آخر ماه رمضان سال ۱۳۴۲هـ به بیماری ذات الریه مبتلا شد و پس از چند روز هنگام اذان ظهر درحالیکه اطرافش کتاب جمع شده بود چشم از جهان فرو بست. خداوند او را با صدیقین و شهدا و صالحان محشور نماید.
ایشان در مقبرهی شیخ جنید دفن شدند و جمعیت انبوهی از مردم در تشییع پیکر وی شرکت کردند. در شهرهای مختلف جهان اسلام بر او نماز جنازهی غایب خوانده شد و علما و فضلا و دعوتگرانی که با او ارتباط داشتند در رثای وی مرثیهها سرودند. شاعر نامدار عراقی معروف الرصافی در مرثیهی او میسراید:
ای محمود شکری با رفتنت ما دانشمند و هدایتگری از دست دادیم که حلال مشکلات ما بود
در سرزمین ما کوهی از علم و دانش بودی که اگر تقسیم میشد مبدل به چندین کوه میشد
شاگردش محمد بهجت الاثری در رثای او میسراید:
بغداد پس از وفات او تنها شده و کاروانها از بغداد رخت بر میبندند.
مدارس بغداد میگریند در فراق شیخی که تپههای اخلاق و آداب را بنا کرد.
منابع و مراجع
- محمود شكري الألوسي سيرته ودراساته اللغوية، تألیف: العلامة محمد بهجة الأثري، چاپ انتشارات: مركز المخطوطات والتراث والوثائق، كويت، چاپ اول ، ۱۴۱۶هـ / ۱۹۹۵ م
- أعلام العراق، تألیف: العلامة محمد بهجة الأثري، چاپ انتشارات: المطبعة السلفية، قاهره، سال چاپ: ۱۳۴۵هـ
- مقدمهی كتاب صب العذاب على من سب الأصحاب، تألیف: أبو المعالي الألوسي، تحقيق عبدالله البخاري، چاپ انتشارات: مكتبة أضواء السلف، چاپ اول ۱۴۱۷هـ / ۱۹۹۷م.
- مقالهی حياة الشيخ العلامة محمود شكري الألوسي، نوشتهی عبدالله بن صالح المحمود آل غازي، مجلهی الحكمة شمارهی ۵ شوال ۱۴۱۵هـ.
[۱] – پرچمدار دعوت سلفی معاصر در عراق، از شاگردان او میتوان شیخ صبحی السامرائی و استاد عبدالمنعم صالح العلی «احمد محمد الراشد» را نام برد. ایشان بزرگترین نقش را در انتشار علوم حدیث و عقیدهی سلفی در عراق داشتند.