در موضوع گذشته تحت عنوان «از شکست نترس» دربارهٔ مسئلهٔ کمالخواهی سخن گفتیم و بیان کردیم که بسیاری از مردم از ترس کامل انجام ندادن کارها وارد پروژههای سودمند نمیشوند و به اشکالات این طرز فکر نیز پرداختیم و گفتیم که دوری از این طرز فکر به معنای بیتوجهی به دقت در انجام کارها نیست.
از آنجایی که سخنمان در این کتاب خطاب به نخبگان نسل فرداست، چهار ویژگی را که به خواست خداوند باعث برتری آنان خواهد شد بیان خواهم کرد؛ این ویژگیها چنین است:
۱ـ علم.
۲ـ عبادت.
۳ـ اندیشهٔ روشمند.
۴ـ دعوت.
مورد نخست: علم:
اگر علم را در همهٔ دورانها مورد مهمی بدانیم، این اهمیت در دوران ما بیشتر است؛ اما علمی که مورد نظر ماست، بر اساس منهجیت و روشمندی صحیح به همراه جدیت در تحصیل علم و بنای ساختار محکم علمی است.
برتری و برجستگی از سه راه میگذرد: داشتن روش و برنامه، حفظ، فهم؛ که اینها باید همراه با نیت درست و صداقت باشد.
ساختارمندی اساس علم است. کسی که علمآموزی را بر اساس یک روش و منهج واضح بنا نکند سالهای عمرش را بیهوده خواهد سوزاند، سپس بعدها متوجه خواهد شد که ثمرهٔ مورد نظر را به دست نیاورده است. بر همین اساس نسل فردا نیازمند است علم آموزی خود را بر شالودهٔ یک روش صحیح بنا کند. در این باره در بحث «آشفتگی معرفتی» بیشتر سخن خواهیم گفت.
اما دربارهٔ حفظ و فهم لازم است که هر دو با یکدیگر باشند نه آنکه به سود یکی، به دیگری گرایش داشته باشی؛ حفظ همانند کندن چاه تا رسیدن به آب است و فهم به مثابهٔ خارج ساختن آب از این چاه؛ حفظ همان مادهٔ اولیه است و فهم، ابزار استفاده از آن.
منظور از حفظ صرفا حفظ متون نیست، بلکه دایرهٔ حفظ وسیعتر از این است و شامل حفظ مسائل و قواعد کلی و ضوابط و تفاوتها و مانند آن است.
همچنان که حفظ ضرورتا به معنای حفظ حرف به حرف متنِ مورد نظر نیست؛ کافی است که شخص بتواند هنگام نیاز حداقل معنای متن را به درستی به یاد داشته باشد.
اما فهم موردی است با ارزش که طلاب علم در این زمینه در یک سطح نیستند و هر چه در پس یک فهم، حفظ نیز باشد بهتر است.
برای رسیدن به فهمِ نافذ کارهای گوناگونی میتوان کرد، از جمله:
۱ـ توجه به علم اصول فقه و علوم زبان عرب. منظور تنها علوم نحو و صرف نیست، بلکه درک فقه لغت و ادبیات و شعر و بیان و حفظ اشعار و متون اصیل عرب.
۲ـ عادت به خواندن کتب امامان بزرگ مجتهد که در این نوشتهها از فهم و قیاس و اجتهاد بهره بردهاند؛ چه این مطالعه در زمینهٔ تفسیر قرآن باشد، مانند تفسیر طبری و قرطبی و ابن عاشور، یا در شرح سنت و حدیث، مانند تمهید ابن عبدالبر و فتح الباری ابن حجر و إحکام الأحکام ابن دقیق العید و همینطور کتابهای فقه مقارن که به عرضهٔ دلیل مذاهب و ترجیح آن میپردازند، مانند کتاب المغنی ابن قدامه و المجموع نووی و دیگر کتب.
۳ـ تمرکز بر روی نوشتههای یک امام و مطالعهٔ همه یا بیشتر آثار او تا آنکه خواننده به طرز فکر نویسنده و روش او و نحوهٔ نقد و نظر و قیاس نزد او آشنایی یابد، سپس انجام همین کار با نوشتههای امامی دیگر و به همین صورت… نوشتههای امامانی همچون ابن تیمیه و ابن کثیر و ابن قیم و ذهبی و…
۴- توجه به ابواب وجوه و نظائر و فروق؛ چه در قرآن یا لغت و یا فقه.
مورد دوم: عبادت:
این نسل هنگامی دیده به جهان گشودهاند که همه چیز به سمت تفریح و سرگرمی و بازی و بیهودگی فرا میخواند. در دوران انتشار فرهنگ مادیِ دنیاگرا و مفاهیم فرهنگ غیر اسلامیِ غالب همراه با گرایش شدید شبکههای اجتماعی و رسانهها به پوچی و بیمسئولیتی.
در سایهٔ این شرایط، جوانان چگونه میتوانند اهل عبادت باشند و علاوه بر انجام فرایض در حد توان خود عبادات مستحب را نیز انجام دهند؟
چالش حقیقی این است. همین جاست که اجر کسی که برای الله و در راه الله با نفس خود جهاد میکند بسیار است.
این بسیار مهم است که انسان از خداوند قدرت بخواهد، به او اعتصام ورزد و توکل کند و خاشعانه به سوی پروردگارش بازگردد. انسان بدون یاری الله تعالی نه قدرتی دارد و نه استقرار و نه میتواند به سوی بلندیها برخیزد. به همین سبب یکی از مهمترین کارها و نخستترین اولویتهای تو این است که برای نفس خود بهرهای از عبادت پروردگار داشته باشی و این بهره باید بر اساس اولویت و اهمیت باشد؛ یعنی از نیک انجام دادن فرایض آغاز کنی و سپس به نوافل برسی.
همینطور باید توجه ویژهای به ذکر الله داشته باشی چرا که ذکر جایگاه والایی دارد و در ترازوی اعمال بسیار سنگین است و این در حالی است که کار آسانی است و موفق آن است که الله متعال توفیقش دهد.
مورد سوم: روشمندی اندیشه:
در زمانهای که بیهودگی صنعت است و رسانهها مشغولِ آن، این بسیار مهم است که روش اندیشهٔ منتقدانه را نزد خود توسعه دهیم تا تحت تاثیر مغالطه و بیهودگی قرار نگیریم.
در عین حال مهم است که اندیشهٔ منتقدانه به رد آنچه صحیح است نینجامد، چنانکه برخی از مغرور شدگان به سطح سوادشان دچارش میشوند.
اسلام روشمندی بسیار با ارزشی برای اندیشه را بر اساس برهان احیا کرده است. روشی که از مدعیان دلیل میخواهد و میبینی که پروردگار متعال مشرکان را چنین مورد خطاب قرار داده است که:
{إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَذَا} [یونس: ۶۸]
(شما برای این [ادعایتان] حجتی ندارید)
و میفرماید:
{قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ} [نمل: ۶۴]
(بگو اگر راست میگویید برهان خود را بیاورید)
و میفرماید:
{اِئْتُونِي بِكِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ} [احقاف: ۴]
(اگر راست میگویید کتابی پیش از این [قرآن] یا باز ماندهای از دانش نزد من آورید)
و میفرماید:
{وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ} [بقره: ۲۳]
(و اگر بر آنچه بر بندهٔ خود نازل کردهایم شک دارید پس اگر راست میگویید سورهای مانند آن بیاورید و گواهان خود را به جز الله فرا خوانید).
و دیگر آیاتی که پایهگذار ارزشمند بودن برهان است و به آن استناد میکند نه به مجرد تقلید، در عین حال که بزرگترین عقاید اسلامی بر اساس براهین قاطع اثبات میشود.
از سوی دیگر اسلام تعادل و توازن را پایهگذاری کرده و عناد در دلیلخواهی پس از قیام حجت را نکوهیده است، چنانکه در سورهٔ اسراء در نقل سخن معاندان میفرماید:
{وَقَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ يَنبُوعًا} [اسراء: ۹۰]
(و گفتند تا از زمین چشمهای برای ما نجوشانی هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد!).
همهٔ اینها عقل مسلمان را عقلی برهانمحور و متعادل میگرداند؛ عقلی که در برابر برهان سر فرو میآورد و از پذیرش خرافه و افسانه و عقاید فاسدِ بیدلیل خودداری میکند و تفاوتی ندارد منبعش سخن پدران و اجداد باشد یا سخن فلاسفه و متخصصان علوم طبیعی و اجتماعی و دیگران.
مورد چهارمِ مورد نیاز نسل پیشِ رو: دعوت به سوی پروردگار متعال:
چیزی که در مورد نخبگان «پیشین» قابل توجه است، اهمیت بالایی بود که برای مبدا دعوت به سوی الله متعال به روشهای گوناگون و در محیطهای گوناگون قائل بودند. این توجه جلوههای گوناگونی داشت، از جمله توزیع نوار کاست اسلامی، موعظه و سخنرانی در نشستهای جوانان در ساحلها و پیادهروها و دیگر اماکن، که این به اصلاح و توبهٔ بسیاری از جوانانی انجامید که گرفتار مواد مخدر و گناهان خلاف عفت و بدرفتاری با پدر و مادر و ترک نماز و دیگر معاصی بودند.
با صرف نظر از اشتباهاتی که برخی از این دعوتگران مرتکب میشدند و تاثیری منفی نزد گروههایی از مردم باقی میگذاشت ـ و قطعا باید از آن خودداری کرد و کوچکش نشمرد ـ فضای کلی این نسل کنونی از آن فضای دعوت به دور است و بلکه برعکس، فضایی است که فردگرایی را ترویج میکند و بر تخریب اندیشهٔ دعوت تاکید دارد و به هدف تمسخر، آن را به اصطلاحات و مفاهیمی خاص ربط میدهد که این مسئلهای به غایت خطرناک است.
دعوت به سوی الله متعال راهی است بس بزرگ که پیامبران بر آن بودند و توفیق یافتگان امت شرف آن را یافتهاند. الله سبحانه و تعالی میفرماید:
{قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ} [یونس: ۱۰۸]
(بگو ای مردم حق از جانب پروردگارتان برای شما آمده است، پس هر که هدایت یابد به سود خود هدایت مییابد و هرکه گمراه گردد به زیان خود گمراهی میشود و من بر شما نگهبان نیستم)
و در بیان شرف و جایگاه دعوتگران میفرماید:
{وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ} [فصلت: ۳۳]
(و کیست خوشگفتارتر از کسی که به سوی الله دعوت دهد و کار نیک کند و بگوید: من از مسلمانانم).
دعوت اگر زندگی انسان باشد، خوشبختترین و بینیازترین مردم و پایدارترینشان بر دین خداوند خواهد بود؛ از سوی دیگر نیت طلب علم را در او تصحیح میکند، زیرا کسی که فکر و ذکرش دعوت است اگر در طلب علم باشد در راه احیای اسلام و خدمت به امت و راهنمایی آنان به راه پروردگار علم خواهد آموخت. امام ابن قیم ـ رحمه الله ـ در کتابش «مفتاح دار السعاده» میگوید: «کسی که به هدف زنده نگه داشتن اسلام علم بیاموزد چنین کسی از صدیقان است و رتبهاش پس از رتبهٔ نبوت است».[۱]
احمد السید ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] مفتاح دار السعادة (۱/ ۱۲۱).