دست بر زیر چانه نهاده و با توجه بسیار پروژهها و فعالیتهای دعوی و فرهنگی و حقوقی را تماشا میکند… او نام همهی برنامهها را میداند و طی روزهای گذشته با بعضی از فعالان این عرصهها تماسهایی هم داشته و حتی همین الان با بسیاری از آنان روابط خوبی دارد و شمارهی تلفن چند نفرشان را هم گرفته است… چند وقت پیش هم یکی از همین فعالان او را به مجلسی دعوت کرد که چند تن از آنها نیز آنجا حضور داشتند. حتی یادش هست که یک بار از طریق پیامک و ایمیل با یکی از آنان تماسی داشته و او نیز پاسخ گفته بود…
اما… او هنوز هم بخشی از هیچ پروژه و فعالیتی نیست و گام بعدی را برنداشته است…
این بحرانِ انسان منتظر است… انسانی که از نشستن بر سکوی تماشاگران خسته شده ولی همچنان تماشاگر است و پا به میدان نمیگذارد…
انسان منتظر شاید بهترین سالهای زندگیاش را در لامبالاتی بسوزاند و دقایق و ساعات را همانند یک سیگاری با خونسردی دود کند و به هوا بفرستد…
انسان منتظر در آغاز تحولی مهم در زندگیاش رخ میدهد [و صاحب یک اندیشه میشود] سپس به بحثها و جدلهای جریانهای فکری در تالارهای اینترنتی مشغول شده و امروز نیز همان بحثها را در شبکههای اجتماعی دنبال میکند… این همهی فعالیت اوست.
شاید در مسجد در حال حفظ یک متن یا ذکر و مناجات باشد… سپس در همین حال وسوسه شده موبایل خود را از جیب بیرون میآورد و آیکن شبکههای اجتماعی را فشار میدهد و ناگهان در حالی که بدنش در مسجد است از آن خارج میشود و پا به فضای مجازی میگذارد… به مسجد آمده بود تا روح تشنه را با ذکر خداوند سیراب کند اما تنها بدنش در محراب ماند و روحش به بیابانی خارج از دیوارهای مسجد پرت شد…
اما آیا این یعنی انسان منتظر شخصیتی است بیحس در برابر زمان؟ آیا انسان منتظر هیچ رویا و هدفی ندارد؟ نه اینطور نیست. اتفاقا او خیلی هم دلسوز است و از درون میسوزد تا برای خودش و دیگران کاری کند، اما فلج در گوشهای نشسته است… چرا؟ خودش هم نمیداند!
وقتی در مجلسی است که سخن از نماز شب به میان میآید همتش برای مناجات سحر به جوش میآید و وقتی درسی دربارهی فضیلت علم و ارزش معرفت میشنود درونش مملو از شور و هیجان میشود و خودش را در کتابخانهای میان انبوهی از منابع علمی تصور میکند… اما همین که آتش این شور سرد میشود همه چیز از بین میرود و دوباره به برنامهی همیشگیاش باز میگردد: تماشای انسانهای تلاشگر…
مشکلی که منتظر همیشگی ما از آن رنج میبرد «پشت گوش انداختن کارها» نام دارد.
این «منتظر» وقتی در مرحلهی دبیرستان بود با خودش میگفت وقتی به دانشگاه برود و مستقلتر و آزادتر بشود پروژههای علمی و عملیاش را شروع میکند… به دانشگاه که رفت با خود گفت: کی این فشار درس و تحقیق و آماده کردن پروژهها و امتحان تمام میشود و سر کار میروم تا با خیال راحت به پروژههای خودم مشغول شوم؟!
او صادقانه منتظر این فرصت است اما همین که تحصیلش تمام شد و وارد کسب و کار شد با خودش میگوید: وقتی ازدواج کردم و مشکل خانه و وضعیت مالیام به سامان رسید برای اجرای طرحها و رویاهایی علمی و عملیام برنامهریزی میکنم.
بعدها نیز چنان مشغول مسئولیتهای خانواده و بچهها و کار و زندگی میشود که مدت زمان طلایی زندگیاش به پایان میرسد… و به این ترتیب، این منتظر با پشت گوش انداختن کارها سالهای طلایی عمرش را سوزانده و به هدر میدهد.
بعضی تقصیر را به گردن اینترنت میاندازند و میگویند: شبکههای اجتماعی و اینترنتگردی خیلی جذاب است و من را از انجام بسیاری از فعالیتها باز میدارد…
این سخن هر چند این مشکل را دقیق توصیف میکند، اما نظر من چیز دیگری است. نظر من این است که عوامل حواسپرتی و مشغولیت از علم و عمل اصلا جذاب نیستند، بلکه در حقیقت نوعی «فرار درونی» هستند از انجام وظایف.
شاید متوجه شده باشی که هنگام امتحانات گاه کتاب درسیات را گوشهای میگذاری و به مطالعهی کتابهایی مشغول میشوی که قبل از امتحانات اصلا توجهی هم به آن نمیکردی؟ یا متوجه شدهای که وقتی مطالعهی جدی یک کتاب را شروع میکنی نفست تو را به تشویق کتاب دیگری وسوسه میکند که قبلا نزدیکش هم نمیشدی؟
درست است که این حالت انتظار و این امروز و فردا کردن ویروسی است که روزهای زندگی همهی ما را تهدید میکند، اما این ویروس برای جوانی که در مرحلهی طلایی تحصیل علمی قرار دارد خطرناکتر است. او مانند کشاورزی است که در فصل کاشت دانهها خوابیده تا آنکه موسم کاشت به پایان رسیده است… مرحلهی طلایی تحصیل علمی مرحلهی اوج استعداد است؛ چه حیف است که درست بعد از تمام شدن نیرویت وارد نبرد شوی!
کسی که به شب و روزی که در آن زندگی میکنیم و چگونگی گذر ایام فکر کند و سپس سوگند الله سبحانه و تعالی به عصر و زمان را ببینید، عمیقا پی به شرف و ارزش زمان خواهد برد و خواهد دانست که او در هر ثانیه و دقیقه و ساعتی که میگذراند در واقع از موجودی زمانیاش که خداوند به او عطا کرده استفاده میکند. همان سرمایهای که وقتی تنها جنینی چهار ماهه بود توسط ملائکه نگاشته و تعیین شده است.
هیچ چیز در این زندگی ساکن نیست و تو در هر لحظهای که میگذرانی داری این سرمایهی زمانیات را مصرف میکنی؛ یا با این زمان علم و عملی سودآور میخری یا همهی پس اندازت در راه انتظار و تماشا هدر میرود و ضرر میکنی…
بحران ورشکسته شدن در این معامله و از دست دادن سرمایهی زمان همان چیزی است که پیامبر ﷺ در حدیثی که بخاری روایت کرده به آن اشاره نموده است: «دو نعمت است که بسیاری از مردم در مورد آن زیان میکنند: سلامتی و فراغت» [بخاری: ۶۴۱۲].
به نظر میرسد این بحران، یعنی بحران انتظار و بیعملی و تماشاگری، شبیه به حالتی است که فاروق امت، عمر بن الخطاب از آن تحت عنوان «حالت سَبَهلَلی» نام برده است. ایشان میفرماید: «بدم میآید از کسی که سَبَهلَل و بیکاره میرود. نه در امر دنیا تلاش میکند، نه در امر آخرت» [ابوعبید، الامثال: ۲۵۶ و ابن اثیر، النهایة: ۴۱۱]
[سَبَهلَل: آدم بیکاره. تا حدودی معادل ولمعطل]
این معنا در کتب اثر از ابن مسعود رضی الله عنه نیز نقل شده، آنجا که میگوید: «بدم میآید از شخصی که بیکار نشسته، نه در حال تلاش برای دنیاست و نه در حال عمل برای آخرت» [مصنف ابن ابی شیبة: ۳۴۵۶۲].
ابن عبدالقوی رحمه الله منظومهای طولانی در فقه دارد که «المقنع» ابن قدامه را در حدود دوزاده هزار بیت به نظم آورده است. وی در این منظومه این حدیث بخاری و اثر عمر را در یک بیت آورده است:
ولا یذهبنّ العمر منك سبهللا / ولا تغبننّ النعمتین، بل اجهد
یعنی: عمرت ول معطل نرود / و در دو نعمت زبانکار نباش، بلکه تلاش کن [ابن عبدالقوی، عقد الفرائد: ۲/ ۳۹۸].
یکی از بزرگترین عوامل این وضعیت سَبَهلَلی چیزی است که میتوان آن را مشکل «نیمهکاره نهادن» نامید. این مشکلی است که کتب مشهورِ طلب علم به آن پرداختهاند از جمله سخن بدرالدین بن جماعة (متوفای ۷۳۳ ه) که میگوید: «همچنین از پریدن بیدلیل از این کتاب به آن کتاب خودداری کند، زیرا این نشانهی خستگی و ملال و عدم توفیق است» [ابن جماعة، تذکرة السامع والمتکلم: ۱۷۳].
علامه ابن عثیمین را میتوان یک پروژهی فقهی کامل دانست… ببین ایشان چگونه حقیقی را که ناشی از تجربهی طولانی است در کتابش «الضیاء اللامع» که از سخنرانیهایشان جمعآوری شده شرح میدهد:
«حکمت این است که هر کس کاری را آغاز نمود و آن را مناسب خود دید به همان ادامه دهد… آنکه فعالیتی برایش برکت داشت باید همان را بگیرد، اما بعضی از مردم کارها را شروع میکنند اما کامل نمیکنند و وقتشان بیفایده و سَبَهلل میگذرد. مثلا شخص شروع به خواندن یک کتاب یا مطالعهی یک فن میکند، سپس بدون آنکه به اتمامش برساند رهایش میکند و مشغول چیز دیگری میشود و به همین منوال… در نتیجه هم کارش تباه میشود و هم عمرش بدون هیچ فایدهای میگذرد. همینطور در دیگر کارها؛ هر روز مشعول کاری است و هر روز نظرش عوض میشود و وقتش بدون فایده تلف میشود».
این حکمت، عصارهی تجربهی فقیهی است که یک هدف علمی والا را برای خود در نظر گرفته و واقعا به آن رسیده است، نه صرفا نظریهای زیبا که یک مدعی علم «موفقیت» با آن در تالار فلان هتل کسب درآمد میکند…
از جمله پدیدههای واقعا عجیب و غریب این است که بحران شخص منتظر فقط محدود به سوزاندن اوقات در پیگیری بحث و جدل و اختلافات در شبکههای اجتماعی نیست، بلکه این درگیریهای تویتری (واتساپی تلگرامی!) تبدیل به سوژهای برای گفتگو در مجالس انسانهای صالح شده است: دیدی فلانی چطور جواب فلانی رو داد؟ خوندی فلانی چطور طرف مقابل رو با یه پاسخ خندهدار ساکت کرد؟ و… یادش بخیر زمانی که این مجالس محل بررسی و بحث در مورد ترجیحات ابن تیمیه و مسلکیات ابن قیم و روش پیشینیان در حدیث و معاملات نوین و اخبار نیکان و سیرت بزرگان بود…
حقیقت این است که ناخودآگاه و ذوق شخص منتظر دچار لکههایی شده و توانایی ذهنیاش رو به سستی نهاده و این تغییرات مصادف شده با انقلابی که در ارتباطات اتفاق افتاد… شخص منتظر در آغاز جوانیاش در برخی دروس تخصصی حاضر میشد و کتابهایی با ارزش و سطح بالا را میخواند… اما همین که عینک شبکههای اجتماعی را به چشم زد و معتاد آن شد الفاظ کوچه بازاری و درگیریهای خارج از ادب بسیاری از برابر چشمانش رژه رفت، تا آنکه ذوق و سلیقهاش رو به زوال نهاد و آن روح زیبایی که از پنجرهاش خود و دیگران را میدید آلوده شد و واژههای زشتی که پیشتر از آن بیزار بود برایش ساده جلوه کرد…
برخی فکر میکنند تاثیرپذیری به میزان باور و قناعت شخص به چیزی که میخواند بستگی دارد، اما این حرفِ چندان دقیقی نیست، زیرا نوع دادههایی که انسان مطالعه میکند و جنس آن اگر زیاد و پی در پی باشد بدون آنکه شخص متوجه شود در وی اثر خواهد گذاشت حتی اگر به آن باور نداشته باشد، چرا که غذایِ فاسدِ عقل جای غذای مفید را میگیرد؛ برای همین است که ابوالعباس ابن تیمیه میگوید:
«حال بدن چنین است که اگر گرسنه باشد و غذایی را بخورد از غذای دیگر [ولو بهتر] بینیاز میشود تا جایی که نمیتواند آن را بخورد مگر با کراهت. بنده نیز اگر به اندازهی نیاز خود کارهای نامشروع انجام دهد رغبتش به به همان اندازه از انجام مشروع و سود بردن از آن کم میشود. بر خلاف کسی که همهی اشتها و توجهش متوجه مشروع است؛ چنین کسی محبتش به امر مشروع بسیار است و سودی که میبرد نیز بیشتر. برای همین متوجه میشوی کسانی که برای صلاح قلب خود رو به شنیدن قصاید میآورند رغبتشان به شنیدن قرآن کم میشود و آنانی که حکمت و ادب را از حکمای پارس و روم برمیگیرند دیگر حکمت اسلام و آداب آن در دلشان چنان جایگاهی ندارد، و هر کس عادت به شنیدن داستان و سیرت پادشاهان نماید دیگر چندان علاقهای به داستان پیامبران نخواهد داشت، و نمونههای این بسیار است» [ابن تیمیه، اقتضاء الصراط المستقیم: ۱/ ۴۸۳].
همانطور که قبلا به مسافرانی که به خارج میرفتند میگفتند: «مواظب زنِ اول و جامِ اول باش» همینطور شایسته است به کسانی که وارد شبکههای اجتماعی میشوند گفته شود: «مواظب اولین بدزبانی باش».
برادرانی را میشناختم که دورترین افراد از پاسخهای تند و حرفهای زشت بودند، سپس مدتی طولانی در معرض اشخاص غیر مودب قرار گرفتند، آنگاه یک بار در پاسخ دادنِ تند سهل انگاری کردند، سپس چند بار دیگر این کار را تکرار کردند و در پایان دیواری که میان آنها و اینگونه رفتارها بود به کلی فرو ریخت و اکنون وقتی با آنها دربارهی این کارشان صحبت میکنی میگویند: «بعضی فقط این زبان را میفهمند!» ببین چگونه به سبب نشستنِ بسیار در کوچه پس کوچههای شبکههای اجتماعی و قرار گرفتن پی در پی در معرض نظرات و پاسخهای سطح پایین، دچار رفتاری شده که قبلا هرگز از او سر نمیزد…
همینطور نیروی ذهنی تفاوتی اساسی با قدرت بدنی ندارد، بلکه بسیاری از قوانین جاری در مورد قدرتهای بدنی در مورد قدرتهای ذهنی نیز صادق است، از جمله قانون آمادگی جسمانی. عضلات بدن در صورتی که شخص تمرین نکند ضعیف شده و تحلیل میرود، همینطور نیروی ذهنی بدون تمرین عمیق دچار ضعف میشود.
برای همین لفظ «الریاضة» (ورزش) در زبان عربی شامل سه سطح است: بدن و ذهن و درون، چنانکه ابن تیمیه میگوید: «لفظ ریاضت (ورزش) در مورد سه نوع [تلاش] به کار میرود: ریاضت بدن با حرکت و پیادهروی، ریاضت نفس با اخلاق نیک، و ریاضت ذهن با شناخت دقایق علم و پژوهش در مسائل پیچیده». [ابن تیمیه، الرد علی المنطقیین: ۲۹۹]
ورزش و تمرین ذهنی و تربیت تواناییهای عقلی نزد پیشینیان نیز وجود داشته است. ابن تیمیه میگوید: «بسیاری از علمای سنت برای برانگیختن نیروی ذهن، تشویق به نظر در علوم دقیق راستین مانند جبر و مقابله و مسائل پیچیدهی میراث و وصایا و دور مینمودند». [منبع پیشین]
غرض اینکه اگر شخصِ منتظر مدت زیادی را از کتب و پژوهشهای دقیق و تولید مفاهیم و بررسی استدلالات و حل ایرادات به دور بماند و همهی توشهی معرفتیاش به چند «تویت» و پیام افقی در شبکههای اجتماعی محدود شود و این حال به طول انجامد، به تدریج نیروی ذهنیاش تحلیل رفته و بلکه به حالت خطرناکتری دچار میشود، و آن تنفر از مسائل دقیق علمی است به طوری که ذخیرهی تحمل و توانِ تمرکز او به پایان رسیده و عقلش به «فست فود» عادت میکند…
برادرِ منتظر من… دلسوز و خیرخواه تو هستم. باور کن تو نیاز به یک توقف سریع و تغییر سبک زندگیات داری. از خداوند میخواهم که به زودی تولیدات علمی و عملیات را ببینم.
ابراهیم عمر السکران ـ ترجمه: باران حکمت
t.me/baran_hekmat