سخنان آراسته: ترس از هر پدیدهٔ نو

این یکی از تصورات رایج – یا درست‌تر بگوییم، باوری شایع – در میان بسیاری از مردم دربارهٔ علما و مشایخ دوران ما و به‌طور کلی، گفتمان دینی است. مضمون این تصور آن است که آنان نسبت به هر پدیدهٔ جدیدی بدبین هستند، در آغاز حکم به تحریم می‌دهند و از ترس پیامدهای احتمالی آن، در صدور حکم تحریم زیاده‌روی می‌کنند. اما دیری نمی‌پاید که اشتباهشان آشکار می‌شود و کوتاه‌بینی و سخت‌گیری‌شان برملا می‌گردد؛ آنگاه همان چیزی را که حرام می‌دانستند، جایز می‌شمارند.

معمولاً برای اثبات این ادعا، مثال‌ها، فتاوا و مواضعی را به عنوان شاهد می‌آورند که در آن، فتوا از تحریم به اِباحه (جایز بودن) تغییر یافته است. آن‌ها به مواردی اشاره می‌کنند که از رد شدید یک پدیده آغاز شده و در نهایت به مشارکت خود آن مشایخ در آن ختم شده است. سپس، سخن خود را با این نتیجه‌گیری حسرت‌بار به پایان می‌رسانند که: «این گفتمان، جوانی و عمر ما را به هدر داد و ما را از بسیاری از امور مباح محروم ساخت»، اما ناگهان خودشان از بسیاری از مواضع پیشین عقب‌نشینی کردند. این نشان می‌دهد که نباید زیاد به این گفتمان تکیه کرد و لازم است در پذیرش سخنان آنان محتاط بود. چه کسی تضمین می‌کند فتواهای امروزشان فردا تغییر نکند، همان‌طور که فتوای دیروزشان با امروز متفاوت است؟

در اینجا باید میان دو مسئله تفاوت قائل شد:

مسئلهٔ نخست: بررسی عینی این تصور و شناخت جنبه‌های درست و غلط آن است؛ یعنی تشخیص اینکه چه بخشی از آن منصفانه و قابل قبول است و چه بخشی شامل بی‌انصافی و نادیده گرفتن حقیقت می‌شود. بررسی ریشه‌های شکل‌گیری چنین تصوری و داوری بی‌طرفانه دربارهٔ آن، نیازمند پژوهشی جداگانه است که اینجا مجالش نیست و چه‌بسا بعدها در نوشتاری مفصل و منصفانه به آن بپردازیم؛ نوشتاری که حقِ کسی را به دلیل خطایش پایمال نمی‌کند، و در عین حال، به این بهانه که او «دعوت‌کننده به حق» است، اشتباهش را نیز نادیده نمی‌گیرد.

مسئلهٔ دوم: تأثیر این تصور منفی – صرف‌نظر از درستی یا نادرستی آن – در بروز برخی اشتباهات و انحرافات فکری و عملی، و رفتارهایی است که ممکن است از این انگارهٔ کلیشه‌ای ناشی شود.

۱ـ روی‌گردانی از احکام شرعی:

برخی از مردم، بر اساس همان تصور منفی، از همان آغاز، احکام شرعی را بی‌اعتبار می‌دانند و در دل خود نوعی بیزاری نسبت به آن احساس می‌کنند. این امر باعث می‌شود از توجه به احکام شرعی خودداری ورزند و در نتیجه، هیچ حکمی را نپذیرند مگر آنکه موافق میل آنان باشد؛ و این در حقیقت، ریشه در هوای نفس دارد که انسان را از حق باز می‌دارد.

بر هر مسلمانی واجب است که در جستجوی خواست و مراد خداوند باشد و تمام تلاش خود را در این راه به کار گیرد. اگر در دوران او افراد، گروه‌ها یا سازمان‌هایی مخالف حق بودند، این باید انگیزه‌ای برای تلاش بیشتر در جستجوی حق باشد، نه آنکه به سبب این انحرافات، دست از جستجو بکشد.

در حقیقت، این روی‌گردانی به معنای مجازات کردنِ خود به سبب اشتباهات دیگران است. انگار می‌گوید: «چون شما سخت‌گیری کردید، بی‌دلیل تحریم نمودید و چنین و چنان کردید، من هم دیگر کاری به تحریم و منع نخواهم داشت.» او گمان می‌کند این موضع‌گیری در ردّ آنان است، اما در حقیقت، این اقدام علیه خود و کشاندن خویش به سوی پرتگاه است:

{مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا} [اسراء: ۱۵]

(هرکس به راه آمد تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بی‌راهه رفت تنها به زیان خود بی‌راهه رفته است).

اشتباهات دیگران، توجیه مناسبی برای کوتاهی کردن در انجام یک حکم شرعیِ واجب نیست.

از سوی دیگر، این موضع‌گیریِ روانی و احساسی، بر پایه‌ای عقلانی و مصلحت‌اندیشانه استوار نیست؛ بلکه مبتنی بر نفرت از دسته‌ای از انسان‌ها و نگاه خشم‌آلود به گروه‌ها و جناح‌ها است. این در حالی است که فرد عاقل، در دام چنین موضع‌گیری‌های روانی گرفتار نمی‌شود؛ به‌ویژه اگر [این حس] از یک موضع‌گیری شخصی در یک جلسهٔ خاص فراتر رفته و به یک روش فراگیر تبدیل شود؛ تا جایی که دیگر به هیچ نصی توجه نکند، هیچ مسئله‌ای را بررسی ننماید و به هیچ فتوایی گوش نسپارد، زیرا ذهنش سرشار از آن تصویر منفی است.

این‌گونه کلیشه‌ها برای هیچ‌کس مجوزی برای ترک حکم شرعی محسوب نمی‌شود، زیرا ریشه در هوای نفس دارد؛ و هوای نفس، عذر موجهی برای رها کردن حق نیست. بلکه بر انسان واجب است که برای رسیدن به حق، با هوای نفس خود مجاهده کند.

اگر به عموم کسانی که دچار انحراف شده و در دام باطل افتاده‌اند نگاه کنید، خواهید دید که تصور ناخوشایندی نسبت به «اهل حق» دارند. چه‌بسا برخی از این تصورات، در مورد بعضی از آن افراد درست باشد، اما این، وجوب پیروی از حق را از دوش او برنمی‌دارد.

طبیعی است که این روی‌گردانی، باعث سهل‌انگاری در انجام حرام و ترک واجبات نزد گروهی از مردم می‌شود. آنان گمان می‌کنند علما در حقشان سخت‌گیری کرده‌اند و به‌عنوان واکنشی در ردّ این سخت‌گیری، خود رو به آسان‌گیری و تساهل می‌آورند.

۲ـ پذیرش اندیشه‌های نو، بدون تفکیک درست از نادرست:

یکی از پیامدهای منفی این تصور آن است که برخی مردم در پذیرش هر فکر جدیدی –صرفاً تا زمانی که مخالف روند موجود باشد– سهل‌انگاری به خرج می‌دهند. این نفرت درونی، برخی را به سوی پذیرش هر فکر یا دیدگاهی سوق می‌دهد که در تضاد و تقابل با جریان حاکمی باشد که از آن بیزارند. برخی نیز ممکن است در تشخیص جزئیات نادرستی که در آن اندیشه وجود دارد، سهل‌انگاری کنند، یا از انحرافات آن دفاع کرده و یا دست‌کم از آن چشم‌پوشی کنند.

صرفاً به این دلیل که آن [اندیشهٔ نو]، کلیشهٔ قبلی را رد می‌کند، هر جایگزین دیگری در نگاه او زیبا جلوه می‌کند. این نیز [نوعی] هوای نفس است، در حالی که مسلمان نسبت به نفس خود مسئولیت کامل دارد. جدید بودن یا قدیمی بودن، معیار شناخت حق و باطل نیست؛ بلکه لازم است هم «جدید» و هم «قدیم» را بر اساس معیارهای درست سنجید. چه بسا یک امر جدید، درست یا غلط باشد و امر قدیمی نیز به همین صورت. بنابراین، هشیاری در هنگام مواجهه با هر پدیدهٔ نو، ضروری است تا انسان خود را از افتادن در یکی از این دو آفت حفظ کند: پذیرش امر نو با وجود زیان‌بار بودنش، یا رد کردن امر نو با وجود سودمند بودنش.

۳ـ پذیرش هر «اجتهاد» جدیدی که خود را به فقه نسبت می‌دهد:

همین تصور منفی، نقش مهمی در سهل‌انگاری نسبت به هر اجتهاد فقهی [جدید] ایفا می‌کند. می‌بینیم که افرادِ متأثر از این تصور، هر فتوا، اجتهاد یا نظری را صرفاً به دلیل مخالفتش با اجتهادی که از آن گریزان هستند، می‌پذیرند. این امر باعث شده فرایند به بازی گرفتن احکام شریعت آسان شود؛ تا جایی که هر کسی، با وجود ضعف علمی و فکری، به یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای می‌رود تا «بسته‌ای» از اجتهادات جدید را ارائه دهد و صرفاً به واسطهٔ مخالفت با روند رایج، برای خودش طرفدارانی پیدا کند.

این طرز فکر بسیار پُر ایراد است. حتی اگر در اجتهادِ رایج کاستی وجود داشته، لازم است که با اجتهادی بهتر جبران شود. و اگر مشایخ سخت‌گیری کرده و با حق مخالفت ورزیده‌اند، اقدامِ واجب، ارائهٔ یک گفتمان فقهی برای تصحیح آن اشتباه است؛ نه اینکه مسلمان در پذیرش هر چیزی که نام «اجتهاد» بر آن نهاده‌اند، سهل‌انگاری کند.

کسی که اجتهاد معاصر را به دلیل «سخت‌گیری» یا «مخالفت با اجتهاد معتبر» نقد می‌کند، وظیفهٔ بزرگتری بر عهده دارد: جستجوی اجتهادی کامل‌تر. این امر نیازمند بحث، دقت و توجه بیشتر است؛ نه اینکه این نقد دلیلی برای پذیرش هر اجتهادِ [نوظهور] دیگری شود! عاقلانه نیست که انسان صرفاً به دلیل مخالفت با گزینهٔ رایجی که آن را نمی‌پسندد، به گزینهٔ دیگری روی بیاورد که از درستی یا نادرستی آن اطمینان ندارد.

۴ـ پشیمانی از انجام طاعات:

از جمله تأثیرات منفی و عجیب این تصور، آن است که برخی از مردم نسبت به اعمال نیکی که در سال‌های گذشتهٔ عمر خود انجام داده‌اند، ابراز پشیمانی می‌کنند. بسیاری از آنان برای عمری که تحت تأثیر این گفتمان، در دوری از حرام‌ها یا مکروه‌ها، یا انجام واجبات و مستحبات «هدر داده‌اند»، تأسف می‌خورند. اما فرض کنید چیزی مستحب بوده و شما بر اساس یک دیدگاه فقهی معتبر، آن را واجب می‌دانستید؛ سپس برایتان روشن شد که واجب نیست. آیا شایستهٔ یک مسلمان است که برای پای‌بندی به عملی نیک، که باعث نزدیکی او به خداوند شده، پشیمان شود؟ یا فرض کنید مسلمانی، کاری را که [ترک آن] ذاتاً واجب نبوده ترک کرده، یا از کاری که ذاتاً حرام نبوده دوری کرده است. آیا ارزشش را دارد که نیتِ اعمال صالح گذشتهٔ خود را تباه کند، طوری که گویی از انجام خیر و کسب پاداش پشیمان است؟!

حتی اگر گمان او در واجب دانستنِ کاری درست نبوده، یا از چیزی دوری کرده که حرام نبوده است، در نهایت، او کاری را انجام داده که قصدش رضایت پروردگار بوده و اگر چیزی را ترک کرده، هدفش اطاعت از خدا و پیروی از شرع بوده است. آیا برای گذراندن عمر در اطاعت خداوند باید ابراز تأسف کرد؟!

اگر مسئله بر سر ارتکاب یک بدعت یا دیدگاهی در تضاد با نصوص صریح شرعی بود، این خوشحالی [از کشف حقیقت] و آن پشیمانی [از عمل گذشته] معنا داشت؛ هرچند در آن صورت هم امید بود خداوند به خاطر نیت نیکش به او پاداش دهد [و از کاری که از روی جهل انجام داده درگذرد]. اما خوشحالی برای رسیدن به «این نقطه» و پشیمانی برای «از دست دادنِ» چیزهایی که جزو «اجتهاد مجاز» بوده است، امری بی‌معناست. بلکه چنین فردی در خطر است، زیرا قلب نیز اعمالی دارد که در پیشگاه خدا برای آن‌ها مورد محاسبه قرار خواهد گرفت.

۵ـ کوتاهی در سنجش شرایط واقع:

این تأثیر روانی باعث می‌شود برخی از مردم، قدرت داوری عینی و سنجش منصفانهٔ واقعیت‌ها را از دست بدهند. آنان دربارهٔ مسائلی سخن می‌گویند که بررسی آن‌ها نیازمند علم، اعتدال، انصاف و نگاهی دقیق است؛ و اینها، ویژگی‌هایی هستند که با خشم و نفرت ریشه‌دوانده در دل این گروه، قابل جمع نیستند. وجود بیزاری از چیزی، تأثیری منفی بر تعامل درست و قضاوت صحیح دربارهٔ آن می‌گذارد. علاقه و محبت بیش از حد نیز همین تأثیر را دارد. به همین دلیل، شریعت بر اهمیت عدالت در مواجهه با چنین مسائلی تأکید کرده است. الله متعال می‌فرماید:

{وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ} [انعام: ۱۵۲]

(و چون سخن گویید عدالت ورزید).

و می‌فرماید:

{وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى} [مائده: ۸]

(و نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید، عدالت ورزید که آن به تقوا نزدیک‌تر است).

حالات روانی از جمله حب و بغض، دشمنِ سرسخت عدالت است، از همین روی در این آیه به آن اشاره و تاکید شده است.

۶ـ موضع منفی در برابر دین‌داری:

بررسی آثار منفی این تصور را با این مورد به پایان می‌رسانیم: خطر تحریک مردم علیه علما، دعوتگرانِ شریعت و کسانی که مردم آنان را به خیر و صلاح می‌شناسند. مبالغه در تخریب چهرهٔ آنان، در حقیقت یکی از قوی‌ترین ابزارها برای دور ساختن مردم از منابع دین‌داری و از موفق‌ترین روش‌های اهل باطل برای تضعیف دین‌داری مردم است. زیرا بی‌اعتبار کردن آمران به معروف، به معنای تضعیف آن «معروف» (کار نیکی) است که آنان نمایندگی‌اش می‌کنند؛ و خدشه‌دار کردن جایگاه ناهیان از منکر، به گستاخ شدن مردم در انجام آن منکرها منجر می‌شود. در نتیجه، تخریب چهرهٔ همهٔ علما و دعوتگران، بر علم و خیری که حامل آن هستند، تأثیر منفی خواهد گذاشت.

برخی از مردم، به‌جای گفتگوی عینی (موضوعی) دربارهٔ دلایل احکام شریعت، عمداً به تخریب شخصیتِ حاملانِ این دلایل می‌پردازند تا در نهایت، خودِ آن پیام را تضعیف کنند. همین، دلیل حرص و ولعِ برخی برای چنین تخریب‌هایی و تلاششان برای چسباندن همهٔ معایب به آنان را روشن می‌سازد؛ کاری که تأثیری عمیق در تضعیف دین نزد مردم خواهد داشت.

هدف ما در اینجا، تأیید کامل وضعیت موجود، تقدیس افراد یا جلوگیری از نقد و سنجش عادلانه نیست؛ بلکه هشدار نسبت به این مفهوم مهم شرعی است که درک آن دو امر اساسی را ایجاب می‌کند:

امر نخست: ضرورت بررسی دقیق بسیاری از داستان‌هایی که در این «تخریب تعمدی» نقل می‌شود. بسیاری از این داستان‌ها و روایت‌ها، تصویری تحریف‌شده از آنچه واقعاً رخ داده ارائه می‌دهند و مملو از دروغ و شایعه هستند. در نقل آن‌ها کسانی مشارکت دارند که از صلاحیت علمی و اخلاقی کافی برخوردار نیستند. قضیه بیشتر شبیه به یک «استودیوی فکری» است که در تصویرسازی گمراه کننده مهارت دارد؛ نه یک طرفِ منصف و عادل که صرفاً در «سنجش وضع موجود» با تو اختلاف نظر دارد، اما در «نقل وقایع» امانت‌دار است. به همین دلیل، بسیاری از این تصورات به شکلی کاریکاتورگونه روایت می‌شوند؛ طوری که اگر در آن تأمل کنی، گمان می‌بری که با یک تحریف «فتوشاپی» و عجیب روبه‌رو هستی.

هدف ما، رد کردن همهٔ وقایعی که در این باره نقل می‌شود و اشتباهاتی که برخی مرتکب آن شده‌اند، و تکذیب کامل آن‌ها نیست؛ زیرا در عمل، اشتباهاتی رخ داده است. بلکه منظور ما، اشاره به حجم گسترده‌ای از دروغ و افترا است که ایجاب می‌کند هنگام مواجهه با هر مثالی مربوط به این قضیه، با شک و احتیاط با آن برخورد شود؛ زیرا چه‌بسا این داستان نیز، بخشی از همان مجموعهٔ دروغ‌های دست‌کاری‌شده باشد.

امر دوم: ضرورت مراعات مرزهای نقد و سنجش تا این فرایند بر اساس علم و عدل پیش برود و عده‌ای از آن سوءاستفاده نکنند؛ و [نباید] این مسئله از «نقد» به «تخریب» و تضعیف دین‌داری مردم منجر شود. دروازهٔ نقد بسته نیست، بلکه باز و مشروع است؛ به شرطِ رعایت حدود و در نظر گرفتن همهٔ جوانب حکمت.

پس، این تصور منفی، مردم را علیه گفتمان دینی، علما، فتاوا و دین‌داری تحریک می‌کند. در نتیجه، اشتباهات پرشماری روی می‌دهد: از جمله سهل‌انگاری در انجام حرام یا ترک واجبات، روی‌گردانی از احکام شرع، و پذیرش هر فکر و اجتهادی صرفاً به دلیل مخالفت با گفتمان حاکم. و همهٔ این‌ها ریشه در هوای نفس دارد که مسلمان باید نسبت به آن هشیار باشد. چرا که بیزار بودن از چیزی، دلیل بر حق بودن نیست و نباید توجیهی برای سهل‌انگاری در امور واجب و رها کردن عدالت باشد.

فهد العجلان ـ عبدالله العجیری | ترجمه: عبدالله شیخ آبادی