الحمدلله وبعد…
هنگام تلاوت کتاب الله چیزی توجهم را به خود جلب کرد و آن اقتران دو لفظ «علم» و «ایمان» است. الله متعال گروهی را که به سخنان آنان استشهاد نموده با این دو واژه وصف نموده و میفرماید:
﴿وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ﴾ [روم: ۵۶]
(و کسانی که علم و ایمان یافتهاند میگویند..)
و خبر از بالا رفتن مقام و منزلت کسانی میدهد که این دو را در خود یکجا کردهاند:
﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ [مجادله: ۱۱]
(الله کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و علم یافتهاند [بر اساس] درجات بلند گرداند)
و به ما گوشزد نموده که چگونه یکی از این دو به سوی دیگری هدایت میکند:
﴿وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ﴾ [آل عمران: ۷]
(و کسانی که در علم راسخاند میگویند: ما بدان ایمان آوردیم)و میفرماید:
﴿لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيكَ﴾ [نساء: ۱۶۲]
(اما کسانی از آنها که در علم راسخاند و مومنان به آنچه بر تو نازل شده ایمان دارند)
الله سبحانه و تعالی با هر دوی اینها بر پیامبرش منت نهاده میفرماید:
﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ﴾ [شوری: ۵۲]
(و همینگونه روحی از امر خودمان به سوی تو وحی نمودیم؛ تو نمیدانستی کتاب چیست و نه ایمان [کدام است])
ابوالعباس ابن تیمیه رحمه الله میگوید: «چرا که همهی خیر، ریشه و شاخهاش در علم و ایمان منحصر است». [ابن تیمیه، اقتضاء صراط المستقیم، تحقیق دکتر ناصر العقل، مکتبة الرشد: صفحه ۱/ ۳۷۲].
کتابی که پیش روی دارید حاصل اندیشه و تامل در برخی از راههای علم و ایمان است که آن را در اوقاتی پراکنده بر روی کاغذ آوردهام و از آنجایی که دوست داشتم با ترتیب آیات هماهنگ باشم، بخش اول این کتاب را به تامل در راههای علم و بخش دوم را به اندیشه در مسالک ایمان اختصاص دادهام.
پلِ تلاش
وقتی دفترچهی برنامهریزیات را باز میکنی یا از قفسهی کتابخانهات برگههایی قدیمی را بیرون میآوری که خیلی وقت پیش برای خودت در آن برنامهها و اهداف علمی و دعوی و حتی کاریات را نوشته بودی، همراه با گرد و خاکی که از آن برگهها بلند میشود انبوهی از غم و غصه نیز برمیخیزد… آنجاست که احساس میکنی هنوز در ته این دره باقی ماندهای اما اهداف و آرزوها و رویاهایت بر روی ابرهاست! و همچنان راهی برای رسیدن به آن نیافتهای…
حالا فکر کنید که انسان ذهنش را بیشتر مرور کند و اهدافی را به یاد آورد بسیار زیباتر از همهی دیگر آرزوها… مانند خواستهی همراهی با محمد صلی الله علیه وسلم در کاخهای فردوس… و ادامهی آیندهی ابدی با آن جمع باشکوه…
علت چیست که آن همه رویاها و اهداف زیبا این همه سال زیر سُم گذر ایام مانده و کمرنگ شده، اما هنوز محقق نشده است؟
حقیقت این است که تفسیر این شکستها و ناتمام ماندن نقشهها و اهداف به عوامل گوناگونی بستگی دارد. عواملی که نصوص شرع به بخشی از آن اشاره کرده و تجربهی عظیم بشری در علوم مدیریت و برنامهریزی و موفقیت به بخشی دیگر از آن، به ویژه شناخت مدیریتی که بر اساس تجربه ثابت شده است…
اما اینجا عاملی وجود دارد که نسبت به آن در درون خودم احساس خاصی دارم… عاملی که ناکامی و شکست در راه رسیدن به بسیاری از آرزوها و رویاهایمان را تفسیر میکند… بسیار مختصر بگویم، عامل این شکست این است که نقشهها بر روی صخرههای بلند است و پاها همچنان نرم و لطیف بر روی زمین مانده و حتی از کفش بیرون نیامده!
هنوز در درون بسیاری این باور وجود دارد که میتوان بدون تحمل سختیها و سر کشیدن جام صبر به شکوه و عظمت دست یافت…
خداوند قانونی را در این زندگی قرار داده که بنابر آن اهداف والا، یعنی اهدافی که قرآن به آن اشاره نموده مانند رسوخ در علم و پیروزی و آشکار شدن هدایت و دین حق بر همهی آیینها، و قدرت یافتن در زمین و اصلاح امت و دیگر اهداف والا برای کسی که آسایش و غذا و نوشیدنی و خواب و اوقات فراغتش بی هیچ کم و کاستی سر جایش هست، حاصل نمیگردد… این حقیقتی است که هم شرع به آن اشاره نموده و هم تجربهی زندگی آن را ثابت کرده است.
وقتی شخص آنقدر میخوابد که آثار سرخی خواب در چشمانش دیده میشود و هر گاه اراده کند سفرههای رنگارنگ غذا در برابرش پهن میشود و وقتهای مفصلی را به قهوه و چای و آبمیوه و شیرینی اختصاص میدهد و به خود اجازه نمیدهد هیچ فرصتی را برای همنشینی و بگو و بخند با دوستان از دست دهد و نمیتواند نفس خود را از ساعتها گشت و گذار بیارزش در اینترنت باز بدارد… اگر شخصی اینطور است و با این حال انتظار دارد روزی به اهداف علمی و دعوی و اصلاحیاش جامهی عمل بپوشاند؛ چنین کسی عقل خود را در آورده و به جایش چراغ جادو کار گذاشته است!
امور والا و اهداف بزرگ در راه علم و آموزش و تالیف و اصلاح و تغییر و نهضت امت هیچگاه روی خود را به تو نشان نخواهند داد مگر هنگامی که با دستانی لرزان از تلاش و زحمت، عرق پیشانیات را پاک کنی.
یک بار با یکی از همکاران فعال در عرصهی «تربیت دعوی» گفتگویی داشتم. به من گفت: به نظرت بزرگترین مشکلی که فعالیتهای تربیتی را در این شرایط و با این تغییرات سریع و چالشهای فکری جدید تهدید میکند چیست؟
با اطمینان گفتم: فلانی، همهی این انحرافات فکری و شُبُهات را کنار بگذار، باور کن اینها هیچ نیست. بزرگترین مشکلی که فعالیتهای دعوی را تهدید میکند «نبود جدیت» است.
در فضایی که سر و صدای لهو و بیهودگی و شوخی و صدای قهقههی ناشی از حرفهای بامزه بر آن غالب است، آیا انتظار میرود که از این محیط مُسندی در حدیث یا مدونهای در فقه یا کتابی با ارزش یا دایرة المعارفی بیرون بیاید؟! این با منطق زندگی سازگار نیست… خداوند علم را با ارزش ساخته، این گوهر با ارزش را در بازار اجناس دست دوم نمیفروشند…
از هر کدام از علمای نوآور که میخواهی بپرس… در زندگینامهی کسانی که دقت علمیشان شگفتانگیز است جستجو کن… موردی که در زندگی همهی این اشخاص خواهی دید این است که زیاندیدهی اصلی در زندگی آنان خواب و غذا و نوشیدنی و تفریح است.
نقشههای ما بر قلهی کوهها است و پاهایمان نرم و لطیف و همچنان بر زمین! و با این حال در این توهم به سر میبریم که نتایجی که میخواهیم روزی بیهیچ مقدمهای از آن بالا پایین خواهد آمد!
برای مثال… خیلی وقتها پیشنویس یک کتاب یا پژوهش را نزد بسیاری از طلاب علم و پژوهشگران میبینی که صرفا حاوی بخشبندی موضوع و عناصر پژوهش به همراه برخی شواهد و نکات مهم است؛ سالها میگذرد و روزها از پی هم میروند و هنوز کتاب مورد نظر پا به عرصهی وجود نگذاشته… اما در همین حال از خواب بیش از حد و غذا و نوشیدنی اضافه و تفریح زیادی و همنشینیها غیر ضروری و پرحرفی و دیدنهای اضافه هیچ چیز کم نشده…
همینطور در نیت بسیاری از مردم رگههایی از خیر و تلاش و تولید میبینی، اما همهی اینها از مرحلهی پروژه پا فراتر نگذاشته است.
یا حتی در امور دنیوی… خیلی وقتها جوانی را میبینی که نزد خودش یا پیش خانواده و دوستانش دربارهی آغاز یک پروژهی تجاری در «روزهای پیش رو» میگوید. روزهایی که هیچ وقت فرا نمیرسد، زیرا او نتوانسته از تفریح و استراحت و شب نشینیهایی که برنامهی ثابت روزانهاش هست دست بکشد!
وقتی امام مسلم بن حجاج نیشابوری رحمه الله کتابش «صحیح مسلم» را که یکی از مفاخر این امت است جمعآوری میکرد، هنگامی که به احادیث نماز و به بخش «مواقیت نماز» به حدیث مشهور عبدالله بن عمر دربارهی تعیین وقت نمازها رسید، این حدیث را که به روایتهای گوناگون و متعدد و متفرع وارد شده بسیار زیبا مرتب نمود به طوری که همهی روایات را با اختلاف طرق از قتاده از ابوایوب از عبدالله بن عمرو در خود جای داد.
هنگامی که وی این کار را انجام داد خواست پیامی را به خوانندهی کتابش برساند مبنی بر اینکه این نتیجهای که در مورد حدیث عبدالله بن عمرو به آن رسیده حاصل چیزی نیست جز تلاش بسیار.
برای همین در میانهی احادیث نماز، اثری را از امام حافظ، یحی بن ابی کثیر (متوفای ۱۲۹ هجری) نقل نموده که میگوید:
«یحیی بن یحیی تمیمی به نقل از عبدالله بن یحیی بن ابی کثیر میگوید: از پدرم شنیدم که گفت: علم با آسودگی بدن به دست نمیآید» [صحیح مسلم: ۶۱۲].
اما اینجا مسالهی عجیب این است که امام مسلم در کتاب خود صرفا احادیث مرفوع، یعنی احادیثِ پیامبر ﷺ را تخریج میکند [نه آثار صحابه و تابعین] و این شرطِ اصلی امام مسلم در کتاب اوست، بنابراین چگونه این «اثر» را از یکی از صغار تابعین تخریج نموده؟ آن هم اثری که دربارهی خستگی در راه علم سخن میگوید، سپس آن را در میانهی احادیث نماز قرار داده است؟!
قاضی عیاض (متوفای ۵۴۴ ه) در کتابش «إکمال المعلم» میگوید:
«بسیاری دربارهی علت ذکر این خبر میپرسند حال آنکه مربوط به این موضع نیست و اصلا حدیث پیامبر ﷺ و بر اساس شرط این کتاب نیست. در این باره یکی از شیوخ ما میگوید: مسلم رحمه الله از آنجایی که از آنچه در این باب ذکر نموده به شگفت آمده و مقدار تلاشی را که برای تحصیل و جمعآوری آن متحمل شده میدانسته این خبر را در میانهی آن آورده تا اشارهی به این موضوع باشد، و یادآوری نماید که آنچه ذکر نموده جز با تلاش و خستگیِ جستجو به دست نیامده و این مسالهای واضح است، والله اعلم» [قاضی عیاض، إکمال المعلم بفوائد مسلم: ۲/ ۵۷۷].
واضح است که این عبارت یعنی «علم با آسودگی بدن به دست نمیآید» آنقدر روی امام مسلم تاثیر داشته که انگار همیشه آن را به یاد خود میآورده است. سخنان و جملاتی که انسان را به تلاش و کوشش و پایداری در راه علم تشویق میکنند بسیار است، اما وی این جملهی امام یحیی بن کثیر را برگزیده زیرا آنطور که به نظر میرسد، تاثیر آن را به روح امام مسلم نزدیکتر بوده است…
کسی که به گستردگی علم و کوتاهی عمر و نیازهای رو به افزایش زندگی بیاندیشد خواهد دانست که این سخن امام یحیی بن کثیر از گوشهی ذهن او بیرون نیامده و سخنی صرفا ادبی نیست بلکه حرف به حرف آن با «اسکنهی» تجربه حک شده است.
علمای جوان بسیاری دیدهام که از همردههای خود پیشی گرفتهاند و از سخنانشان سند و مساله میتراود، یا کارهای علمی و پژوهشی بسیاری که در باب خود تبدیل به اساس و معیار آن علم شده است؛ با دیدن همهی اینها به خود گفتهام: خداوند یحیی بن کثیر را رحمت کند که فرمود:
این خستگی که ناگزیر باید تحملش کرد خاص یک هدف نیست بلکه شامل همهی کمالات انسانی میشود، چنانکه ابن قیم میگوید: «همهی کمالات جز با تحمل قسمتی از مشقت به دست نمیآید و تنها با پشت سر گذاشتنِ پلی از خستگی میتوان به آن رسید» [ابن قیم، مفتاح دار السعادة: ۲/ ۸۹۵].
در این میان بیشترین نتیجه را کسانی به دست میآورند که این خستگی و تلاش را در مسیر دستیابی به آیندهی ابدی صرف کردهاند. ابن قیم رحمه الله میگوید: «هیهات! هیچ قومی به سرمنزل نرسیدهاند مگر با ادامهی مسیر، و به سوی قرارگاه آسایش عبور نکردهاند مگر از پُل زحمت» [ابن قیم، بدائع الفوائد: ۳/ ۱۱۸۷].
اما این مهم است که انسان به حکمت خداوند از ارتباط بین «خستگی و موفقیت» پی ببرد، چنانکه ابن قیم هنگام شرح مسائل تقدیر و حکمت خداوند میگوید:
«حکمت الله بر این مستقر گشته که سعادت و خوشی و آسایش به دست نمیآید مگر با عبور از پل سختی و خستگی، و نمیتوان به آن وارد شد مگر از دروازهی ناخوشی و صبر و تحمل سختیها» [ابن قیم، شفاء العلیل: ۴۴۸].
این رابطهی میان «تلاش و دستاورد» صرفا یک معنای شرعی نیست که مخصوص امتهای وحی دیده باشد. این معنایی است که هر عقل و خردی به محض رویارویی با کشمکش زندگی به آن خواهد رسید… نخستین کسی که دیدهام با عبارتی بسیار بدیع اتفاق همهی فرهنگها بر این معنا را ذکر نموده، امام حافظ زاهد، ابواسحاق ابراهیم حربی (متوفای ۲۸۵ هجری) است. او صاحب کتاب مشهوری دربارهی «غریب الحدیث» و از شاگردان امام احمد بن حنبل است.
ابن تیمیه از وی عبارتی را نقل نموده که زیبایی و هیبت معنایش دلها را به لرزه میآورد: «عقلای همهی ملتها بر این متفقاند که خوشی، با خوشی به دست نمیآید» [ابن تیمیه، قاعدة فی المحبة: ۲/ ۳۹۳].
این عبارت را که ابن تیمیه نقل نموده، خطیب بغدادی نیز به نقل از ابراهیم حربی با صیغهای اندک متفاوت آورده است. آنجا که ابراهیم حربی چیزهایی دربارهی خود بیان نموده به غایت شگفتانگیز نه دربارهی تحمل سختیها توسط او، بلکه دربارهی بیتوجهی به آن مشقتها. در تاریخ خطیب بغدادی سخن ابراهیم حربی چنین آمده که میگوید:
«عقلای همهی ملتها بر این متفقاند که هر کس با تقدیر همراهی نکند از زندگی لذت نمیبرد. گاه پیراهنم تمیزترین پیراهن و ازارم کثیفترین ازار بود اما هرگز به خود نگفتم که این دو به هم نمیآید، و گاه یکی از کفشهایم پاره بود و دیگری سالم، و با همین دو راه میرفتم و همهی بغداد را میگشتم، این به سویی و آن به سویی، اما به خود نگفتم که درستش کنم و هیچگاه نه به مادر و نه به خواهر و نه به همسر و دخترانم در مورد تبی که دچارش بودم چیزی نگفتم، زیرا مرد آن است که غمش را در خود نگه میدارد و خانوادهاش را غمگین نمیکند. چهل و پنج سال دچار سردرد بودم اما به کسی نگفتم، و سی سال روزم را با دو تکه نان به سر میبردم. اگر مادرم یا خواهرم آن را به من میرساند میخوردم وگرنه تا شب بعدش گرسنه و تشنه میماندم» [خطیب بغدادی، تاریخ بغداد: ۶/ ۵۲۲].
اما صریح بگویم، این نمونه از اشتغال به اهداف والا و بیتوجهی کامل به سختیها و خستگیها، نمونهای است استثنایی که فکر نکنم جز انسانهایی نادر در تمام تاریخ، کسی طاقتش را داشته باشد.
معنای این عبارت که حافظ ابراهیم حربی رحمه الله ذکر نموده در میان علمای پس از او نیز جا افتاده و منتشر است و همگی بر مجرب و عقلانی بودن آن تاکید نمودهاند. این واقعیت در بین ملتها نیز متداول است، تا جایی که ابن قیم با تاثیری آشکار از عبارت ابراهیم حربی میگوید: «همهی خردمندان بر ستایش خستگی در راه تحصیل کمال نفس متفقاند و هر که بیشتر در این راه زحمت بکشد حالش بهتر و مقامش بالاتر است» [ابن قیم، شفاء العلیل: ۴۴۹].
فکر کن در تنها بین ستونهای مسجد محلهتان قدم میزنی و در همین حال یکی از متون علمی را حفظ میکنی، یا در گوشهای از کتابخانهی شخصیات نشستهای و کتب مرجع در برابرت پراکندهاند و غرق پژوهش و تحقیق هستی، یا آنکه مشغول یک فعالیت دعوی؛ سپس در همین حال احساس خستگی میکنی یا از دوستانت پیامی دریافت میکنی که به تو پیشنهاد شرکت در یک گردش را میدهند…
در این وضعیت بیشتر افراد دچار سستی شده و تمرکز خود را از دست میدهند و با خود میگویند: کمی به خودم استراحت بدهم… اما اگر این سخن ابراهیم حربی را بیاد بیاوری که: «عاقلان همهی امتها بر این متفقاند: خوشی با خوشی به دست نمیآید» خواهی دید چگونه عزم و ارادهات به جوش آمده و به فعالیت خود ادامه خواهی داد و وسوسهی آسایش و تفریح را پشت سر میاندازی.
اما این تلاش و زحمت صرفا مخصوص هدف والای اصلی یعنی رسیدن به بهشت و در امان ماندن از آتش جهنم، یا دیگر اهداف شریف مانند علم و ایمان و غذا دادن به بینوایان و اصلاح جامعه نیست، بلکه برای به دست آوردن خوشیهای دنیایی که مردم در پی آن هستند مانند مال و شهرت و منصب نیز باید از پل خستگی گذشت، همانطور که ابن تیمیه میگوید: «لذتهای دنیوی غالبا به دست نمیآید مگر با نوعی تلاش و زحمت» [ابن تیمیه، مجموع الفتاوی: ۲۰/ ۱۴۶].
خُب، آیا در قرآن و سنت نبوی به این رابطهی میان «خستگی و موفقیت» اشارهای شده است؟
بله، اشارات بسیاری به این رابطه شده، که مهمترین آن این تصویر بسیار زیبای نبوی است که در عبارتی پربار و بدیع میفرماید: «بهشت با ناخوشیها پوشانده شده است» [صحیح مسلم: ۲۷۲۲].
چرا که بهشت به دست نمیآید مگر با طی کردن مسیری که نفس بشری دوست ندارد یعنی با ترک هوای نفس و شهوتها…
در تصویرگری دیگری در اوج زیبایی ادبی، پیامبر ﷺ منظرهی مومنی را به نمایش گذاشته که این سختی و تلاش را تحمل میکند و میفرماید: «دنیا زندان مومن است» [صحیح مسلم: ۲۹۵۶].
اگر میان تصویری که قرآن از اهل بهشت ارائه میدهد و تصویر آن از اهل دوزخ مقایسهای کنی، خواهی دید که چگونه اهل بهشت در این دنیا بر پلِ خستگی و تلاش ازدحام کردهاند، و اهل آتش را میبینی که چگونه به آسایش و لذتهای خود مشغولند.
برای مثال، در این آیه بیاندیش که خداوند در آن کم خوابیدن اهل بهشت در دنیا و بیداری آنان برای عبادت را بیان نموده است:
﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ (۱۶) كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ﴾ [ذاریات: ۱۶ ـ ۱۷]
(آنها پیش از این نیکوکار بودند (۱۶) و از شب اندکی را میخوابیدند).
و همینطور دربارهی سرورانمان صحابه رضی الله عنهم میفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ﴾ [مزمل: ۲۰]
(در حقیقت پروردگارت میداند که تو و گروهی از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم از شب یا نصف آن یا یک سوم آن را [به نماز] برمیخیزند).
و آنجا که خطاب به پیامبرش میفرماید:
﴿قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا﴾ [مزمل: ۲]
(شب رابه پا خیز، مگر اندکی).
به خاطر خدا به این آیات بیاندیش و سپس آن را با بالشهای ما مقایسه کن که بر اثر خواب طولانی شب و روز فرسوده شده است!
اینها شکوه و سربلندی است که جز با تلاش و زحمت به دست نمیآید…
اما در مقابلِ روش زندگی بهشتیان، زندگی دنیایی دوزخیان را ببین که قرآن چگونه آن را به تصویر کشیده است. الله متعال دربارهی یاران چپ (دوزخیان) میفرماید:
﴿إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ﴾ [واقعه: ۴۵]
(آنان پیش از این ناز پرورده بودند).
برای همین است که ملائکه وقتی به استقبال بهشتیان میروند با عباراتی به آنان خوش آمد میگویند که نشان دهندهی همین معنا است:
﴿وَالمَلاَئِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِّن كُلِّ بَابٍ (۲۳) سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾ [رعد: ۲۳ ـ ۲۴]
(و ملائکه از هر دری بر آنان وارد میشوند (۲۳۹) [و میگویند] سلام بر شما به [پاداش] آنچه صبر کردید؛ چه نیک است فرجام آن سرای).
ببنیند ملائکه در خوش آمد خود چگونه به صبر آنان اشاره کردهاند، که این نشان دهندهی اموری است بر خلاف آسایش؛ چیزهایی که بهشتیان نفس خود را به آن وادار کرده بودند.
از بزرگترین منابع پی بردن به این معنا، تدبر اخبار و داستانهای پیامبران در قرآن و رنجی است که از دست مردمِ خود کشیدهاند. برای مثال، نوح را ببینید که نهصد و پنجاه سال در میان خود بود و چگونه از هر فرصت ممکنی برای دعوت آنان بهره میبرد:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا﴾ [نوح: ۵]
(گفت: پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت کردم).
و همچنین فرمود:
﴿ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا (۸) ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا﴾ [نوح: ۸ ـ ۹]
(سپس من آشکارا آنان را دعوت نمودم (۸) باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت [و] پوشیده نیز به آنان گفتم).
و بالاتر از همهی آنان رنجها و مصیبتهایی که سرور فرزندان آدم، محمد ﷺ متحمل شدند، تا آنکه الله متعال ایشان را قدرت و تمکین عطا نمود. ابن قیم قسمتی از این رنج را چنین به تصویر میکشد:
«همانطور که پیامبر ﷺ پس از آنکه کفار آنگونه بیرونش کرده بودند، [در روز فتح] به آن جایگاه ارزشمند یعنی مکه وارد شد، و آن پیروزی بزرگ را نصیبش گرداند، بعد از آنکه از دست دشمنانش آن رنجها را متحمل گردید… به طور کلی [میتوان گفت] : فرجامهای نیک در اسبابی ناخوشایند و سخت پنهان شدهاند» [ابن قیم، إغاثة اللهفان: ۲/ ۸۱۷].
به سبب آزموده بودن و عقلانیت این معنی، و از آنجایی که مردم به حتمی بودن تحمل سختیهای دنیا آگاهند، شاعران نیز در به تصویر کشیدن این حقیقت گوی سبقت از یکدیگر ربودهاند. از جمله ابوتمام حبیب بن اوس طائی (متوفای ۲۳۱ ه) که در قصیدهی مشهورش دربارهی فتح عموریه میگوید:
بصرت بالراحة الکبری فلم ترها / تُنال إلا علیٰ جسر من التعب
یعنی: به آسایش بزرگ نظر انداختی اما آن را دست یافتنی ندیدی مگر بر پلی از خستگی [دیوان أبی تمام با شرح خطیب تبریزی: ۱/ ۴۹].
ابوتمام مقایسهای بسیار زیبا نموده میان دو نوع خواب که یکی از آنها با ترک دیگری به دست میآید:
و لم تُعطِنی الأیام نوما مُسکّنا / ألذّ به، إلا بنوم مشرّد
یعنی: روزگار خوابی آرامبخش و لذتبخش به من نداد، مگر خوابِ هنگام آوارگی! (پس از تحمل سختیها) [دیوان أبی تمام با شرح خطیب تبریزی: ۱/ ۲۴۵].
حتی خواب خوش هم نصیب کسی نمیشود مگر پس از ساعتها ترک خواب! نزدیکترین مثال برای آنچه ابوتمام ذکر نموده خوابِ پس از دستاورد است. این خواب آنقدر خوش است که خواب بیهودگی و بیکارگی همهی عمر نیز به پایش نمیرسد.
سپس متنبی (متوفای ۳۵۴ ه) بعد از ابی تمام آمده و این معنی را در نهایت مهارت ادبی به روشهای گوناگون حک نموده است. وی این سختیها و انواع دشواریها و رنجها را اساس تفاوت میان مردم در شکوه و عظمت دانسته است، و گرنه همه با یکدیگر یکسان میشدند:
لو لا المشقة ساد الناس کلهم / الجود یُفقِر، والإقدام قَتّال
یعنی: اگر سختی نبود همهی مردم به سروری میرسیدند. بخشندگی فقیر میکند و ابراز شجاعت کشنده است. [دیوان متنبی: ۴۹۰].
متنبی در بیتی دیگر رابطهی برعکس و متضاد میان نفس و بدن را نمایان ساخته، به این صورت که اگر نفس انسان همتی والا داشته باشد بدن را به خستگی میکشاند و اگر همتش پست باشد بدن آسوده میشود! چنانکه میسراید:
وإذا کان النفوس کبارا / تعبت فی مرادها الأجسام
یعنی: اگر درون انسانها بزرگ باشد، بدنها در راه رسیدن به اهدافِ آن خسته میشوند. [دیوان متنبی: ۲۶۰].
در بیتی دیگر، متنبی همین معنا را با تشبیهی زیبا به تصویر کشیده است؛ با وجود آنکه زنبور با نیش زدن کسانی که به لانهاش نزدیک میشوند از آن دفاع میکند اما مردم برای به دست آوردن عسل و لذت بردن از شیرینیاش دست به ماجراجویی میزنند. خواستههایی که انسان در زندگیاش دارد نیز چنین است:
تریدین لقیان المعالی رخیصة / ولا بدّ دون الشهد من إبر النحل
میخواهی ارزان به شکوه و بزرگی دست یابی؟ / حال آنکه پیش از رسیدن به عسل باید نیش زنبوران را چشید. [دیوان المتنبی: ۵۱۸].
دلایل این رابطهی میان «خستگی و موفقیت» را در نصوص شرعی و ادبی و در فرهنگ دیگر ملل نمیتوان در شمار آورد. اما اینجا لازم است از یک بدفهمی که ممکن است برخی دچارش شوند دوری کرد. یا این سوال که بعضی مطرح میکنند: معنی این حرف این است که انسان باید در جستجوی خستگی و رنج باشد؟ آیا این مخالف با آسانی اسلام و این قاعده نیست که: المشقة تجلب التسیر؟
[فاعدهی المشقة تجلب التیسیر به طور خلاصه به این معنا است که هر گاه در حکمی شرعی حرج و سختی رخ دهد، مانند بیماری یا سختتر شدن بیماری یا زیان بدنی و مرگ، شریعت در آن مورد آسانگیری و تخفیف را در نظر میگیرد. مثال: اگر بر اثر سرمای شدید آب، امکان غسل وجود نداشت، در آن شرایط تخفیف رخ میدهد و شخص اجازهی تیمم دارد].
این پرسش مهمی است، اما برای توضیح محل اشکال در این سوال، باید بین دو نوع سختی و مشقت که شریعت به آن اشاره نموده تفاوت گذاشت: نخست: «سختی عادی و تَبَعی» و دوم: «سختی عمدی از اساس».
منظور از سختی عادی و تَبَعی یا همراه، یعنی آن نوع سختی که همراه عبادت و ملازم آن است و نمیتوان از آن رها شد. (مانند سختی طبیعی روزه یا بیدار شدن برای نماز ). این همان نوع سختی است که انسان در صورت تحمل آن و مجاهدهی نفس مورد ستایش قرار میگیرد و به اندازهی مصلحتِ آن عبادت و سودِ آن پاداش میبرد.
اما سختی عمدی از اساس، یعنی مشقتی که جدا از عبادت است و انسان خواهان خودِ آن سختی است و عمدا خودش را در معرضش قرار میدهد. این نوع سختی نه فایدهای برای آن کار دارد و نه سودی در پی دارد، بلکه زحمت و رنجی است خارج از اصل عبادت و زائد بر آن. این نوع مشقت نکوهیده است و انسان برای آن ستایش نمیشود.
نصوص کتاب و سنت دال بر این تقسیم است. برای مثال، در مورد «سختی عادی و تبعی» که تحمل آن ستوده شده است، رسول الله ﷺ در عمرهی عائشه رضی الله عنها خطاب به ایشان فرمود: «پاداش تو به اندازهی خستگی توست» [بخاری: ۱۷۸۷ و مسلم: ۱۲۱۱]. اینجا پیامبر ﷺ پاداش را به اندازهی تحمل خستگی که به مصلحت عبادت [و همراه آن] است مربوط دانسته است.
همینطور الله متعال در این آیه، اجر و پاداش را به «خستگی و گرسنگی و تشنگی» مربوط دانسته است:
﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلًا إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾ [توبه: ۱۲۰]
(چرا که هیچ تشنگی و رنج و گرسنگی در راه الله به آنان نمیرسد و در هیچ مکانی که کافران را به خشم میآورد قدم نمیگذارند و از دشمن غنیمتی به دست نمیآورند مگر اینکه به سبب آن عملی صالح برای آنان [در نامهی اعمالشان] نوشته میشود).
حتی خواندن قرآن برای کسانی که به خاطر مشکلات زبانی [یا تفاوت لهجه و گویش] در تلاوت آن متحمل زحمت میشوند، پاداش خاصی دارد؛ چنانکه پیامبر ﷺ میفرماید: «و آنکه قرآن میخواند و در آن دچار لکنت میشود و برایش سخت است، دو پاداش دارد» [مسلم: ۱۸۹۸].
اما خستگی و رنجی که انسان با تکلف و به عمد متحمل میشود و هیچ سودی برای عبادت ندارد و زائد بر اصل عبادت است، نوعی خستگی مذموم و نکوهیده به شمار میرود.
دربارهی این خستگی نصوصی وارد شده، از جمله اینکه پیامبر ﷺ پیرمردی را دید که دو فرزندش او را از دو طرف گرفته بودند و میبردند. فرمود: «این را چه شده؟» گفتند: نذر کرده که راه برود! پیامبر ﷺ فرمود: «الله از اینکه این خودش را عذاب دهد بینیاز است» و دستور داد تا او را بر مرکب سوار کنند. [بخاری: ۱۸۶۵].
این مشقتی است که شخص با تکلف بر خود لازم میدارد و تابع یک عبادت یا همراه آن نیست، بنابراین نکوهیده است.
همانند این، حدیث مشهورِ عروة بن مضرس است. این حدیث از اصول مناسک است و در آن آمده است:
در موقف یعنی مزدلفه به نزد رسول الله ﷺ آمدم و گفتم: ای رسول الله من از کوه طیء آمدهام، حیوانم را خسته کردهام و خود را به زحمت انداختهام. به خدا سوگند تپهای را نگذاشتهام مگر آنکه بر آن ایستادهام. آیا من حج دارم؟ پیامبر ﷺ فرمود: «هر که این نماز [یعنی نماز صبح در مزدلفه] را با ما بوده و پیش از آن شب یا روز به عرفات آمده باشد حجش کامل است و مناسک را به پایان رسانده است». [ابوداود: ۱۹۵۰].
(منظور پیامبر ﷺ این است که نیازی به آن همه زحمت که عروه متحمل شده نبود).
اگر پاسخ پیامبر ﷺ به عروة بن مضرس را کنار پاسخ ایشان به ام المومنین عائشه قرار دهیم مشخص میشود که خستگی و زحمت ستوده شده آنی است که به طور عادی همراهِ عبادت باشد، نه آن مشقتی که خارج از عبادت و با تکلف همراه باشد.
بسیاری از علما به این تفاوت اشاره کردهاند، چنانکه ابوالعباس ابن تیمیه میگوید:
«بسیاری اوقات ثواب به اندازهی سختی و خستگی عمل است، نه به این خاطر که هدف از آن عمل همین خستگی و زحمت باشد، بلکه به این سبب که آن کار ناگزیر آن خستگی را در بر خواهد داشت. این در شریعت ماست که قیدها و زنجیرها از آن برداشته شده و در آن برای ما حرجی قرار داده نشده و سختی ما خواسته نشده است، اما در شرع گذشتگان امکان دارد که مشقت از آنان خواسته شده باشد» [ابن تیمیه، مجموع فتاوی: ۱۰/ ۶۲۲].
این تفات گذاشتن میان دو نوع مشقت صرفا توضیحی بود ناگزیر تا این اشکال محتمل پیش نیاید و ربطی به اصل موضوع ما ندارد. اصل موضوع چیزی است که من در خودم و بسیاری از برادران دور و برم متوجه شدهام؛
اینکه ما به رویاها و آرزوها و خواستههایی بسیار بزرگ در راه علم و دعوت و اصلاح و نهضت امت فکر میکنیم، اما حال و روزی که در آن به سر میبریم و این رفاه و آسایش بی کم و کاست و خواب بیش از حد و بگو و بخند زیادی و خوردن و نوشیدن و تفریح زیاده از حد، هیچ همخوانی و تناسبی با آن اهداف بزرگ ندارد و از این میترسم که اگر خیلی زود پای بر این «پل تلاش» نگذاریم روزی بیهیچ نتیجهای و بدون رسیدن به هیچیک از آن اهداف با عمرِ تمام شده روبرو شویم… و چه بد است نومیدی پایانِ این تونل…
خداوند رحمت کند امام یحیی بن ابی کثیر را که فرمود: «علم با آسایش بدن به دست نمیآید»…
ورحمت کند ابراهیم حربی را که گفت: «عاقلان همهی امتها بر این متفقاند که خوشی با خوشی به دست نمیآید».
ابراهیم عمر السکران ـ ترجمه: باران حکمت
t.me/baran_hekmat