غزالی رحمه الله گفته است: «با بیشتر شدن شریکانِ علم، انس به آن نیز بیشتر میشود و این در صورتی است که ذات علم [نه مقام و پول و ریاست] هدف باشد».
این نکتهای پرمغز است زیرا روشن میسازد که مقصد و هدف طالب علم در صورتی که فقط برای علم باشد احساس انس گرفتن با شریکان علم را به او میدهد؛ احساسی که اگر طالبان علم به زیور آن آراسته شوند سبب یاری رساندن آنان به همدیگر میشود و باعث پیشرفت و ترقی جامعهٔ علمی میگردد.
همچنین این احساس، آنان را سوق میدهد که تلاشها و مشارکتهای علمی همدیگر را ارج نهند و همزمان نسبت به هم نرم و مهربان باشند و در قبال یکدیگر، حسن ظن و فروتنی داشته باشند طوری که آنان را ترغیب نماید تا در کامل کردن تلاشهای یادشده با هم سهیم شوند، کاستیها را جبران کنند و با تعادل روانی و معرفتی، پذیرای انتقاد یکدیگر گردند.
در مقابل، عدهای از طالبان علم را میبینی که خوش دارند از جامعهٔ علمی خود فاصله بگیرند و در حق شریکان معرفت (دیگر طالبان علم)، اجحاف روا میدارند و شیفتهٔ زندگی کردن در سایه «مظلومنمایی» و همراهی با احساس «غریبی» هستند تا جایی که برخی از آنان خوش ندارند هیچ گونه مشارکت معرفتی ارائه دهند مگر اینکه بیانگر بیگانگی آنها و زلال بودن مقاصد معرفتیشان باشد آن هم در وقتی که غیر او به نزاعها و رد و ردودها مشغول است.
و اگر گفتههای کلی آنها را دنبال کنی میبینی که با تمام وجودشان مشغول درگیریها و اختلافات هستند در وقتی که غیر خود را هم به آن وصف مینمایند و همین ایراد را متوجه دیگران میسازند اما از واقعیت خود چشم میپوشند و ایراد خود را نادیده میگیرند.
من نمیدانم چه چیزی برخی از آنان را به چنین رفتاری میکشاند و چه عاملی آنها را تحریک کرده که خود را در این تنگنا قرار دهند و بر این حال بمانند؟!
و هرگاه مورد انتقاد قرار میگیرند به جای اینکه با روحیهای آرام و بیطرفانه، آن را بپذیرند، این احساس «من غریبم» بر آنان چیره میشود و اینگونه در پاسخگویی چنان شتاب میکنند که بیانگر بیگانگی علمیشان در برابر این انتقادات است لذا انتقاد را به شکلی متفاوت از حقیقت آن میخوانند تا بیگانگیشان را حفظ کند حتی اگر به زیان معرفت و شناخت باشد و برای طالب علم، هیچ چیزی زیانبارتر از چیرگی این حس بر مزاج و تقریرات او نیست.
چه بسا انتقاد از طرف برخی افرادی وارد شود که مانند آنان دارای همان مشغولیت معرفتی و دغدغه اصلاحی هستند اما با وجود مشارکت دو طرف در علم و معرفت، آرام و قرار نمییابند مگر اینکه جنجال به پا کنند و در آتش مظلومنمایی خود بدمند پس در بند همان احساسی قرار میگیرند که دیگران را با توهمات خود اعم از تشویش در نیت آنان و نیز جانبداری و جبههگیریشان در مقابل نیت و قصد پاک خویش و بیطرفی خود به بوتهٔ نقد میکشانند.
اگر این احساس بر طالب علم چیره گردد و در او نهادینه شود او را دست به دامان امری مخالف قصد و نیتش میکند در نتیجه به جای اینکه در راستای نشر علوم و معارف خود و همکاری با اهل تخصص بر حسب علم خود تلاش کند میبینی که سخت میکوشد سفرهٔ من غریبم را بگسترد پس تنها مشغول آن بخشهای معرفتی میشود که او را دچار این توهم میکند که در آن ممتاز است و بواسطهٔ آن، مشروعیتبخشی به بیگانگیاش را باقی میگذارد، البته این کار را بخاطر مصلحت علم انجام نمیدهد بلکه برای مصلحت بیگانگیاش انجام میدهد.
اثر منفی این احساس در این حد نمیماند بلکه تا جایی گسترش مییابد که جزئی از هویت طالب علم میشود که نظرات و موضعگیریهایش نیز رنگ و بوی آن میگیرد طوری که خصلت کلی او میشود و همه چیز را بر خلاف واقعیتی که دارد میبیند و در نزاع با خود و دیگران به سر میبرد در حالی که خود را جدای از آن نزاع میبیند.
واقعا که خود ندیدنِ انسان چه دشوار است و سخت!
مشاری الشثری ـ ترجمه: واحد ترجمهٔ بینش