برخی موارد است که عقل مقاوم باید به خوبی درکش کرده و هضمش کند؛ مهمترینش مواردی است که اینجا به بحث گذاشته و خیلی خلاصه مطرحش میکنم:
۱ـ مردم در طول تاریخ هم علیه اشغال بیگانه مبارزه کردهاند و هم ضد استبداد داخلی؛ اما تسامح با مستبد داخلی همیشه وسیعتر و بسیار بیشتر از تسامح با اشغالگر بیگانه بود. برای همین است که دورانهای استبداد بسیار بیشتر از دورانهای اشغال به طول انجامیدهاند.
۲- امکان دارد مستبدان علیه هم بشورند و انقلابی درگیرد و مستبدی به بدترین شکل کشته شود اما اهداف کلی امت تغییر نمیکند، چرا که در این حالت مسبتد تعبیری از شرایط و اندیشهی امت است و در راه اهداف امت حرکت میکند و کسانی که علیه او شوریدهاند اگر پیروز شوند دوباره بر اساس همان اهداف و با همان خاستگاهها به پیش خواهند رفت… در این حالت مستبد علیه امت خود نبوده بلکه ظالم و ستمگری بوده که منابع امت را به نفع خود مصادره میکرده. (نفع شخصی را به نفع مردم ترجیح داده نه آنکه اساسا اهدافی مغایر مردم داشته باشد یا در طرحی بزرگتر علیه امتش شرکت داشته باشد) در این حالت اگر مستبد قوی باشد دوران او را یک دوران استبدادی مینامیم که علیرغم آن امت در حال شکوفایی و رشد بوده و اگر مستبدی سفیه و نادان بوده منابع را در راه خود و اطرافیانش صرف میکرده است.
۳ـ عموم آنچه در تاریخ رخ میدهد از جمله تغییرات سیاسی و انقلابها و کودتاها معمولا نشانگر کشمکش نیروهای داخلی است نه نفوذ قدرتهای بیگانه… اینجا حاکم در پی یک انقلاب یا کودتا از سوی نیروهایی دیگر در داخل خود ملت تغییر میکند نه از بیرون و نه از سوی دشمنان خارجی. بله! کسانی بودهاند که در انقلاب یا شورش خود از خارج و از بیگانگان کمک گرفتهاند اما این حالت در مقایسه با تغییرات سیاسی صورت گرفته اندک است و از سوی دیگر بیشتر در مناطقی رخ میدهد که اصطکاک تمدنی بین دو ملت بزرگ وجود دارد، یعنی در مناطق مرزی نه در قلب ملتهای بزرگ.
۴ـ حکومت همیشه از نظر سلاح و نیرو قویتر از انقلابیون بوده، اما تفاوت آنچه ملتها و رژیمها در اختیار داشتند چندان نبود. در پایان هر دو گروه باید با شمشیر و تیر و کمان به مقابلهی با یکدیگر میپرداختند… بله، حکومتها منجنیق و دژهای مستحکم داشتند به علاوهی نوعی مشروعیت و توان مالی که باعث میشد دست بالا را داشته باشند اما در پایان این تفاوت چندان نبود و با نوعی تدبیر و دوراندیشی و برنامه ریزی به همراه غافلگیری و یاری گرفتن از تعصبات قومی و قبیلهای میشد این نبرد را برابر کرد.
۵ـ اما از بخت بد، لحظهی ضعف و فروپاشی داخلی امت ما موافق بود با دوران نهضت و رستاخیز قوی اروپا. این نهضت آنان همراه با ضعف ما آثاری به شدت ناگوار داشت که هنوز از آن رنج میبریم. اما این چطور اتفاق افتاد؟
اولا: علی رغم آنکه مسلمانان به وجود آمریکای شمالی و جنوبی پی برده بودند و این را دانسته بودند که میتوان با دور زدن آفریقا (مسیر راس رجاء الصالح ـ دماغهی امید نیک) از غرب به شرق رفت، اما این غربیها بودند که در عمل از این اکتشافات بهره بردند زیرا حاکمان آن دوران جهان اسلام از این اکتشافات علمی استفاده نکردند. در نهایت این اروپا بود که توانست بر کوههایی از طلا و نقره در آمریکای شمالی و جنوبی مسلط شود و همینطور بر منابع سواحل آفریقا و آسیا. بله، همهی اینها با استفاده از زور و خشونت و وحشیگری امکانپذیر شد که مجالی دیگر میخواهد.
ثانیا: استفادهی غربیها از پیشرفت علوم صرفا محدود به جغرافیا نبود، بلکه این پیشرفت علمی تاثیر خود را در همهی مجالها نشان داد و آنچه در سیاق سخنِ ما مهم است این است که قدرتهای اروپایی توانستند با بهرهگیری از علم این تفاوت قدرت خود را با دیگر مردم گسترش دهند. همین بود که مهاجمان اروپایی توانستند علی رغم کمی تعدادشان بر ملتهای بسیار بزرگتر از خود غالب شوند… کسی که تفنگ به دست دارد میتواند با دهها شمشیر بهدست روبرو شود. همینطور پیشرفت علوم توانایی ساخت کشتیهایی را فراهم ساخت که اقیانوسها را در مینوردید و تعداد بیشتری انسان و اسلحه و تجهیزات را با خود حمل میکرد… به این ترتیب غربیها توانستند بر بخشهای وسیعی از جهان در آفریقا و آسیا و دو آمریکا مسلط شوند زیرا آنها بودند که زودتر از پیشرفت علم بهره گرفتند.
ثالثا: این صعود علمی هماهنگ با جهشی اقتصادی بود که پیش از آن شروع شده بود و همینطور با پیشرفت اندیشهی سیاسی مخالف با کلیسا و پادشاهی مطلقه… سرمایهداران تبدیل به قدرتی تاثیرگذار شده بودند که در گذر زمان توانستند زمینداران و اشراف را کنار زده و به رقابت با کلیسا و پادشاهی بپردازند. اینگونه بود که سرمایهدارها از مهمترین قدرتهای جامعهی غرب و از ستونهای قدرت در این سرزمینها شدند و شاید گاه خود تنها ستون قدرت بودند.
۶ـ نتیجهی کلی این تغییرات چنین شد که غرب در برابر خود سرزمینهای وسیع و ملتها و منابع اقتصادی بسیار گستردهای را یافت که هیچ حکومت قدرتمندی از آن حمایت نمیکرد و در نتیجه دوران استعمار آغاز شد. بامزه این است که واژهی «دوران اکتشافات جغرافیایی» برابر است با کلمهی «دوران استعمار» علی رغم آنکه واژهی نخست در وهلهی اول چیز زیبایی به نظر میرسد و پیشرفت علمی را تداعی میکند و واژهی دوم زشت و بدمنظر… اما حقیقت این است که خود این پیشرفت علمی به معنای پیشرفت اشغال و سرکوب ملتهای ضعیفتر بود.
۷ـ پس از پیروزی اشغالگر بیگانه بر امت ما، آنان خواستند سرزمینهای ما را از نظر نظامی و اقتصادی و حتی فکری و فرهنگی تابع و وابستهی خود کنند… این نیازمند تلاشی طولانی و افسانهای در فهم امت ما (کاری که حرکت استشراق و خاورشناسان انجامش دادند) و به زانو در آوردن آن بود (کاری که لشکرهای اشغالگر به انجامش رساندند) و همچنین بازسازی و ترکیب دوبارهی آنان بر اساس فکری و فرهنگی جدید؛ چیزی که سیستمهای سیاسی جدید بر آن شکل گرفت… برای همین تاریخ جدید ما در حقیقت تاریخ «مدرن سازی» ما بود برای آنکه مانند غرب شویم.
۸ـ اینجا بود که فاجعهی امت رخ داد… اشغالگران توانستند سیستمهای خودشان را از طریق خشونت و اجبار و ستم در سرزمینهای ما بکارند و حاکمان تابع خود را بین ما به قدرت برسانند و طبقهی حاکمی را دور این سیستمها به وجود بیاورند و نخبگان اقتصادی و فرهنگی مرتبط با این طبقه را به وجود بیاورند. در نتیجه سرزمینهای ما تابع و مرتبط با آنان باقی ماند… این داستان کلی همهی ملتهای مسلمان است، با کمی تفاوت در جزئیات.
۹ـ هرگونه پیشرفت علمی غرب علیه امت ما و برای تثبیت رژیمهای بیگانه و دورتر ساختن فاصلهی آنان و ملتها مورد استفاده قرار گرفت. این شکاف میان تعداد و قدرت و نوع اسلحهای که قدرتها در اختیار داشتند با آنچه در اختیار ملتها بود روز به روز عمیقتر شد. سیستمها رسانه (چاپخانه، رادیو و تلویزیون) را در اختیار داشتند در نتیجه ملتها همانند دانشآموزی شدند که میشنید و از اندیشههای وارداتی تاثیر میگرفت، حال آنکه روزی خود این مردم تولید کنندهی اندیشهی خود بودند. حکومت مدرن به تدریج رشد کرد و توسعه یافت تا جایی که دولت کنترل همه چیز انسانها را به دست گرفت؛ از تولد تا وفات. این دولت بود که انسان را تربیت میکرد و میساخت؛ در مدرسه و دانشگاه و هنگام انتخاب شغل. تا پیش از آن کودک پس از تولد توسط خانواده و محیط خود تربیت میشود و در مکتبخانهها و مدارس مردمی که اساسا توسط دولت ساخته و اداره نمیشد درس میخواند و سپس بنابر موهبت و استعداد یا بر حسب وراثت در یک مجال اقتصادی فعال میشود، بدون آنکه دولت در طبیعت آنچه او انجام میداد دخالتی کند…
۱۰ـ از آن لحظه امت ما به یک امت شکست خورده تبدیل شد و فروپاشی دولت به معنای فروپاشی همهی وضعیتی بود که در آن به سر میبرد زیرا این سیستم بود که کنترل همه چیز را به دست داشت و چه بسا گاه خود این سیستم بدون هیچ مقاومتی قدرت را به اشغالگر میسپرد. این یعنی خود حکومتها اولین و بزرگترین شکست ما بودند… این رژیمها اگرچه به نظر مستبد «خودی» میآمدند اما در حقیقت نقابی بودند بر چهرهی اشغالگر که از این نقاب برای حساس نشدن ملتها استفاده میکرد تا ملتها گمان نکنند با اشغالگر خارجی روبرو هستند. جالب این است که رژیمها در سرزمینهای ما اگر ملت علیه آنان بشورد از همهی قدرت و خشونت خود برای سرکوب ملتشان استفاده میکنند؛ تانکها و جنگندهها و اسلحهی شیمایی و نیروهای ضد «شورش»! و بیگانهها نیز برای ماندگاری او نیروی نظامی میفرستند، اما اگر نیروهای مهاجم خارجیها باشند نیروهای نظامی این حکومتها ناپدید میشوند و دیگر خبری از جنگندهها و تانکها نمیشود و خاک و مردم را تحویل بیگانه میدهند.
۱۱ـ اگر دقت کنیم همهی پیروزیهای تاریخ ما به واسطهی ملت و حرکتهای مقاومت به دست آمده، حال آنکه هر شکستی به واسطهی حکومتها بوده… و تسلط رژیمها بر همهی فعالیتهای انسانها باعث شده دشمن به سادگی به زندگی ما نفوذ کند و کاملا نسبت به ما شناخت داشته باشد، یک شناخت کامل سیاسی و اقتصادی و اجماعی و در عرصهی فرهنگ و هنر و تربیت و…
اما چگونه باید در برابر این اشغال فراگیر مقاومت کرد؟!
خیلی مختصر: هر گونه خارج شدن از زیر سلطهی حکومتها قدرتی برای جامعه و به معنای کم شدن از توان سیستمها است.
۱ـ گسترش مکتبخانهها و آموزش قرآن و حافظان قرآن به معنای گسترش مراکز آموزشی مردمی و یک نظام آموزشی است که تحت کنترل سیستمها نیست. قرآن کتاب امت است و کسی که بر اساس قرآن تربیت شود شخصیتی است مخالف هرگونه رویکرد و اندیشهی سیاسی و اخلاقی و اقتصادیِ مورد نظر سیستم سکولار پیرو منظومهی غربی. هرچه قرآن بیشتر انتشار یابد مقاومت در برابر سکولاریسم و طغیان افزایش مییابد. قرآن و طغیان جمع شدنی نیستند!
۲ـ گسترش تجمعات و تودهها به معنای قویتر شدن جامعه و کم شدن از تسلط سیستم است. سیستم مردم را به صورت نفر به نفر و تنها میخواهد تا همچون افراد با آنان رفتار کند نه به شکل تودههای اجتماعی… بنابراین هر گونه تودهی سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی که سیستم اجازهی شکل گیری آن را نداده و کارها و اجتماعات خود را زیر نظر سیستم برگزار نمیکند و در کارهای خود ملزم به پیادهسازی قوانین سلطه نیست و اختلافات خود را از طریق حکومت حل نمیکند، این به معنای کم شدن از سلطهی نظام و اضافه شدن به قدرت جامعه است.
۳ـ گسترش مجالس و دادگاههای مردمی که مردم بدون نیاز به مراجعه به حکومت اختلافات خود را در این مجالس حل و فصل کنند و به آن احترام قائل باشند و نسبت به تصمیمات آن حرف شنوی داشته باشند عاملی برای قدرتمندتر شدن جامعه و کم شدن نفوذ سیستم است.
۴- گسترش آموزش خانگی و گروههای آموزش در خانهها و نجات فطرت پسران و دختران از سلطهی دولت و نظام آموزشی و مناهج درسی و سلطهی فکری آن که این نیز به معنای بیشتر شدن قدرت جامعه و کم شدن از سلطهی نظام است. همین گسترش آموزش خانگی باعث تشکیل گروههای مستقل و فعالیتهای مستقل و بلکه باز شدن مجال کار و فعالیت اقتصادی مستقل در آینده خواهد بود.
۵ـ هر فعالیت اقتصادی که به دور از چشمان سیستم و کنترل آنان صورت گیرد، بدون پرداخت مالیات به سیستم و بدون پایبندی به سیاستهای آنان اضافهای است بر قدرت جامعه و کم شدن قدرت حکومتها، به ویژه فعالیتهای اقتصادی که به دیگر فعالیتهای خلاف جهت سلطه یاری رساند. برای نمونه اگر سود این فعالیتهای اقتصادی برای یاری مکتبخانهها و گروههای آموزشی مردمی و دادگاههای مردمی و آموزش خانگی به کار برود چنین کاری بزرگترین خدمت به مقاومت امت و استقلال آنان خواهد بود.
بدین ترتیب ما مجال مقاومت امت را یک عرصهی بزرگ میبینیم که همه میتوانند در آن مشارکت داشته باشند و بلکه امت ما فرصتی برای نجات ندارد مگر در صورت مشارکت همهی آنان، هر کس به سهم خود و در حد توان… اینجا مسئولیت بزرگ بر عهدهی رهبران و علما است… این رهبرانند که به این منظومهی عملگرا شکل داده و آن را راهنمایی و اداره میکنند و در نتیجه نیروهای بالقوه و پراکندهی جامعه به سوی یک جریان هدفدار و منظومههایی متکامل و همکار هدایت میشوند. علما کسانی هستند که افکار را تولید و از آن حمایت میکنند و مردم را به سوی این اندیشهها راهنمایی و تشویق میکنند و هر فعالیتی را به زیر چتر اخلاق میآورند تا از هر گونه انحراف در امان مانده و از تلاش برای منافع امت به سوی منافع شخصی یا دشمنان منحرف نشوند.
علما در اسلام تعالیم بسیاری خواهند یافت که به شکلدهی و هر چه قویتر شدن این تودهی بزرگ اجتماعی یاری خواهد رساند. ارزشهایی مانند صلهی رحم و حقوق همسایه و.. و همینطور تعالیم ضد ظلم و مقاومت علیه ستمگران، و تعالیم بسیاری در جهت بهره بردن از استعدادها و هدایت آن.
الله سبحانه و تعالی میفرماید:
{يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (۷۷) وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ} [حج: ۷۷ ـ ۷۸]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را عبادت کنید و عمل خیر انجام دهید، باشد که رستگار شوید (۷۷) و در راه الله چنانکه حق جهاد [در راه] اوست جهاد کنید. اوست که شما را [برای خود] برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است؛ آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است] او بود که قبلا شما را مسلمان نامید و در این [قرآن نیز همین آمده] تا این پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید، پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به الله اعتصام ورزید. او مولای شماست، چون خوب مولا و چه خوب یاوری است).
محمد الهامی ـ ترجمه: احمد معینی