پدیده‌ی تفرقه‌ی امت در دین، و دلایل درستی مذهب سلف (۲)

بخش دوم:

نقد برداشت‌های نادرست از حدیث افتراق:

حدیث افتراق از جمله احادیثی است که پژوهش‌گران بیشترین اشتباه را در فهم، تعیین مراد و بیان جایگاه آن در بین نصوص شرعی دیگر مرتکب شده‌اند، در نتیجه‌ی تعدد برداشت‌ها، موضع‌گیری‌ها نیز متفاوت گشته است كه پژوهشی مستقل را در این زمینه می‌طلبد.

در این چند خط به این برداشت‌های نادرست درباره‌ی حدیث پرداخته و آن‌ها را به صورتی مختصر مورد نقد قرار می‌دهیم که دیدگاه منهجی در مورد حدیث آشکار شود.

برداشت اول: حدیث افتراق می‌گوید که بیشتر امت هلاک شده و وارد آتش جهنم می‌شوند و این حکم با نصوص دیگر که می‌گویند امت محمد مورد مرحمت قرار می‌گیرند و اینکه بیشتر آنها اهل بهشتند، در تضاد است.

تعدادی از علما به خاطر همین برداشت، حدیث افتراق را ضعیف دانسته و حکم بر عدم صحت آن صادر کرده‌اند و برخی دیگر گفته‌اند که منظور از امت در این حدیث امت دعوت است نه امت اجابت.

این فهم نادرست است، به دو دلیل[۱]:

دلیل اول: تهدید به هلاکت و آتش جهنم همان حکمی را دارد که دیگر نصوص تهدید کننده دارند؛ و معلوم است که نصوص وعید در مورد افراد مشخص صدق پیدا نمی‌کنند مگر اینکه شروط آن حاصل شده و موانع آن وجود نداشته باشد، یعنی هر کسی کاری را انجام دهد که مجازات آن جهنم یا عذاب‌های دیگری است، الزاما این مجازات در مورد او اجرا نخواهد شد بلکه ممکن است شخص به خاطر وجود مانع یا نبودن شروط، مجازات نشود.

حتی اگر بگوییم که تهدیدِ موجود در حدیث اجرا خواهد شد به این معنی نیست که به صورتی دایمی باشد، و چه بسا حکم آن مانند حکم اهل کبائر باشد، به این صورت که وارد آتش جهنم می‌شوند و بعد از پاک شدن از آن خارج می‌شوند بنابراین نمی‌توان گفت که اکثر امت اسلام هلاک گشته یا در آتش جاودان می‌مانند.

دلیل دوم: حدیث تعداد افراد را مشخص ننموده بلکه تعداد گروه‌ها را تعیین کرده است، و واضح است که زیاد بودن تعداد گروه‌ها مستلزم زیاد بودن تعداد افراد نیست چه بسا که گروهی از مردم به فرقه‌های زیادی تقسیم شوند و فرقه‌ای از آنها تعدادش از دیگر فرقه‌ها بیشتر باشد.

بنابراین زیاد بودن گروه‌های هلاک شونده مستلزم این نیست که بیشتر افراد امت هلاک شوند و حدیث برای خبر دادن از گروه‌ها آمده نه برای خبر دادن در مورد افراد.

و آنچه این معنی را تأیید می‌کند این است که در  روایات مختلف این حدیث بیان شده که گروه نجات یافته همان جماعت یا اکثریت می‌باشند و این نشان می‌دهد که حدیث تنها تعداد فرقه‌ها را نشان می‌دهد نه تعداد افراد.

برداشت دوم: این حدیث منجر به تنفر از اسلام و بسته شدن درهای ورود به آن می‌شود؛ زیرا این احساس را القا می‌کند که اختلافات و درگیری‌های میان امت اسلامی از دیگر ادیان و امت‌ها بیشتر است و اینکه در مورد بیشتر افرادی که مسلمان می‌شود حکم بر ورود به آتش جهنم شده است.

این فهم نیز مانند برداشت قبلی نادرست می‌باشد، زیرا بنای افتراق را بر تعداد افراد گذاشته نه تعداد فرقه‌ها و همچنین بنا را بر این گذاشته که تهدید موجود در حدیث حتما شامل تمامی افرادی که در این گروه‌ها قرار دارند، می‌شود ، بدون اینکه مهیا بودن شروط و نبودن موانع را در نظر بگیرد و اینکه این مجازات بصورت جاودانه است، در حالی که تمامی این برداشت‌ها نادرست بوده و مراد حدیث نیستند؛ بنابراین نمی‌توان گفت که این حدیث منجر به تنفر از اسلام می‌شود.

برداشت سوم: برخی از معاصرین گفته‌اند که حدیث افتراق برای مدح و ستایش آمده است که کثرت و فراوانی را می‌رساند و بر این اساس فرقه‌هایی که در میان امت مسلمان بوجود می‌آید از یهود و نصاری بیشتر است؛ بنابراین حدیث تنها این را می‌رساند که امت اسلام از امت یهود و نصاری تعدادشان بیشتر است.

یکی از افرادی که چنین برداشتی دارد در جای دیگری می‌گوید که در حدیث نه مدحی وجود دارد و نه نکوهشی بلکه این حدیث می‌خواهد خبر از فراوانی اختلاف بدهد نه چیز بیشتری. وی با این پیش‌زمینه‌ی ذهنی که روایت «همه در آتشند جز یک گروه» ضعیف و ساختگی است چنین برداشتی کرده است.

برخی دیگر که چنین برداشتی از حدیث دارند گفته‌اند که حدیث پایه‌گذار تعدد افکار در اسلام است و بیانگر مشروعیت تعدد مذاهب و اندیشه‌های عقیدتی و غیره می‌باشد.

در واقع حدیث افتراق نه بیانگر مدح و ثنا بوده و نه فقط از آینده خبر می‌دهد بلکه بیانگر نکوهش تفرقه و اختلاف در دین و هشدار نسبت به آن است. حتی اگر بپذیریم که تمامی روایات این حدیث که از تفرقه نهی می‌کند، ضعیف‌اند، اما این حدیث از نظر ترکیب و مفاهیم با دیگر نصوصی که از تفرقه و اختلاف باز می‌دارند تفاوتی ندارد.

تقریبا هیچ نصی وجود ندارد که اختلاف امت‌های گذشته را ذکر کند مگر اینکه در سیاق نکوهش آمده و به امت اسلام هشدار می‌دهد. همانگونه که الله متعال می‌فرماید:

{وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}[۲]

«و چون كسانى مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند، و براى آنان عذابى سهمگين است»

و این سخن الله متعال که می‌فرماید:

{إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّـهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ}[۳]

«كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو هيچ گونه مسؤول ايشان نيستى، كارشان فقط با الله است. آنگاه به آنچه انجام مى‌دادند آگاهشان خواهد كرد»

و این سخن الله متعال:

{وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ}[۴]

«و دلايل روشنى در امر [دين‌] به آنان عطا كرديم، و جز بعد از آنكه علم برايشان [حاصل‌] آمد، [آن هم‌] از روى حسادت و رقابت ميان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند. قطعاً پروردگارت روز قيامت ميانشان در باره آنچه در آن اختلاف مى‌كردند، داورى خواهد كرد»

و این سخن پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ که فرمود: «إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِاخْتِلَافِهِمْ فِي الْكِتَابِ»[۵] یعنی: همانا پیشینیان شما به خاطر اختلاف در کتاب [آسمانی‌شان] هلاک شدند.

و همچنین فرموده است: «نَحْنُ الْآخِرُونَ الْأَوَّلُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَنَحْنُ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بَيْدَ أَنَّهُمْ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِنَا وَأُوتِينَاهُ مِنْ بَعْدِهِمْ فَاخْتَلَفُوا فَهَدَانَا اللَّهُ لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ الْحَقِّ»[۶]. یعنی: ما [از نظر ترتیب بین امت‌ها] آخرین هستیم و در قیامت اولین‌ هستیم  و ما اولین امتی هستیم که وارد بهشت می‌شود در حالی که به آنها پیش از ما کتاب داده شد و به ما پس از آنها کتاب داده شد اما آنها اختلاف نمودند و الله در مورد آنچه آنان اختلاف کردند ما را به حقیقت هدایت نمود.

این نصوص و غیره نشان می‌دهد که اهل کتاب در اختلاف و تفرقه‌ای نکوهیده افتادند که بر امت اسلام واجب است از آن پرهیز و دوری کند و باید تمامی نصوصی که در این زمینه آمده را بنا بر همین معنای مستقر در نصوص، فهمید و جز با دلیلی آشکار از آن خارج نشد و حدیث افتراق نیز بنا بر همین اصل بیانگر هشدار و نکوهش است و درست نیست که جز با دلیل معنای آن را از این اصل خارج نمود.

از سویی دیگر نمی‌توان نصی را یافت که امت اسلامی را به خاطر تفرقه و اختلاف فراوان ستایش کرده باشد زیرا این روش به هیچ وجه در نصوص شرعی معمول نمی‌باشد بلکه نصوص فراوانی به اتحاد و پایبندی به جماعت فرمان داده و از تفرقه و گروه گروه شدن نهی می‌کند و این معنی، در نصوص، متواتر و مستقر است بنابراین باید نصوصی که در مورد تفرقه و اختلاف آمده را بر اساس مقتضای آن فهمید و حدیث افتراق باید اینگونه فهمیده شود که برای هشدار و نهی از وقوع در تفرقه آمده است و درست نیست حدیث را از این اصل خارج کرد جز با دلیلی روشن و آشکار.

برای آشکار شدن این معنی گفتار علما و برداشت آنها از این حدیث را بررسی نمودم و برایم آشکار شد که آنها این حدیث را از جمله نصوصی دانسته‌اند که از تفرقه و اختلاف برحذر می‌دارد و قول هیچ عالمی را نیافتم که این حدیث را دلیلی بر مدح و ستایش امت دانسته باشد یا اینکه بگوید این حدیث تنها از اتفاقی تاریخی خبر می‌دهد.

بعد از اینکه ثابت شد این حدیث از جمله نصوصی است که درباره‌ی اختلاف و فرقه فرقه شدن در دین هشدار داده و از تفرقه نهی می‌کند، سخن کسانی که این حدیث را دلیلی بر روا بودن تعدد در عقیده‌ی اسلامی می‌دانند باطل می‌شود زیرا نمی‌توان این حدیث به عنوان دلیلی برای این تفکر مطرح کرد مگر اینکه بگوییم حدیث در سیاق مدح و ستایش آمده که اینگونه نیست.

برداشت چهارم: حدیث افتراق سبب بوجود آمدن تفرقه و چند دستگی میان گروه‌های امت شده است و شكاف بی‌پایانی در میان امت بوجود آورد؛ زیرا علمای فرق و ادیان با این دیده به این حدیث نگریستند که خبری از سوی راستگوی امین ـ صلی الله علیه وسلم ـ است که می‌گوید این افتراق حتما رخ خواهد داد و از آنجایی که تصدیق رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ در تمامی خبرهایی که به ما داده است بر ما واجب است نتیجه گرفته‌اند که تفرقه و اختلاف و درگیری تقدیری حتمی است که نمی‌توان جلوی آن را گرفت و ما جز تسلیم شدن در برابر آن چاره‌ای نداریم و باید در مورد اینکه گروه نجات‌یافته و گروه هلاک شونده کدام است نزاع کنیم.

ما نیز این را انکار نمی‌کنیم که برخی از گروه‌ها و تعدادی از افراد با حدیث افتراق برخورد اشتباهی داشته‌اند و چه بسا برخی از آنها این حدیث را دلیلی برای موضع‌گیری‌های نادرستشان در مورد پدیده‌ی افتراق قرار داده‌اند ولی با این وجود گفتن این سخن که این حدیث سبب ایجاد تفرفه و تبدیل امت به گروه‌ها و احزاب شده است صحیح نیست چرا که مقتضای این برداشت چنین است که اکثر کسانی که دچار اختلاف شده‌اند، از این حدیث آگاهی داشته‌ و اشتیاق و تلاششان برای اختلاف به خاطر این بوده که می‌خواستند معنای این حدیث را محقق سازند.

 این برداشت هیچ دلیلی نداشته و واقعیت هم آن را تأیید نمی‌کند زیرا خوارج که اولین گروه جدا شده از امت بودند نه خودشان و نه شخص دیگری از آنان نقل نکرده که آنها به این حدیث استناد کرده باشد و دیگر گروه‌ها و فرقه‌هایی که در گذشته‌ی تاریخ اسلامی بوده‌اند نیز همین وضعیت را داشته‌اند.

از سویی دیگر بسیاری از فرقه‌ها و احزاب که در امت ظهور کرده‌اند پیش از آمدن علمای فرق و ادیان بوده‌اند چرا که برخی از فرقه‌ها در اواخر عصر صحابه ـ رضی الله عنهم ـ و برخی نیز در عصر تابعین ـ رحهم الله ـ ظهور کردند و آن هنگام علمای عرصه‌ی فرق و ادیان حضور نداشته و حتی تدوین آغاز نشده بود.

همچنین تمامی علمای اسلام حدیث افتراق را اینگونه فهمیده‌اند که برای هشدار نسبت به تفرقه و اختلاف در دین آمده و به پایبندی نسبت به روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرا می‌خواند و هیچ کس آن را خبر از تقدیری ندانسته که حتما باید تسلیم آن شد و اینکه اسبابی که موجب ترک تفرقه و حزب‌گرایی می‌شود را رها کرد.

از سویی دیگر چنین برداشتی مستلزم این سخن است که : خبر دادن پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از آینده منجر به آسیب دیدن امت می‌شود؛ چرا که اگر از خوبی خبر دهد سبب می‌شود امت دست از تلاش بکشد و اگر از بدی‌ها خبر دهد سبب می‌شود که گروهی از امت تسلیم این بدی‌ها شود و در برابر آن سرفرود آورد چرا که آن را تقدیری می‌داند که حتما رخ خواهد داد.

بلکه چنین برداشت‌هایی مستلزم آن است که گفته شود: نصوص شرعی که در نکوهش دنیا و پرهیز از غافل شدن از آخرت به خاطر مشغولیت به دنیا آمده، علت انحراف گروه‌های صوفی و دیگر گروه‌هایی است که در رفتار با دنیا دچار اشتباه شده‌اند، و بنابراین باید این نصوص را انکار نمود.

اما در نصوص شرعی تنها حدیث افتراق ذکر نشده است بلکه نصوص دیگری نیز وجود دارند که به اتحاد فراخوانده و از تفرقه و چنددستگی نهی می‌کنند چرا که شریعت اسلام از نظر نصوص و مقاصد آن سلسله‌ای کامل است و نباید تنها یک نص را مورد توجه قرار داد به‌گونه‌ای که گویی در این موضوع تنها همین یک نص وجود دارد.

آنچه نصوص شرعی به ما می‌آموزند این است که باید میان جنبه‌ی تقدیری و جنبه‌ی شرعی تفاوت قائل شد زیرا اگر الله ـ متعال ـ مقدر نموده که در میان امت اسلامی اختلاف به وجود خواهد آمد اما از سوی دیگر از مسلمانان خواسته است که برای اتحاد و الفت تلاش نموده و از تفرقه و جدایی پرهیز کنند.

برداشت پنجم:  منظور حدیث از افتراق، تفرقه در تمامی چیزهایی است که به دین مربوط می‌شود و تمامی اصول و فروع عقیده و اصول و فروع قوانین عملی اسلام، موضوعات اخلاقی و معاملات را در بر می‌گیرد، و باید در تمامی این موضوعات پایبند به روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحاب ـ رضی الله عنهم ـ بود و تنها گروهی نجات می‌یابد در که در تمامی این موارد به روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش پایبند باشد و هر کس در بخشی از این امور کوتاهی کند از جمله‌ی گروه نجات‌یافته نیست.

صاحبان این فهم به عموم سخن پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ که فرموده: «ما أنا علیه وأصحابی» ـ آنچه من و اصحابم بر آن می‌باشیم ـ ، استدلال کرده‌اند زیرا این لفظ به صورت عام آمده و تمامی دین را در بر می‌گیرد و دلیلی برای اختصاص دادن آنه به عقاید یا چیزهای دیگر وجود ندارد.

این برداشت از حدیث افتراق نادرست است و در ابتدای مقاله اشتباه بودن آن ثابت شد و در این جا دو مورد را بیان خواهم کرد که نادرستی این برداشت را آشکار می‌سازند:

اول: ما این را انکار نمی‌کنیم که بر تمامی مسلمانان ـ فرد یا گروه ـ لازم است که به تمامی واجبات پایبند بوده و همه‌ی حرام‌هایی که در نصوص شرعی آمده را رها کنند اما در اینجا ما درباره‌ی چیز دیگری بحث می‌کنیم که آن تعیین مقصود حدیث افتراق است.

و پیش از این بیان شد که حدیث افتراق به هر نوع اختلاف یا هر شکلی از انحراف مربوط نمی‌شود بلکه در مورد اختلافی ویژه است که دارای طبیعت و ماهیتی مشخص است و ترکیب حدیث بر معنای مشخصی دلالت می‌کند و باید بخش‌ها و جمله‌های حدیث را بر اساس ترکیبی که دارد و دلالت‌های این ترکیب فهمید.

نتیجه‌گیری حاصل از حدیث افتراق چنین است: حدیث از امری غیبی خبر می‌دهد که در امت اتفاق خواهد افتاد و پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از طبیعت این امر خبرداده که همان انحراف در مسائل اجماعی دین است و بر اصولی کلی بنا شده که منجر به ایجاد تفرقه و حزب‌گرایی می‌شود و امتش را به پیمودن روشی درست رهنمود ساخته که نجات از آتش جهنم را به ارمغان می‌آورد.

بنابراین حدیث درباره‌ی انحراف از دین به شکل مطلق سخن نمی‌گوید و بیانگر تنها راه نجات از آتش نیست بلکه از انحرافی ویژه و راهی از راه‌‌های نجات سخن می‌گوید.

دوم: این حدیث به صراحت می‌گوید که گروهی هستند که در آینده و هنگام وقوع تفرقه نجات خواهند یافت و آن روشی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش بر آن بوده‌اند را عملی می‌سازند، پس اگر برداشت از این حدیث چنین باشد که به تمامی انحرافات مربوط است امکان اینکه چین گروهی بیاید وجود نخواهد داشت زیرا هر گروهی یا با ترک واجب و یا با انجام حرام حتما دچار عملی خواهد شد که مستوجب عذاب است و اگر چنین باشد این حدیث یا متناقض و یا بی‌معنی خواهد شد.

برداشت ششم: برخي از عرب‌های نوگرا در خلال نقد حدیث افتراق گفته‌اند که این حدیث به صورتی صریح می‌گوید که رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ از رخداد‌های سیاسی و فکری که در آینده اتفاق می‌افتد با خبر بوده و اختلافی که در امت اتفاق خواهد افتاد را با یهود مقایسه می‌کند… این در حالی است که پذیرش چنین چیزی در مورد پیامبر با آنچه قرآن درباره‌ی وی گفته در تناقض است زیرا قرآن می‌گوید که او با وجود اینکه پیامبر است از غیب آگاهی ندارد هرچند آن چیز مهم باشد یا به هر صورتی که می‌خواهد باشد و آنچه در آیه ۱۸۸ سوره‌ی اعراف آمده به عنوان گواه برای ما کافی است آنجا که می‌فرماید:

{قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ}

«بگو: جز آنچه الله بخواهد، براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم، و اگر غيب مى‌دانستم قطعاً خير بيشترى مى‌اندوختم و هرگز به من آسيبى نمى‌رسيد. من جز بيم‌دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى‌آورند، نيستم».

این برداشت یکی از عجیب و غریب‌ترین برداشت‌ها است و شایستگی بازگو کردن را ندارد مگر برای اینکه حجم عمیق انحراف منهجی که بسیار از نوگراهای عرب از آن رنج می‌برند آشکار شود چرا که آنها بیش از همه از نصوص شرعی ناآگاه بوده و از فهم درست آن فاصله دارند و اگر نصوص را در کنار هم قرار می‌دادند می‌فهمیدند که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از طریق الله متعال از برخی از امور غیبی آگاهی می‌یابد چنانکه الله متعال فرموده است:

{عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا ﴿٢٦﴾ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا}[۷]

«داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى‌كند،  جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت‌] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت».

و پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از طریق قرآن و سنت، امور غیبی فراوانی را بیان نموده است و همانگونه که خبر داده اتفاق افتاده است و این امر به هیچ وجه با قرآن در تضاد نیست بلکه دلیلی قوی بر راستی و ثبوت قرآن است.

سلطان العمیری ـ مترجم: ابراهیم منصوری


پانویس‌ها:

[۱] – نگاه کنید به بحث‌های دیگری که درباره‌ی این حدیث شده است: حدیث افتراق الأمة إلی نیف وسبعین، الصنعانی (۵۳-۷۷).

[۲] – سوره‌ی آل عمران آیه ۱۰۵

[۳] – سوره‌ی انعام آیه ۱۵۹

[۴] – سوره‌ی جاثیه آیه ۱۷

[۵] – صحیح مسلم (۲۶۶۶).

[۶] – صحیح بخاری (۸۷۶)

[۷] – سوره جن آیه ۲۷