برخی به این دستاویز که سنت نبوی چند قرن پس از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ توسط بخاری و دیگران تدوین شده، در حفظ آن شک میاندازند. برخی نیز با یادآوی نهی از نوشتن سنت توسط پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بر تاخیر تدوین تاکید میکنند و این چیزی است که به ادعای آنان فضا را برای دروغسازان مهیا ساخته تا هر چه خواستهاند در سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ وارد کنند و هنگامی که لحظهٔ تدوین فرا رسید بسیاری از این احادیث ساختگی بدون بررسی و وارسی به ناقلان رسیده است.
اما در حقیقت این تصور انبوهی از مغالطههای علمی را در خود دارد، به ویژه دربارهٔ تاریخ تدوین سنت نبوی و شناخت علوم حدیث و رجال؛ برای مثال بسیاری گمان میکنند که تدوین سنت از دوران بخاری آغاز شده و برخی آن را کمی زودتر، از دوران موطای امام مالک میدانند و این معضل عمیقی است که نشانگر سطحی بودن نقدی است که بسیاری از مردم برای شک اندازی در حفظ سنت عنوان میکنند.
پیش از آنکه به تفصیل به برخی از جنبههای این موضوع بپردازیم، باید از تقریر عقیدهای آغاز کنیم که این ایمان را با خود دارد که هر آنچه امت از سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نیاز داشته محفوظ است زیرا آنچه را امت برای دین خود نیاز دارد باید حفظ شده باشد و این امتیازی است که خداوند در حق این امت مبذول داشته است و از ادلهٔ قرآنی این ادعا، این سخن الله متعال است که فرموده است:
{إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ} [الحجر: ۹]
(بیتردید ما این ذکر را بر تو نازل کردهایم و قطعا نگهبان آن خواهیم بود).
ذکر در این آیه شاملتر از آن است که تنها مختص به قرآن باشد، بلکه شامل همهٔ ذکری است که خداوند بر بندهاش نازل کرده است.
حتی اگر فرض کنیم که این آیه سنت را شامل نمیشود و ذکری که در آن یاد شده تنها مختص به قرآن است و محافظت تنها شامل قرآن میشود، باز هم حفظ سنت را نفی نمیکند زیرا سنت تبیینگر قرآن است و از کرم خداوند و لطف او در حق بندگان است که آنچه بیانگر قرآن است را برای آنان نگهداشته است و آنچه برای فهم قرآن نیاز است، از جمله لغت و حدیث همانند قرآن حفظ شده است؛ زیرا هدف از حفظ قرآن، بیان حجت است و حجت برای کسی که قرآن به او رسیده اگر توانایی فهم قرآن را نداشته باشد و معانی قرآن را نفهمد اقامه نشده است و این شناخت بدون شناخت سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ کامل نمیگردد، در نتیجه تکفل به حفظ قرآن شامل حفظ آنچه تبیینگر قرآن است ـ یعنی سنت ـ نیز میشود.
برای مثال اگر خداوند ما را امر به برپا داشتن نماز و ادای زکات و روزهٔ رمضان و حج کرده و مجمل آن در قرآن آمده، تفصیل آن از طریق سنت آمده است؛ در نتیجه لازمهٔ حفظ قرآن این است که تفصیلات آن که در سنت آمده نیز حفظ شده باشد و این امری واضح است و نیازی به شرح و تفصیل بیشتر ندارد.
در ادامه تفصیل بیشتری دربارهٔ اسباب حفظ سنت به دست علمای حدیث بیان خواهد شد؛ کسانی که به توفیق خداوند وظیفهٔ خود را در راه روایت حدیث و ثبت و حفظ آن به انجام رساندند و بلکه در راه احتیاط در حفظ حدیث صحیح، کارشان از این فراتر رفته به ثبت دروغ و خطای در روایت رسیده است. کسی که در تاریخ نقل نزد دیگر ملتها نظری بیندازد هیچ تلاشی را نزدیک به تلاش موجود در این امت برای حفظ سنت پیامبرشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ نخواهد یافت چرا که علوم روایت و نقل، افتخار علوم اسلامی است و این را کسی درک میکند که با این علوم زندگی کرده باشد، بنابراین مسئله به ذوقِ کسی برمیگردد که بهرهای از معرفت و علم حاصل کرده باشد و آنکه از این علوم و معارف بیبهره است از درک کامل این معانی ناتوان است چه رسد به چشیدن لذت آن و این چیزی است که ان شاء الله به گوشهای از آن اشاره خواهیم کرد.
اما پیش از پرداختن تفصیلی به این مسئله بهتر است کمی دربارهٔ شبههٔ نهی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از نوشتن حدیث بپردازیم. از ابوسعید خدری ـ رضی الله عنه ـ با سند صحیح روایت شده که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند: «از من [چیزی] ننویسید و هرکس از من چیزی به جز قرآن نوشته آن را پاک کند و از من حدیث نقل کنید و اشکالی نیست».[۱]
از این شبهه برای تقریر دو مسئله استفاده میکنند:
نخست: اینکه سنت حجت نیست، زیرا اگر چنین بود پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از نوشتن آن نهی نکرده و بلکه امر به نوشتن احادیث میکرد. قصد پاسخ به این شبهه را نداریم زیرا پیشتر در بحث حجیت سنت به این مورد پرداختیم اما این خیلی جالب است که شخصی برای رد سنت از سنت استدلال کند! او میگوید که دلیل حجت نبود سنت خود سنت است، اما آیا همین سنتی که به آن استدلال کردهای حجت است و به کار استدلال میآید؟!
دوم: اینکه سنت حفظ نشده است؛ زیرا نوشتن سنت از دوران بیان سنت به تاخیر افتاده، پس از آنکه دروغهای زیادی به آن افزوده شده است.
چیزی که این شبهه را رفع میکند، دوری از خوانش گزینشی سنت و جمعآوری همهٔ سخنان پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در مورد سنت است، زیرا از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ احادیثی نیز آمده که بیانگر اجازهٔ نوشتن سنت و بلکه امر به آن است، از جمله آنکه: مردی از اهالی یمن به نام ابوشاه در اثنای خطبهٔ پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ برخاست و گفت: برای من بنویسید ای رسول خدا. پس پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند: «برای ابوشاه بنویسید».[۲]
و از عبدالله بن عمرو بن العاص ـ رضی الله عنه ـ روایت است که گفت: من هر آنچه را از پیامبرـ صلی الله علیه وسلم ـ میشنیدم به قصد حفظ کردن آن مینوشتم، پس قریشیان مرا از این کار نهی کردند و گفتند: آیا هر چیزی را که میشنوی مینویسی حال آنکه رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ بشر است و در خشم و خشنودی سخن میگوید؟ پس دست از نوشتن کشیدم، سپس آن را برای رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ بیان کردم، ایشان به دهان خویش اشاره نموده و فرمود: «بنویس؛ قسم به آنکه جانم به دست اوست، از این جز حق بیرون نمیآید».[۳]
بنابر این احادیث صحیح و صریح، پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به نوشتن حدیث امر کرده است، اما چگونه میتوان میان این احادیث و احادیثی که بیانگر نهی از نوشتن حدیث است توافق ایجاد کرد؟
علما در این باره چند رای دارند که مهمترینش چنین است:
۱ـ ترجیح: گروهی از علما احادیث اجازهٔ نوشتن را به سبب آنکه بیشتر و مشهورتر است و در مقایسه با احادیث نهی از نوشتن قویتر، ترجیح دادهاند.
۲ـ نسخ: برخی از علما نیز احادیث نهی از نوشتن حدیث را به واسطهٔ احادیث اجازهٔ نوشتن منسوخ میدانند و نهی را مربوط به آغاز کار میدانند که ترس از مخلوط شدن حدیث با قرآن وجود داشت، اما وقتی این محذور برطرف شد و نص قرآنی شکل منظم گرفت، نوشتن سنت نیز مجاز شد.
۳ـ نهی مربوط به شرایط و مواضعی خاص است، مانند سخن برخی از علما که نهی مربوط به نوشتن حدیث و قرآن در یک صحیفه بوده است که ممکن بود میان این دو اختلاط رخ دهد، یا آنکه نهی به نوشتن سنت خاص به هنگام نزول قرآن و از ترس التباس سنت و قرآن بوده یا آنکه نهی برای کسانی بوده که به حفظشان اطمینان بوده و ترس از این بوده که در صورت نوشتن به نوشتهاش اکتفا کند و مانند آن.
اما آنچه برای ما مهم است، این است که اجماع بر مشروعیت نوشتن سنت مستقر شده و در این باره هیچ اختلافی میان علما نیست. امام محدث بزرگ، ابوعمرو بن صلاح میگوید: «سپس این اختلاف از بین رفت و مسلمانان بر روا بودن و اباحهٔ آن اجماع کردند».[۴]
این هم بامزه است که کسی که حفظ سنت را باور ندارد به حدیث برای عدم حفظ حدیث استدلال کند. اما آیا خود این حدیث حفظ شده است؟! چون همین حدیث نیز از همان طریقی به او رسیده که معتقد است نتوانسته احادیث را حفظ کند، یا شاید این حدیث از طریق کشف و الهام و خواب به او رسیده؟!
اکنون به پاسخ شبههٔ تاخیر تدوین سنت نبوی که به عنوان بهانهای برای تشکیک در حفظ سنت و در نهایت حجت بودن آن بیان میشود، خواهیم پرداخت.
در حقیقت این شبهه بر تصوری سادهانگارانه و عجولانه استوار است که تصور میکند از زمان پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ تا دوران تدوین کتب بزرگ مشهوری مانند بخاری و مسلم و کتب سنن و دیگر منابع، انقطاعی طولانی مدت بالغ بر دو قرن ایجاد شده است و در این دو قرن روایات شفاهی باطلی به وجود آمده که راه خود را به این کتب یافته است.
چیزی که این ادعا را نقض میکند تصور صحیح دو مسئلهٔ مهم است:
مسئلهٔ نخست: طبیعت نقل سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از دوران ایشان تا ظهور کتب سنت مورد اعتماد چرا که سنت ایشان از دو طریق حفظ شده است: حفظ در سینهها و حفظ به واسطهٔ نوشتن.
مورد دوم: روش علما در اطمینان از درستی روايات و شناخت قواعد تحمل (دریافت حدیث) و ادا (نقل حدیث به دیگران) و سختیهایی که علما برای ضبط قواعد علم حدیث و رجال متحمل شدهاند.
برای محقق شدن این دو مورد لازم است به عرضهٔ تاریخی نقل سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ توسط امت ایشان بپردازیم که نقل کامل آن در این مجال به شکل مفصل دشوار است، اما سعی میکنیم آن را به چند دورهٔ متوالی تقسیم کنیم و هر دوره را به شکل خیلی مختصر توضیح دهیم[۵]:
حقیقت حفظ سنت در دوران پیامبر صلی الله علیه وسلم:
مظاهر توجه به سنت نبوی در دوران حیات ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ را میتوان در موارد متعددی مشاهده کرد، از جمله:
ـ طبیعت سخن ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ از جهت گزینش الفاظ و روش بیان. از عائشه ـ رضی الله عنها ـ روایت است که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به گونهای سخن میگفتند که شنونده میتوانست کلمات آن را بشمارد.[۶] ام المومنین میفرماید: «رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ مانند شما سریع سخن نمیگفت بلکه واضح و جدا جدا میگفت که هرکس نزد وی نشسته بود آن را حفظ میکرد».[۷]
و از انس ـ رضی الله عنه ـ روایت است که «پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ هرگاه سخن میگفت آن را سه بار تکرار میکرد تا از وی فهمیده شود».[۸]
حال اگر فصاحت و بلاغت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را که به آن شهره بود بر این بیفزاییم سببی مضاعف خواهد بود برای حفظ سخن ایشان چرا که ایشان از به کار بردن کلمات ناآشنا و بعید عرب در سخن خویش اجتنباب میجست و بلکه کاربرد آن را نکوهیده میدانست. ایشان میفرماید: «الله عزوجل بد میدارد آن را که در بلاغت مبالغه میکند و همانند گاو با زبانش بازی میکند».[۹]
ـ تشویق و دعوت ایشان به نقل احادیث و دعای روشن شدن چهره برای کسانی که چنین کنند.[۱۰] و هنگامی که هیئت بنی عبدالقیس به نزد ایشان آمدند به آنان سخنانی گفت و سپس امر نمود آن را حفظ کنند و به کسانی که در پی آنان هستند برسانند.[۱۱]
ـ اظهار توجه به کسانی از صحابه که به حدیث ایشان اهتمام میورزیدند، چنانکه برای ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ رخ داد، هنگامی که از پیامبر دربارهٔ کامرواترین کسان به شفاعت ایشان در روز قیامت پرسید، پس فرمود: «گمان داشتم ای ابوهریره که کسی زودتر از تو این را از من نخواهد پرسید، از آنجایی که توجه تو را به حدیث میدیدم».[۱۲] چرا که ایشان متوجه احوال اصحاب خویش بود و این را میدانست که کدامیک به حدیث و ضبط و حفظ آن توجه بیشتری دارد.
ـ دعای پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در حق برخی از یارانش برای حفظ دقیق و از جمله دعاهای مشهور ایشان در این زمینه، دعایی است که برای ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ کرد و از برکت دعای ایشان در حق ابوهریره بود که خداوند حافظهای عجیب را روزی او گرداند، در نتیجه او هر حدیثی را که از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به یاد میسپرد، از یاد نمیبرد.
ـ توجه ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ به نوشتن سنت و از جمله شواهدِ این امر، چیزی است که دربارهٔ ابوشاه وارد شده و امر ایشان خطاب به عبدالله بن عمرو برای نوشتن حدیث پس از آنکه از نوشتن حدیث دست کشیده بود و دیگر شواهد.
ـ احتیاط پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در زمینهٔ سنت و حفظ آن از داخل شدن اقوال دیگر و هشدار دربارهٔ دروغ بستن بر ایشان چنانکه در مشهورترین حدیث متواتر از ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ نقل شده که فرمودند: «دروغ بستن بر من مانند دروغ بستن بر دیگران نیست. هرکه بر من به عمد دروغ نسبت دهد جایگاه خود را در آتش مهیا سازد».[۱۳]
ـ ارتباط سنت ایشان به امر تشریع، چرا که حدیث همچون گنجینهای برای احکام شرعی است و دینداری به شکلی مستقیم به سنت مرتبط است و این خود از بزرگترین انگیزهها برای حفظ و ضبط سنت و جداسازی صحیح از ناصحیح است چرا که حفظ دین به حفظ سنت وابسته است.
ـ تعدد همسران پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ که باعث میشد زندگی خصوصی ایشان در خانه برای تعداد زیادی از زنان قابل مشاهده باشد و این چیزی است که به شکل ضمنی در این آیه به آن اشاره شده است:
{وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا} [الأحزاب: ۳۴]
(و آنچه را که از آیات الله و حکمت در خانههای شما خوانده میشود یاد کنید. در حقیقت الله همواره ریزبین و آگاه است).
و روایات مادران مومنان دربارهٔ امور پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ شاهد این حقیقت است.
ـ مستقر بودن امور پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در مدت زمانی مناسب و تعداد بسیارِ اصحاب ایشان و قدرت گرفتن وی در جزیره العرب در پایان حیات؛ همهٔ این عوامل نقشی مثبت در شناخته شدن بسیاری از احوال و اقوال و افعال پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ داشته است، زیرا تفاوت است میان کسی که در حال گریز است و به شکلی پنهانی زندگی میکند و میان مردی که کارهایش آشکار است و دعوتش مستقر و هزاران تن دور و بر اویند و این چیزی است که برای پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ محقق شده بود.
حقیقت حفظ سنت در دوران صحابه:
مظاهر عنایت به سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در دوران پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در جملهای از امور عیان میشود، از جمله:
ـ آگاهی از محبت شدید صحابه نسبت به پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و واضح است که انسان چه توجهی به محبوب خود دارد و این را میتوان از حجم روایات دربارهٔ ریز و درشت زندگی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ دانست، آنقدر که شخصیت ایشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ موضع روایت و نقل بود و صحابه حتی سکوتهای ایشان را روایت میکردند و بلکه آن را توصیف کرده و مثلا میگفتند: «سپس ایشان اندکی سکوت کرد».[۱۴] آنان حتی متوجه تکان خوردن ریش ایشان در حال قرائت [در نماز] میشدند».[۱۵] و تعداد تارهای سفید را در محاسن ایشان شمرده بودند.[۱۶] و بلکه با دقت در حج ایشان متوجه میشویم که راویان کوچکترین حرکتهای پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را تحت نظر داشتند تا جایی که یکی از راویان نقل میکند که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ قضای حاجت نموده و سپس وضویی سبک گرفتند…[۱۷] ببینید چگونه کاری را روایت کردهاند که حکمی به آن تعلق ندارد و سپس نوع وضوی ایشان را هم روایت کردهاند.
به این ترتیب تصویری به شدت مفصل از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به ما رسیده است، آنطور که سنت و سیرت ایشان یکی از ایستگاههای طولانی تاریخ است که شخصیت دیگری حتی به آن نزدیک هم نشده است.
ـ دینداری صحابه و توجه شدید آنان به خیر و نیکی، خود انگیزهای است قوی برای توجه به پیگیری سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و محافظت از آن چرا که منافع دنیایی و نجات اخرویشان به آن وابسته بود.
ـ بهره گرفتن صحابه از حدیث پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در دعوت و امر به معروف و نهی از منکر و توجه شدید آنان به گسترش سنت در بین مردم و سختگیری آنان در برابر کوچکترین مخالفت با سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به هدف صیانت از آن و از روی انکار منکر. از جمله آنچه از سالم بن عبدالله بن عمر روایت شده که عبدالله بن عمر گفت: از رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیدم که فرمودند: «زنان خود را اگر از شما اجازه گرفتند برای رفتن به مسجد منع نکنید» راوی میگوید: بلال بن عبدالله گفت: به خدا سوگند آنان را منع میکنیم! راوی میگوید: عبدالله رو به او کرد و به او دشنامی بد داد که تا پیش از آن هرگز نشنیده بودم و گفت: از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ خبری برایت میگویم و سپس میگویی به خدا آنان را منع خواهیم کرد؟![۱۸]
و از ابوقتاده نقل است که گفت: همراه با گروهی نزد عمران بن حصین بودیم و بشیر بن کعب نیز در بین ما بود، پس عمران برای ما چنین حدیث گفت: رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمدند: «حیا همهاش خیر است» بشیر بن کعب گفت: اما ما در برخی کتب یا در میان برخی حکمتها یافتهایم که برخی از انواع حیا آرامش و وقار برای خداوند است و برخی از آن ضعف است. راوی میگوید: عمران خشمگین شد تا جایی که چشمانش سرخ شد و گفت: میبینم که از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ برایت حدیث میگویم و به مخالفت با آن برمیخیزی! راوی میگوید: پس عمران حدیث را تکرار کرد و بشیر نیز سخنش را تکرار کرد و عمران خشمگین شد. راوی میگوید: ما پی در پی به او میگفتیم: او از ماست ای ابونجید، مشکلی در او نیست.[۱۹]
از سعید بن جبیر روایت است که یکی از نزدیکان عبدالله بن مغفل را دید که سنگریزه میاندازد، پس او را از این کار نهی کرد و گفت: رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ از سنگاندازی نهی کرده و فرمود: «این کار نه صیدی را شکار میکند و نه دشمنی را ناتوان میسازد، اما دندانی را میشکند و چشمی را کور میکند». اما او کارش را تکرار کرد، پس سعید گفت: به تو میگویم که رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ از این کار نهی کرده و باز آن را تکرار میکنی؟ دیگر با تو سخن نمیگویم.[۲۰]
ـ تلاش صحابه در به دست آوردن احادیثی که نشنیده بودند به ویژه تلاش صحابهٔ کمسن و سالتر مانند ابن عباس ـ رضی الله عنهما ـ که بسیار از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ حدیث روایت کرده با وجود آنکه احادیثی که ایشان مستقیما از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیده کم است زیرا پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در حالی که وی سن زیادی نداشت از دنیا رفت، اما با این حال ابن عباس توجه بسیاری به پیگیری روایات از صحابه نشان داد تا جایی که ایشان در میان اصحاب یکی از کسانی است که بسیار روایت کرده است.
ـ نشستن نوبتی صحابه نزد رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ برای شنیدن حدیث ایشان چنانکه عمر بن الخطاب ـ رضی الله عنه ـ میفرماید: «من و همسایهٔ انصاریام از بنی امیه بن زید که از عوالی مدینه بودند نوبتی نزد رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ میرفتیم، به این شکل که یک روز او میرفت و یک روز من، پس هرگاه من نزد ایشان بودم از خبر آن روز از جمله وحی و دیگر چیزها به او میگفتم و هرگاه او میرفت همین کار را انجام میداد».[۲۱]
ـ ثبت دقیق سخنان پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ توسط صحابه، چنانکه از محمد بن علی بن حسین روایت است که گفت: عبید بن عمیر به عبدالله بن عمر ـ رضی الله عنهم ـ چنین حدیث گفت که رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند: «مثال منافق مانند گوسفندی است میان دو گله یا دو دسته گوسفند» ابن عمر گفت: خیر، بلکه چنین و چنان فرمود. راوی میگوید: ابن عمر هرگاه چیزی از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ میشنید چیزی به آن نمیافزود و نمیکاست و از آن نمیگذشت و از آن کوتاه نمیآمد.[۲۲]
آنان گاه آنچه را از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیده بودند مورد تاکید قرار میدادند تا شنونده را از ثبت دقیق آنچه شنیدهاند مطمئن سازند. جابر بن عبدالله ـ رضی الله عنه ـ میفرماید: چشمانم دیدند و گوشهایم از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیدند.[۲۳] و ابوبرزه ـ رضی الله عنه ـ میگفت: تو را حدیثی میگویم که گوشهایم شنیده و چشمانم دیده است.[۲۴]
ابوالیسر ـ رضی الله عنه ـ میگوید: بینایی این دو ـ و انگشت بر چشمانش نهاد ـ شاهد بوده و این دو گوش شنیده و قلبم این را از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ فهمیده ـ و به سوی قلبش اشاره کرد ـ که ایشان میفرمود:… و سپس حدیثی را بیان کرد.[۲۵]
هنگامی که از علی بن ابیطالب ـ رضی الله عنه ـ پرسیدند: آیا این را از محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیدهای؟ فرمود: آری به پروردگار کعبه سوگند، آری به پروردگار کعبه سوگند![۲۶] و به او گفتند: ای امیر مومنان، قسم به آنکه معبودی جز او نیست، آیا واقعا این حدیث را از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیدهای؟ فرمود: آری سوگند به آنکه معبودی به حق جز او نیست، تا آنکه سه بار از او سوگند خواستند و او سوگند یاد کرد.[۲۷]
همچنین به ابوامامه گفتند: آیا بر اساس رای خود آنان [یعنی خوارج را] را سگان آتش خواندی یا چیزی بوده که از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیدی؟ گفت: چقدر بیباکم من [اگر چنین کرده باشم]! بلکه آن را نه یک بار و دو بار و سه بار از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیدم. راوی میگوید: پس بارها این را شمرد.[۲۸]
عمرو بن میمون میگوید: هیچ پنجشنبهای نبود مگر آنکه به نزد ابن مسعود میرفتم. هرگز نشنیدم برای گفتن چیزی بگوید: قال رسول الله، مگر یک روز که گفت: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم. پس سرش را زیر انداخت. راوی میگوید: سپس او را نگریستم که ایستاده بود در حالی که دکمههای پیراهنش باز بود و اشک از چشمانش میآمد و رگهای گردنش برجسته شده بود. ابن مسعود گفت: یا کمتر از آن یا بیشتر، یا نزدیک به آن یا شبیه آن.[۲۹]
انس ـ رضی الله عنه ـ هرگاه از رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ حدیثی روایت میکرد میگفت: یا چنانکه رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود.[۳۰]
ـ توجه به ثبت حدیث رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ به صورت نوشتاری. بنابراین نوشتن سنت در حقیت به دست صحابه آغاز شده است و از کسانی که مشهور است توجه جدی به نوشتن سنت نشان داده، عبدالله بن عمرو ـ رضی الله عنه ـ است، تا جایی که ابوهریره گمان میکرد او بیش از وی حدیث در اختیار دارد.[۳۱] همین نشاندهندهٔ رقابتی است که در زمینهٔ حفظ و ثبت سنت میان صحابه در جریان بوده است.
عبدالله بن عمرو صندوقی داشت که در آن احادیثی را که از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ مینوشت قرار میداد.[۳۲] همچنین ایشان صحیفهای داشت که به آن افتخار میکرد و آن را صحیفهٔ صادقه مینامیدند.[۳۳]
ـ نوشتهها و نامههایی که صحابه در میان خود رد و بدل میکردند و در برگیرندهٔ برخی از احادیث پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بود نیز تاکیدی است بر اینکه اصحاب حدیث را مینوشتند. برای مثال ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ نامهای نوشت که در آن مقادیر زکات و توضیح احکام آن از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ آمده بود.[۳۴]
عمر به امیر خود در آذربایجان نامهای نوشت و در آن حدیثی را ذکر کرد.[۳۵] و جابر بن سمره ـ رضی الله عنه ـ به عامر بن سعد بن ابی وقاص حدیثی را نوشت و فرستاد.[۳۶] و عبدالله بن ابی اوفی برای عمر بن عبید نامهای نوشت.[۳۷]
بلکه حتی برخی از آنان برای دیگری نامه مینوشتند و از او درخواست حدیث میکردند، چنانکه معاویه به ام المومنین عایشه نامه نوشت و از ایشان درخواست چیزی کرد که از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ شنیده بود و ایشان نیز برای او این حدیث را فرستاد که: «هرکه به غیر طاعت خداوند عمل کند، ستایشگرش به نکوهشگر تبدیل میشود».[۳۸]
ـ آنان برای جستجوی حدیث پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به سفر میرفتند و حتی برخی از آنان برای یک حدیث بار سفر میبست چنانکه برای جابر بن عبدالله پیش آمد که در طلب یک حدیث به نزد عبدالله بن انیس در شام رفت.[۳۹] همینطور سفر او به نزد مسلمه بن مخلد در مصر که از او دربارهٔ یک حدیث پرسید و سپس بازگشت.[۴۰] همین مورد برای ابوایوب انصاری ـ رضی الله عنه ـ نیز پیش آمد چنانکه به نزد عقبة بن عامر در مصر بار سفر بست و هنگامی که به دیدار او رفت گفت: از آنچه از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ دربارهٔ پوشاندن مسلمان شنیدهای و جز من و تو نشنیدهایم، برایم بگو. هنگامی که حدیث را به او گفت، ابوایوب سوار مرکبش شد و به سوی مدینه بازگشت، بدون آنکه بار سفرش را باز کند.[۴۱]بنابراین اساس سفر برای حدیث از نسل صحابه آغاز شده است.
ـ احتیاط صحابه دربارهٔ روایت و اطمینان حاصل کردن از صحت روایت نشان میدهد که مبانی اطمینانیابی از صحت روایات در زمان صحابه شکل یافته است و سپس به نسلهای بعدی منتقل شده، چنانکه از عمر بن الخطاب ـ رضی الله عنه ـ دربارهٔ حدیث استئذان (اجازهخواهی) وارد شده است و همینطور سخن علی بن ابیطالب ـ رضی الله عنه ـ که میفرماید: «هرگاه حدیثی از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ میشنیدم، خداوند مرا هر اندازه که میخواست از آن سود میرساند و هرگاه دیگری از وی برایم حدیثی میگفت او را سوگند میدادم، پس اگر سوگند یاد میکرد از او میپذیرفتم و ابوبکر برایم حدیث گفت و ابوبکر راست گفت…» سپس حدیثی را از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ یاد کرد.[۴۲]
ـ اهمیتی که صحابه به ادای امانتِ روایت برای نسل بعد قائل بودند. برای مثال گاه یکی از آنان ظرفی آب میآورد تا وضوی پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را به تابعین آموزش دهد.[۴۳] و دیگری به قصد آموزشِ نماز پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ در برابر آنان نماز میگزارد.[۴۴]
برخی دیگر احادیث پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را در محلی عمومی و بر منبر رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ بیان میکردند، چنانکه عمر ـ رضی الله عنه ـ هنگام روایت حدیث «کارها به نیتها بستگی دارد»[۴۵] انجام داد.
چگونگی حفظ سنت در دوران تابعین:
صحابه توجه بسیاری به ملازمت صحابه و جمعآوری احادیث آنان و نوشتن آن نشان میدادند، از آن جمله عبدالله بن محمد بن عقیل بن ابیطالب است که میگوید: من و محمد بن علی بن ابوجعفر و محمد بن حنفیه به نزد جابر بن عبدالله انصاری میرفتیم و از او دربارهٔ سنتهای رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ و نمازش میپرسیدیم و از وی مینوشتیم و میآموختیم.[۴۶]
عروه بن زبیر که یکی از سروران تابعین در علم و فقه و عبادت است میگوید: «به یاد دارم که چهار سال پیش از وفات عایشه میگفتم: اگر امروز از دنیا برود حسرت حدیثی را نمیخورم که نزد او باشد مگر آنکه آن را به یاد دارم».[۴۷]
این نشاندهندهٔ عمق توجه این نسل به استفاده بردن از نسل پیشین است که خود نشانگر زنده بودن «سندآوری» در میان این امت و قطع نشدن سلسلهٔ سند است.
ـ تابعین اهتمام بسیاری به ثبت سنت از طریق نوشتن قائل بودند که این را میتوان با مثال و تفصیل در رسالهٔ مشهور دکتر محمد مصطفی الاعظمی به نام «دراسات في الحدیث النبوي وتاریخ تدوینه» (پژوهشهایی دربارهٔ سنت نبوی و تاریخ تدوین آن) که دکترای خود را با همین رساله با امتیاز بالا از دانشگاه کمبریج دریافت کرده، یافت. ایشان در این کتاب نام صحابه و تابعین و تابعِ تابعین را که حدیث را نگاشتهاند پیگیری کرده و در این راه زحمت بسیاری را متحمل شده و به نتایج شگفتانگیزی رسیده است: وی پنجاه و سه تن را از نویسندگان حدیث در طبقهٔ اول تابعین نام برده و در طبقهٔ دوم نود و نه تابعی را نام برده که حدیث نوشتهاند یا از آنان حدیث نوشته شده است و این بر خلاف آنچه منکران سنت میگویند نشان دهندهٔ رواج نوشتن حدیث در دورهٔ تابعین است. خلیفهٔ تابعی، عمر بن عبدالعزیز ـ رضی الله عنه ـ نیز توجهی ویژه به تدوین حدیث داشت و علما را به ایفای نقش در این کار مهم تشویق میکرد.[۴۸]
از مهمترین جلوههای عنایت تابعین به ثبت و ضبط سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ توجه بسیار در زمینهٔ سند و شناخت حال راویان است. محمد بن سیرین در همین باره میگوید: آنان پیشتر دربارهٔ سند نمیپرسیدند، اما همینکه فتنه رخ داد گفتند: رجال خود را برای ما نام ببرید، پس به اهل سنت نگاه میکردند و از آنان حدیثشان را میگرفتند و اهل بدعت را مینگریستند و حدیث را از آنان نمیگرفتند.[۴۹] و میگفت: این علم، دین است، پس بنگرید که دین خود را از که میگیرید.[۵۰]
محمد بن سیرین به مسئلهٔ سند و جستجوی حال راویان توجه و عنایتی شدید داشت. علی بن المدینی میگوید: او از کسانی بود که در حدیث نظر میانداخت و سند آن را جستجو میکرد و کسی را نمیشناسیم که از او [در این زمینه] پیشی جسته باشد. سپس ایوب و ابن عون آمدند و سپس شعبه و سپس یحیی بن سعید و عبدالرحمن.[۵۱]
حفظ و ثبت سنت در دوران اتباع تابعین:
عنایت به روایت حدیث پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ همچنان مستمر بود و امامان حدیث همواره به سند توجه نشان میدادند و این اهتمام هیچگاه قطع نشد. خداوند ابن مبارک را رحمت کند که گفت: سند از دین است و اگر سند نبود هر که هر چه میخواست میگفت.
ویژگی این دوره نوشته شدن مصنفات در زمینهٔ جمعآوری سنت است چرا که با وجود نوشتن سنت از دوران پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ اما این نوشتن به شکل مرتب و فهرستبندی شده نبود بلکه تنها به هدف حفظ و مراجعه نوشته شده بود، اما در این طبقه اهتمام محدثان به سمت تصنیف منظم و بر حسب ابواب معطوف شد که این از مظاهر عنایت شدید و زودهنگام نسبت به سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ است و خط بطلانی است بر توهم کسانی که گمان میکنند نوشتن و تصنیفِ حدیث از دوران بخاری و مسلم آغاز شده. از جملهٔ امامان حدیث که در این زمینه دست به تصنیف زدند: ابن جریج، اوزاعی، محمد بن اسحاق، مَعْمر بن راشد ازدی، سعید بن ابی عَروبه، یحیی بن زکریا بن ابی زائده، سفیان بن عیینه، ربیع بن صبیح، جریر بن عبدالحمید، ابن مبارک، مالک بن انس، سفیان ثوری، حماد بن سلمه و دیگراناند، رحمهم الله.[۵۲]
طول دوران تالیف و تصنیف:
این مرحله که از قرن دوم تا قرن سوم هجری به طول انجامیده را میتوان مرحلهٔ طلایی گردآوری سنت نبوی دانست، چرا که علمایی برجسته در این دوره ظهور کردند که در علم حدیث و سند و علل و رجال دارای تمکن و درایت بودند و این مرحله را ویژه ساختهاند.
امامان بزرگی در این مرحله یکجا شدهاند، از جمله: یحیی بن قطان و عبدالرحمن بن مهدی و احمد بن حنبل و یحیی بن معین و علی بن المدینی و بخاری و مسلم و ابوداوود و ترمذی و نسائی و ابوحاتم رازی و ابوزرعهٔ رازی و جمع بسیار زیادی از محدثین. در این مرحله، تصنیف پیشرفت کرد تا انواع جدیدی از تالیف به ظهور برسد. برای مثال بخاری تلاش کرد احادیثی را جمعآوری کند که در اوج صحت باشد و این باعث شد دیگران از جمله امام مسلم از وی پیروی کنند و سپس کتب سنن و دیگر تالیفات رخ نمودند که اصحابِ آن احادیث را بر حسب فهرستبندی و روش خاصی جمعآوری کرده بودند.
حقیقتی که شایستهٔ یادآوری است، این است که احادیثِ این کتب چنانکه برخی گمان میکنند ناگهان در این دوره ظاهر نشدند، بلکه با سند متصل از نسل قبل به صاحبان این کتب رسیده است، سندی که تا پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ متصل است. این یک تلاش علمی تراکمی بوده که متاخر به تلاشِ متقدم وابسته است و کار خود را بر تلاش او بنا میکند. بلکه در حقیقت بسیاری از احادیث موجود در این کتب گزیدهای از کتب کسانی است که در نسل قبل نوشتهاند و این کتب با سند متصل و به شکل شفاهی نیز به آنان رسیده و احادیث آن را یک به یک از کسانی که از آن کتاب به آنان حدیث گفتهاند شنیدهاند و صاحبان آن نیز به نوبهٔ خود از نسل قبل آن را شنیدهاند و در نتیجه کتاب فوق به شکل کتبی و شفاهی به آنان رسیده که این بر اطمینان و اعتمادِ صحت آنچه نقل کردهاند و دقت آن میافزاید و اگر بخواهیم میان فرع (کتاب ناقل) و اصل (کتاب منقول) مقایسه کنیم و در آن احادیث نظر بیفکنیم اطمینان ما به دقت علمی امامان مسلمان در امر روایت افزوده میشود و همهٔ مظاهر آن توهم پوچ دروغین از بین خواهد رفت و به این حقیقت خواهیم رسید که تلاش امامان حدیث در این دوره در حقیقت ادامهٔ تلاشِ قطع نشدهٔ پیشینیان است.
برای مثال امام بخاری حدیثی را با سند خود چنین نقل میکند: عبدالله بن یوسف ما را حدیث گفت که مالک به ما خبر داد، از یحیی بن سعید از محمد بن یحیی بن حبان از عمویش واسع بن حبان از عبدالله بن عمر که او میگفت: مردمی میگویند اگر برای قضای حاجت نشستی رو به قبله و بیت المقدس نکن. عبدالله بن عمر میگوید: روزی بر پشت بام خانهمان رفتم و رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ را دیدم که برای قضای حاجت بر دو خشت رو به بیت المقدس نشسته بود». و گفت: نکند تو از کسانی هستی که بر لگن خود نماز میگزارند؟ گفتم: نمیدانم به خدا سوگند. مالک میگوید: یعنی کسی که در نماز خود از زمین بلند نمیشود و در حالی که به زمین جسبیده به سجده میرود.[۵۳]
این حدیث را چنانکه میبینید بخاری از احادیث موطای مالک با سند متصل به امام مالک روایت کرده که از امام مالک در موطای او تا پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ متصل است بلکه خود بخاری برای اطمینان ما که حدیث را از موطا نقل کرده سخن امام مالک را از موطا نقل میکند که در حقیقت این روایت با مراجعه به موطا بوده است و حدیث را حرف به حرف همانند موطا مییابیم.
غرض آنکه ما در برابر یک پدیدهٔ تراکمی قرار داریم که تلاش علمی پیشینیان و پسینیان از طریق ابزار سندآوری یکجا شده و طی یک فرایند منظم همهٔ نوشتههای صحابه و نسخههای تابعین و مصنفات تابع تابعین جذب شده تا احادیث آنان در مصنفات منظم امامان متاخر جای گیرد. بنابراین احادیثی که در این مصنفات حدیثی آمده احادیث جدیدی نیست که ناگهان و در فرایندی دیرهنگام ظاهر شده باشد، بلکه انتخابی دقیق از نوشتههایی پیشین است که روشهای روایت کتب با سند به شکلگیری آن یاری رسانده است.
سپس در ساحل سند و متن، علومی کمکی شکل گرفت که هدف آن ثبت هر کوچک بزرگ متعلق به سند و متن بود، در نتیجه تالیف در زمینهٔ تاریخِ رجال و راویان حدیث و جرح و تعدیل و علوم مصطلح و علل و سوالات علاوه بر غریب حدیث (الفاظ نا آشنا) و شروح کتب سنت و تخریج و مستخرجات و مستدرکات و دیگر علوم به منصهٔ ظهور رسیدند.
برای نمونه امام بخاری پیش از گردآوری صحیح، کتابی بزرگ را دربارهٔ راویات حدیث نگاشت و یاران امام احمد و ابن معین و ابن المدینی، سخنان امامان خود را دربارهٔ رجال و علل و تصحیح و تضعیف در کتابهای پرشماری به رشتهٔ تالیف درآوردند که آن را مسائل نامیدند. ابن ابی حاتم نیز کتاب جرح و تعدیل را نوشت و مسلم کتاب تمییز و مقدمهٔ صحیح را نگاشت و ترمذی علل را و ابوداوود رسالهای به اهل مکه را و اینگونه علم حدیث به اوج پختگی خود رسید.
تصور این حقیقت برای کسی که در علوم متنوع حدیث مطالعه نداشته دشوار است چراکه یکی از بزرگترین مظاهر نبوغ در تاریخ علمی این امت، همین علوم پرشماری است که به هدف ثبت و نظمدهی به روایت و اطمینان از صحت آن و جداسازی صحیح از ضعیف شکل گرفته است.
برای چشیدن گوشهای از این امر لازم است خودت برخی از کتب مختصر علم مصطلح را مطالعه کنی تا به حجم بالای تقسیمات فنی دقیق مراتب روایت از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ آگاه شوی و به نبوغ این روش و تکیهٔ آن بر دادههایی کاملا عقلانی که بیشترین امکان را برای حفظ سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فراهم ساخته است پی ببری و از سوی دیگر به حجم جهل و آشفتگی ادعای کسانی برسی که در این روش شک میاندازند و غالب آنچه میگویند در حقیقت از جهل نسبت به تفاصیل این علوم سرچشمه میگیرد نه آنکه ناشی از جستجو و دقت باشد.
با دقت در این تاریخ علمی مختصر و مطلع شدن از عنایت امت به سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ خواهی دید که علم حدیث تنها بر یک تکیهگاه یعنی نقل آنچه مکتوب است استوار نشده بلکه همراه با آن به نقل شفاهی نیز استناد میکند، بنابراین قضیه نزد آنان به مجرد اطلاع بر کتب و اعتماد به آن محدود نیست بلکه برای تضمین حفظ سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نقل سماعی و ثبت نوشتاری در هم ادغام شدهاند.
اگر کسی به شرایط زندگی اجتماعی در آن دوران نگاهی بیندازد خواهد دید که چگونه بسیاری از احوال علمی با زندگی مردم در آمیخته بود تا جایی که مادران و پدران فرزندان کوچک خود را برای تحصیل علم حدیث بیرون میبردند و هزاران تن از گوشه و کنار خود را به حلقات علمی میرساندند و سفر برای طلب علم حدیث به امری رایج در آن دوران تبدیل شده بود. این فضای علمی و اجتماعی و تربیتی باعث ترویج توجه به علم حدیث در همهٔ زمینهها شده بود. این قضیهای است که اگر کسی چیزی از تاریخ آن دوران را نخوانده باشد از درکش ناتوان میماند اما کسی که گوشهای ولو اندک از آن را مطالعه کرده باشد هرگز در وجود خود میلی به پذیرش شبهاتی نخواهد یافت که در تلاش امامان مسلمان در صیانت از سنت نبوی شکاندازی میکند.
خلاصه آنکه ایراد گرفتن از سنت نبوی بر اساس این ادعا که تدوین حدیث دیر صورت گرفته نشانگر جهل شدید نسبت به تاریخ روایت و طبیعت آن و توجهی است که به همهٔ جوانب روایت حدیث صورت گرفته است زیرا تدوین در دورهای زود و در دوران خود پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ آغاز شده و دست به دست همراه با ثبت و نقل شفاهی از طریق فرایند سندآوری و با تلاشی بسیار در جهت تضمین حفظ سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ به حیات خود ادامه داده است؛ فرایندی که در اوج اطمینان و احتیاط شکل گرفته است.
عبدالله العجیری ـ فهد العجلان ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] به روایت مسلم.
[۲] متفق علیه.
[۳] به روایت ابوداوود و احمد. احمد شاکر و آلبانی آن را صحیح دانستهاند.
[۴] علوم الحدیث لابن الصلاح (۱۳۸).
[۵] برای مطالعه به شکل وسیعتر در این موضوع میتوان از نوشتههای دکتر محمد مصطفی الاعظمی در کتابش «دراسات في الحدیث النبوي وتاریخ تدوینه» و دکتر محمد عجاج الخطیب در کتاب «السنة قبل التدوین» و شیخ احمد السید در کتاب «تثبیت حجیة السنة النبویة» بهره برد.
[۶] متفق علیه.
[۷] به روایت ترمذی و احمد. ترمذی میگوید: «این حدیثی حسن صحیح است که آن را تنها از زهری سراغ داریم. آلبانی و شعیب الارناووط سند آن را حسن دانستهاند.
[۸] به روایت بخاری.
[۹] به روایت ابوداوود و ترمذی و احمد. بخاری میگوید: «امیدوارم که محفوظ باشد» و ترمذی میگوید: از این وجه حسن غریب است» ابن مفلح در «الآداب الشرعية» سند آن را خوب میداند و احمد شاکر و آلبانی آن را صحیح دانستهاند. (همانند گاو با زبانش بازی میکند یعنی چنانکه گاو با زبان خود علف را برمیدارد او نیز در زبان بازی و اظهار بلاغت مبالغه میکند).
[۱۰] به روایت ابوداوود و ترمذی و ابن ماجه و احمد. وی میگوید: «این حدیث حسن صحیح است» و آلبانی نیز آن را صحیح دانسته است.
[۱۱] متّفق علیه.
[۱۲] به روایت بخاری.
[۱۳] متفق علیه.
[۱۴] به روایت بخاری.
[۱۵] به روایت بخاری.
[۱۶] به روایت مسلم.
[۱۷] متّفق علیه.
[۱۸] به روایت مسلم.
[۱۹] به روایت مسلم.
[۲۰] به روایت مسلم.
[۲۱] به روایت بخاری.
[۲۲] به روایت دارمی
[۲۳] به روایت احمد.
[۲۴] به روایت احمد.
[۲۵] به روایت مسلم.
[۲۶] به روایت عبدالله فرزند امام احمد در کتاب السنة.
[۲۷] به روایت مسلم.
[۲۸] به روایت احمد. شعیب الارناووط آن را صحیح میداند.
[۲۹] به روایت ابن ماجه. بوصیری و آلبانی آن را صحیح میدانند.
[۳۰] به روایت دارمی در سنن.
[۳۱] به روایت بخاری.
[۳۲] به روایت احمد.
[۳۳] به روایت ابن سعد در طبقات (۲/ ۳۷۳).
[۳۴] به روایت بخاری.
[۳۵] به روایت مسلم.
[۳۶] به روایت مسلم.
[۳۷] به روایت بخاری.
[۳۸] به روایت حمیدی در مسند. بوصیری میگوید: رجال آن ثقهاند. شعیب الأرناووط میگوید: رجال این سند ثقهاند.
[۳۹] به روایت طبرانی در معجم کبیر.
[۴۰] به روایت رامهرمزی در المحدث الفاصل (۲۲۳).
[۴۱] جامع بیان العلم وفضله، ابن عبدالبر (۱/ ۳۹۲).
[۴۲] به روایت احمد و ابوداوود و ترمذی. ابن عدی میگوید: امیدوارم که صحیح باشد. ابن کثیر و ابن حجر سند آن را خوب دانستهاند.
[۴۳] به روایت بخاری.
[۴۴] به روایت بخاری.
[۴۵] به روایت بخاری.
[۴۶] الکامل في ضعفاء الرجال، ابن عدی (۵/ ۲۰۶).
[۴۷] سیر أعلام النبلاء، ذهبی (۴/ ۴۲۴).
[۴۸] به روایت بخاری.
[۴۹] به روایت مسلم در مقدمهٔ صحیح.
[۵۰] همان.
[۵۱] شرح علل الترمذی ابن رجب (۱/ ۳۵۵).
[۵۲] نگا: شرح علل ترمذی ابن رجب (۱/ ۳۴۱ ـ ۳۴۳).
[۵۳] به روایت بخاری.