دین آنقدر سست نیست که برایش نگران باشید!
این مقوله معنایی صحیح را مطرح میکند که دربارهاش اختلافی نیست، چرا که اسلام با ادله و احکامش قوی است و از شبهات و افکار مخالف ترسی بر آن نیست. اسلام دین پروردگار جهانیان است و نیروی آن از درونش است و خداوند نیز پیش از هر چیز و در پایان حافظ دین خود است.
اما، چه کسی گفته که این ترس بر خود اسلام است که قرار است الله خود حافظش باشد؟
در حقیقت این ترس بر دین مسلمان است که از اسلام منحرف شود نه بر خود اسلام.
مسلمان نسبت به خودش این بیم را دارد که از راه حق منحرف شود و هدایت الهی را ترک گوید و راهی جز راه راست را در پیش گیرد نه اینکه نسبت به خود راه و هدایت و صراط مستقیم ترسی داشته باشد.
بنابراین ذکر این مقوله به هنگام سخن از اهمیت پایداری بر دین و یادآوری مسلمان نسبت به محافظت از دینش و ضرورت صیانت دین خود از آنچه باعث زیان و تضعیفش میشود معنایی ندارد و این همان چیزی است که الله متعال به شکل ظریفی به آن اشاره نموده و فرموده است:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ} [آل عمران: ۱۰۲]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید از الله آنگونه که حق پروا کردن از اوست پروا بدارید و جز مسلمان نمیرید).
این امر ربانی به «نمردن مگر در حال اسلام» قابل تحقق نیست مگر در صورت پایداری بر اسلام در طول مدت زندگی تا آنکه انسان، مسلمان بودن خودش را در هنگام وداع با دنیا تضمین کرده باشد.
هرکس در این به نیکی بیندیشد این را خواهد فهمید که چرا بارها در شبانهروز از پروردگارش «هدایت به راه راست» را میخواهد [فاتحه: ۶]. چرا که این هدایت متضمن پایداری بر آن مقداری است که توانسته انجامش دهد و درخواستی است برای هدایت بیشتر از پروردگار سبحانه و تعالی.
بنابراین، اینجا ترسی بر دین نیست، بلکه بیم از نفسهای ضعیف خود ماست که نکند شکست بخورد و دین را ترک گوید و برای فهم روا بودن چنین ترسی کافی است تا سخن الله متعال دربارهٔ پیامبرش ﷺ یعنی سرور انسانها و امام متقیان را به یاد آوریم که میفرماید:
{وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلًا (۷۳) وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا} [اسراء: ۷۳ ـ ۷۴]
(و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند (۷۳) و اگر تو را استوار نمیداشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی).
بنابراین پایداری از سوی الله سبحانه و تعالی است نه تصمیمی که انسان به تنهایی بگیرد، بلکه هدایت است و توفیق و کلیدش روی آوردن صادقانه به الله و یاری جستن از او و تکیه نکردن بر این نفس ضعیف و اطمینان نداشتن به آن است. اگر پروردگار متعال دربارهٔ خلیلش ﷺ چنین میگوید که اگر او را پایداری عطا نکرده بود نزدیک بود اندکی به کافران متمایل شود، چگونه ممکن است کسی پس از ایشان بر ایمان خود بیم نداشته باشد؟!
و همین کافی است که واکنش پیامبر ﷺ به این حقیقت و ادراک عمیق ایشان نسبت به آن و نتایج مترتب بر آن را به نیکی بنگری، چرا که ایشان از «باز شدن بعد از بستن»[۱] به الله پناه میبرد و این یعنی «بازگشت از ایمان به کفر یا از طاعت به معصیت و رجوع از چیزی به سوی شر».[۲] و خطاب به یارانش میفرمود: «دلهای همهٔ آدمیان میان دو انگشت از انگشتان رحمان است، گو آنکه یک دل باشد و آن را آنگونه که بخواهد میچرخاند» سپس میفرمود: «خداوندا ای گردانندهٔ دلها، دلهای ما را بر طاعت خود بگردان».[۳] مقتضای علم به جملهٔ اول حدیث (بودن دلهای بندگان در میان انگشتان خداوند) انجام بخش دوم حدیث، یعنی دعای ایشان است.
اثر عمیقی که این حقیقت در شخص پیامبر ﷺ ایجاد کرده واقعا عجیب است، تا جایی که این قبیل دعاها بخش زیادی از دعاهای پیامبر ﷺ را در بر میگرفت، آنقدر که ام سلمة ـ رضی الله عنها ـ متوجه این موضوع شده و آن را به یاد میآورد. از شهر بن حوشب روایت است که گفت: به أم سلمة گفتم: ای ام المومنین، بیشترین دعای پیامبر ﷺ هنگامی که نزد تو بود چه بود؟ گفت: بیشترین دعایش این بود که: «ای مقلب دلها، دل مرا بر دین خودت ثابت بگردان». گفتم: ای رسول خدا، چرا بیشترین دعایت این است که ای گردانندهٔ دلها، دل مرا بر دین خودت ثابت بگردان؟ فرمود: «ای ام سلمه، انسانی نیست مگر آنکه قلب او میان دو انگشت از انگشتان الله است، پس هرکه را بخواهد استوار میگرداند و هرکه را بخواهد دستخوش انحراف میسازد». سپس معاذ این آیه را تلاوت کرد:
{رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا} [آل عمران: ۸]
(پروردگارا پس از آنکه ما را هدایت کردی دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان).[۴]
بلکه پیامبر ﷺ در خارج از خانه نیز بر همین حال بود؛ انس بن مالک ـ رضی الله عنه ـ میگوید: پیامبر ﷺ بسیار این را میفرمود که: «خداوندا دل مرا بر دینت پایدار بگردان». پس مردی گفت: ای رسول خدا، آیا از ما بیم داری حال آنکه به تو ایمان آوردیم و آنچه را آورده بودی راست شمردیم؟ فرمود: «دلها در میان دو انگشت از انگشتان رحمان عزوجل است که آن را زیر و رو میکند».[۵]
چه زیباست این ملاحظهٔ هوشمندانه آن صحابی، که از کثرت بیان این دعا توسط پیامبر ﷺ فهمید که این دعوتی است برای آنان تا به ایشان اقتدا کنند و منظور پیامبر ﷺ از گفتن این دعا در میان اصحاب، یادآوری آنان دربارهٔ این معنای عمیق ایمانی است.
چرا که مؤمن نسبت به دین خود بیمناک است و از ضعف یا سلب ایمان میترسد، زیرا این با ارزشترین دارایی اوست و همین ترس باعث میشود به دینش اهمیت دهد و هوایش را داشته باشد. همین ترس اگر به شکل درستی محقق شود باعث چشیدن شیرینی ایمان میشود که تنها با دوست داشتن شدید دین محقق میشود، آنطور که بازگشت به کفر را پس از آنکه خداوند از آن نجاتش داده بد بدارد و شکی در این نیست که بزرگترین تهدید علیه دین، معاشرت طولانی مدت با شبهات و پیگیری آن است زیرا «دلها ضعیف است و شبهات رباینده».[۶]
بنابراین کثرت عرضهٔ افکار فاسد بر نفس انسان نقش بزرگی در تباهسازی قلب دارد. قلب کسی که پی در پی به مطالعهٔ کتب یا محتوای اینترنتی منحرف و شک انداز و شبههآمیز میپردازد در معرض جذب این مفاهیم منحرف قرار میگیرد؛ چیزی که تأثیری منفی بر آرامش یقین و صلابت ایمان میگذارد. ابن تیمیه به زیبایی شاگردش ابن قیم را چنین نصیحت کرده است: «قلب خود را مانند اسفنج در معرض ایرادها و شبههها قرار نده که جذبش میکند در نتیجه چیزی جز شبهه از آن تراوش نخواهد کرد، بلکه آن را همانند شیشهٔ دربسته بگردان که شبهه از بیرون آن میگذرد و در آن جای نمیگیرد؛ با شفافیتش آن را میبیند و با صلابتش آن را پس میزند و گرنه اگر قلبت هر شبههای را که بر تو میگذرد جذب کند جایگاه شبهات خواهد شد».[۷]
بلکه درگیر شدن با شبهات برخی از مردم را از حق رویگردان میکند و از طلب آن به کلی منصرف میشوند. اینگونه شخص مورد نظر شبهات را بسیار میبیند و در درونش قدرت یافته و مستقر میشود و دلش کور میشود و اینگونه رغبت به حق را از صاحبش میستاند و از آن باز میدارد.
با دقت در کتابهایی که آثار سلف را گردآوری کردهاند ـ به ویژه در مباحث عقیدتی ـ خواهی دید که امامان سلف چقدر در تعامل با شبهات و ایرادها احتیاط به خرج میدادند و این با وجود دینداری قوی و ایمان صادقانهٔ آنان بود. آثار وارده در این باره بسیاری است از جمله:
مردی به نزد حسن بصری آمد و گفت: ای ابوسعید، بیا تا دربارهٔ دین با تو بحث کنم. حسن گفت: من نسبت به دینم بینش دارم، اما تو اگر دینت را گم کردهای پیدایش کن.[۸]
و مردی از صاحبان هوا به ایوب سختیانی گفت: ای ابوبکر، دربارهٔ سخنی از تو بپرسم؟ پس ایوب پشت کرد و رفت و در حالی که با انگشتش اشاره میکرد گفت: نه، حتی نصف سخن، نه حتی نصف سخن.[۹]
دو تن از اهل بدعت بر محمد بن سیرین وارد شدند و گفتند: ای ابوبکر، حدیثی برایت بگوییم؟ گفت: خیر. گفتند: پس آیهای از کتاب الله را برایت میخوانیم. گفت: خیر. سپس گفت: یا برمیخیزید و میروید یا من برخیرم؟ پس آن دو شخص برخاستند و بیرون رفتند. یکی از حاضران گفت: چه اشکالی داشت اگر آیهای میخواند؟ گفت: دوست نداشتم که آیهای را بخوانند و تحریفش کنند و همان در قلبم واقع میشد.[۱۰]
فرزند طاووس نشسته بود پس مردی از معتزله نزد او آمد و شروع به سخن گفتن کرد. راوی میگوید: فرزند طاووس انگشتانش را در گوشهایش کرد و به فرزندش گفت: پسرم انگشتت را در گوشت کن و فشارش بده و از سخنش هیچ نشنو. معمر میگوید: یعنی آنکه دل ضعیف است (و در صورت شنیدن بدعت تحت تأثیر قرار میگیرد).[۱۱]
این احتیاط در حقیقت ناشی از ضعف معرفتی نیست، بلکه بینش صحیح نزد آنان دربارهٔ این ثوابت شرعی بر حجت و برهان و شناخت حق استوار است. پس از آن شنیدن باطلی که ممکن است قلب را به سوی خود جذب کند هیچ سودی ندارد.
به ویژه آنکه این قضیه شوخی نیست بلکه به والاترین قضایا در زندگیِ انسان مسلمان مربوط است و خداوند رحمت کند مالک بن انس را که گفت: درد بیدرمان، جابهجایی در دین است. و به نقل از کسی میگفت: با هر چه بازی میکنی با دینت بازی نکن.[۱۲]
اگر به حال و روز بسیاری از کسانی که عامدانه به سرچشمههای شبهه و ایراد سر میزنند بنگری خواهی دید که مقداری از این شبههجویی عامدانه به دلیل نوعی غرور معرفتی است که باعث میشود صاحبش خود را صاحب علم و فهمِ بسیار بداند، اما همان آغاز جهلش کار دستش میدهد. بنابراین سالم ماندن دین انسان در این است که تا میتواند از همهٔ این سرچشمهها دوری کند و حق را با دلایل صحیحاش بشناسد، مگر آنکه رفتن در پی شبهه بنابر یک مصلحت شرعی معتبر باشد، اما اینکه انسان خود را در برابر هر شبهه و ایرادی قرار دهد، راهی است بس طولانی که صاحب خود را در معرض لغزشها و اشتباهات قرار میدهد.
و اگر بنابر مصلحت شرعی نیاز به اطلاع از باطل و نگاه در شبهات به هدف پاسخ دادن به آن بود، باز هم قضیه رها نمیشود تا هر کسی وارد آن شود بلکه دارای ضوابط و شروطی است. همینطور این مسئله بنابر اعتبارات مختلف ـ به اعتبار حال شخص و میزان علمش به شرع ـ متفاوت است و همینطور بر اساس عقل شخص و طبیعت درونی او. همچنان بر اساس سطح شبهه، زیرا اصول شبهات غیر از جزئیات آن است. همینطور این مسئله بر اساس گستردگی منبعِ شبهه متفاوت است. برای مثال مطالعهٔ شبهه از سایتهایی که همه به آن دسترسی دارند با کتابهای ممنوعه که یافتن و خواندنش کار هرکس نیست تفاوت دارد. همچنین به اعتبار حال پرسنده و نزدیکیاش به یک عالم یا طالب علم که میتواند شبهات او را پاسخ دهد و هنگام وجود پرسش به او مراجعه کند… و اعتبارات دیگر.
هرچقدر یک مسلمان از وارد شدن به شبهات و نظر در آن دوری کند این برای سالم ماندن دینش بهتر است زیرا علما در این اختلافی ندارند که حفظ دین در رأس ضروریاتی قرار دارد که اسلام برای صیانت و رعایت آن آمده و از همین روی احکامی را تشریع نموده که باعث بیشتر شدن و به ثمر رسیدنش در دنیای واقع میشود و از رسیدن هرگونه زیانی به آن جلوگیری میکند و شکی در این نیست که نگاه آزادانه در شبهات بدون هیچ نیاز معتبری به این اصل ضربه میزند.
شاید گفته شود: اما کسی که از این شبهات تأثیر میپذیرد کسی است که ایمانش ضعیف است و مسلح به حجت و برهان نیست و عقل خود را به کار نبرده، به خلاف شخص مطلع که نگاهش به همه سو باز است و نسبت به دینش ترسی ندارد.
اما این در حقیقت سخنی شعارگونه و بیمعناست که از برخی معانی نیک و قشنگ مانند قدرت و عقل برای گمراه کردن مردم و جا انداختن افکار ضعیف و سست سوء استفاده میکند.
کسی که حقیقت ایمان را درک میکند میداند که هر انسانی در برابر عوامل تأثیرگذاری که به دین او زیان وارد میسازد ضعیف است و اگر رحمت پروردگار شامل حالش نشود در معرض ترک دین قرار دارد. چگونه یک مسلمان پس از بیان حال پیامبر خدا ﷺ و دیگر پیامبران گمان میکند قوی است و بیمی بر ایمان او نمیرود، در حالی که این پیامبران ـ صلوات الله وسلامه علیهم ـ از خداوند ثبات بر دین را میخواستند. این ابراهیم خلیل است که در دعایش میفرماید:
{وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ} [ابراهیم: ۳۵]
(و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار).
و یوسف صدیق که میفرمود:
{تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ} [یوسف: ۱۰۱]
(مرا مسلمان بمیران و به صالحان محلق فرما)
و ابراهیم و یعقوب خطاب به نسلهای پس از خود این توصیهٔ جامع را کردند:
{وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ} [بقره: ۱۳۲]
(و ابراهیم و یعقوب پسران خود را به همان سفارش کردند [که] ای پسران من، الله برای شما این دین را برگزید پس البته نباید جز مسلمان بمیرید).
این دغدغه در حقیقت از روی ضعف نیست بلکه از روی آگاهی واجبی است که بر اساس فهم عمیق از حقیقت ایمان و طبیعت درون بشری و ایراد قضایای فکری بنا شده است؛ مسئلهای که نیازمند روشمندی آگاهانه و سفت و سخت در تعامل با آن است که از مجرد احساس به ضعف و قدرت فراتر رفته به جستجوی چگونگی استفادهٔ ایجابی و دوری از آثار بد میپردازد.
در حقیقت آنکه پی در پی تکرار میکند که نسبت به ایمانت بیم نداشته باش و مؤمن قوی برای ایمان ترسی ندارد و تو که عقل و دلیل داری پس چرا برای ایمانت بیمناکی، در حقیقت نه ایمان را شناخته و نه میزان زیانی که چنین عبارتهایی به جا میگذارد.
اینجا پنج حقیقت هست که بسیاری از مردم از آن غافلند:
حقیقت نخست این است که وارد شدن به اسلام از گرامیترین نعمتهای خداوند برای بنده است:
{كَذَلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَيْكُمْ} [نساء: ۹۴]
(قبلا خودتان [نیز] همینگونه بودید و الله بر شما منت نهاد).
نعمتی که خداوند انسان را برایش برمیگزیند و:
{يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ} [آل عمران: ۷۴]
(رحمت خود را به هر کس که بخواهد مخصوص میگرداند).
و امر این هدایت به او باز میگردد:
{لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ} [بقره: ۲۷۲]
(هدایت آنان بر عهدهٔ تو نیست، بلکه الله هر که را بخواهد هدایت میکند).
حقیقت دوم: خداوند میان هدایت و برخی از مردم مانع میشود و در نتیجه از فهم حق ناتوان میشوند و سینهشان برای پذیرش آن گشوده نمیشود:
{وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ} [انفال: ۲۴]
(و بدانید که الله میان آدمی و دلش حائل میگردد)
{أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللّهُ} [نساء: ۸۸]
(آیا میخواهید کسی را که الله گمراهش ساخته به راه آورید)
در نتیجه از دلایل و براهینی که میشوند هیچ سودی نمیبرند:
{خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ} [بقره: ۷]
(الله بر دلهای آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهای است)،
{وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا} [اسراء: ۴۶]
(و بر دلهایشان پوششها مینهیم تا آن را نفهمند ودر گوشهایشان سنگینی [قرار میدهیم]).
حقیقت سوم: خداوند متعال در قرآن ذکر نموده که سبب گمراهی بسیاری از مردم عدم فهم ادله نیست، بلکه بیماریهایی است که در دل آنان جای گرفته از جمله محبت مال و دنیا و تعصب برای پدران و حسادت و رویگردانی و بیتوجهی و دیگر عوامل:
{وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ} [بقره: ۴۱]
(و آیات مرا به بهایی ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید)،
{ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ} [بقره: ۸۳]
(آنگاه جز اندکی از شما [همگی] به حالت اِعراض روی برتافتید)،
{وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم} [بقره: ۱۰۹]
(بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان آشکار شد از روی حسدی که در وجودشان بود آرزو میکردند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند)،
{قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا} [یونس: ۷۸]
(گفتند: آیا به سوی ما آمدهای تا ما را از شیوهای که پدرانمان را بر آن یافتهایم بازگردانی)،
{زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا} [بقره: ۲۱۲]
(زندگی دنیا در چشم کافران آراسته شده است).
و آیات بسیارِ دیگری که بر این معنا تأکید دارد.
حقیقت چهارم: ایمان صرفا شناخت و اعتراف نیست، بلکه پایبندی و گردن نهادن به امر خداوند و پیامبرش ﷺ که این اطاعت نیازمند تزکیهٔ نفس و پاکسازی قلب است.
حقیقت پنجم: دنیا بر امتحان و گزینش و پاکسازی برپا شده است و یکی از سنتهای الهی این است که اهل ایمان را در معرض ابتلا و امتحان قرار دهد:
{أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء } [بقره: ۲۱۴]
(آیا گمان کردهاید که داخل بهشت میشوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سر] پیشینیان شما آمد بر [سر] شما نیامده است؛ آنان دچار سختی و زیان شدند).
الله متعال حکمت این سنت ربانی را چنین بیان کرده است:
{مَّا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ} [آل عمران: ۱۷۹]
(الله بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالی] که شما بر آن هستید واگذارد تا آنکه پلید را از پاک جدا کند).
بنابراین قضایای ایمان صرفا مسائلی عقلی نیست که فهمیده شود یا فهمیده نشود، بلکه علاوه بر آن، انسان همراه با آن نیازمند امتحان است تا پایداریاش و صبرش و مقدم دانستن مراد الهی توسط او آشکار گردد.
در این سیاق برخی باز گذاشتن دروازهٔ اندیشهها و شبهات را بدون هیچگونه احتیاطی اینگونه توجیه میکنند که شک، راهی به سوی یقین است و مدعیاند همین باز گذاشتن در بر روی اندیشههاست که باعث میشود ایمانی مبنی بر دلیل و قناعت داشته باشیم که ایمانی است قوی و راسخ، به خلاف ایمانی که بر آن بیم شبهه است؛ این ایمانی است ضعیف زیرا بر تقلید بنا شده است.
اما این سخنی است شعاری که بر مخروبه بنا شده و از چند وجه میتوان بررسیاش کرد:
وجه نخست: کسی که به یقین رسیده نیازی به این ندارد که باری دیگر به یقین خود شک کند. تا وقتی که واقعاً به اسلام یقین داری و مطمئنی که دین به حق است دیگر چه معنی دارد که مردم را برای یافتن حق به شک در اسلامی فرا بخوانی که معتقدی حق است؟!
چنین سخنی تنها در صورت شک به اسلام رواست؛ در این حالت به کسی که دچار این شک است گفته میشود: باید به جستجوی حق برآییی تا شکی که دچارش شدهای برطرف شود و به یقین برسی. اما اینکه واقعاً یقین داشته باشی که اسلام قطعا حق است و در همین حین مردم را به شک کردن دربارهٔ حق دعوت دهی تا باری دیگر به آن برگردند، این چیزی جز بیهودهگویی نیست.
وجه دوم: شک همیشه راهی به سوی یقین نیست. این سخنی است غیر موضوعی و ناواقعی زیرا چه بسا شخص شکاک به یقین نرسد و آنکه دچار شک نشده چه بسا به یقین برسد بلکه هر کس عادت به شک دربارهٔ یقینیات کند و این را روش همیشگیاش قرار دهد هرگز ایمانی در دلش مستقر نخواهد شد زیرا در هر مسئلهای به یقین برسد باز به سبب ایراد منهجی و فساد روش، باری دیگر شکاکیتاش به جنبش میآید.
وجه سوم: ایمانی که به شک عادت نکرده چنانکه تصور میکنند ایمانی ضعیف و سست نیست. اساسا قدرت و ضعف ایمان مبنی بر توان شخص در شناخت جدل و مناقشهٔ قضایای بحث برانگیز دینی نیست، از همین روی میبینی که بسیاری از مسلمانان عادی ایمانشان قویتر است و نسبت به الله اطمینان و توکل بیشتری دارند و به احکام او اطمینان دارند و این چیزی است که نزد بسیاری از کسانی که به روشهای نظر و اندیشه و استدلال آگاهاند دیده نمیشود. قدرت ایمان الزاما ارتباطی به شناخت ادله ندارد؛ این میتواند سببی سودمند برای بیشتر شدن ایمان باشد اما برای برخی از مردم سودمند نیست. همچنین ایمان از عوامل دیگری مانند عبادت و ذکر و تربیت و… نیز تأثیر میگیرد.
بنابراین چنین روشی در حقیقت تنها باعث بیشتر شدن شک و تعمیق حیرت در میان مسلمانان خواهد شد؛ زیرا بدون توجه به خود شبهه و حال مردم و حقیقت ایمان به سوی شبهات دعوت میدهد. اما اگر منظورش تاکید بر ضرورت تقویت ایمان مسلمانان از طریق ادله و براهینی است که آنان را از تأثیر شُبُهات در امان نگه میدارد این بدون شک کار درستی است، اما قطعا با این تشویق بیضابطه به سوی شبهات متفاوت است.
شاید بگویند: این یعنی عقل خود را تعطیل کنیم و اعتراض نکنیم و نپرسیم و مناقشه نکنیم؟
اما ایراد این نیست که مسلمان دربارهٔ اموری دینی که برایش مبهم و سؤال برانگیز است بپرسد، بلکه ایراد از روش مسلمان در تعامل با پرسش است. ایراد در روش تعامل همان چیزی است که باعث ایجاد آشفتگی و انحراف میشود.
صحابه نیز از پیامبر ﷺ دربارهٔ اموری که برایشان پرسش برانگیز بود میپرسیدند و ایشان ﷺ نیز پاسخ میداد و این دال بر دو امر است:
امر نخست: ضرورت تحمل از سوی پدران و مادران و مربیان در برابر پرسشهایی که دریافت میکنند و اینکه پاسخی دهند که ایراد را برطرف سازد و باعث تقویت ایمان شود.
امر دوم: اینکه سؤال دربارهٔ امور پرسش برانگیز نه حرام است و نه مطلقا نکوهیده. ایراد هنگامی رخ میدهد که پرسش باعث ضعیف شدن یقین مسلمان و شک اندازی در اصول دین او میشود، یعنی آنکه فرد به خوبی با پرسش خود روبرو نشود و برای پاسخ به آن در پی علم سودمندی که آن را برطرف سازد نباشد.
بلکه حتی اگر مسلمانی دربارهٔ ابهامی معین پاسخی قانع کننده نیافت، این ابهام در یک مسئلهٔ جزئی باعث نشود به اصل شک کند و از اسلام منحرف شود. وجود ابهام در منافات با یقین نیست بلکه انسان میتواند به اصول و قطعیات دین یقین داشته باشد و در عین حال دربارهٔ اموری جزئی که هنوز پاسخ به آن را پیدا نکرده ابهاماتی داشته باشد.
قضیه هرگز نه تعطیل عقل و نه دعوت به توقف پرسش و بحث و نظر بلکه تأکیدی است بر ضرورت شناخت وضعیت ایمانی خود تا شخص با تصور اینکه دارد ایمان خود را قوی میکند به سبب غفلت و توهم و تحت تأثیر شعارهای عقلانیت و ذهنِ باز، و استفاده از علوم و افکار سودمند دیگران، ناخواسته باعث ضربه زدن به ایمان خود نشود.
در اعتراض به این سخن میگویند: این ترس، ما را از اطلاع و فضای باز معرفتی و بهره بردن از علوم و اندیشههای سودمند دیگران محروم میسازد.
بیم از شُبُهات هرگز میان مسلمان و هیچ علم سودمندی مانع ایجاد نخواهد کرد، بلکه این یک رویکرد روشمند و موضوعی است که مسلمان را از وقتکشی و هدر رفتن تلاشاش در برخی جزئیات خاص زیانبار یا کم فایده باز میدارد تا به امور سودمند و علوم مفید در هر عرصهای مشغول شود. دوری از شُبُهات آگاهی از ضرورت جداسازی علوم سودمند و اطلاعات ناسودمند در فضای باز را در عمق آگاهی انسان جا میاندازد و باعث میشود شخص مسلمان به زعم جستجوی آنچه سودمند است رو به دادههای زیانبار نیاورد.
شبهات به جنبهای معین ارتباط دارد، جنبهای که در دین و قطعیاتش شک وارد میسازد و باز گذاشتن فضای معرفتی در برابر این نوع دادهها سود واقعی برای مسلمان ندارد در حالی که خداوند با پیروی از وحی و نعمت هدایت بر او منت نهاده، به ویژه اگر بدون علم و روشمندی مشخصی با این شبهات روبرو شود. اما استفاده از دیگر علوم سودمند مورد تشویقاند.
از سوی دیگر ایراد دربارهٔ اصل کسب آگاهی نیست، بلکه مشغول شدن به شبهات همراه با جهل و عدم معرف کافی است که باعث تقویت اثر شبهه میشود. اینجا مشکل از قوی بودن شبهه نیست بلکه از ضعیف بودن گیرنده است و اطلاع یافتن از دادههایی که باعث ایجاد شک و شبهه در اصول دین میشود نیازمند این است که مسلمان نسبت به دین خود آگاه باشد تا بتواند به مناقشه و رد باطل بپردازد، اما این وقت و تلاش بسیاری را میطلبد که بیشتر کسانی که شبهات را میخوانند از آن بهرهمند نیستند. ممکن است شخص مشغول به تحصیل علمی سودمند باشد، سپس در پارهای از وقت فراغت به مطالعهٔ کتابی منحرف بپردازد، اما در کنار این مطالعه تلاشی موازی برای اطلاع از پاسخ به شبهه و فهم آن نیابد و به سبب همین کوتاهی در شبهات غرق میشود. با این حال بهتر آن است که تا وقتی که تلاش مورد نیاز را برای علم آموزی به خرج نمیدهد از مطالعهٔ شبهه هم دست بکشد.
خلاصه آنکه، مقولهٔ «دین آنقدر سست و ضعیف نیست که بر آن ترسی باشد» تلاش دارد تاثیر شبهه را در ذهن و قلب مسلمان کوچک جلوه دهد و احساسی از برتری علمی تقلبی را به او دهد که با لحظهٔ برخورد با اولین شبهه ویران میشود، حتی اگر آن شبهه در بسیاری اوقات سست و بیارزش باشد.
-[۱] به روایت مسلم. لفظ حدیث این است: خداوندا از حَور بعد از کَور به تو پناه میبرم. کَور در لغت اشاره به بستن عمامه دارد و حَور باز شدن آن است. که در اینجا اشاره به گمراهی پس از هدایت دارد (مترجم).
[۲]– این سخن ترمذی در تعلیق بر حدیث است.
[۳]– به روایت مسلم.
[۴]– به روایت ترمذی و احمد. ترمذی میگوید: این حدیثی حسن است و آلبانی آن را صحیح دانسته است.
[۵]– به روایت ترمذی و ابن ماجه و احمد. هیثمی میگوید: رجال آن رجال صحیحاند و آلبانی آن را صحیح میداند.
[۶]– سیر أعلام النبلاء ذهبی (۷/ ۲۶۱).
[۷]– مفتاح دار السعادة ابن قیم (۱/ ۴۴۳).
[۸]– الشریعة آجری (۱/ ۴۳۸).
[۹]– پیشین (۱/ ۴۳۹).
-[۱۰] شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة لالکائی (۱/ ۱۳۳).
[۱۱]– الإبانة ابن بطة (۲/ ۴۴۶).
[۱۲]– پیشین (۲/ ۵۰۶).