پس از پایان بیان بنیانهایی که گفتمان محمد شحرور بر آن استوار است، برای آنکه سر خواننده را به درد نیاورم برای عیان شدن توانایی علمی و اهلیت او دربارهٔ مباحث گوناگون به سخن دربارهٔ مواضعی متفرقه از کتابهای او خواهم پرداخت.
او سعی دارد در نوشتههایش کتابها و شخصیتهای بسیاری را نام ببرد تا در ظاهر یک آگاه از کتب تراث ظاهر شود و همین باعث شده نوشتههایش از فرط پرگویی دچار اضافه وزن شوند. از جمله آنجا که میگوید:
«آیا ما توانستهایم در اصول فقه، از شافعی عبور کنیم و اصولی جدید بگذاریم؟ و آیا توانستهایم از بخاری و مسلم بگذریم و بنیانی [جدید] در بررسی حدیث نبوی بنا نهیم؟ و آیا توانستهایم از حجة الاسلام غزالی بگذریم؟ و آیا توانستهایم از شیخ اکبر و کبریت احمر، ابن عربی عبور کنیم؟ و آیا توانستهایم از علمای کلام ـ معتزلیان و اشعریان ـ عبور کنیم؟ و آیا توانستهایم از طبری و ابن کثیر عبور کنیم؟»[۱]
اما عرضهٔ این نامها هدفی جز نمایش ندارد وگرنه اشتباهات او بارها عدم اهلیتش را عیان میسازد… عدم اهلیت فهم سخنان این شخصیتها، تا چه رسد به نشستن بر مسند نقد آنان. از جملهٔ این اشتباهات:
اشتباه وی دربارهٔ اشعری:
شحرور میگوید: «ابوموسی اشعری میگوید: کرامات برای اولیا، حقیقت است و این از همان وجه تصدیق پیامبران و تاکید معجزات است».[۲]
اما در واقع این سخن ابوالحسن اشعری است. او از متکلمانی است که در اوایل قرن چهارم هجری درگذشته است، نه آن صحابی مشهور یعنی ابوموسی اشعری! این چیزی است که هر پژوهشگری میداند.
دروغ بستن او بر شافعی:
بنابر ادعای شحرور، شافعی قرائت قرآن در نماز به غیر زبان عربی را جایز نمیداند زیرا این مسئله نزد او «بر اساس مقدس دانستن زبان عربی نزد او استوار است»،[۳] برای آنکه مدعی شود انگیزهٔ شافعی «بر اساس یک تعصب قومی بیاساس»[۴] بوده است.
اما همهٔ اینها صرفا پرگوییهای است همچون دیگر پرگوییهای محمد شحرور و سخن شافعی ربطی به همهٔ این ادعاها ندارد.
امر به قرائت فاتحه در نماز برای امام شافعی ثابت شده است، سپس پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ برای کسی که توانایی قرائت فاتحه را ندارد رخصت دادهاند که [به جای آن] با حمد و تکبیر، ذکر الله بگوید، از این روی امام شافعی میفرماید:
«کسی که توانایی قرائت را ندارد امر کرده تا ذکر الله تعالی را بگوید و حمد و تکبیرش گوید، بنابراین در صورتی که قرائت نمیداند جایز نیست [به جایش] چیزی جز ذکر الله بگوید».[۵]
و این تابع یک اصل نزد شافعی است که در مورد رخصتها قیاس جایی ندارد. وی در «الرسالة» میگوید: «گوید: خبری که بر آن قیاس نمیشود چیست؟
میگویم: هر آنچه الله دربارهاش حکمی منصوص دارد، سپس رسول الله دربارهٔ آن سنتی مبنی بر تخفیف در مورد برخی از فرضها ـ نه همهٔ آن ـ آورده است، اینجا دربارهٔ چیزی که رسول الله نسبت به آن رخصتی آورده بر اساس رخصت عمل میشود نه در دیگر موارد و غیر آن بر آن قیاس نمیشود، و به همین شکل دربارهٔ هرچیزی که رسول الله دربارهٔ آن حکمی عام دارد و سپس سنتی قرار دهد که از حکم عام استثنا شود».[۶]
شافعی نمیتوانسته بر رخصت وارد شده برای ذکر گفتن به جای خواندن فاتحه برای کسی که توانایی خواندن فاتحه را ندارد قیاس کند، همانطور که اصلِ وی را در این مورد دانستیم. اما در هر صورت اینجا موضع بیان این مسئله نیست، بلکه قصدمان بیان دروغی است که او بر امام شافعی بسته است [و دلیل عدم جواز خواندن فاتحه به زبانی غیر از عربی را تعصب عربیت شافعی دانسته است] و راست میفرماید شافعی که دربارهٔ کسانی که به جمعآوری غیر منضبط اطلاعات میپردازند، میگوید:
«او مانند هیزمچی شب است، دستهای هیزم را قطع میکند و بر دوش میکشد و چه بسا در میان این هیزمها ماری باشد و او را بگزد بیآنکه بداند»[۷] و این «یعنی کسی که علم را بدون فهم مینویسد».[۸]
انکار آنچه در قرآن آمده است:
شحرور رخداد هرگونه معجزهٔ مادی در حیات پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را انکار کرده میگوید: «قرآن وقوع هرگونه معجزهٔ مادی مشخص مرئی را در زندگی ایشان اثبات نکرده است».[۹]
پروردگار متعال میفرماید:
﴿ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ﴾ [اسراء: ۱]
(منزه است آن [پروردگاری] که بندهاش را شبانگاه از مسجدالحرام به سوی مسجدالاقصی که پیرامون آن را برکت دادهایم سیر داد تا از نشانههای خود به او بنمایانیم که او همان شنوای بیناست).
این اشاره به معجزهٔ اسرا است.
و میفرماید:
﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ (۱) وَإِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ﴾ [قمر: ۱ – ۲]
(قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت (۱) و هرگاه نشانهای بینند روی بگردانند و گویند جادویی دائم است).
و این اشارهای است به معجزهٔ شق القمر.
زنان مردانند!
پس از آنکه به اصول محمد شحرور آگاه شدی خواهی توانست نتایج او را پیش بینی کنی، اما چیزی که دشوار است، شناخت واسطهای است که او به عنوان دلیل سخنش برای مردم نمایان میسازد. برای مثال قابل پیشبینی است که این آیه همچون سدی در راه او قرار خواهد گرفت که:
﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ﴾ [نساء: ۳۴]
(مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه الله برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج میکنند).
قابل پیشبینی است که او نزد این آیه به سخن خواهد آمد [و آن را توجیه خواهد کرد] زیرا اوست که منادی برابری میان مردان و زنان است، از جمله در بحث «سرپرستی و ارث»[۱۰] بنابراین اینجا دربارهٔ تفسیر «رجال» در این آیه چه خواهد گفت؟
او میگوید: «منظور از رجال، مردان و زنانند»[۱۱] سپس با کمی شعبده بازی دربارهٔ کلمهٔ «نساء» این کلمه ربطی به زنان نخواهد داشت… اما نمیدانم چگونه این سخن الله تعالی را تفسیر خواهد کرد:
﴿وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَاء فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ﴾ [نساء: ۱۷۶]
(و اگر [چند] برادر و خواهرند، پس نصیب مرد مانند نصیب دو زن است).
این موضوع نزد او یک بحث لغوی نیست، بلکه به داوری بردن واژهها در برابر منظومههایی پنهان است. اما صبر کنید، مگر او نگفته بود بهترین کسی که آیات خلقت را تفسیر کرده، چارلز داروین است؟
چرا شحرور آیات متعلق به مردان و زنان که از آفریدههای پروردگارند را تفسیر میکند سپس به داروین رجوع نمیکند و نمیبیند که او چه میگوید؟ آیا داروین نیز قائل به مساوات است؟
داروین میگوید:
«مرد شجاعتر است و شور بیشتری برای مبارزه دارد و فعالتر از زن است و دارای نبوغ مبتکرانهٔ بیشتری است و مغزش نیز از نظر حجم، به شکل قاطعی بزرگتر است».[۱۲]
گویا بهترین مفسر آیات خلقت نزد شحرور، اینجا با او مخالف است!
او میگوید: «تباین اصلی در تواناییهای ذهنی ویژه میان دو جنس اینجا آشکار میشود که مرد در هر کاری که انجام میدهد به درجات والا میرسد، به شکلی بیشتر از آنچه زن قادر به انجامش است، چه آن کار نیاز به اندیشهورزی عمیق یا وقار داشته باشد یا نیازمند قدرت تخیل یا صرفا استفاده از حواس و دستان باشد.
و اگر دو لیست از مردان و زنانی که در قرض الشعر و نقاشی و مجسمهسازی و موسیقی مشغول بودهاند را تهیه کنیم که آهنگسازی و اجرا و تاریخ و علم و فلسفه را در بر داشته باشد و نیم دوجین از نامهایی که تحت هر موضوع قرار دارند [را با هم مقایسه کنیم] مجال مقایسه نخواهد بود».[۱۳]
اما ایراد از چنین تلفیقی است.
* * *
سخن پایانی
در صفحات پیشین مشاهده کردیم که چگونه برخی از نویسندگان به نام روشمندی، آشوب را برمیگزینند و آنچه مینویسند صرفا زائدهای است بر سطحِ جهان که منظومهای بیگانه از نصوص شرع آن را به حرکت میآورد. منظومههایی که هر چه هست به داوری آنها برده میشود و همچون نصوصی محکم و حقایقی مسلم پذیرفته میشود؛ اینگونه معانی نصوص به سود این منظومهها نادیده گرفته میشود، اما اندکی درنگ کنید، آیا «لختی عیان بهتر از لباس اغواگر»[۱۴] نیست؟
لباس نامناسب زشتیهای بدن را میپوشاند و زیباییها را عیان میکند. پس چرا شحرور این روش را برگزیده و این منظومهها را به نام دین عرضه کرده و با آن آرسته است؟ آیا این برای زینت دادن این اندیشهها برای مسلمانان است؟ چرا علنا اعلام نکرده که آنچه برای وی مهم است همین منظومههاست، به جای آنکه ادعا کند آنچه میگوید صرفا یک قرائت جدید از قرآن است؟
آیا این یک روش برای دور زدن صراحت فرعون اما رسیدن به همان نتیجهای است که او به آن رسیده بود؟ آنجا که فرعون میگوید: «من پروردگار برتر شمایم»[۱۵] و «جز آنچه میبینم به شما نمینمایم و شما را جز به راه راست راهبر نیستم».[۱۶] شحرور به جای این اما سخنی را که دوست دارد میگوید سپس ادعا میکند که این سخن پروردگار شماست، در نتیجه سخنگوی خداوند میشود! آیا این پنهان شدن در پس نصوص به نام خداوند نیست؟ حال آنکه سخن او هیچ ربطی به کتاب خداوند ندارد.
اما محمد شحرور جایی سخنی گفته که میتواند یکی از اسباب سخن گفتن او در امر دین را تفسیر کند. او در سخنرانیاش در آکادمی روابط فرهنگی خارجی آلمان میگوید:
«میگویم: دین در منطقهٔ عربی و اسلامی، تشکیل دهندهٔ اصلی فرهنگ و محرک بنیادین رفتار است، از این روی ناگزیر باید این مفاهیم را همراه با اصلاحی ابداعی و دینی جا انداخت تا آنکه بخشی از آن (یعنی دین) شود».[۱۷]
این یک رفتار پراگماتیک محض است. حقیقت برای او هیچ اهمیتی ندارد، بلکه حرف او این است که این مفاهیم سکولار تا وقتی که در قالبی دینی قرار نگیرد در این جوامع ریشه نخواهد دواند و در مناطق عربی و اسلامی تاثیرگذار نخواهند بود، یا به عبارت دیگر:
«اگر اندیشههای لاهوتی این را ثابت کند که در زندگیِ ملموسِ محسوس دارای ارزشی است، پس این اندیشهها به نسبت پراگماتیسم اندیشههایی صحیح خواهد بود، به این معنی که تا این حد مفید است».[۱۸]
این یک رفتار ایدئولوژیک است که ربطی به روش علمی ندارد. او در حال فروش یک کالاست که تبلیغاتش یک تبلیغات دینی است زیرا خریداران این را میخواهند و این کالا بدون تبلیغات دینی به فروش نمیرسد. به محمد شحرور میگوییم: حتی با این روش به خواستهٔ خودت نرسیدهای مگر آنکه فعالانه در شکل گیری نام این کتاب سهمی داشته باشی: یک تلفیق ورشکسته.
پایان
یوسف سمرین ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] الدولة والمجتمع (۲۲۸).
[۲] پیشین (۲۶۱).
[۳] السنة الرسولية (۵۱).
[۴] پیشین (۵۰).
[۵] محمد بن إدریس شافعی، الأم، تحقیق و تخریج: رفعت فوزی عبدالمطلب، دار الوفاء ـ المنصورة، چاپ اول: ۱۲۲ ه ـ ۲۰۰۱ میلادی (۲/ ۲۳۱).
[۶] الرسالة (۵۴۵).
[۷] عبدالرحمن بن ابی حاتم رازی، آداب الشافعي ومنافبه، تحقیق: عبدالغني عبدالخالق، تقدیم: محمد زاهد الکوثري، دار الکتب العلمية، بیروت ـ لبنان، چاپ اول: ۲۰۰۳ میلادی (۷۴).
[۸] آداب الشافعي ومناقبه (۷۴).
[۹] السنة الرسولیة (۳۹).
[۱۰] الدین والسلطة (۴۵۶).
[۱۱] الإسلام الأصل والصورة (۲۳۷).
[۱۲] نشأة الإنسان (۳/ ۱۱۹).
[۱۳] پیشین (۳/ ۱۳۱).
[۱۴] جلال الدین السیوطي، الکنز المدفون والفلك المشحون، ضبطه: محیي الدین الصغیر، دار الکتب العلمیة، بیروت ـ لبنان (۸۹). (یک ضرب المثل عربی است با عنوان: العُري الفادح خیر من الزي الفاضح).
[۱۵] سورهٔ نازعات، آیهٔ (۲۴).
[۱۶] سورهٔ غافر، آیهٔ (۲۹).
[۱۷] الإسلام الأصل والصورة (۸۳).
[۱۸] ويليام جيمز، پراگماتیسم (۹۶).