فهم کامل و منضبط عقاید و اندیشهها حاصل نمیگردد و امکان بحث و بررسی صحیح آن فراهم نمیشود مگر با شناخت اصل و اساس آن؛ الله متعال نیز هنگامی که خواست انسان را فرا خوانده و حقیقت و تغییرات او را بیان نماید وی را به اصلش بازگرداند تا قیمت و حقیقت خود را دریابد:
{هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} [غافر: ۶۷]
(او همان کسی است که شما را از خاکی آفرید سپس از نطفهای، آنگاه از علقهای و بعد شما را [به صورت] کودکی برمیآورد تا به کمال قوت خود برسید و تا سالمند شوید و از میان شما کسی است که زودتر میمیرد و تا به مدتی که مقرر است برسید و امید که خرد ورزید)
و میفرماید:
{وَاللّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ} [نحل: ۷۰]
(و الله شما را آفرید سپس [جان] شما را میگیرد و بعضی از شما تا پستترین [دورهٔ] سالهای زندگی [فرتوتی] بازگردانده میشوند به طوری که بعد از دانستن چیزی نمیدانند. قطعا الله دانای تواناست)
و باز میفرماید:
{مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى} [طه: ۵۵]
(از آن شما را آفریدیم و در آن شما را باز میگردانیم و بار دیگر از آن شما را بیرون میآوریم).
سکولاریسم اساسِ فلسفی لیبرالیسم است، و میشود گفت سکولاریسم پلی است که دیگر اندیشههای عقلگرا ـ حتی مارکسیسم ـ از آن عبور میکنند، بنابراین هر مارکسیستی ضرورتا سکولار است. به بیان دیگر لیبرالیسم یکی از جلوههای پیادهسازی سکولاریسم است و سکولاریسم فلسفهای است که پشت همهٔ سیستمهای جدا کنندهٔ دین از دنیا قرار دارد؛ سیستمهایی که دین را از دنیای مردم دور میسازند یا آن را به طور کلی مُلغی اعلام میکنند.
کلیسا از هنگام شکلگیری خود مردم را به دو دسته تقسیم کرده است:
دستهٔ اول: اکلیروس، یا رجال کهنوت یا رجال دین که رابطه و واسطهٔ بین بنده و پروردگارند. رجل کهنوت همان کسی است که اعتراف مردم را میشنود و شخص نصرانی در طول زندگیاش باید با او در ارتباط باشد. زیرا اصل دربارهٔ هر نوزادی که به دنیا میآید این است که تا انجام ندادن غسل تعمید از سوی کشیش به نصرانی بودنش اعتراف نمیشود و ازدواجش پذیرفته نمیشود مگر به واسطهٔ کشیش و اگر گناهی مرتکب شد باید نزد کشیش به همهٔ گناهانش اعتراف کند تا مورد بخشش قرار گیرد و سند بخشش گناه دریافت کند. هنگام مرگ نیز همان روحانی مراسم تکفین و دیگر امورش را انجام میدهد وگرنه بر دین نصرانی نمرده است.
هیچیک از این موارد در اسلام وجود ندارد. هیچکس میان بنده و پروردگارش نیست و هر واسطهای در عبادت شرک و کفر است؛ همانند عبادت بتها و بزرگان و حتی پیامبران و ملائکهٔ مقرب:
﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ [بینه: ۵]
(و فرمان نیافته بودند جز اینکه الله را بپرستند در حالی که دین [خود] را برای او خالص گردانند).
ازدواج مسلمان تنها با حضور دو شاهد عادل مسلمان انجام میشود حتی اگر آن دو شاهد بقال یا قصاب باشند و هیچ چیز آن را منعقد یا باطل نمیکند مگر حکم الله که در کتاب و سنت پیامبرش ﷺ آمده و برای توبهاش از گناه تنها اعتراف بین و او و پروردگارش کافی است و بیان بیدلیلِ گناه، خود گناهی دیگر است چنانکه در حدیث آمده است: «همهٔ امتم معافند مگر کسانی که گناهشان را علنی میکنند» و همهٔ زمین برای او مسجد و پاک قرار داده شده که هر جا خواست نمازش را به جای میآورد و غسل میت مسلمان و تکفینش و نماز بر او توسط هر مسلمانی که نمازش صحیح است جایز است و این اوج آزادی عقلها و بدنها از هر بندگی و ذلتی است مگر برای خالقِ یگانه.
گروه دوم: کسانی که جزو دستهٔ اول قرار نمیگیرند یعنی عموم مردم، همهٔ کسانی که از گروه اول نباشند؛ تفاوتی ندارد که نام و ارزش اجتماعی و حرفهاش چه باشد، جاهل باشد یا دانش آموخته، فقیر یا غنی. در کل همهٔ کسانی که با پروردگارشان رابطهٔ مستقیم ندارند.
این مفهوم فلسفی برای تقسیمبندی جامعهٔ غربی از عصرهای نخست، همان زمینهای بود که زندگی غربی معاصر بر اساس آن رشد کرد و قدرت رسانهای و نظامی غرب باعث شد که همین فلسفه به زندگی شرقی نیز راه یابد تا جایی که هیچ جامعهای در شرق از تاثیر آن در امان نمانده به طوری که هر کس به غربزدگان منتسب به اسلام نظر بیاندازد میبیند آنان همین مفاهیم را در مقابله با اسلام مطرح میکنند بیآنکه تفاوت این دو را ببینند و یا حقیقت اسلام را بشناسند، حال آنکه بیشترشان به حقیقت اسلام ناآگاهند یا اهل هوایند و قصد بریدن از احکام این دین را دارند، در نتیجه ادعا میکنند مشکلشان با «رجال» دین است نه با مفاهیم و نص دینی. حال آنکه چنین مفهومی (رجال دین) در اسلام وجود ندارد. ما رجال دینی نداریم که در برابرش رجال دنیا قرار داشته باشد و آنچه هست علما و فقهایند که حق را چنانکه پیامبر ﷺ به مردم ابلاغ کرد به آنان میرسانند و نه مردم را تعمید میکنند و نه کسی نزد آنان اعتراف میکند. اهل رهبانیت نیستند و از مردم دوری نمیگزینند؛ ازدواج میکنند و خرید و فروش میکنند و همانند مردم کار میکنند، اما وارث [علم] پیامبرانند و حامل شریعت نه آنکه از نزد خود چیزی بیاورند و در برابر هر فهم ناصحیح که در پوشش شبهه و شهوت است میایستند و راه را بر آن میبندند.
در حدیث آمده که رسول الله ﷺ فرمودند: «این علم را از هر نسل اشخاص مورد اعتماد آن بر دوش میگیرند که تحریف اهل غلو و ادعایِ باطلگویان و تأویل جاهلان را از آن دور میسازند».
عالم دیگران را راهنمایی میکند و آنکه نمیداند نیازش را [در هر زمینهای، از آگاهان آن زمینه] میپرسد، مانند حال بیمار با پزشک؛ زیرا عقل انسان اگرچه برای در بر گرفتن هر علمی توانایی دارد اما صاحبش آنقدر عمر و وقت ندارد که همهٔ آنچه نیاز دارد را بیاموزد، برای همین است که شافعی میگوید: «شایسته است انسان در سرزمینی زندگی نکند مگر آنکه در آن طبیبی باشد که او را دربارهٔ امور بدنش آگاه سازد و عالمی که او را از امر دینش آگاه سازد».
از آنجایی که مسالهٔ طب به ماده و زندگی انسان و ماندنش ارتباط دارد به آن توجه نشان میدهد و حتی اگر نظریهای در پزشکی اشتباه و توهم باشد باز مال و وقت خود را صرف آن میکند، اما ارتباط امر آخرت به ماده مانند ارتباط پزشکی در عقل غافل آشکار و واضح نیست، برای همین انسان فراموشش میکند و بلکه ممکن است آن را توهم دانسته و به مبارزه با آن بپردازد. اینجا انسان فراموش میکند که نصف مالش را در توهم ماده هدر داده است.
نبرد علمای اسلام علیه باطلگرایان و اهل غلو و جاهلان به مثابهٔ دفاع از حق و حمایت اسلام از بیهودهبازی افکار و ناخالصیهای نفس و هوسهای افسار گسیختهٔ کسانی است که میخواهند تفسیری دلخواه از اسلام ارائه دهند. مبارزهٔ آنان با منحرفان همانند کشمکش رجال اهل کتاب علیه عموم مردم نیست؛ کسانی که میخواهند خود را به مانند دروازهای قرار دهند که هیچ کس جز از طریق آنان به خداوند نرسد.
چه بسیار علمای اسلام نسبت به هرگونه وساطت تخیلی که اهل قبور و اضرحه و مزارات از آن بهرهبرداری میکنند هشدار دادهاند و همینطور نسبت به اهل خرافه و کاهنان و جادوگران و ستارهشناسان و کفخوانان که آخرت و آیندهٔ مردم را به توهم پیوند میزنند. علمای راستین سلف و خلف عقل و بدن مردم را از هرگونه توهم بیپایه و اساس که میان آنان و خالقشان فاصله میاندازد آزاد میکنند و رسالتشان بیان همان توحیدی است که پیامبرمان محمد ﷺ برایش مبعوث شده است. آنان به مبارزه علیه همهٔ کسانی برمیخیزند که در فهم این دین منحرف شدهاند و میان خالق و مخلوق فاصله انداختهاند. آنها برای الله جهاد میکنند نه برای خود چرا که کارشان آزاد کردن عقلها و بدنها و اندیشهها از خم شدن یا ترس از غیر الله است ـ چه این غیر الله حاکم باشد یا محکوم ـ و زندگی را از دستکاری و بیهودگی عقلها حفظ کرده به بیان حکم نازل شدهٔ خداوند و حدود وی میپردازند تا آنکه طغیان هوای نفس به نام عدل و انصاف و آزادی و برابری به مردم قالب نشود. تصویری که تاثیرگرفتگان اندیشهٔ لیبرال از مخالفان خود ارائه میدهند تصویری است برگرفته شده از مخالفت غرب با دین و دینداران خودشان و انداختن این تصویر بر امتی که دینش و عقیدهٔ توحیدیاش از تحریف حفظ شده، یا از روی جهل است و یا از روی هوای نفس یا هر دو و این اصلا عاقلانه نیست که چون یک بیمار با دارویی شفا یافته همان دارو را به زور به یک انسان سالم بخورانیم!
از آنجایی که اندیشهٔ لیبرال سعی در انتشار و جهانی شدن دارد با همهٔ عوامل غیبی تاثیرگذار بر عقل یک برخورد را دارد. آنان همهٔ ادیان ـ از جمله اسلام ـ را که بر رفتار مردم تاثیر میگذارند یکی میبینند، برای مثال آنان اسلام با بودیسم و یهودیت و نصرانیت و هندوئیسم را در یک سبد میگذارند.
الله متعال پیش از چهارده قرن تحریف لفظ و معنای کتاب خدا توسط رجال کهنوت را بیان کرده و از آنان خواسته که دین تغییر یافتهشان را ترک گفته و به دین محکم اسلام روی آورند و بیان داشته که آنان در تاریکی به سر میبرند و باید از این ظلمت خارج شوند:
{يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ (۱۵) يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ} [مائده: ۱۵ ـ ۱۶]
(ای اهل کتاب، پیامبر ما به سوی شما آمده است که بسیاری از چیزهایی از کتاب [آسمان خود] را که پنهان میکردید برای شما بیان میکند و از بسیاری [خطاهای شما] در میگذرد. قطعا برای شما از سوی الله روشنایی و کتابی روشنگر آمده است (۱۵) الله هر که را از خشنودی او پیروی کند به وسیلهٔ آن به راههای سلامت رهنمون میشود و به توفیق خویش آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون میبرد و به راهی راست هدایتشان میکند).
اما آنان عناد ورزیدند و از روی عمد، تاریکی را بر ظلمت ترجیح دادند:
{يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ} [آل عمران: ۷۱]
(ای اهل کتاب چرا حق را به باطل در میآمیزید و حقیقت را کتمان میکند با اینکه خود میدانید؟)
و فرمود:
{يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ} [آل عمران: ۷۰]
(ای اهل کتاب چرا به آیات الله کفر میورزید با آنکه خود [به درستی آن] گواهی میدهید؟).
به تدریج پیروان غیر نصرانی اندیشهٔ لیبرال اصطلاحات درگیری با این دین تحریف شده در عرصهای دیگر را برگرفته و با بهره گرفتن از مصطلحاتی قاصر و غیر مناسب برای این شرایط، شروع به مخالفت با دین اسلام یعنی دین محکم فطرت کردند. نصرانیت و یهودیت با شکل امروزی در واقع یک دین ساختگی و بشری است نه آسمانی، و نصرانیان حقیقت اسلام را میدانند و میدانستند که رویارو شدن با نصرانیت تحریف شود به واسطهٔ یک دین دیگر به درگیری بزرگی میانجامید که با وجود این رویارویی نمیتوانستند بر تلبیسی که برایشان پیش آمده غالب شوند و این به سبب مخلوط شدن عاطفهٔ دینی نزد آنان علیه غیر نصرانیان بود و همینطور به سبب ارتباط اسلام با ملتها و اقوامی که میانشان انتقامها و دشمنیها وجود داشت، بنابراین پذیرش اسلام برای آنان نوعی شکست نژادی قومی تعبیر میشد و تصحیح این تاریکیها و اشتباهاتی که در آن زندگی میکنند به اسم اسلام را سخت و دشوار میدانستند. آنان پیش از اسلام نیز سعی کردند از داخل کلیسا و به اسم آن ابهام و شرک موجود و تحریف ظالمانهٔ احبار و راهبان را از بین ببرند؛ آنطور که در امور دین و دنیا مخلوقانی را رابطهٔ میان خود و خداوند قرار دادند و جز به واسطهٔ آنان نمیتوانستند به خداوند برسند؛ آنطور که الله تعالی میفرماید:
﴿اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ﴾ [توبه: ۳۱]
(دانشمندان و راهبان خود را به جای الله به خدایی گرفتند)
حال آنکه هدفشان دسترسی به دنیا بود:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾ [توبه: ۳۴]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا میخورند و از راه الله باز میدارند).
در نتیجه نتوانستند تاریکیها و تلبیسات کلیسا را از درون آن اصلاح کنند و ناگزیر به تصحیح و اصلاحات به نام عقل و فلسفه روی آوردند اما این رشتهٔ عقل که ضابطهای از دین محکم و صحیح نداشت پاره و به هم ریخته شد.
ادامه دارد
شیخ عبدالعزیز طریفی ـ ترجمه: احمد معینی
[سلسلهی «منطق لیبرال» از کتاب «العقلیه اللیبرالیه، فی رصف العقل ووصف النقل» ترجمه شده است]