هرچند بیشتر مردم اعتقادات و باورهای دینی دارند اما با این وجود باز هم در دنیای ما صدها میلیون نفر بیدین زندگی میکنند.
شاید این قبیل سؤالات ذهن شما را درگیر کرده باشد که نداشتن باور دینی چگونه پدید میآید یا چه عواملی سبب دینگریزی میشوند؟
دستآوردها و تحقیقات جدید در زمینهی علم شناختی دین* به این نتیجه رسیده که دینگریزی ناشی از عوامل مختلف اثرپذیری است. روانشناسان تا کنون به چهار مورد از این عوامل دست یافتهاند که موجب شکلگیری چهار نوع از انواع الحاد و بیدینی شده است.
راههایی که منجر به الحاد میشود:
۱. مهم ندانستن خدا، آپاتئیسم (Apatheism):
(این اصطلاح توسط رابرت نش در سال ۲۰۰۱ ابداع شده است. آپاتئیست کسی است که علاقهای به پذیرش یا رد ادعای وجود یا عدم وجود خدا ندارد.)
بارها شنیدهایم که:
«کشورهایی که نرخ بیباوری بالایی دارند، نسبت به کشورهایی که سطح اعتقادات بالایی دارند، سالمتر (سلامت جسمانی)، امنتر و ثروتمندتر هستند».
آیا چنین آماری درست است؟ بله، بر اساس کتاب «راهنمای دانشگاه کمبریج در خداناباوری»، کشورهایی با نرخ بالای بیباوری از نظر سلامت جسمی، امنیت، ثروت و برابری جنسیتی بهتر از کشورهایی که سطح اعتقادی بالایی دارند عمل کردهاند و در نتیجه این کشورها پیشرفتهتر و توسعهیافتهتر هستند.
اما از سوی دیگر کشورهایی که درصد بالای ایمان و اعتقاد را دارند از نظر سلامت روان بهتر از کشورهای با نرخ بالای بیباوری هستند، با نگاهی به آمار خودکشی در این کشورها به این نتیجه رسیدیم که بالاترین میزان خودکشی در کشورهای با سطح بالای بیایمانی است و کمترین آمار خودکشی از آن کشورهای با نرخ ایمان بالا است.
شاید برخی گمان کنند که پشت کردن به دین و ایمان موجب شده تا این کشورها پیشرفتهتر و توسعهیافتهتر شوند. اما چنین گمانی درست نیست. دلایل پیشرفت آنان امور متعددی است؛ به عنوان مثال ممکن است تراکم جمعیت در کشورهایی که دارای سطوح بالای اعتقادی هستند بسیار بیشتر از تراکم جمعیت در کشورهای دارای سطوح بالای بیایمانی باشد، بر این اساس درآمد فرد ساکن در چنین کشورهایی بالاتر است و این کشورها غنیتر هستند و از آن جاییکه درآمد سرانه در این کشورها بالاست چنین شخصی با این سطح از رفاه مالی مجبور به ارتکاب جرم نخواهد شد.
اما در کشورهایی که درجهی ایمان مردم بالاتر است، فقر شدید است و افراد برای رفع نیازهای خود، امکان دارد مثلا مجبور به دزدی شوند و بر این اساس این کشورها امنیت کمتری دارند. اما امکان دارد این مثالها در واقعیت برعکس باشند.
بین توسعه و پیشرفت و ترک دین به این معنا که ترک دین سبب پیشرفت میشود، رابطهی علت و معلولی احتمالی وجود دارد اما قطعا ترک دین یکی از علل اصلی پسرفت و عقبماندگی است.
ماهیت دین به گونهای است که نیازهای وجودی انسان را تامین می کند. اگر شما زندگی بدی دارید، به عنوان مثال مریض و فقیر هستید و توانایی مالی برای معالجهی خود ندارید، دین به شما نوید زندگیای رؤیایی بعد از مرگ را میدهد و بر این اساس فرد (مؤمن) با تمام وجود به دین چنگ میزند زیرا تنها امید او برای داشتن زندگی سعادتمند، دین است. در کشورهایی که مردم سالمتر و ثروتمندتر هستند و امنیت بیشتری دارند، انسان خود را نیازمند دین نمیبیند تا به او امیدی برای داشتن زندگی سعادتمند بدهد زیرا (چنین گمان میکند) که خود در چنین زندگیای به سر میبرد و از این رو به دین اهمیتی نمیدهد و رهایش میکند. پس در نتیجه این الحاد یا بیاعتقادی نیست که باعث پیشرفت و توسعه میشود، بلکه توسعه و پیشرفت است که ممکن است باعث الحاد و بی ایمانی شود [۱].
۲. الحاد تحليلی/عقلانی (Analytic/Intellectual atheism):
این نوع الحاد، محبوبترین نوع الحاد در میان عربها و غربیها است، به همین دلیل هرگاه از ملحدی در مورد دلایل الحادش بپرسید، خواهد گفت که او یک ملحد منطقی است و دین – طبق ادعای او – فقط افسانهای است که با عقل و منطق در تعارض است.
مطالعات و تحقیقات زیادی وجود دارد که نشان میدهد ایمان به باورهای دینی همانند اعتقاد به خدایی که قادر مطلق است و یا اعتقاد به زندگی پس از مرگ و جاودانگی روح، اموری فطری هستند و انسان با اعتقاد – بدون تلقین و یا تعلیم از محیطی که در آن زندگی میکند – به این امور به دنیا میآید[۲].
یکی از راههایی که ممکن است به الحاد منجر شود، توانایی یک ملحد در خاموش کردن این صدای فطری از راه تفکر تحلیلی یا عقلانی است.
در جریان سلسله مطالعاتی که روانشناسان برای سنجش میزان تفکر منطقی در افراد، که از طریق آزمونهای خاصی صورت گرفت، انجام دادند به این نتیجه رسیدند که هر چه میزان تفکر عقلانی در افراد بالاتر باشد، میزان دینداری کمتر است. نمونهای از این آزمونها این بود:
«هزینهی خرید یک راکت و یک توپ برابر با ۱.۱۰ دلار است. قیمت یک راکت ۱.۰۰ دلار بیشتر از یک توپ است. یک توپ چند سِنت قیمت دارد؟»
پاسخ حدسی به این سوال ۱۰ سِنت خواهد بود که پاسخ اشتباهی است. در حالی که پاسخ تحلیلی و منطقی به این سوال ۵ سنت است و این پاسخ صحیح است.
در این مطالعات، دانشمندان دریافتند افرادی که پاسخهای صحیح میدهند (یعنی همان افرادی که سطح تفکر منطقی بالاتری دارند) نسبت به افرادی که پاسخهای اشتباه میدهند (افراد دارای سطح استدلال حدسی بیشتری دارند) دینداری کمتری دارند. بنابراین الحاد ناشی از تفکر عقلانی است!
اما با این وجود، این مطالعات ایرادت زیادی دارند که ایرادات آن توسط برخی از کسانی که خود این مطالعات را انجام دادهاند، ذکر شده است[۳]:
• تاثیرات گزارش شده در همهی این مطالعات بسیار اندک است به این معنا که تفکر عقلانی یا تحلیلی، دینداری را بسیار کم کاهش میدهد یا به عبارتی دیگر تفکر منطقی یا تحلیلی نمیتواند محرک اولیهی تبدیل یک فرد از یک شخص مؤمن به یک ملحد باشد.
• نتایج این مطالعات توسط تیمهای تحقیقاتی مختلف تکرار نشدهاند در حالی که نتایج قابل اعتماد، نتایجیاند که تکرار شوند و زمانی که آزمایشی را تکرار میکنیم، هر بار باید همان نتیجه را به دست بیاوریم. یکی از عوامل سست بودن این مساله عدم موفقیت تکرار یکی از آزمایشها است که ادعا میکنند تفکر عقلانی باعث کاهش دینداری میشود. در این تکرار، محققان هیچ مدرکی مبنی بر کاهش تفکر تحلیلی عقلانی در افراد دیندار پیدا نکردند.
• نمونه ها در اکثریت قریب به اتفاق این مطالعات از آمریکای شمالی آمدهاند. به این معنا که این نتایج فقط برای آمریکای شمالی است و نمی توان آن را به بقیهی مردم روی زمین تعمیم داد. در واقع، یک مطالعهی جهانی که در ۱۳ کشور مختلف انجام شد، ایدهی تعمیم نتایج به بقیهی فرهنگهای جهان را زیر سوال برد و اشتباه آن را روشن ساخت. در سطح بینالمللی، این که تفکر تحلیلی عقلانی باعث کاهش دینداری میشود، همیشه درست نیست. ارتباط بین الحاد و تفکر تحلیلی منطقی تنها در ۳ کشور وجود داشت: سنگاپور، ایالات متحدهی آمریکا و استرالیا. مثلاً در انگلیس نتیجه برعکس بود و کسانی که دارای تفکر تحلیلی بودند مذهبیتر بودند. در سطح بین المللی نیز، حتی اگر تفکر منطقی و تحلیلی درجهی دینداری را در برخی کشورها کاهش دهد، باز هم تأثیر آن اندک بوده و دینداری تنها به درجات کمی کاهش مییابد، در نتیجه برای توجیه این ایده که تفکر منطقی و تحلیلی، محرک اولیه یا اصلی الحاد است، مناسب نیست[۴].
بر این اساس، گزارشهای ذهنی و اغراقآمیز آتئیستها/آگنوستیکها مبنی بر اینکه علت اصلی الحاد آنها عقلانی است، تنها و تنها میتواند برخی از این افراد را به این وهم برساند که خود را به عنوان انسانهایی منطقی جلوه دهند.
۳. الحاد وراثتی (InCREDulous atheism):
همانطور که در مطالعاتی نشان داده شده است که اعتقادات مذهبی، فطریاند، مطالعات دیگری نیز این موضوع را رد میکنند و بیان میکنند که انسان، ایمان دینی خود را از محیطی که در آن متولد میشود به ارث میبرد[۵].
زمانی که شخصی در محیطی مذهبی به دنیا بیاید، تا حد زیادی در آینده مؤمن خواهد بود. آن شخص مؤمن اعتقاداتی دارد زیرا در خانوادهای مؤمن به دنیا آمده و خانوادهی او به او یاد دادهاند که خدا و روح و زندگی پس از مرگ وجود دارند و به او القا کردهاند که چگونه مناسک و عبادتهای مختلف دینی را انجام دهد. قرار گرفتن شخص در معرض این تأثیرات فرهنگی، همان چیزی است که او را به سادگی یک مؤمن بار آورده است.
به همین ترتیب، وقتی فردی در محیطی غیر مذهبی به دنیا میآید و در معرض این تأثیرات فرهنگی قرار نمیگیرد و محیط به او میآموزد که خدا، روح و زندگی پس از مرگ وجود ندارند و هیچ مراسم مذهبی یا عبادتی در آن انجام نمیشود، تا حد زیادی این شخص نیز به سادگی کافر میشود[۶].
۴. الحاد روانی:
عوامل روانی و عاطفی زیادی وجود دارد که ممکن است منجر به الحاد یا عدم اعتقاد شود، از جمله میل به رهایی از قید و بندهای مذهبی؛ برخی از خداناباوران دوست ندارند یک خدا و رجال دینی به آنها بگوید چه کار کنند. آنها دوست دارند زندگی خود را بر اساس قوانین و خواستههای شخصی خود، اداره کنند. به گفتهی برخی از مورخان، این میل یکی از دلایل روانشناختی اصلی بود که آتش الحاد مدرن را برافروخت. خشم، رنجش و اضطراب از کنترل زندگی مردم توسط رجال دینی منجر به ظهور الحاد به عنوان چالشی برای اقتدار سلطهی دینی شد، سلطهای که مردم را مجبور میکند بر اساس یک نظام مذهبی خاص زندگی کنند، حتی اگر برخی افراد نخواهند بر اساس این سیستم زندگی کنند[۷]. علل مختلف روانی و البته احتمالی برای این نوع از الحاد وجود دارد که برخی از آنها مربوط به رابطهی فرد با خداست:
• مثلا میگوید در اوایل زندگیام احساس میکردم خدا مرا ناامید کرده است یا اگر خدا وجود داشته باشد، خداوند مسئول رنج من خواهد بود (معضل شر و سختی، احساس این که خدا ظالم است و به ما اهمیت نمیدهد و به طرق مختلف باعث رنج ما میشود.)
• احساسات مثبت در مورد نبودن خدا؛ معتقدم بهتر است باور داشته باشم که خدا وجود ندارد یا این گونه راحتم که معتقد باشم خدایی وجود ندارد و یا دوست دارم وجود خدا را باور نکنم.
• احساسات منفی در مورد وجود خدا؛ اگر وجود خدا را کشف کنم احساس ترس میکنم یا باور به وجود خدا ناراحت کننده است.
• نفرت و خصومت با دین به دلایلی از جمله؛ مذهبیها زندگی مرا بدتر کردهاند یا اعتقاد به خدا مانع از بهبود وضعیت جامعه میشود یا در گذشته از مؤمنان آسیب دیدهام یا دین آثار منفی و زیانباری در جوامع دارد.
• حس درونی و ظنی به این که خدا وجود ندارد؛ من فقط می دانم که خدا وجود ندارد یا حدس میزنم که خدا وجود ندارد یا عمیقا احساس میکنم که خدا وجود ندارد.
• دلایل مربوط به بزرگ شدن در محیط اجتماعیای که هیچ گونه اعتقادی در آن وجود ندارد؛ اطرافیانم به من گفتهاند اگر به خدا ایمان داشته باشم به من میخندند یا اعتقاد به خدا باعث می شود از جمع آنها طرد شوم [۸]،[۹].
مطالعات انجام شدهای که در پاورقیهای شمارهی [۸] و [۹] آمده عبارت است از نظرسنجی افراد غیر معتقد در مورد تاثیر و میزان اهمیت این دلایل در الحاد آنها. شایان ذکر است که ملحدان و آگنوستیکها در این بررسیها همواره دلایل عقلانی الحاد خود را (هیچ دلیل علمیای برای وجود خدا وجود ندارد یا دلیل عقلیای وجود ندارد که ما به وجود خدا اعتقاد داشته باشیم.) بسیار مهمتر از علل روانی دانستهاند اما همانطور که محققان در این مطالعات مینویسند، برخی از دلایل روانشناختی ذکر شده در بالا، مانند احساس درونی عدم وجود خدا، نفرت و خصومت از دین به دلیل آسیب رساندن به جوامع – طبق ادعای آنها – و معضل شر و رنج، هنوز نقش نسبتاً مهمی در ترک دین در برخی افراد دارد اما همانطور که محققان در پاورقی [۸] ذکر می کنند، محدودیت مهم این مطالعات این است که این مطالعات تنها گزارش خود این افراد از نفس خودشان است.
بنابراین، وجود سوگیریها در فرآیند این گزارشدهی را نمیتوان رد کرد، سوگیری برای این که خود را منطقی و عقلانی نشان دهند، دقیقاً همانطور که لینک [۳] بیان میکند و بنابراین دلایل روانشناختی با این سوگیری پوشانده میشود. همچنین، نمونههای مطالعات فقط از آمریکا هستند و ممکن است دلایل و اهمیت آنها در فرهنگهای مختلف متفاوت باشد.
سخن پایانی:
راههای رسیدن به بیایمانی و کفر پیچیده و متعدد است و ممکن است این مسیرها با یکدیگر تداخلاتی داشته باشند، بنابراین کفر بیش از یکی از دلایل ذکر شده را دارد و ممکن است در آینده مطالعات و تحقیقات، مسیرهای جدید دیگری را نشان دهد.
*: (علم شناختی دین «انگلیسی: Cognitive science of religion» مطالعهی اندیشه و رفتار دینی از منظر علم شناختی است و اغلب با علم تکاملی در ارتباط است که به نظر میرسد پایه و اساس آن باشد.)
منابع:
[۱]https://www.cambridge.org/core/books/abs/cambridge-companion-to-atheism/atheism-contemporary-numbers-and-patterns/BEF15F4317FFCF555DCC5A1DD16AA95A
[۲] https://www.harvard.com/book/born_believers_the_science_of_childrens_religious_belief/
[۳]https://onlinelibrary.wiley.com/doi/10.1111/spc3.12365
[۴]http://journal.sjdm.org/18/18228/jdm18228.html
[۵]https://www.nature.com/articles/s41598-017-14090-9
[۶] https://www.oxfordhandbooks.com/view/10.1093/oxfordhb/9780199988457.001.0001/oxfordhb-9780199988457-e-36
[۷]https://www.hup.harvard.edu/catalog.php?isbn=9780674241824
[۸]https://psycnet.apa.org/record/2018-36594-007
[۹]https://psycnet.apa.org/record/2016-13467-001