از مهمترین پرسشهایی که ذهن جوانان نسل فردا را به خود مشغول میسازد این است که در هنگام اختلاف علما و دعوتگران و جریانهای فکری چگونه حق را تشخیص دهند؟ منظور همهٔ انواع اختلاف است؛ از جهت اختلاف در عقاید یا فتواهای فقهی یا اختلافات فکری معاصر. چگونه میتوان آنچه درست است را از میان این همه نظر متفاوتِ نزدیک به هم تشخیص داد؟
قبلا در موضوع «چالش الگوها» تا حدی به این پرسش پاسخ دادیم و همچنین با مطالعهٔ علم اصول فقه میتوان در این زمینه به پاسخ رسید چرا که علمای اصول به بیان موضع مقلد یا پرسشگر در برابر مجتهد و اهل فتوا پرداختهاند و سخن آنان در این باره بسیار مفید است. بنابراین مهم است که از این منابع برای رسیدن به پاسخ بهره برد.
اما در این مرحله میخواهم از بُعد و زاویهای دیگر سخن بگویم که میتوان گفت متفاوت است؛ سخن من دربارهٔ توفیق خداوندی است که انسان را راهنمایی میکند و او را در اختلافات به سوی آنچه درست است هدایت میکند.
اسلام به شکلی واضح تقریر نموده که هدایت تنها نتیجهٔ شناخت نیست؛ به این معنا که وجود معرفت و شناختِ صحیح، الزاماً و ضرورتاً معنایش وجود کسانی نیست که پایبند به این شناخت باشند و بر اساس آن عمل کنند؛ برای همین کسی که خواهان نور حقیقت است و قصد پیروی از هدایت را دارد باید علاوه بر عامل شناخت، دیگر عوامل رسانندهٔ به حقیقت را در نظر بگیرد و این همان چیزی است که قصد دارم در این مبحث به بیان بخشی از آن بپردازم.
این قضیه البته واضح است، زیرا بسیاری از امتهای گذشته که پیامبران خود را دروغگو انگاشتند آنچه را کم داشتند شناخت حق نبود بلکه کمبود تجرد (رها شدن از عوامل دنیایی و نفسی) و پیروی و اطاعت از خداوند و تسلیم شدن در برابر حکم و حکمت پیامبرش ـ صلی الله علیه وسلم ـ بود، برای همین است که پروردگار عزوجل میفرماید:
{فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ} [قصص: ۵۰]
(پس اگر تو را اجابت نکردند بدان که تنها از هوسهای خود پیروی میکنند)
زیرا ابلاغ ایشان در کمال شیوایی، و حقی که با خود داشت در اوج روشنی بود، اما با این حال بسیاری از مردم دعوت ایشان را لبیک نگفتند و آنچه مانع آنان شد هوای نفس بود و هوای نفس جلوههای بسیار زیادی دارد.
سالها پیش، نوشتهای مختصر در همین موضوع به قلم آوردم تحت عنوان «کلیدهای بصیرت به هنگام نوازل و فتنهها». اینجا به نقل قسمتهایی از آن نوشته دربارهٔ کلیدهایی که دروازههای هدایت و توفیق الهی را خواهد گشود، خواهم پرداخت اما پیش از پرداختن به آن لازم است از موانع و بازدارندههایش رهایی یافت که این مورد بسیار مهم است.
کلید نخست: رهایی یافتن از موانع هدایت:
آیا در راه هدایت موانعی هست؟ و آیا ممکن است انسانی خواهان ایمان باشد اما به سبب برخی کارهایش از آن محروم شود؟ و آیا امکان دارد که شخصی کتاب الله را بخواند و میان او و نورش فاصله افتد؟
پاسخ همهٔ این پرسشها این است: بله، بله!
مگر پروردگار عزوجل نفرموده است که:
{سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ} [اعراف: ۱۴۶]
(به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبر میورزند از آیاتم رویگردان سازم)
و
{وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ} [توبه: ۱۹]
(و الله گروه ستمگران را هدایت نخواهد کرد)
و آیا نفرموده است که:
{كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ} [مطففین: ۱۴]
(نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب میشدند بر دلهایشان زنگار بسته است)
و در جای دیگر میفرماید:
{وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ} [انعام: ۱۱۰]
(و دلها و دیدگانشان را برمیگردانیم چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند).
آیات بسیاری در همین معنا وارد شده است. اکنون برخی از این کارها را که بر قلب تاثیر منفی گذاشته و آن را در برابر هدایت میبندد یا از راه هدایت رویگردان میکند و باعث نفاق میشود، با ذکر دلیل از قرآن ذکر خواهم کرد:
نخست: ظلم و تکبر و خودبرتر بینی و فساد آوردن در زمین. دلیلِ اینکه این عوامل از اسباب گمراهی و موانع هدایت است، این سخنان پروردگار متعال است که:
{كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ} [غافر: ۳۵]
(اینگونه الله بر دل هر متکبر و زورگویی مهر میزند)
و این فرمودهٔ حق تعالی:
{سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ} [اعراف: ۱۴۶]
(به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبر میورزند از آیاتم رویگردان سازم).
وبالِ ستمگری و زورگویی و طغیان صرفا بر گردن کسانی که مرتکبش میشوند نیست، بلکه آنانی را که به ستمگران نزدیکی میجویند و با آنان دمخور میشوند و به آنان مایل شدهاند نیز شامل میشود؛ به بیان دیگر، انسان اگر نمیخواهد به سبب ظلم از هدایت محروم شود باید از ستمگران دوری گزیند. برای همین است که الله متعال در سورهٔ هود ـ آیهٔ ۱۱۳ ـ میفرماید:
{وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ}
(و به کسانی که ستم ورزیدهاند متمایل نشوید که آتش [دوزخ] به شما میرسد)
همچنین الله تعالی خطاب به پیامبرش ـ صلی الله علیه وسلم ـ میفرماید:
{وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا} [اسراء: ۷۴]
(و اگر تو را ثابت نگه نمیداشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی)
یعنی اگر چنین کنی:
{إِذًا لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا} [اسراء: ۷۵]
(در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگی و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] میچشانیدیم، آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمییافتی).
دوم: سهلانگاری در اجرای اوامر رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ و مخالفت عمدی با آن. انکار سنت و شکاندازی دربارهٔ آن و کم شمردنش نیز در همین معنا وارد است. چرا که پروردگار متعال میفرماید:
{فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ} [نور: ۶۳]
(پس کسانی که از فرمانی او سرپیچی میکنند بترسند که مبادا دچار فتنه شوند یا به عذابی دردناک گرفتار شوند).
در اینجا ضمیر در «امر او» به پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ برمیگردد. بنابراین خداوند متعال هشدار میدهد که اگر با امر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ مخالفت ورزیم دچار فتنه خواهیم شد.
ابن کثیر ـ رحمه الله ـ در تفسیر خود (۶/ ۹۰) دربارهٔ این آیه میگوید:
«یعنی: بنابراین کسانی که در باطن یا ظاهر مخالفت شریعت پیامبر را میکنند از این بترسند که دچار فتنه شوند؛ یعنی: از این بترسند که در دلهایشان دچار کفر یا نفاق یا بدعت شوند». این قضیهٔ مهمی است که شک اندازان و کسانی که در سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ ایراد وارد میکنند از آن غافلاند حال آنکه سران مسلمانان و بزرگانشان به روشنی آن را درک میکردند. این را میتوان به روشنی در موضع ابوبکر صدیق ـ رحمه الله ـ با فاطمه ـ رضی الله عنها ـ در داستان میراث مشاهده کرد. هنگامی که فاطمه رضوان الله علیها به نزد ابوبکر صدیق آمد و خواهان میراث خود از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ شد، از آنجایی که نزد صدیق نص و امر واضحی از پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ موجود بود که پیامبران چیزی را به ارث نمیگذارند و آنچه را به ارث میگذارند صدقه است، از این روی چیزی به ایشان نداد. اگر چنین نبود که ایشان در دل خود سنت را حجتی الزامی و منبعی تشریعی میدانست، ممکن نبود در برابر خواستهٔ فاطمه ـ رضوان الله علیها ـ بر این تصمیم پافشاری کند. موضع شاهد در این داستان، این گفتهٔ صدیق ـ رضی الله عنه ـ است که در همین داستان میفرماید: «من از این میترسم که اگر چیزی از اوامر او را ترک کنم دستخوش گمراهی شوم». این داستان را بخاری (۳۰۹۳) و مسلم (۱۷۵۹) روایت کردهاند. اگر ابوبکر صدیق به سبب ترک امر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بیم گمراهی دارد، کسانی که از او کمترند باید چگونه باشند؟
سوم: تراکم گناهان و جمع شدن آنان تا جایی که قلب بنده تیره گردد و از دیدن حق کور شود. الله تعالی میفرماید:
{كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ} [مطففین: ۱۴]
(نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب میشدند بر دلهایشان زنگار بسته است)
امام ترمذی ـ رحمه الله ـ از ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ روایت کرده که رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند: «مومن اگر مرتکب گناه شود لکهای سیاه در قلبش ایجاد میشود، پس اگر توبه کند و دست بکشد و آمرزش بخواهد قلبش پاک میشود و صیقل مییابد، اما اگر بیشتر [گناه] کند [آن لکه نیز] بیشتر میشود تا آنکه [تیرگی] بر قلبش چیره میشود و این همان «زنگار» است که الله تعالی در قرآن ذکر کرده است: {كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ}». ترمذی دربارهٔ این حدیث (۳۳۳۴) میگوید: حسن صحیح است.
مومن عاقل هنگام اندیشه دربارهٔ معنای این حدیث از سهلانگاری دربارهٔ گناهان خواهد ترسید؛ چرا که آثار گناه در قلب انسان تلنبار میشود تا آنکه پوشش و حجابی بر آن میافکند، مگر آنکه بنده با توبه و استغفار قلبش را پاک کند.
چهارم: شکستن پیمان خداوندی و پیمودن راه دروغ. الله تعالی میفرماید:
{فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ} [توبه: ۷۷]
(در نتیجه به سزای آنکه با الله خلف وعده کردند و از آن روی که دروغ میگفتند در دلهایشان تا روزی که او را دیدار میکنند نفاق را باقی گذارد).
پنجم: نپذیرفتن حق پس از آشکار شدن آن. چنانکه الله تعالی فرموده است:
{وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ} [انعام: ۱۱۰]
(و دلها و دیدگانشان را برمیگردانیم چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند).
اینها برخی از اموری است که هدایت ممکن نیست مگر با رها شدن از آن. بنابراین لازم است تمام تلاش خود را برای دور شدن از آن انجام دهیم و در صورت ارتکاب هر یک از این کارها توبه کنیم و آمرزش بخواهیم. قلب اگر از این موارد خالی باشد مکانی مناسب خواهد شد برای چشم تیزبین بصیرت. چشمی که هیچ تاریکی و ظلمتی آن را از دین حق باز نخواهد داشت.
کلید دوم: محقق ساختن توحید از نظر قلبی و بدنی و دوری کامل از شرک با همهٔ جلوههای آن:
پروردگار متعال میفرماید:
{الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ} [انعام: ۸۲]
(کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به ظلم (شرک) نیالودهاند آنان شایستهٔ ایمنیاند و آنان هدایت یافتگانند).
منظور از ظلم در این آیه، شرک است؛ چنانکه در حدیث ابن مسعود ـ رضی الله عنه ـ آمده که میفرماید:
هنگامی که آیهٔ {الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ} نازل شد، این بر مسلمانان گران آمده و گفتند: کدامیک از ما در حق خود ستم روا نداشته است؟ پس پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند: «آن نیست، بلکه منظور شرک است. آیا نشنیدهاید که لقمان هنگام نصیحت به فرزندش چه گفت:
{يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ} [لقمان: ۱۳]
(ای پسرک من به الله شرک نورز که به راستی شرک ستمی بزرگ است)». به روایت بخاری (۳۴۲۹). این حدیث و این آیه دال بر این است که هرکس از شرک دوری کند آنطور که ایمانش به شرک آلوده نگردد، از هدایت شدگان است.
الله تعالی میفرماید:
{وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ (۱۷) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ} [زمر: ۱۷ ـ ۱۸]
(و آنان که خود را از طاغوت به دور میدارند تا مبادا او را بپرستند و به سوی الله بازگشتهاند، آنان را بشارت باد. پس بشارت ده به آن بندگان من که (۱۷) به سخن گوش فرا میدهند و بهترین آن را پیروی میکنند. آناناند که الله هدایتشان کرده و آنان همان خردمنداناند).
کلید سوم: انابت (بازگشت پی در پی به سوی پروردگار):
انابت یعنی بازگشت به سوی خداوند و روی آوردن به او. اگر کسی پی در پی به سوی پروردگارش باز گردد و قلبش مجذوب او باشد و با ظاهر و باطن به او روی آورد، چنین کسی یک بندهٔ مُنیب است:
{اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ} [شوری: ۱۳]
(الله هر که را بخواهد به سوی خود برمیگزیند و هرکه را انابت ورزد به سوی خود هدایت میکند).
بنابراین کسی که خواهان هدایت و توفیق پروردگار است باید همواره به سوی او بازگردد، اگر خطایی کند فورا توبه کند و استغفار نماید و اگر دلش سرگردان بیابانهای دنیا شد فورا ایمانش را از نو بسازد:
{فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ} زمر: ۲۲]
(پس وای بر آنان که از سختدلی یاد الله نمیکنند).
چه زیانبار است معاملهٔ کسی که دنیایش او را از انابت باز بدارد؛ زیانِ سود نبردن از آیات خداوند، چنانکه میفرماید:
{وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ} [غافر: ۱۳]
(و یادآور نمیشود مگر آنکه اهل انابت است).
همیشه به یاد داشته باش که ثمرهٔ انابت، هدایت است؛ پروردگار متعال میفرماید:
{إِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ} [رعد: ۲۷]
(در حقیقت الله است که هر کس را بخواهد گمراه میکند و هر کس را که [به سوی او] بازگردد به سوی خود هدایت میکند).
امام بِغوی در تفسیر آیهٔ {وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ} میفرماید: «در همهٔ امورش به الله تعالی مراجعه میکند».
کلید چهارم: چنگ زدن به قرآن:
شاد شدن برای قرآن و خواندن آن به هنگام شب و روز و تدبر در آیاتش و ایستادن در برابر مرزهایش از بزرگترین اسباب هدایت و کلیدهای بصیرت است. دلایل بسیاری از قرآن و سنت به این مورد اشاره دارد:
۱ـ الله تعالی میفرماید:
{ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ} [بقره: ۲]
(این است کتابی که در آن هیچ تردیدی نیست [و] مایهٔ هدایت متقیان است)
و میفرماید:
{إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ} [اسراء: ۹]
(قطعا این قرآن به [دینی] که پایدارتر است هدایت میکند)
۳ـ از زید بن ارقم ـ رضی الله عنه ـ روایت است که رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند: «کتاب الله در آن هدایت و نور است، هرکه به آن چنگ زند و آن را برگیرد بر هدایت خواهد بود و آنکه از آن خطا رود گمراه شود» به روایت مسلم (۲۴۰۸).
بنابراین کسی که خواهان هدایت است باید تلاوت کنندهٔ کتاب الله و چنگ زننده به آن باشد و در آیاتش تامل و تدبر کند که اگر همراه با آن توفیق خشیت و تاثیرپذیری از آیات قرآن را به دست آورد هدایت را از قویترین اسبابش به دست آورده است. الله تعالی میفرماید:
{اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ} [زمر: ۲۳]
(الله زیباترین سخن را [به صورت] کتابی متشابه که آیاتش مکرر است نازل کرده است، آنان که از پروردگارشان میهراسند پوست بدنشان از آن به لرزه میافتد سپس پوستشان و دلشان به یاد الله نرم میگردد. این است هدایت الله، هر که را بخواهد به آن راهنمایی کند و هر که را الله گمراه کند او را راهبری نیست).
کلید پنجم: مجاهدت در راه خداوند:
الله متعال میفرماید:
{وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ} [عنکبوت: ۶۹]
(و کسانی که در راه ما تلاش کردهاند به یقین به راههای خود هدایت کنیم و در حقیقت الله با نیکوکاران است).
علامه شنقیطی ـ رحمه الله ـ در «أضواء البیان» (۶/ ۴۷۱) میگوید: «پروردگار عزوجل در این آیه فرموده است: کسانی که در [راه] او تلاش کنند را به راه خیر و هدایت راهنمایی میکند و با لام [تاکید] بر آن سوگند یاد کرده است چنانکه میفرماید: {لَنَهدیَنَّهُم}».
لفظ مجاهده در این آیه، عامتر از جهاد کافران با سلاح است، بنابراین کسی که شهوتهای حرام او را از هر سو در بر گرفته اما با نفس خود جهاد میکند تا آلودهاش نشود و تنها برای الله چنین مجاهدهای میکند در این آیه داخل است و همچنین کسی که میبیند جهل در میان مسلمانان منتشر است و با این حال در راه آموختن شرع پروردگار و آموزش آن به مردم مجاهده میکند در این آیه داخل است و به همین شکل دیگر انواع مجاهده.
امام نسفی ـ رحمه الله ـ میگوید: «{والذين جاهَدوا} در اینجا مجاهده را ذکر کرده و آن را به مفعول خاصی محدود نکرده تا همهٔ چیزهایی را که مجاهده برایش واجب است در برگیرد از جمله مجاهدهٔ نفس و شیطان و دشمنان دین» (تفسیر نسفی: ۳/ ۲۶۴). بنابراین کسی که خواهان هدایت و بصیرت است نباید تنبل و ضعیف باشد و تسلیم هوای نفس و پیرو شیطان شود، بلکه لازم است در راه الله و برای الله مبارزه و جهاد کند چرا که الله تعالی در مورد هدایت یافتن کسی که این صفت را داراست قسم یاد کرده است.
کلید ششم: تمَسُّک جستن به الله متعال:
آیا تا بهحال به این فرمودهٔ پروردگار بزرگ فکر کردهای؟
{وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ} [آل عمران: ۱۰۱]
(و هر کس به الله تمسک جوید قطعا به راه راست هدایت شده است).
آیا این آیه به شکلی واضح اشاره به یکی از مطمئنترین راههای هدایت و بصیرت و توفیق ندارد؟
انسانی که وقتی در تنگنا قرار میگیرد راه شکایت بردن به خداوند را وسیع مییابد و هرگاه دشمنانش بسیار شوند از آنان پناهگاهی نمییابد جز به نزد خداوند و هرچه امور برایش مبهم شود و در تشخیص راه درست دچار حیرت، در طلب هدایت و شناخت حق بر خداوند توکل میکند؛ چنین کسی در نتیجهٔ اعتصام به پروردگار، توفیق یافته و هدایت شده است.
«زیرا اعتصام به الله و توکل بر او، اصلِ هدایت و توشهٔ دوری از گمراهی و وسیلهٔ هدایت و راه درست و عامل به دست آوردن هدف است» (تفسیر ابن کثیر: ۲/ ۸۶).
اصل کلمهٔ «عصم» به معنای منع و بازداشتن است. هرچه مانع از چیزی شود را عاصم آن گویند و کسی که به واسطهٔ آن، چیزی را از خود باز بدارد معتصم نامیده میشود. برای همین طناب را «عصام» گویند و وسیلهای را که شخص با آن به نیازش میرسد عصام گویند. (تفسیر طبری: ۵/ ۶۳۵).
از جمله آیات قرآن که نشان دهندهٔ ارتباط هدایت و اعتصام است، این آیهٔ مبارکه است:
{يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا (۱۷۴) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا} [نساء: ۱۷۴ ـ ۱۷۵]
(ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است و ما به سوی شما نوری فروزان نازل کردهایم (۱۷۴) و اما کسانی که به الله ایمان آورده و به او تمسک جستند به زودی آنان را در رحمت خود وارد کند و ایشان را به سوی خود به راهی راست هدایت کند)
کلید هفتم: درخواست هدایت از خداوند و دعا کردن بسیار:
نماز کسی درست نیست مگر آنکه در آن از خداوند هدایت بخواهد، زیرا خواندن سورهٔ فاتحه در نماز، فرض است و این درخواست در این سوره آمده است:
{اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ} [فاتحه: ۶]
(ما را به راه راست هدایت فرما).
ما نیز عملاً این سوره را در همهٔ نمازها میخوانیم؛ جز آنکه در نیازمندیِ صادقانه از خداوند و درخواستمان در یک سطح نیستیم.
در حدیث صحیح قدسی آمده است که الله متعال فرموده است: «ای بندگانم همهٔ شما گمراهید مگر آنکه من هدایتش کردهام، پس از من هدایت بخواهید تا شما را هدایت کنم» (مسلم: ۲۵۷۷).
منزلت این درخواست آنقدر والاسات که پیامبرمان ـ صلی الله علیه وسلم ـ به یکی از بهترین مردان این امت توصیه کرده است تا در دعایش از خداوند متعال هدایت بخواهد. علی ـ رضی الله عنه ـ میفرماید: پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ خطاب به من فرمود: بگو: اللّهُمَّ اهدِني وسَدِّدْني (یعنی: خداوندا مرا هدایت و سداد عطا کن) با هدایت، هدایت در راه را یاد کن و با سَداد، سداد [و به هدف خوردن] تیر را. (مسلم: ۲۷۲۵) با وجود آنکه علی ـ رضی الله عنه ـ کسی است که الله او را دوست دارد و بر این امر شهادت داده شده است.
پیامبر ما ـ صلی الله علیه وسلم ـ نیز از الله هدایت میخواست و یارانش را توصیه میکرد که از خداوند هدایت بخواهند؛ از عبدالله بن مسعود ـ رضی الله عنه ـ روایت است که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِي أَسْأَلُكَ الهُدَى وَالتُّقَى وَالعفَافَ والغِنَى» (یعنی: خداوندا من از تو هدایت و تقوا و عفاف و بینیازی خواستارم). (مسلم: ۲۷۲۱).
پایان
الله سبحانه و تعالی را سپاس و ستایش میگویم که مرا برای نوشتن این کتاب یاری داد و از او خواهانم که این تلاش را از من پذیرفته و سودمند و مبارکش گرداند. سپس از کسانی که در بازبینی یا تدقیق و پیادهسازی برخی مواد این کتاب مرا یاری رساندند تشکر میکنم و خطاب به خوانندگان این کتاب از جمله نسل فردا و کسانی که پس از آنان خواهند آمد میگویم: «هیچیک از شما خودش را کوچک نبیند و برداشتن بار مسئولیت امت را به دوش دیگری نسپارد. از امروز به خودتان اهمیت دهید چرا که روزها میگذرد و آینده نزدیک است و عمر کوتاه… و امت منتظر شماست».
وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه اجمعین.
احمد بن یوسف السید ـ ترجمه: احمد معینی
۲۵ جمادی الأولی ۱۴۴۰
۳۱ ژانویه ۲۰۱۹