یکی از مدعیان فرهنگ و ادب را میشناسم که به صورت مداوم در خلال گفتار خویش با صراحت تمام اعلام میکند: ای مردمان راهکاری جز جدایی دین از سیاست نداریم و میبایست دین را محدود به باوری فردی کرد. تمامی جوامع کنونی فقط به واسطهٔ جدایی دین از سیاست پیشرفت کردهاند. دین هر چند امری زیبا و جذاب است اما باید محصور به زندگی شخصی باشد با اینکه من خودم التزام به اوامر شریعت دارم.
و البته این جملهٔ پایانی را هر بار با اطمینان تکرار میکند.
آری مدعیان باور به اسلام در محافل عمومی دعوت به سکولاریزم میدهند در حالی که داعیان سکولاریزم در مجالس خصوصی به آن دعوت مینمایند.
این تفاوت عجیب را از نظر گذراندم و خطاب به دوستم گفتم: شکی ندارم که این کلام برخاسته از نوعی نفاق فکری است.
وی خطاب به من گفت: چگونه میتوان او را منافق خواند در حالی که شهادتین بر زبان میآورد و نماز میخواند و روزه میگیرد و صدقه میدهد؟
انکار نمیکنم که سکوت کردم و ترسی عجیب مرا در برگرفت.
مدتی گذشت و بیشتر مصمم شدم تا ویژگیهای شخصیتی منافقین را از خلال آیات قرآن استخراج نمایم تا بدانم ویژگیهای درونی آنان کدام است و عملکرد آنان در جامعهٔ اسلامی چگونه است؟
عجیب این بود که قرآن نیز منافقین را کسانی میخواند که نماز میخوانند و صدقه میدهند و پروردگار را یاد میکنند. آری قرآن نه صرفا منافقین را اهل نماز میخواند بلکه آنان را کسانی می داند که الله متعال را نیز یاد می کنند چنان که در آیه ۱۴۲ سوره نساء ذکر شده است:
{إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَىٰ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا}
(بیگمان منافقان [به خیال خام خود] الله را گول میزنند! در حالی که الله (خون و مال ایشان را در دنیا محفوظ مینماید، و در آخرت دوزخ را برای آنان مهیّا میدارد و بدین وسیله] ایشان را گول میزند. منافقان هنگامی که برای نماز برمیخیزند، سست و بیحال به نماز میایستند و با مردم ریا میکنند [و نمازشان به خاطر مردم است؛ نه به خاطر الله] و الله را جز اندکی یاد نمیکنند).
سبحان الله!
منافق نماز هم میخواند و حتی پروردگار را ـ هرچند اندک ـ یاد میکند و با این وجود از صفت نفاق رهایی نمییابد.
نماز خواندن و صدقه دادن اهل نفاق در آیات دیگر قرآن کریم نیز مشهود است:
{قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ ۖ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ} [توبه: ۵۳]
(بگو: چه از روی اختیار و چه از روی اجبار به بذل و بخشش بپردازید، در هر حال از شما پذیرفته نمیگردد، چرا که شما قوم فاسقی هستید)
{وَمَا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَىٰ وَلَا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ} [توبه: ۵۴]
(هیچچیز مانع پذیرش نفقات و بذل و بخششهایشان نشده است جز این که آنان به الله و پیغمبرش ایمان ندارند و جز با ناراحتی و بیحالی و سستی و سنگینی به نماز نمیایستند، و جز از روی ناچاری احسان و بخشش نمیکنند).
آری، پیامبر نیز توضیح میدهد چگونه منافقین با نماز خواندن دچار سختی میشوند و همیشه آخر وقت آن را ادا میکنند. چنان که در صحیح مسلم از انس بن مالک روایت شده است که پیامبر فرمود: «اهل نفاق منتظر میمانند تا زمانی که خورشید بین دو شاخ شیطان قرار میگیرد و به غروب نزدیک می شود آن گاه از جا بلند میشوند و چهار بار به زمین نوک میزنند و الله متعال را جز اندکی یاد نمیکنند» (صحیح مسلم: ۱۴۴۳).
شما را به خدا آیا با دیدن این حدیث وحشت نمیکنید؟
سوگند به الله متعال که این جملات صرفا نصوصی نغز نیستند بلکه هر واژهٔ آن مفاهیمی عظیم در بر دارد. پیامبر به تاخیر انداختن نماز تا پایان وقت را نماز منافق میداند و حال اینکه این زمان وقت ضرورت خوانده میشود پس حال کسی که نماز را ادا نمیکند تا اینکه وقت آن به پایان میرسد چگونه است؟
آیا این حالت نشان از وجود نفاقی پنهانی در قلب نیست؟
مسئله حتی فراتر از اینهاست.
برای مثال حال کسانی که اصحاب پیامبر را تمسخر میکردند و پروردگار از بالای هفت آسمان آنان را کافر خواند قابل تامل است:
{وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ ۚ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ} [توبه: ۶۵]
(اگر از آنان بازخواست کنی، میگویند: بازی و شوخی میکردیم. بگو: آیا الله و آیات او و پیغمبرش را مورد تمسخر قرار میدادی؟)
آری، اینان حتی گمان نمیکردند این مسئله ختم به کفر شود چرا که از دیدگاه آنان چیزی جز بازی و سرگرمی نبود اما معیارهای موجود در قرآن بسیار متفاوت از ظن و گمان ماست.
قبل از این بررسی گمان میکردم که منافق میداند منافق است، اما به این نتیجه رسیدم که منافق گاه نمیداند از اهل نفاق است بلکه گمان میکند برخی عبارات را صرفا جهت بازی و سرگرمی بر زبان میراند.
و نیز گمان میکردم نفاق نوعی پیمان است که همیشه فرد با خود میبندد و اقرار دارد به اینکه از اهل نفاق است اما اعلان اسلام میکند و در باطن به مکر و فریب در تقابل با اهل اسلام مشغول میشود.
گمان میکردم نفاق همواره دسیسهای بزرگ است که با برنامهٔ قبلی و جامع به پیش میرود.
آری، هرگز انتظار نداشتم نفاق صرفا به واسطهٔ انحراف در برخی از اصول ایجاد شود.
شما را به خدا آیا لحظهای به این فکر میکردید که گروهی با خداوند پیمان ببندند که اگر پروردگار مالی به آنان ببخشاید از آن انفاق کنند اما چون مال به آنان بخشیده شد بخل بورزند و همین مسئله سبب ایجاد نفاق در دلهای این عده باشد؟
{وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ} [توبه: ۷۵]
(در میان [منافقان] کسانی هستند که [سوگند میخورند و] با الله پیمان میبندند که اگر از فضل خود ما را بینیاز کند [و به نعمت و نوائی برساند] بدون شکّ به صدقه و احسان میپردازیم و از زمرهٔ شایستگان خواهیم بود).
{فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ} [توبه: ۷۶]
(امّا هنگامی که الله از فضل خود [ثروت و دارایی] بدانان بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی گرداندند).
{فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَىٰ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ} [توبه: ۷۷]
(پس نفاق را در دلهایشان پدیدار و پایدار ساخت تا آن روزی که الله را در آن ملاقات میکنند. این به خاطر آن است که پیمان الله را شکستند و همچنین دروغ گفتند).
اینان گروهی هستند که به خداوند ایمان دارند چرا با پروردگار خویش عهد بستهاند و بعد از این عهد و پیمان نیز کاری نکردهاند جز اینکه در بخشش مال سستی ورزیدند؛ با این وجود نفاق به قلبهای آنان هجوم آورد و این مسئله نیز با تاخیر روی نداد بلکه چنان که خداوند می فرماید:
{پس در پی آن نفاق در دلهایشان پدیدار شد}
با این توصیفات چگونه میتوان از شکلگیری نفاق در قلب ایمن بود و در اجرای اوامر الهی نیز کوتاهی کنیم؟
و چگونه میتوان از عدم ایجاد نفاق در قلب اطمینان داشت و حرمتهای الهی را نیز شکست.
آری، چگونه از نفاق ایمن خواهند بود اقوامی که آیات خداوند دربارهٔ انحطاط کفار بر آنان خوانده میشود و با این وجود با نهایت احترام و ادب از اهل کفر یاد میکنند و ملل کفر را چون دیگر کشورها میدانند؟
و نیز آنان که آیات خداوندی دربارهٔ حفظ حدود و حریم روابط بین دو جنس را میبینند و با این وجود بر آزادی روابط بین دو جنس تاکید دارند، چگونه از عدم ایجاد نفاق در دلهایشان ایمن خواهند بود؟
آنان که آیات قرآن را در ارتباط با اقتدا به روش صحابه و سابقین میبینند و با این وجود میگویند: ما نیازی به رویکرد گذشتگان نداریم، چطور؟
و آنان که میبینند خداوند در قرآن به صراحت هر چه تمامتر از اختلاف و نزاع در نصوص وحی بر حذر میدارد و با این وجود دست به تعطیل کردن نصوص میزنند، چگونه از نفاق ایمن هستند؟
آن عده که صبح و شام با دشمنان اسلام در تعامل و دوستی هستند و آیات خداوندی را در ارتباط با لزوم دشمنی با گمراهان و دوستی با مصلحان میبینند چگونه از نفاق بری هستند؟
آری، وقتی شکلگیری نفاق در قلب را به جهت امتناع از صدقه دادن میبینی خواهی توانست نگرانی صحابه را در مورد نفاق درک کنی.
سوگند به خداوند حال حدیث ابن ابی ملیکه که در ارتباط با نگرانی صحابه از نفاق است را درک میکنم چنان که فرمود:
«سی نفر از صحابه را میشناختم که همهٔ آنان از نفاق بر نفس خود بیمناک بودند» (بخاری: ۴۸).
با وجود اینکه این مسئله ناشی از نهایت تقوای آنان بود.
آری، این حالت صرفا از جانب احتیاط بوده است اما همان آیهٔ ۷۷ سوره توبه سبب شد بدانند نفاق عهد و پیمانی خاص نیست که فرد با خود بسته باشد.
آری، گاه فرد مرتکب اقوال و افعالی میشود که در تضاد با کتاب خداوند است و به این واسطه دچار نفاق میشود بنابراین نفاق همیشه ناشی از ارادهای آگاهانه نیست.
نزد دوستم بازگشتم و خطاب به او گفتم: قرآن بیان میدارد که منافق نماز میخواند و صدقه میدهد و الله تعالی را نیز یاد میکند، با این وجود تمامی این موارد او را از ورطهٔ نفاق دور نمیسازد.
او مدتی مکث کرد و پاسخ داد: آیا شناخت اهل نفاق ممکن است؟ یا اینکه حالتی قلبی و پنهان است که امکان تشخیص آن وجود ندارد؟
کاملا مشخص بود که این کلام وی از روی ورع و تقوا بود، اما میبایست دید که در مقیاس شریعت نیز این چنین است؟
الله متعال در کلام خویش تصریح میکند که بعضی از منافقان را نمیتوان شناخت، برخی از آنان برای عدهای قابل شناسایی هستند و نفاق عدهای نیز از روی کلام و رفتار تشخیص داده میشود.
{وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ ۚ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ} [محمد: ۳۰]
(اگر ما میخواستیم آنان را به تو نشان میدادیم و تو از روی قیافه و علامتشان ایشان را میشناختی. تو قطعاً آنان را از روی طرز سخن و نحوهی گفتار میشناسی. و الله آگاه از کارهایتان میباشد)
(تعداد نوشتههای معاصری که میتواند شخص خواننده را وارد شعبهای از شعب نفاق کند بسیار زیاد است چنان که قابل شمارش نیست).
از همین روی صحابه منافقان را از روی کلام و عملکرد آنان میشناختند چنان که کعب بن مالک با عبارتی جذاب و زیبا در حدیثی طولانی که در صحیح بخاری موجود است آن را به تصویر میکشد.
کلام عرب شیواترین کلام است و مراد این است که برخی از منتسبین به اسلام در جامعهٔ پیامبر از اهل نفاق بودند. آری اگر صحابه عدهای را از جملهٔ منافقان میدانستند چگونه اطلاق لفظ نفاق به آنان که شایستهٔ آن هستند درست نباشد؟
در صحیح مسلم نیز دربارهٔ نماز جماعت آمده است: «ما در نماز جماعت حاضر میشدیم و جز کسی که از اهل نفاق بود و یا آن کس که به دلیل بیماری از آمدن معذور بود، همه به نماز میآمدند» (مسلم: ۱۵۱۹).
بنابراین و با این توضیحات صحابه نمیگفتند که نفاق حالتی قلبی و پنهانی است و امکان بازشناختن آن نیست.
چنین باوری نیازمند تعطیل کردن تمامی احکام قرآن در رابطه با منافقان است، برای مثال الله متعال در آیهٔ ۷۳ سورهٔ توبه و آیهٔ ۹ سورهٔ تحریم امر به جهاد با منافقین میکند و میفرماید:
{يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}
(ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد و پیکار کن و بر آنان سخت بگیر و [در آخرت] جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت [و چه بد جایگاهی] است!}
و امر به جهاد با منافقین نیازمند شناخت آنان است و اگر امکان شناخت منافقین وجود نداشت این آیات بیهوده میگشتند و حاشا که کلام الله متعال این گونه باشد.
در آیات دیگر خداوند از دو دستگی ما در قبال منافقین نهی میکند و توصیه به این دارد که تمامی امت اسلام در تعامل با آنان یکپارچه و متحد باشند. این اختلاف نیز به این دلیل است که برخی از نیکان طمع به هدایت منافقین دارند و به این سبب در جهاد با آنان کوتاهی میورزند.
{فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا ۚ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ ۖ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا} [نساء: ٨٨]
(شما [ای مؤمنان] چرا دربارهی منافقان دو دسته شدهاید [و میگوئید: آیا آنان جزو مؤمنان یا از زمرهی کافرانند؟ صحیح است با آنان بجنگیم یا نجنگیم؟ قابل هدایتند یا اهل شقاوتند؟] و حال آن که الله به سبب اعمالشان [افکار] آنان را واژگونه کرده و به قهقراء برگردانده است. آیا میخواهید کسی را هدایت نمایید که الله [بر اثر کردار زشتش] گمراهش کرده است [و نعمت هدایت را از او گرفته است]؟ هر که را الله گمراه کند، راهی برای او [به سوی هدایت] نخواهی یافت).
آری، اگر امکان شناخت منافقین نبود خداوند از دسته دسته شدن در قبال آنان نهی نمیکرد.
همهٔ این موارد نشان از امکان شناخت منافقین است چنان که قرآن از میل به سوی آنان نیز برحذر میدارد.
{يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا} [احزاب: ۱]
(ای پیغمبر! بترس از [عذاب و خشم] الله، و از کافران و منافقان اطاعت مکن. بیگمان الله آگاه [از هر چیزی، و] دارای حکمت [در افعال و اقوال خود] است).
{لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ} [توبه: ۴۷]
اگر آنان همراه شما [برای جهاد] بیرون میآمدند، چیزی جز شرّ و فساد بر شما نمیافزودند، و به سرعت در میان شما حرکت میکردند [و مشغول آشفتن و گولزدن و برگرداندنتان از دین میشدند] در میانتان هم کسانی هستند که سخن ایشان را بشنوند [و دعوت تفرقهآمیز و فتنهبرانگیز ایشان را بپذیرند]. الله ستمگران را خوب میشناسد).
و از پذیرفتن سخن آنان بر حذر میدارد.
همهٔ این مطالب نشان از آن است که الله متعال در مجموعهای از احکامِ قرآنیِ منظم، روش تعامل با منافقان را بیان میدارد و این کلام که امکان شناخت منافقان وجود ندارد نیازمند تعطیل کردن احکام قرآن است و ورع در اطلاق لفظ منافق به اهل نفاق نیز نیازمند همین مسئله است.
اما مطالب فوق چه ارتباطی با سوال ابتدایی این متن دارد؟
جامعهٔ ما بهتر است یا جامعهٔ پیامبر صلی الله علیه وسلم؟
حقیقت این است که در صحیح بخاری بر حدیثی گذر کردم که از اسود روایت شده بود و نوشته بود:
ما در مجلس عبد الله بودیم، حذیفه داخل شد و به سمت ما آمد. آن گاه سلام داد و گفت: «نفاق در گروهی که از شما بهتر بودهاند نیز وجود داشت» (بخاری: ۴۶۰۲).
کلام حذیفه به این معناست که در جامعهٔ پیامبر صلی الله علیه و سلم با وجود اینکه وحی نازل میگشت و معجزات رخ میداد عدهای رو به نفاق نهاده بودند، پس وضعیت جامعهٔ شما چگونه خواهد بود؟
واین مسئله مربوط به ایام پس از دوران پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده است، بنابراین ما در وصف جامعهٔ خود چه باید بگوییم؟
به راستی که حذیفه رضی الله عنه راست گفت، نفاق در جامعهٔ بهتر از ما نیز وجود داشته است پس چگونه در میان ما وجود ندارد؟